خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

تأملی در زندگی و مرگ و آئین مانی

دانلود pdf

تأملی در زندگی و مرگ و آئین مانی ( پیامبر ایرانی)

نوشته: اسماعیل یوردشاهیان

ای منادی بزرگ، تو روان مرا از خواب بیدار کردی.

از نوشته های مانی که در تورفان چین به دست آمده است.

وضع سیاسی و فرهنگی و مذهبی  غرب و شمال غربی  فلات ایران  به خصوص ایلام و منطقه بین النهرین و نواحی مجاور آن در ابتدای قرن سوم میلادی از مجموعه جوامع متشنج و متحولی که مدام با هم مشاجره داشتند تشکیل شده بود و  اساس و بنیاد این تشنج و مشاجره ها رقابت های سیاسی و اقتصادی و تضاد دینی و مذهبی و فرهنگی بود.

یک حقیقت روشن و غیر قابل انکار این است که در طول 500 سال یعنی از 200 م تا 700 م، یک دگرگونی و جابه جایی بنیادی و عمیق جمعیتی و اجتماعی در مناطق ذکر شده روی داده است که این دگرگونی جمعیتی بوده با ورود و جایگزینی آریایی ها و مادها و تغییر بنیادهای زیستی و ترکیب و ساختار جمعیتی نواحی مختلف منطقه و مهم تر از همه، تغییر حکومت ها، از بین رفتن استیلای اقوام و محو تاریخی آنها و همچنین  به وجود آمدن و ظهور قطب های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و بهره گیری از مبادلات دریایی و به خصوص ظهور پیامبران و ادیان و مذاهب و قطب های فکری و فرهنگی جدید  همراه بوده است، که می توان به خلاصه به شکل گیری حکومت قوم ماد و شکست و فروپاشی قوم آشور و تشکیل سلسه پادشاهی هخامنشی در ایران و حذف تاریخی قوم ماد، شکل گیری و گسترش توان اقتصادی و سیاسی بندر آتن ، گسترش نفوذ فرهنگ هلنی، گسترش قدرت نظامی روم و بروز آن، ظهور زرتشت پیامبر ایرانی و آیین تازه در ایران و ظهور عیسی مسیح پیامبر بزرگ و گسترش دین او و … اشاره نمود.

اگر کمی گسترده و عمیق تأمل کنیم، در می یابیم که در تمامی این مسائل و در بطن مشاجرات اجتماعی، جنگ ها و گریزها، حرکت های جمعیتی و تشکیل کلنی های زیستی فرهنگی و اقتصادی یک نوع مشاجره فرهنگی و دینی رواج داشته است.

ما در تمام مناطق بین النحرین حضور مبلغان مذهبی تمامی ادیان و معابد را می بینیم به طوری که در نزدیک بابل وجود چندین معبد بودایی نیز گزارش شده است.

وجود این همه تنوع مذاهب و ادیان و معابد مختلف به دلیل جریان پویای اقتصادی و تجاری شهر های این مناطق است که موجب حرکت های جمعیتی و حضور مردمان مختلف از مذاهب و ادیان و فرهنگ های مختلف بوده است.

 همانطور که می دانید ، برخورد فرهنگ ها موجب پویایی و دگرگونی آنها می شود.

در 150میلادی، وقتی اشکانیان بین النهرین را از سلوکی ها گرفتند، برای همیشه به تسلط فرهنگ یونانی در منطقه پایان دادند. اما در طول مدت حاکمیت اسکندر و به خصوص سلوکی ها، فرهنگ یونانی و دیگر فرهنگ ها به  قدر کافی در منطقه بین النحرین و غرب و شمال غرب و حتی در دربار ایران نفوذ کرده و همچنین از فرهنگ و ادیان ایران تأثیر پذیرفته بود.

مهم ترین تأثیر این جلوه فرهنگی، نفوذ و استیلای  زبان آرامی و به خصوص سیریاتی و زبان یونانی در منطقه بود، به طوری که بسياری از فرامین مذهبی و قرار داد و مقوله های تجاری و احکام و دستورالعمل ها و فرمان های حکومتی به این زبان ها نوشته و انتشار می یافت.

در زمینۀ تاثیر و نفوذ گسترش این فرهنگ ها، مردم و به خصوص حکومت ها هم نقش عمده و به یقین گسترده و ماندگاری داشته است. برای مثال جلوس شاهپور در 242 میلادی، روم در حال انحطاط و  ضعیف شده را در وضعیتی دشوار قرار داد و  در پی لشکرکشی و فتوحات گسترده  این شاه بزرگ هر جا را که تسخیر می نمود در آنجا فوراً به مرمت یا احداث آتشکده و مراکز مذهبی ادیان ایرانی به خصوص زرتشتی می پرداخت و سعی در حفظ و گسترش آیین خود داشت. از سوی دیگر هدف تلاش تمامی سلاطین، تسلط بر مراکز اقتصادی جهان آن روزگار به خصوص تیسفون، بابل، ادسا، اسکندریه، و غیره بود.

وجود این مراکز اقتصادی موجب جذب جماعات گوناگون از مناطق مختلف جغرافیایی در مشاغل و فرهنگ های مختلف شده بود. بدین ترتیب همان طور که قبلاً ذکر شد، بین النحرین و سرزمین های هم جوار آن مجموعه ای از ادیان و فرهنگ های مختلف را در خود جمع کرد ه و محل بر خورد و رقابت ادیان مختلف شده بود. وجود اعتقادات رزوانی، ماندایی و گسترش نفوذ هر روزه مسیحیت از جمله عوامل مهم پیدایش تنش و رقابت در میان دیگر ادیان شده بود و ما  برابر اسناد تاریخی در می یابیم که در جوار پیشرفت اقتصادی و گسترش فعالیت های بازرگانی، رشد و افزایش جمعیت شهرها و مراکز دینی ادیانی چون یهودیت، مسیحیت، زرتشتی، بودایی و اعتقادات مهر پرستی و به خصوص فرقه های دینی مختلف از جمله زدی ها، تعمیدی ها  و آیین های سریانی، رو به گسترش بوده و شهر های مهم منطقه از جمله تیسفون، ادسا، بابل محل برخورد این عقاید و رقابت ها بوده است. 

ظهور مانی

در حدود سال 200 میلادی، در پایتخت ماد، مهران (هگمتانه) شاهزاده ای اشکانی از نسل ارشک زندگی می کرد که پاتیک نام داشت . او با زنی به نام مریم (در بعضی نسخه  نوشیت  و در بعضی ديگر پوسیت که نام های یهودی – مسیحی است ) که از خانواده کمسه کان از شاهزادگان اشکانی بود ازدواج کرد.

پاتیک بعد از ازدواج همدان را ترک و در پایتخت امپراتوری سلوکی  تیسفون، اقامت گزید و از آن به بعد تمام توجه خود را به مذهب متمرکز نمود.

چنان که در یک منبع عربی آمده است که روزی در محراب معبدی که اغلب به آنجا می رفت صدایی به گوشش رسید که می گفت، “پاتیک گوشت نخور، شراب نخور، و از آن زن پرهیز کن”.  

پاتیک سه روز متوالی همان صدا را شنید و بعد از تفکر بسیار تصمیم گرفت به فرقه درمیسان (کسانی که وضو می گیرند) بپیوندد.

اندکی پس از این واقعه معبد، مریم زن پاتیک، که دور از شوهر در شهر بابل به سر می برد ، پسری به دنیا آورد که اسمش را مانی گذاشت. تاریخ مسلم تولد او 14آوریل 216 میلادی است.

در خصوص تولد او و رؤیاهای مادرش افسانه های بسياری ساخته اند و در خصوص محل تولد او اختلاف نظر بسيار است. اما آنچه ابوریحان بیرونی بر اساس اظهارات خود مانی حفظ و نقل نموده گواه بر این است که مانی در ده ماردینو ( mardinu در ناحیه نهرکوتا در شمال بابل) به دنیا آمده است.

اینکه تولد او در بابل بوده توسط خود او نیز تأیید گردیده و در قطعه شعری می گوید: “من یک آموزنده شکرگزارم، که از سرزمین بابل برخاسته ام.”

بعد از تولد مانی ، پدرش او را نزد خود آورد و مانی از آن پس در کنار پدر با دین و مذهب او بزرگ شد و در حقیقت پاتیک تعلیمات دینی خود را به او آموخت، اما این چگونه دینی بود. برابر با دو مفهومی که نویسنده سریانی، تئودور بارکونای به کار برده، مناقده و هلی هوواره، یعنی آنهایی که خود را پاک می سازند و جامه های سفید می پوشند.

این فرقه نمی تواند چیزی جز فرقه تعمیدی یعنی آنهایی که به نیایش آب می روند و وضو می گیرند و غسل می کنند و خود را پاک می سازند باشد. چنین اعتقادی زمینه اولیه ماندایی دارد.

 اکثر روحانیون و معتقدان فرقه های مذهبی (برهمن، مجوس، ماندایی و کشیش های سریانی) جامه سفید می پوشند و در ایران فرقه ای بوده به نام سفید جامگان و توجه کنید به ندایی که به پاتیک در محراب نازل شده: “گوشت نخور  و از زن پرهیز کن” و این نیز جزئی از اعتقادات ماندایی است. همچنین  در بسیاری از نوشته ها اشاره به اجتناب از پرخوری و مستی و شهوت رفته است. این همان گرایش زاهدانه است که هسته اولیه عرفان و تفکر زاهدانه مانی و دین او را در بر می گیرد .

بدین ترتیب مانی در جنوب بابل در میان قومی عرفانی و واضح تر بگوییم در میان گروه تعمیدی ماندایی ها می زیست و در همان جا بود که نظریات قاطع خود را برای آینده دریافت. وقتی 12 ساله شد، اولین وحی به او نازل شد و این واقعه در سال 228-229 م روی داد. در الفهرست چنین آمده  که “سلطان بهشت نور این وحی را الهام کرد. در اصطلاح عربی مانوی نام بالاترین نیکی است .

یک موجود الهی این وحی را منتقل ساخت، یک فرشته که در متن های عربی او را التوم می نامند ، همین کلمه در سریانی tauna یعنی همزاد است. آن پیام الهی از این قرار بود؛ “این جماعت را فراموش کن، تو از پیروان آن نیستی، تو راهنمایی به اصول اخلاقی و پرهیز از شهوات. اینها وظایف توست. اما به خاطر نوجوانی تو  هنوز وقت آن نرسیده که آشکار بر آن قیام کنی.

الفهرست، چاپ فلوگل صفحه 328

پس مانی، از گروه تعمیدی که پدرش به آن تعلق داشت جدا شد و شاید هم آن جماعت نتوانست او را تحمل کند و او را از خود راند.

در متون قطبی گفته می شود  که تمام دانش مانی هنگام بعثت به رسالت به او داده شد و این گفته مانی به آن اعتبار بیشتری می بخشد.

در همان سالی که اردشیر قراربود بر تخت نشیند فاراغلیت جاوید نزد من آمد و با من حرف زد. برای اولین بار او برای من اسرار نهفته را فاش ساخت، اسراری که برای قرن ها و نسل ها همچنان نزد انسان نهفته مانده بود، اسرار عمیق و اسرار رفیع، اسرار روشنایی و تاریکی، اسرار جنگ و جدال و جهاد، این ها را او برای من فاش ساخت.

پس در نتیجه  متعاقب  همین ارتباط تمام نکات اساسی تعالیم را مانی هنگام نزول وحی دریافت کرده و گزارش خود را چنین خاتمه می دهد؛ “و چنین بر من فاش ساخت فارا غلیت آنچه را بوده است و آنچه را خواهد بود.”

کفالایا ، 14 و 13

بنابر این،  در اینجا رابط آسمانی یا فرشته آسمانی، فاراغلی نامیده می شود. در منابع مغرب زمین گفته می شود که مانی خود را فاراغلیتی که مسیح پیش بینی کرده و در انجیل چهارم به آن اشاره شده توصیف می کند.

بنابر آنچه گفته شد، نمی توان این ادعا را تکذیب کرد، اما در این صورت مسئلۀ همزاد به صورت نفس عالی به مانی ظاهر می گردد. چه می شود آيا، نوعی تلاش در تخریب چهره و شخصیت و دین مانی است که باید مراقب بود.

در ادامه شرح زندگی مانی آنچه می توان دریافت کرد این است که وی با اطاعت از فرمان قاصد سماوی همچنان در انزوا به سر می برد؛ ولی می توان چنین استنباط کرد که این دوران، دوران آمادگی – مطالعه در عقاید و نوشته های مذاهب و ادیان دیگر و نیز تخلیص و پاک نمودن روح  خود و آمادگی برای رسالت مهم زندگی خود بود. و سر انجام حکم رسالتی که در آرزویش بود به او رسید.

 سال 240 و 241، یعنی در سن 24 سالگی، فرشته به او چنین گفت: “درود بر تو ای مانی، از طرف و از جانب خداوند که مرا نزد تو فرستاده و تو را برای رسالت خود انتخاب نموده، او از تو می خواهد که مردم را به حقیقت دعوت کنی و از طرف او پیام حقیقت را به عموم مردم برسانی و خود را وقف این وظیفه بزرگ نمایی، اکنون وقت آن رسیده که تو آشکارا تعلیمات خود را تعلیم دهی.”

الفهرست فلوگل، صفحه 238

به این طریق، مانی با پیام فرشته به رسالت منصوب گردید و طبق نصیحت فرشته، وحی را که به او نازل شده بود به پدرش و بزرگان قوم و فامیلش افشا ساخت و آنها را به کیش خود درآورد و حضور پدر مانی نشان  می دهد که او از شروع کار به پشتیبانی با نفوذ وی متکی بود است.

اما شروع فعالیت مانی، چنانچه انتظار می رفت در بین النهرین نبوده بلکه از هندوستان شروع شده؛ در این زمینه شک بسیار است. بعضی معتقدند که با حاکمیت سلسله ساسانی بیشتر خانواده های اشکانی به شرق و شمال شرقی ایران (خراسان ، افغانستان و هندوستان) و شمال غربی ایران (آذربایجان، ارمنستان و بابل) کوچ و در آن نواحی ساکن شدند. لذا حضور مانی در سرزمین هندوستان می تواند یک نوع اقامت طولانی باشد و خود او راجع به آن در یک متن قطبی می گوید: “در اواخر سلطنت اردشیر من شروع به تعلیم نمودم و به طرف هندوستان روانه شدم. من به آنها امید زندگی را آموختم و در آنجا گروه منتخبی را برگزیدم.”

کفالایا، صفحه 15و24و27

شاید با آگاهی از داستان توماس و چه بسا به خاطر الهام از این داستان بوده که مانی با کشتی به هندوستان سفر می کند. اما مدت اقامت او در هندوستان بیش از یک سال به طول  نمی انجامد. او علاوه بر تبلیغ دین خود و بنای معابد مختلف، بیشتر شاهزادگان اشکانی را به دین خود درمی آورد و همچنین از آیین بودا تأثیرهای مثبتی می گيرد.

بعد از بازگشت از هندوستان، روانه شمال غربی ایران شده و از آنجا به طرف پارت و ماد می رود و در حین توقفش در تیسفون با شاهپور شاه بزرگ ساسانی ملاقات می کند و این ملاقات درست در روزهای جشن تاج گذاری شاهپور صورت می گیرد.

شاهپور از او حمایت می کند و در نامه هايی به تمام حکام نواحی مختلف ایران دستور می دهد که در تبلیغ و گسترش دین مانوی به او کمک کنند و گماشتگانی را هم همراه مانی گسیل می دارد. البته هدف پادشاه از این امر، علاوه بر رقیب تراشی برای دین زرتشت و کاستن از قدرت این دین، کنترل خود مانی بود. زیرا مانی اشکانی بود و وابستگی به خاندان اشکانی بر محبوبیت او افزوده بود و بیم آن می رفت که اشکان ها دوباره توان بیابند. پس با گسیل چند نفر همیشه مراقب اعمال و نفوذ مانی بودند. (در این زمینه به عامل مهم تضاد در درون جامعه چندپاره ایران نفوذ دین باید توجه نمود.)

سلطنت شاهپور 30 سال طول کشید و در این مدت مانی از حمایت برادان پادشاه یعنی پیروز و مهر شاه برخوردار بود؛ اما رقابتی بسیار گسترده و سخت بین او و کرتیر وزیر دربار شاه، که زرتشتی بود و در برقراری آیین زرتشت و گسترش آتشکده ها نقش عمده داشت  بروز کرده بود و این رقابت به کینه و دشمنی و نفی هم مبدل گردیده بود.

مانی در زمان حیات خود، موفق شد با سفرهایی که انجام می داد و حواریونی که به نقاط مختلف برای تبلیغ دین خود گسیل می داشت، آیین خود را به مصر، روم، ارمنستان، شمال شرق ایران (خراسان،  ترکمنستان) و چین رواج دهد. خود او سفرهای زیادی برای تبلیغ آیین خود انجام داد. اما به موازات گسترش دین مانی و نفوذ آن در مسیحیت، در شکل هویت آیین گنویسی در ایران  نیز بین دو گروه از گروه مبارزان مذهبی زرتشتی تلفیق و هم گرایی به وجود آمد.

حاصل این تلفیق، رسمیت یافتن دین زرتشتی در ماد آذربایجان و همچنین  برقراری و رسمیت یافتن مذهب زرتشتی در کلیه نواحی ایران شد. پایه این امر گروهی از روحانی و مغ هایی بودند که مقر اصلی آنها در شیزماد آذربایجان بود و هیربدهایی که در نواحی فارس بودند.

 مغ ها، بدین گونه، مقام اصلی را در بطن قدرت به دست آوردند و چون در زمان ساسانیان امور قضایی نیز بر عهده آنها بود حکم غارت مسیحیان، مانویان و دیگر اقلیت های مذهبی را صادر می کردند. هدف آنها جلوگیری از اشاعه این ادیان بود و در این زمینه برابر اسناد و مدارک باقیمانده، به حدی پیش رفتند که حتی اوستا را هم چون کتاب های مذهبی مانویان جمع آوری کردند. البته مانی نیز بر اساس یک برنامه حساب شده مشغول به تبلیغ و رواج دین خود بود و با فرستادن حواریون خود شعمون و زاکوا و به خصوص ادا، سعی در گسترش نفوذ دین خود داشت. (همان طور که قبلاً نیز ذکر گردید.)

کار گرفتن اردوان شاهزاده ایران در کنار مانی و  سفرهای تبلیغاتی او، مراقبت از او در زمینه فعالیت سیاسی بر ضد حکومت بود. از زندگی مانی در این دوره چندان اطلاع دقیقی در دست نیست. بعد از فوت شاهپور (آوریل 273 م)،  پسرش هرمز اول جانشین او شد و هرمز نیز از مانی حمایت کرد. اما بعد از یک سال هرمز درگذشت و برادرش بهرام اول جانشین او شد. (سلطنت او از 273 تا 274)  

در این زمان، مانی در نواحی شوش و رامهرمز در حال مسافرت و تبلیغ بود که فرمان شاهی مبنی بر مجاز نبودن ورود او به نواحی کوشان و تبلیغ دین او رسيد. این امر نشان از زیر نظر بودن مانی از طرف مقامات حکومتی بود. شاید دلیل آن، ترس از اندیشه و تفکر مانی بود.

مانی ناگزیر یا بهتر است بگوییم به اجبار، از هرمز به میسان و از آنجا به دجله رفت و به واسطۀ قایق از طریق دجله عازم تیسفون شد. زمانی که در ساحل برای سوار شدن بر قایق می رفت، مردم را از نزدیک شدن شهادتش با خبر ساخت و گفت:

“فرزندان من، من را نگاه کنید و خود را اشباع سازید، زیرا جسم من از شما جدا خواهد شد.”

کتاب مواعظ مانوی ، صفحه 12 و20و24

بدین طریق مانی به بین النهرین بازگشت و با قایق از طریق دجله به شمال تیسفون رسید. اندکی بعد شاهزاده بات که قبلاً به کیش او در آمده بود به او ملحق شد. این نام که بعدها (حدود سال 350) به آن برمی خوریم متعلق به صاحب تیول ارمنی از سرکرده های قبیله ساهرونی است. چه بسا همسفر مانی از اعقاب ارمنی یکی از خرده سلاطین اشکانی بوده باشد. البته بهرام اول فرمانی هم برای بات صادر نموده بود که خود را در معیت مانی به حضور شاه معرفی نماید؛ اما بات جرات نکرد و مانی این سفر سرنوشت را به تنهایی انجام داد.

در خصوص ملاقات مانی با بهرام و دسیسه مغ ها نقل و سخن بسیار است. آنچه مسلم است بهرام بنا به دسیسه مغ ها، وحشت از رشد قدرت اشکانی ها به خصوص گسترش دین و محبوبیت مانی، ترس از واکنش کیان حکومت و تحریک شدن اقلیت های مذهبی دیگر، اقدام به دستگیری و زندانی نمودن مانی کرد.

می گویند وقتی بحث و گفت وگوی مانی و بهرام به نتیجه نرسید و از کلام آنها دشمنی برمی‌خواست، مانی جملۀ آخر را چنین ادا کرد:

“هر طور می خواهی با من رفتار کن.”

در این موقع شاه دستور زنجیر کردن مانی را می دهد. سه زنجیر به دست هایش بسته می شود، سه زنجیر به پاهایش، یکی هم دور گردنش. زنجیرها را قفل کردند و او را دراین وضع به زندان بردند.این نوع زنجیر کردن بی رحمانه در گزارش های مربوط به شهدای مسیحی بسیار دیده شده و نشان از اهمیت و حساسیت ویژه شخصیت مانی است و این گمان رابیشتر می کند که مانی به صورت توقیف شده و تحت نظارت به در بار بهرام رفته است.

مانی بین 19 ژانویه تا 14 فوریه 276 و بنابر محاسبۀ دیگر، 31 ژانویه تا 26 فوریه 277 ، را در زندان گذراند. بنا به رسم قدیم شرقی، در این 26 روز اجازه داشت که شاگردانش را ببیند و با آنها صحبت کند. او دریافته بود که روزهای آخر عمرش فرارسيده است و به این دلیل دستورات مقتضی را به نزدیک ترین پیروانش صادر کرد. این دستورات بعداً توسط مادآمو که در آن موقع حضور داشت به حواریون ابلاغ شد. در آن زمان، قوای جسمانی مانی 60 ساله رو به زوال می رفت. جسم او به علت روزه ها و ریاضت ها و شاید شکنجه ها، ضعیف گردیده بود.

 دیگر تحمل زندان و سنگینی زنجیرها را نداشت و در روز چهارم شهریور در ساعت 11 از جسمش به مأوای عظیمش در بالا صعود کرد. یک کاهن عالی مقام مانوی به نام اوزا و دو برگزیده از بالاترین مقام های روحانی در کنارش حضور داشتند. حضور این افراد در زندان بسیار مورد تردید است. البته با توجه با شرایط مانی و زندان او و برخورد بسیار خشن و سخت حکومت با او خبر فوت مانی فوراً در شهر تیسفون پخش گردید و مردم به صورت اجتماع های بزرگ جمع گردیدند و کم کم خبر به دیگر جاها کشید.

شاه دستور داد مشعل مشتعلی را در جسم او فرو برند تا مطمئن شوند که مانی واقعاً مرده است . بعد جسد او را قطعه قطعه نمودندو سر سرسخت او را به دروازه بیتلاپات (جندی شاپور) آویختند. بعدها آنچه از جسد او باقی مانده بود در تیسفون توسط پیروانش به خاک سپرده شد. البته بعضی نقل قول ها بر این است که سر او بریده و پوست تنش را کنده و در آن کاه می ریزند و از دروازه می آویزند که نمی تواند چندان صحت داشته باشد. اما نکته و مسئله مهم برخورد بسیار خشن و کینه توزانه دستگاه حکومت با اوست که نشان از وحشت حکومت از گسترش مانویت و جذبه شخصیت مانی و اهمیت آن دارد.  به خاطر بسپاریم که در تاریخ حیات آدمی همیشه اندیشه مورد هجوم بوده و سر آزادگان بر دار. 

دین و کتاب های مانی

بحث در بارۀ دین و آیین مانی، نیاز به زمان و متن گسترده دارد. زیرا بنیاد فکر و اندیشه و زیربنای آیین او بر مبنای فلسفۀ اولیه ایران و آمیزه ای از ادیان دیگر به خصوص زرتشتی، بودایی، مسیحیت، مهر پرستی و به خصوص ماندایی است.

مانی از مجموعه این ادیان و از اندیشه ها، عرفان خود وآیین و دین خود را فراهم کرد؛ که متکامل تر و انسانی تر از همۀ آنها بود. مانی خود را آخرین پیامبر و وجود مقدس که از طرف خدا مبعوث شده تا جهان را در حیطۀ گسترده نور مقدس از بدی و تاريکی و اهریمن برهاند می دانست و ازاین رو خود را فاراغلیت یعنی نور مقدس و نجات بخش می نامید .

مانی بسيار تحت تأثیر مسیحیت و عیسی پیامبر مسیحیان بود، از روی همین علاقه و شاید تأثیر، بر اساس گفته های عیسی، خود را آخرین پیامبر و نجات بخش می دانست. ولی همان طور که پیش از این گفته شد، تحت تاثیر دیگر ادیان زمان خود نيز بود و اکثر پیامبران پیش از خود را به رسمیت می شناخت.

در کتاب شاپورگان می گوید: “این دانش و راه به کار بستن آن،گاه و بی گاه به دست رسولان یا پیامبران به آدمیان تلقین شده. زمانی نام این پیامبر بودا بوده و در هندوستان تعلیم می کرده، نام دیگر زرتشت بوده و در ایران و دیگری عیسی بوده در باختر زمین  و اکنون پیام خدا توسط من که مانی هستم یعنی پیامبر خدا ، واپسین پیامبر، به شما ابلاغ می شود.

بدین گونه در می یابیم که از نظر مانی تمامی پیامبران مقدس و مورد تأیید بودند. او به توالی پیامبران و این که هر کدام در سرزمینی در یک دوره تاریخی مأموریت انجام امر خدا و هدایت مردمان را داشته اند اعتقاد دارد؛ اما خود را آخرین آنها می شمارد و در میان پیامبران پیش از همه خود را به عیسي نزدیک می داند و می بینیم که سرنوشتی همسان او نیز می یابد.

تأثیر زهد و تقوای مانویت در میان مسیحیان بسیار عمیق بود و منجر به آیین عرفانی مسیحیت، یعنی آیین گنوسی گردید که هنوز هم وجود دارد. دین مانی، که یک دین جهانی بود، در اندک مدتی در تمام اروپا و آفریقا و آسيا گسترش یافت و دامنه آن در شمال چین تا دریای ژاپن رسید.

بنیاد دین مانی بر اساس تضاد بود. مانی برای شروع کارش ثنویت ایران قدیم را برگزید، که بر اساس جدال دائم دو اصل اساسی استوار است؛ اورمزدا (اهورا مزدا)؛ که خداوند نیکی است و اهریمن (انگرامینو) که شر است. این دو در اصل همزادند .

ما چنین برداشت و تفکر را در آیین زرتشت و به خصوص در آیین ماندایی و زروانی به روشنی می‌بینیم.

بر طبق آیین زروانی، زروان خدای زمان، 40 سال قربانی کرد تا فرزندی شایسته برای حکومت جهان بیابد و عهد کرد که همه عالم را تسلیم او کند. چون آفرینش چنین فرزندی به طول انجامید، در دل زروان شک افتاد.

 از شک زروان، اهریمن که از قصد مادر با خبر شده بود به دنیا آمد و در پی  او اهورامزدا پا به جهان نهاد.

اهریمن خواستار حکومت جهان شد. پس زروان جهان را بین هورمزد و اهریمن تقسیم کرد؛ اما مقدر نمود، که در پایان حاکمیت جهان با هورمزد باشد.

در یک متن مانوی هم آمده است: روزی اهریمن که در جهان تاریک خفته بود بیدار شد، نور را دید، هجوم برد که نور را صاحب شود، پس ستیز و جنگ او و هرمزد آغاز شد.

پس اساس دین در تضاد و تلاش در رسيدن به نور و پاکی است. در آیین مانی، عنصری که مفهوم عالی ترین موجودات را داشت و بر همه حکفرما بود، نور بود و مانی نور را جوهر الهی می پنداشت. بهتر است بگوییم جوهری که قابل ادارک از شعور و ماده است و نمونه کالبد روشن خدا (پدر نور خجسته) محسوب می شود.

در آیین مانوی همه چیز در مسیر تکامل و خوبی است. مانی سعی داشت ادیان و مذاهب پیشین ایران را تقویت کرده و در گستره دین خود هويت بخشد. او ادراک خدا را در پنج مأوای: حس، دلیل، اندیشه، سنجش و تصمیم تعبیر می کند. اگر کمی توجه کنیم می بینیم بسیار علمی و عقل پسندانه است.

در آیین مانی، چون آیین ماندایی و زروانی، اهریمن یک خداست و مورد احترام است، تثلثيت خدا و مادر حیات و انسان، چون تثلثیت مسیحیت (پدر، مادر و پسر) است.

در آیین مانی هیچ چیز بهتر از زیبايی و مهربان زیستن نیست، حتی بلعیده شدن نور توسط تاریکی در حقیقت نفوذ نور در درون تاریکی است که آن را از درون منفجر می کند. از همین روست که می گوید آن پسر نور خجسته قربانی و تکه تکه شد، تا با تکه های درخشانش تاريکی را ویران سازد.

در یک سرود مانوی به زبان اشکانی، در خصوص بازگشت انسان اولیه نزد جوهر حیات و مادر حیات چنین آمده است:

“او پسر پدر نخستین و یک شاهزاده بود، پسر یک شاه.

او خود را تسلیم دشمن نمود، تمامی حکومت خود را در قید انداخت، و به خاطر او همه ذرات نور که از دنیای تاریکی رسته بودند تمامی قلمرو را روشن نمودند.

او به مادر حیات دعا کرد و او هم به خداوند دعا کرد:

“آه پسر زیبای بی گناه  آيا جایی هست که شياطین او را پاره پاره می کنند.”

پس خداوند بزرگ او را تکه تکه یافت، گفت: “جمع کن اندام هایت را”

مادر او را در آغوش کشید و پرسید: “تو دوباره برگشتی ای پسر تبعید شده؟ شتاب کن و به نور داخل شو، زیرا کساني سخت انتظار تو را می کشند.”

سیر حرکت این آیین، به خود باز آمدن و جمع شدن نور است که اکنون پراکنده است و برای تکامل و نجات انسان و خوشبختی جهان، راه نجات در پیوستگی نیکی و روشنایی و گریز از نامهربانی و خشونت است.  دین مانی نیاز به تحقیق گسترده دارد.

مانی به غیر از نقاشی های خود (ارژنگ)، شش کتاب در اصول و مبانی آیین خود دارد که عبارت اند از:

1. شاپورگان، به زبان پهلوی

2. انجیل زند یا جاویدان

3. گنجینۀ زندگی

4. پراگماتیا (حاوی یا جامع کتاب اعمال)

5. کتاب رازها

6. کتاب دیوها

7. کتاب نقش ها (ارژنگ)

بشتر این کتاب ها و رساله ها به زبان سریانی یا زبان آرامی خاوری نوشته شده است. احتياط های مانی روی هم رفته مؤثر بود و کمتر در دین او انشعاب و تغییر حاصل شد. البته بعدها پیروان او کتاب هایی مانند کفالایا (فصول) و مواعظ و نیایش هایی  را به او نسبت دادند که از آن او نیست.

روزگار درازی تنها منابع اطلاعات موجود دربارۀ مانی نوشته های مخالفان دین وی بود که به منظور رد و جرح عقاید مانی نوشته شده بود. ولی کشف های بسیار مهم سال های آخر سده 19 و آغاز سده 20 در منطقه تورفان و ترکستان چین و درکان سو و در غارهای نزدیک تون، هونگ و همچنین نوشته ای که در فیوم (شهر مادی، 1931) به دست آمده، مدارک بسیار استوار و اصیلی در اختیار پژوهندگان گذاشت. این کتاب ها عبارت اند از نوشته ها و نقاشی های بسیار زیبا که هنوز ترجمه نشده و ترجمه نشدن آنها به دلیل عدم علاقه و نیز مخالفت دنیای بودایی و ساير ادیان مهم با آیین مانوی است.

بخش مهمی از این نوشته ها از زبان اصلی به دست ما نرسیده و بیشتر ترجمه هایی است به زبان چینی، ایغوزی یا یکی از زبان های ایرانی (سغدی، پارتی، پارسی) در ترکستان، یا به زیان قطبی در مصر است.

نکته ای که باید متذکر شد این است که نوشته ها و عقاید مانی به چندین زبان تألیف و ترجمه شده است و اهمیت این نکته از این نظر است که کیش مانی بسیار زود جنبۀ جهانی پیدا کرد و دو عامل مؤثر این گسترش، تبلیغ و کتاب بود. اما با این همه گسترش، متأسفانه در همه جا پیروان ادیان دیگر و حکومت ها به تلخی و خشونت با پیروان آیین مانوی بر خورد کردند.

 در اروپا، مصر و تونس در آفریقا و در ایران و بین النهرین و بهتر است بگوییم در تمام آسیا آنها را راندند و شکنجه کردند و کشتند. مانی که بوده که این گونه ماندگار مانده است؟ چهرۀ مانی در نظر ما چگونه مجسم می شود. وی و پیروانش قربانی چه خشم ها و چه تر س ها شدند؟

مانی می گفت؛ نکشید، خودش را کشتند. می گفت کینه ها را فراموش کنید، کینه ها را گسترش دادند. می گفت در این زمین، آدمی جز دمی کوتاه نیست، به شکنجه و دشنامش گرفتند.

از وجود این مرد آرامش طلب چه خطری برای سپاهیان و روحانیون و سر رشته داران کشورها متصور بود. چرا در طول قرن ها در ايران که وطنش بود و در دیگر سرزمین ها هر جا نامی از مانی برده شد و از عقایدش دم زدند، شمشیرها به سراغشان آمدند و بی محابا به شکارشان پرداختند. کالبد مانی سال ها بر دروازه شهر جندی شاپور آویخته ماند.

شاگردانش در هیچ جا پناهگاهی و آرامشی نیافتند. کم کم دین او دین زیر زمینی شد و در گذر سال ها، با نفوذ عقاید فیلسوفان یونانی، مردم صلح طلب تحت آموزه های مردی انقلابی، مزدک نام دوباره خود را باز یافتند و مزدک راه ستیز، راه تعاون، راه عدالت، راه برابری و راه حرمت انسان را رو در روی آنها قرار داد. اما حکومت مستبد، فاسد و طبقاتی ساسانی تاب نیاورد و از پیروان مزدکی باغی ساخت به نام باغ آدمی، زیرا در یک مجلس فریب، گروه بي شماری از آنان را کشته و سر در خاک دفن کرده بودند و دیدیم که چه شد و همین ستیز آزادگان منجر به شکست ايران از اعراب تازه مسلمان شده شد و ایرانیان مزدکی هیچ حمایتی از حکام ساسانی نکردند و با ایران آن رفت که نمی بایست می رفت و بعدها نیز همین روال بود و آزادگان همیشه در بیم جان.

منابع

1. تقی زاده، سید حسن، مانی و دین او؛ تهران انجمن ایرانشناسی 1335

2. ناطق، ناصح، زندگی مانی و پیام او؛ تهران، امیر کبیر 1357

3. گرن، ویدن، مانی و تعلیمات او؛ ترجمه نزهت صفای اصفهانی، تهران 1355

4. Zaehner(zurvan) , Oxford 1955