اشعار منتخب
به کوشش دبیر شعر سمیه جلالی
شعری از نصرتاله مسعودی
مانده به چند اما
و از ابتدای دیروز بود
که ما در انتهای جنون
ورق میخوردیم
و بادها چنان در ما میلولیدند که
پاشنهی پایشان
خشکتر از لبهای بیترانه
ترک بر میداشت
و باز چرخانده میشدیم
و بوی گیجی
از ضرب پاشنههای بیپنچهمان
به هوا بر میخاست / نه راست
و میخواست هوا بگیرد بیدروغ
اما ما / بستگان ِ به سرگردانی
ته ِتاریخ را
چنان باخته بودیم که گَند ِهیچ ورقی
از دماغمان کنده نمیشد
و ضرر، گور ِپدرش را
در چند قرنی ِما
گم کرده بود
و خود ِ گور ردّ گمشدهای بود که
افسانهاش را مارافسایی
در گوش ما
نیمه تمام خوانده بود.
میگفتند در هیچ ضرب شدهایم.
پس پاشنهی پا
کجا میتوانست باشد
که چیزی از آن
هوا بگیرد یا نه!
نادانستن را خوب میدانستم
و چون فرفرهی کاغذی ِ بینوشت
دور گرفته بودیم کور
بر دایرهی اباطیل.
کسی ما را
شیطان ِرجیم فرض کرده بود
و تیزی ِسنگ
از چشم ِ ما چشم نمیکَند
و بود ِسنگ بود وُ کبودی ِچشم ِما
که روشنا را
تاریک میگریست.
جادهها بودند وُ ریلها وُ نرسیدن
که صدای گریهشان در دامن ِ دشتها
به زمین میخورد.
تو بودی وُ همهی همسایهها
که میباریدیم در هزار توی سایهها
چنان که میشد نابهنگام ِقحط سالیها را
همه به آب داد.
راستی کجای ِساعت است این ساعت
و این رَجم در کجای استخوان ِما
تَرَک بر داشته است
و در کجای این عقربه چرخانده شدیم
که شبانهی ساعتهای شنی
این گونه بر بیخوابیمان وزیده است!
نمیدانم که گفته است و کی
که باران ِ بدشانسی
تا انتهای ازل
بر بام ِ این شعر
بند نمیآیند!
من دارم به سمت ِ اماها میدوم
تو هم همسوی این دویدن
چیزی تازه بگو از آن ضرر که
گور ِپدرش را هم گم کرده
موارد بیشتر
شنبه ها با شعر (شعری از رزا جمالی)
شنبه ها با شعر (شعری از پگاه احمدی)
شنبهها با شعر (شعری از امیرعباس فرجی)