در ستایش فقدان
نویسنده: صحرا کلانتری
فقدان در معنای عام آن به مفهوم از دست دادن میباشد، گویی شخص با نوعی از جدایی و اختلال در جهان ابژکتیو یا سوبژکتیو خود مواجه میشود. فقدان همچون همزادی از بدو تولد تا مرگ همراه جدایی ناپذیر انسان است و همچون سوژهای قدرتمند، انسان را به ابژهای تقلیل داده و او را در خط سیر زیستنش به این سو و آن سو میکشاند، گاه برای بقای خود در نقاب ابژهای فرو میرود و گاه چون سوژهای بینقاب به تاخت میتازد.
در اصطلاح سینمایی ما دو گونه صدا در فضای دایجسیس روایت داریم و میتوانیم از آن به فهم دقیقتری از انواع فقدان نزدیک شویم، صدای دروندایجتیک در سینما به صدایی اطلاق میشود که منبع صدا قابل مشاهده و عینی است، صدای بروندایجتیک صدایی است که در پرده سینما قابل مشاهده عینی نیست و از برون پرده شنیده میشود. فقدان نیز از این رویکرد در دو بخش قابل بررسی است، فقدانی دروندایجتیک و فقدانی بروندایجتیک.
فقدان بروندایجتیک فقدانی است که همچون آوای پسزمینه بدون مشاهده عینی بر پردهی زیست از بدو تولد تا مرگ همراه انسان است، فقدان دروندایجتیک قابل مشاهده و ادراک عینی است مانند هر از دست دادنی که به صورت متناوب بر آوای ثابت فقدان نوع اول، ریتم و تمپوی متفاوتی را ایجاد میکند.
فقدان بروندایجتیک مماس بر خط سیر زیست گام بر میدارد و بدون وقفهای موجود است، موجودی زاده شده پیش از انسان که پس از موجودیت او بر شانههایش اقامت میکند و در تعاملی دوسویه انسان بر پهنهی او هستی مییابد و اینگونه تفکیکپذیری از فقدان ناممکن است چون دو روی یک سکه.
فقدان دروندایجتیک زادهی فقدان اول است و چند عقربه از انسان پیشی دارد، در زمانی آیندهتر از اکنون انسان ایستاده است گویی همانند یک یادآوری به صورت متناوب با عینی کردن خود، گوشهای انسان را با صدای پسزمینهی والد خود همان فقدان بروندایجتیک پیوند میزند. با این توضیحات هر دو فقدان دو امر جداییناپذیر هستند که تنها در زمانمندی و با تغییر احضار خود در ترتیب رخدادهای زیست انسان بروزی متفاوت مییابند.
مواجهه با هر نوع فقدانی، انسان را با نوعی تسلیم و بیارادگی محض روبهرو میکند و موجب ایجاد ترومای متورم و مضاعفی نسبت به فقدان پیش آمده بر وجود او میشود، اینجاست که زایش و آفرینش فقدانهای اختیاری میتواند از انسان در این مواجههها یک شورشگر بیافریند و مفهومی متضاد به موجودیت آن تزریق کند، نوعی همنشینی دو مفهوم متضاد در جهان فقدان، اینگونه بخش متورم شده که خروجیِ بیارادگی و تسلیم است دارای ارزش افزوده می شود. زمانی که انسان خود آفرینشگر حادثه و فقدان باشد چون صفحه حوادث یک روزنامه و چون بارانی فقدانی را بر هستیاش جاری کند دیگر در بزنگاههای تحمیلی همچون شورشگر و آفرینشگری اعلام حضور خواهد کرد.
موارد بیشتر
فلسفه درمانگری شمن های پرو (داود حضرتی)
تطبیقی بر آراء دکارت و سهروردی (محمد فلاح زاده)
شرط اصلی و ضروری زیستن در برهوتی به نام زندگی (ابوذر شریعتی)