خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

شعری از کتایون اسلامی

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی
نشریۀ مطالعاتی- انتقادیِ
سال اول/ شمارۀ سوم و چهارم

بخش شعر

✍شعری از کتایون اسلامی

از در پشتی
قدم‌زنان
دست در دست معشوقۀ خوش‌بنیه‌اش
با عصای کهنۀ اشرافی
و کفش‌های بی‌صدا و نرم
در رطوبت لیز یک شب تابستانی؛
دیرینه صحبت‌های چرب و چیل گرم می شود!
تو چه زیبا گردنی داری، پهن و ستبر!
و تو زور و قدرتی چون ببر.
خنده‌های روباز و فشردن دست
از پس این بازی قافیه‌ها.
این پست‌فطرت‌ها همه‌جا هستن.
ول کن تو یه امشب رو
لحن موذیانه:
سروران من به جشن کاماریلا خوش آمدید.
همه‌چیز مهیاست
دوربین، نزدیک‌بین،
همکارانِ از چهار قارۀ رنگین
کاغذهای انبوهِ ارزان،
واژه‌های سَحرخیز با فونتِ باورناک
هیکل‌مَند به‌سان توپ‌های برنزی و تانک‌های قدیم
تنها تانک می‌کند درمان
هرچند آقایان کنون زمان تحریر است.
صدای مهمان:
بیایید به افتخار برچیدنشان
جایزۀ شهرسازی را بدهید به این آقا
و به افتخار پایین کشیدن فتیلۀ امیدواریشان
جایزۀ رسانه را به آن آقا
و برای صعود سرسام‌آور سودها
گیلاس‌ها بالا
خنده‌های شهوتناک گُر می‌گیرد
لحن موذیانه
حالا نه حالا نه آقای لطیف،
این جا اضطرار حکم می‌کند
یک درصدی‌ها
بازار داغ جهانی و بین‌المللی
این جا بارگاه گوهربار کاماریلاست
نازنین یادگار دوران از دست رفته.
تنها یک لغزش در ما
دومینووار میرود تا ثریا
خبرچین:
در کوی اتحاد و سنگر و شجاعت
صدای کارخانه‌ها خوابیده است
و آگاهی طبقاتی بیدار
کنون موج خشم است که راهش را می¬کشد این‌جا
تا پس دیوارهای تاریخی عمارت
با ترس‌هایی ناپیدا
دوباره مهمان
پیش به‌سوی تراس
رو به ستاره‌های آویزان و ماه نصفه‌نیمه‌شان ادرار کنید،
رو سر و صورت زغالی‌شان
رو مفاصل ورم‌کرده از بیگاری
رو نگاه‌های دلبسته به فرداشان،
ادرار کنید
و قیمت ریسمان را ببرید بالا
تا همین حالا
فتح نکنند عمارت را
شلیک چند خنده
لحن موذیانه:
دودتان را کنید آقایان، دود
جهان به‌قدر کفایت مست است
که چشم بندش را بکشد پایین
دود کنید
زنجیرهای بردگی دیگر به گِرد مدارهای گذشته نیست
صدای طلوع انفجار
و دار
و بازگشتن به عصر غار،
و استمرار، استمرار، استمرار
هیچ آبی از کرانۀ ما تکان نخواهد خورد
جهان مست است
با هوشی که به شرکت‌های تولیدات مصنوعی واگذار کرده؛
خیالتان راحت.
شب است
یک شب تابستانی در حوالی پاییز
آتش به کاکل قهوه‌ای برگ‌هاشان نشسته
لب‌ها غنچه می‌شود
و سرخوشی به‌سان حلقه‌های دودآلود یک زنجیر
در هوا ریسه؛
و حاصل رنج و اضافه تولید و گرسنگی
به زمین می‌افتد
به زیر پا
هم اینک
خنده‌های سادیسیمی و عصبی
با ترفندهای کهنه و بَدَوی
جشن را به انتها می‌برد
آقای قانون با انگشتان گوشت‌آلود لایحه‌ای را
به خاک
به خون
و مشت آهنی
و جنون
مُزین می‌کند؛
معشوقه‌اش را می‌بوسد
و از در جلو خارج می‌شود.
معشوقه نیز،
با اندکی درنگ
درحالیکه لب‌های خیسش را به فال نیک می‌گیرد
لحن موذیانه:
شب خوش جناب سرمایه
شب خوش.
فردا نبرد من روی آنتن شما،
ما را سربلند خواهد کرد.