فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال اول/ شمارۀ پنجم و ششم/بهار و تابستان ۱۴۰۳
مطالعات نقد و پژوهش شعر
نقد کتاب شعر نسترنهای زخمی اثر خانم محبوبه ابراهیمی
نگارنده: جعفر محمدی واجارگاهی
در نظریه فروید که به شخصیت انسان پرداخته است به سه عنصر اشاره دارد: نهاد، خود، فراخود، که این سه عنصر در تعامل با یکدیگر رفتارهای پیچیده انسانی را بهوجود میآورد.
نهاد تنها مؤلفه شخصیت است که از بدو تولد حضور دارد.
خود، آن مؤلفه از شخصیت است که مسئول برخورد با واقعیت است و فراخود، آن جنبه از شخصیت که دربردارندۀ تمام آرمانها و استانداردهای اخلاقی و درونی است که ما از پدر و مادر و جامعه کسب میکنیم.»
زیگموند فروید
با نظریه این روانشناس اتریشی میخواهم بهگونهای دیگر به کتاب شعر نسترنهای زخمی بپردازم؛ چراکه شعر در برگیرنده همه این عنصرها است و مکملی از حضور در اتفاقی شعری میتواند باشد.
ابراهیمی با فرایند درونی خود میخواهد به انسان نگاه کند.
جامعه را به دید کلی نه تنها داخل کشور؛ بلکه همه کشورها را به تصویر میکشد.
و این شکل مقیم شدن در درون و انتشار از فراخودی که شکل کاملی از خود است میتواند تصاویر پیش رویش را آرمانگرا کند.
اگرچه هدف ابراهیمی در شعرهایش به یکتا رسیدن در شعری نیست؛ چراکه با چند زیستن در آن مواجهیم.
ابراهیمی دورمانده بودن در فضای درونی شعر را با سایه و روشن جامعه، انسان و… را طوری کلید میزند که انگار فاصل این خودجوشی در ذات درونی شعرش باید اتفاق بیفتد.
خصوصیت بارز این کتاب راوی بودن آن است که بنده خود کمتر در کتابهای دیگری این گونه مقیم شدن در شعر را رویت کردهام.
گاهی راوی با سماجت شعر مجبور به حرف زدن است و گاهی شعر یگانگی در راوی را آشکار میسازد.
بر خلاف روشنفکری که در جهان شاعران کنونی لحاظ میگردد که شاعر زیستن در شعرش را میتواند جای دیگری رها کند؛ مثلا برود گوشهای برای خودش سیگاری بکشد و چایی بنوشد و در اتفاقی که با حقیقت یک نفس فاصله جسته است به شعر نسبت درستی از رابطه را بدهد. ابراهیمی توانسته است با تمام دریافتها با تعجبی که گم شدن آن را دنبال میکند هویت کلام شعرش را از یقین به یقین برساند.
مفهوم در شعرهای این کتاب به شکلی پیش میرود که سلطه مییابد تا جایی که مرا مجاب میکند زبان مفهومی از هر لحاظ هویتش قویتر است.
با وجود این شعر در این فضا کاملا گیر نمیکند تا بگویم این نگاه که سایه افکنده در بالا و پایین اشعارش اختیار تام دارد.
کاملاً مشهود است رویدادها در این اثر نمایشی از اتفاق افتاده است که در برخی از آثارش میخواهد برخی از اتفاقاتی که قبلاً یا تماشاچی آن بودهایم یا درگیر آن و یا در ما به هر شکلی نشانهگذاری شده است به صورت راکد و یا خاموش رها شده به چالش کشیده شود و شاید ابراهیمی با سرلوحه کردن برخی واژهها در مدام کلام محتوایش میخواهد به دنبال شعرهای تیرهتری برود.
آیا ابراهیمی از اتفاق دیگری که نه میتواند ناجی باشد نه بیسرانجام بماند، فقط میخواهد حرف بزند و از واقعیتی بگوید که حتی به دور شدن او از صحنۀ شاعرانگی تأثیر بگذارد؟
به عقیدۀ من شعر میتواند تاوان بودن را از لحظه حذف کند و به پرداختهای پیش رویی که پنهان است مثل خودشناسی در انتظار و یا چشماندازی از زیستن در مرگ و پرداختن به قدرت یک ناممکن و حتی جنگ خاموش در ادبیات و… بپردازد و معمایی بین بودن و عریانی واژهها نبیند که تاوانی را همیشه پیش چشم داشته باشد.
بیشک ابراهیمی با تعمقگویی میخواهد اشعارش را هموار بسازد تا تبلور رهایی به باوری خسته بدل نشود؛ اما متذکر میشود تکنیک نوشتن همواره یک شخصیت در رفتار شعری را که حتی مشابه به خودش هم باشد پذیرا است.
این نگاه که گاهی در حرکت خودش بیحرکت میماند و فضا را برای ماهیتی به هنگام نشان نمیدهد باعث میشود اختیارات شاعر کنار گذاشته شود و دو سیر از توصیف شعری را محصور کننده جلوه بدهد.
سیر نخست تصاویر زنده در اشعارش است که فقط پناه داده میشود به شعر و هیچ اتفاقی که پیشرو باشد و اتصالی که محرکههای غوطهور درونی آن را مهیا بسازد تا شعری که تاریک مانده یا روشن حداقل به الزامی از زیستن در نوشتن برسد و رویت گردد کمرنگ دیده میشود.
سیر دوم انکارهای توامان ترکیب شده و گم و پنهان است که کمر محتوا را میشکند.
ابراهیمی اگرچه به دنبال آرامش درونی شعر نیست و میخواهد طوری محرکهها را سمت و سویی به فرجام بدهد که نمادین هم نباشد و منطقی را که وانمود باشد کنار میگذارد؛ اما این دلایل در شعر اجتماعی و سیاسی طرح کاملی نمیتواند باشد تا اضطرابی را که ساختارش اتصال نیست پرقدرت جلوه دهد.
به معنای دیگر او میخواهد به شعر قابل اطمینانی برسد با جهانشمولی اعتراضی و حرکت شعری خود را پوششی به عمق برساند و با همین منظور رابطه هایی را کنار هم چیدمان میکند. اگر چه پیدا یا ناپیدایی اشاراتش هم تراز با مفهوم کلی شعری نیست؛ اما تأثیرات رمزگونهای دارد که در خور بحثهای خاص خودش میتواند باشد.
حال آنکه ابراهیمی به جزئیات در شعرش بیشتر پرداخته تا به کلیات و همین امر که جزییات در رابطه با فضا تنها در مقام اشاره رها شده است و تأثیرات محوری ندارد مشاهده میگردد.
شعری از کتاب نسترنهای زخمی:
اعصاب خمیری ارزان
خمیر نانی گران
نانهایی که نمکگیر نمیکنند
نمکهایی که میگندند
چوپانی در دست گرگها
که در نیمۀ هر ماه
دست رشته میشود و
مردمانی در خواب
که گوسفندان، نداشتۀ خود را
میشمارند تا به خواب روند.
با اینکه ابراهیمی در این شعر بهوضوح میخواهد نشان بدهد که همهچیز برعکس است یا غیر قابل قبول یا نگاه به ارزشگذاریها درست تعریف نشده و پله پله در همان فضا با چند تعریف میخواهد پیامرسانی بکند و اتفاق درونی شعری اشاره به گذران عمر در وضعیتی خوفانگیز است؛ طوری وانمود کردن است برخلاف اشاراتش میلی که از حضور در این فضا ناراحت مانده؛ ولی جریانش باقی است تا نشان دهد. این یعنی فضای موجود در این تصویرگری اشاره گستردهای را شامل میشود.
نکاتی در این شعر است که چیستایی جستوجو در صورت شعری را میخواهد تحتتأثیر قرار بدهد.بهگونهای که رابطههای مربوط و نامربوط کنار یکدیگر قرار گرفتهاند و میخواهند پیامرسانی نمایند.
سؤال اینجاست آیا این فضای تاریک که برمیگردد به انسان به جامعه به فراخودی که این را در خودش هم پذیرفته و راوی این شعر که محو مانده؛ اما قابل لمس است. چراکه شعر تو را مجاب میکند که به راوی هم گوشهچشمی داشته باشی میتواند به خوانندهای که شعرش را میخواند یک فروپاشی درونی در خود و یک فروپاشی گسترده را در جهان کنونی نشان بدهد.
همین امر سؤال برانگیز است که آیا ابراهیمی در نسترنهای زخمی یا حداقل در همین شعر روشن است یا تاریک.
آیا در روشنی ارزشگذاری میشود یا در تاریکی.
این نشانههای مصیبتدیده آیا در جامعه پذیرفته شده و یا فقط به چند تصویر خاص اشاره دارد که موضوع کلی تصویر را گم مینماید.
اینگونه قلم زدن در شعر نوعی جسارت در صورت شعر میتواند باشد که قادر است سؤالات متعددتری را بیان نماید.
شعر دیگری از نسترنهای زخمی
شعر…
غبار گیسوی
دختر کوبانی است
به (کوب) قلبم
در ضربهضربهای انتظار
(آنی) که فرو میریزد
از بیتفاوتی دوران
خلاصه میگویم شعر توانسته در ستایش دختران کوبانی خودش را شرح بدهد و علاوه بر آن به شهر کوبانی هم اشاره دارد و بازی کوب و آنی در فرم شعری بسیار جالب بود و درگیر بودن آن دو و رابطه و تازگی شعر و اتفاقی که قادر است ذهنی شدن شعر را نشان بدهد قابل توجه است.
شعر گالیهای عریان شعر بلندیست که در کتاب نسترنهای زخمی خواندم.
میبافم و میبافی و میبافد
میبافیم و میبافید و میبافند
او با ساقههای برنج و گندم سفرۀ گالی
سفرۀ خالی
خالی از نان، گندم، برنج قوت مردم
تو پارچه
پارچهای چهارخانه، مثل مربع زندان خانه
آنها ابریشم
ابریشم مصنوعی بنجل برای صادرات به
طبقۀ سوم
عدهای تور در راه برکه به دریا
برای نرسیدها
کسانی فرش با آرزویی برای پرواز به عرش و
اما میفروشند گلیم مندرس و کلیه وسایل را
تا در امان باشد کلیه از گزند تیغ
میبافند
دروغهایی وجب به وجب و قدم به قدم و
کلاههای پشمینی که ککها در آن تاس میاندازند و
شپشها خال بازی میکنند
گروهی طناب برای صعود
عدهای ریسمان برای دار
من اما میبافم
موهای دخترم را با تزیینی از گل یخ
تا رایحۀ مواجش در کنار رقص شعلهها
مرا به این خیال ببرد و
رویا ببافم و
رویا ببافم که
زنجیرهای بافته شدۀ به
پشت کوههای قاف
انداخته شود
تا پدرها با دستهای پر از حوصله
به خانه بازگردند و
صدای خنده در همهجا طنینانداز شود.
شعر در چندین بند خودش را میخواهد نشان بدهد.
چندین تصویر در یک قاب
آنچه که در این شعر مهم جلوه می کند و تعمیم داده شده به کل این است که نهاد، خود، فراخود، این سه عنصر در تعامل با یکدیگر توانسته تکمیل کننده رفتار شعری ابراهیمی باشد.
دغدغه در تلاطمی از کلمات خودش را نشان میدهد.
زخم طوری نوشته شده که زیبا دیده شود. منظور از زیبایی این است که در زمان و مکان و محدودۀ هستی خودش قادر شده تأثیرگذار باشد.
ابراهیمی درست است تصویرسازیهای متعددی را با کنایه توام میکند تا پیامرسانی کند اما آیا این تصویرسازیها که تکرار میشود در اکثر شعرهایش به این معنا است که او قاعدۀ بازی را میداند و یا اصلاً الزامی برای این کار است؟
جهان امروز که پذیرای کلمات و تفکر و احساس است آلودۀ کدام پیشداوریهای انسان میشود که در انحراف ذات خود فقط میتواند پناه ببرد به ملال و این اندازه مخدوش ماندن در عصری که به ظاهر روشن است روشنایی را به تعویق میاندازد و یا منجر به تاریکی میشود.
به گونهای ابراهیمی میخواهد این نگاه را نشان بدهد و عاقبت بهخیری انسان را در خود انسان میخواهد نشانگر باشد.
رابطههایی در این کتاب دیده میشود که مربوط به همین زندگی است و زیستن اتفاقی است که با خواندن این کتاب یادآور میشود.
این کتاب که در یک واقعیت تدارک دیده شده و پیکر گسترانیده تا ذهنیت عصری حاضر را به چالش بکشد و سخت تن میدهد به خیال؛ اما رؤیای خود را نشان میدهد. میخواهد بگوید فاجعه اتفاق افتاده است و انتظارش دیگر نابود شده میخواهد بگوید انسان دیگر توان این را ندارد انسان باشد. میخواهد بگوید حداقل سوگوار خودمان باشیم تا دچار بودن اتفاق آگاهانهای باشد.
لینک دریافت شماره پنجم و ششم/ بهار و تابستان ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/wp-content/uploads/2024/08/mahgereftegi-5-6-1.pdf
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#شماره_پنجم_و_ششم
#بهار_و_تابستان_۱۴۰۳
موارد بیشتر
نگاهی به یکی از شعرهای دفتر شعر “خونآفرودیت” اثر طلوع جهانشاهلو ( عباس شکری)
نقد و تحلیل بر شعری از سمیه جلالی (حامد معراجی)
نقد و تحلیلی بر شعر دکتر عبداله سلیمانی (دکتر نصرتاله مسعودی)