خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

شعری از صوفیا آهنکوب

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی
نشریۀ مطالعاتی- انتقادیِ
سال اول/ شمارۀ سوم و چهارم

بخش شعر

✍شعری از صوفیا آهنکوب

نه خون می‌بُرد از صبح
نه سر از چند حرف ساده
که حرف ملال است و
درد بسیار
در وراثتی به‌تعویق افتاده
که آری، بسیار است_
اتفاقی نیست رنگ از پوست بیفتد
خال از حفره‌ها
و لب‌ها
در انقباضی مبتلا
اتفاقی نیست واقعه از آمدنت گریخته باشد
به چند صورت
که صدا هیچ‌گاه نماند از رفتن
صدا که فرو خورده باشد، منم
به تصاویری که با تجسد تو هم‌خوان است
رنج اما چنان‌که بگویی
می‌ریزد از حفره‌ها
از روزنه‌ها هم‌چنان قرص
به گلو چسبیده و
آنجا که هنوز نیفتاده‌ای به ثمر،
تکیدن آغاز می‌شود
هراس از شنیدنت
بی‌گمانِ صدا
که سرخ می‌ریزد و بنفش
و من می‌خواهم از این دهان گود که کنده‌ای بالا بیایم
در غلیان زبان و زایش آنچه می‌گفتی و
هیچ‌گاه از تو‌
فاصله نمی‌گرفت
می‌خواهم‌ از آن چشم‌های متضاد بالا بیایم
اتفاق، لفظی‌ست
حلول کرده در دست‌های قابله‌ات
نه بی‌هوا
نه بی‌چراغ
که مرگ را مرتباً بگویی‌
خانم بس است دیگر،
می‌خواهم به دنیا بیایم