خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

محل یقین پدیدارشناسی استعلایی: آگاهی به مثابه آگاهیِ قصدی

دانلود pdf

محل یقین پدیدارشناسی استعلایی: آگاهی به مثابه آگاهیِ قصدی

نوشته: فاطمه سادات جنتی پور ـ پاییز 1402

پیش درآمد

پیش از این با معرفی پدیدارشناسی استعلایی هوسرل و تبیین برخی از نظرات بنیادی او در این رویکرد، یک مدخل کلی ارائه داده شد، که در اینجا به عنوان پیش درآمد و به منظور یادآوری، به مروری کلی از آن می پردازیم؛ توضیح دادیم که در ابتدا گرایش اصلی ادموند هوسرل ریاضیات بود و او برای تعمق بیشتر در این زمینه به فلسفه روی آورد که نتیجۀ تحقیقاتش رسالۀ جدیدی با عنوان “فلسفۀ حساب” بود. وی در صدد بود که با علمی کاملاً نظری مانند خود ریاضیات، اساس فلسفۀ خود را بسازد و چنین شد که به دنبال تأسیس یک فلسفۀ علمی و مبتنی بر اصول متقن به ارائه “تأویل پدیدارشناختی” و “رد و ارجاع” پرداخت.

بدین صورت که در مواجهه با دوئالیسم کانتی، ساختارگرایی هگلی و حتی تحصّلی مذهبان، هیچ کدام را قبول نداشت و تنها توافق او با آنها این بود که همۀ آنها پدیده ها را تنها آگاهی موجود در برابر فاعل شناسا می دانند؛ هر آنچه پدیدار و مشهود است قابل توصیف است و ماهیت پدیده همان است که وصف شدنی است، نه کمتر و نه بیشتر. پس بدین ترتیب این عنوان برخلاف قبل که با مطالعات توصیفی پدیدارها گره می خورد اینک به عنوان رویکردی فلسفی برای کسب یقینیات، مطرح گردید.

بنابراین در این هنگام هوسرل پدیدارشناسی استعلایی را با معنا و کاربردی متفاوت از پیشینیان تنظیم و تدوین می کند، او پدیدارشناسی را به عنوان یک روش شناخت و همچنین یک فلسفه، مطرح و ارائه کرد؛ بدین صورت که پدیدارها را ذواتی می دانست که عقل آنها را خالی از هرگونه پیش فرض و بدون هیچ سبق ذهنی، درک می کند و از ویژگی های ذاتی پدیدار این است که متعلق فکر است و ملتفت الیه ذهن است. چنان که در پدیدارشناسی استعلایی هوسرل، ویژگی اصلی و خالص اشیا و امور با توصیف دقیق هر آنچه هستند نشان داده می شود، به این شکل که پدیدارشناس در واقع به دنبال معنا و محتوای معنوی و یا ذات پدیده هاست و بر آن است که این معنا و ذات، “دیدنی” است و به تجربه در می آید و در نهایت همه پدیدارها با شناخت و آگاهی انسان ارتباط پیدا می کنند.

در فلسفۀ او رکن اصلی، آگاهی، یعنی فهم بی واسطه و مستقیم نمود و پدیده است که با قصدیت و انتخاب خود فرد صورت می گیرد و نه به صورت خودکار. در واقع در جریان تحلیل همین آگاهی است که با اصطلاح “حیث التفاتی” یا “قصدیت”، توسط هوسرل، آشنا می شویم و روشن می شود که هر “اندیشیدنی” “اندیشنده ای”  مربوط به خود دارد که اندیشنده یا فاعل شناسا با این آگاهی هوشیارانه به شناختی از واقعیات مورد بررسی می رسد و در این فرایند، توصیفی از ماهیات اشیا و موضوعات مختلف شناسایی ارائه می دهد که به تفکیک آنها می پردازد و درواقع با “شهود ذات” همه را “آن چنان که هستند” معرفی می کند. چنان که در فلسفه هوسرل این “شهود” است که به معنی “عین ذاتی” ظهور پیدا می کند و “آگاهی محض” را ایجاد می کند و به موجب آن پدیدارشناسی ممتاز و مستقلی آغاز می شود.

قبلاً و در اولین نوشتار در زمینۀ پدیدارشناسی استعلایی، به صورت اجمالی به مفهوم “قصدیت” یا “حیث التفاتی” در پدیدارشناسی هوسرل پرداخته شد. اما از آنجایی که قصدیت نقشی کلیدی در پدیدارشناسی استعلایی دارد، بر آنیم که در این نوشتار که در ادامه خواهد آمد، توضیح و تبیین بیشتری از این مفهوم ارائه شود.

قصدیت

قصدیت (Intentionality) یا حیث التفاتی اصطلاحی است در فلسفه که اولین بار توسط فیلسوفان مَدرسی(Scholastic) به کار برده شد و در قرن 19 فرانتز برنتانو فیلسوف آلمانی، دوباره آن را مطرح کرد و همچنین او نیز منبع الهام شاگرد خود ادموند هوسرل قرار گرفت؛ چنان که این مفهوم، پس از آن و در پدیدارشناسی استعلایی هوسرل نقشی کلیدی بر عهده گرفت. این اصطلاح به معنی  “رابطۀ فعال آگاهی با متعلق آگاهی” و همچنین “توانایی ذهن برای ساختن تصورات آن”، است.

توضیح آنکه قصدیت در فلسفه عبارت است از: “توانایی اذهان و حالات ذهنی دربارۀ بودن، تصور کردن، در ازایِ چیزی قرار گرفتنِ اشیا، ویژگی ها و حالات امور.” بنابراین در فلسفه کلمه “قصد” با معنای معمولی این کلمه با عنوان “نیت”، به کار برده نمی شود. کاربرد فلسفیِ قصد به معنی جهت گیری ذهنی یا توجه و التفات ذهن به سمت اشیا است، که در این جریان می توان ذهن را به یک کمان تشبیه کرد که تیرهای آن به سمت اهداف مختلف نشانه می رود.

با استناد به سایت رسمی “دانشنامه استنفورد”، ترجمۀ بخش هایی از آن در تبیین چیستی مفهوم قصدیت بدین قرار است: “به طور کلی بحث های معاصر دربارۀ ماهیت قصدیت، بخشی جدایی ناپذیر از مباحث مربوط به ماهیت اذهان است؛ ذهن ها چیستند و داشتن ذهن چیست؟”

 این مباحث در چارچوب پرسش های هستی شناختی و متافیزیکی درباره ماهیت بنیادی حالات ذهنی پرورش می یابند. حالت هایی مانند؛ ادراک، به خاطر سپردن، باور کردن، آرزو کردن، امید داشتن، دانستن، قصد، احساس، تجربه کردن و غیره.

داشتن چنین حالات ذهنی چیست؟ رابطه ذهنی با عینی چگونه است؟ به عنوان مثال، حالات ذهنی چگونه با بدن فرد، حالات مغز او، رفتار او و حالات امور در جهان مرتبط است؟ بدین ترتیب یکی از روش هایی که فیلسوفان اغلب منظورشان از “قصدی” را توضیح داده اند این است؛ قصدی جنبه ای از حالات یا رویدادهای ذهنی است که شامل دو مسئلۀ “وجود چیزها” و “درمورد چیزها”، می شود و در رابطه با سؤالات “به چه فکر می کنی؟” و “دربارۀ چه چیزی فکر می کنی؟” مطرح می گردد؛ به این معنی که قصدیت عبارت است از در مورد بودن یا جهت دهی و ارجاع ذهن (یا حالات ذهنی) به چیزها، اشیا، حالات امور و رویدادها.

برای مثال اگر شما به تهران، یا به هزینه زندگی در آنجا فکر می کنید، یا در مورد ملاقات با فردی در میدان انقلاب، ذهن و فکر شما به سمت تهران، یا هزینه زندگی، یا جلسه در میدان انقلاب معطوف (جهت دهی) می شود. بنابراین  قصدیت در نظر فیلسوفان معاصر عبارت است از چیزی که می تواند هم در مورد چیزها و ویژگی های غیر ذهنی – اشیا و ویژگی های خارج از ذهن – صادق باشد و هم به ذهن ارائه شود.

 برخی از فیلسوفان تا آنجا پیش می روند که ادعا می کنند که قصدیت ویژگی همه حالات ذهنی است.  اما با این فرض که یک مفهوم خود چیزی ذهنی است، یک قصد ممکن است در مورد چیزهای ذهنی نیز صادق باشد. به عنوان مثال، مفهوم سگ، که یک قصد سطح اول است، در مورد سگ های منفرد یا در مورد خاصیت سگ بودن صدق می کند. همچنین تحت مفاهیم سطح بالاتر مختلفی قرار می گیرد، مانند مورد فهم بودن، ذهنی بودن و غیره.

توجه کنید در این طرز تفکر که بعضی مفاهیم در مورد چیزهای ذهنی صادق اند؛ احتمالاً از نظر منطقی پیچیده تر از مفاهیمی هستند که در مورد چیزهای غیر ذهنی صادق اند. به این معنی که ما می توانیم بین سطوح قصدی تمایز قائل شویم. چنان که بسیاری از حالات ذهنی (مثلاً باورهای) یک فرد قصدمند در مورد (یا نشان دهنده) چیزها، ویژگی ها و حالات غیر ذهنی هستند و بسیاری نیز در مورد حالات ذهنی فرد دیگری (مثلاً باورهای دیگری) هستند؛ باورهای مربوط به باورهای دیگران چیزی است که به عنوان “قصدیت مرتبۀ بالاتر” شناخته می شود.

و اما در اینجا و برای ورود به مفهوم قصدیت در پدیدارشناسی استعلایی، لازم است اشاره ای به تلقی برنتانو استاد هوسرل از این مفهوم داشته باشیم؛ برنتانو از مدخل روانشناسی تجربی به قصدیت می پردازد، چنانکه رابطۀ “آگاهی با متعلق آگاهی” (که به مثابه قصدیت است) را روانشناختی می داند. برنتانو معتقد است که قصدیت پدیدار روانی را از پدیدار عینی تفکیک می کند. ما در پدیدارهای روانی (غم، شادی، خشم، نفرت و…) از “چیزی” ناراحت هستیم، خوشحال هستیم، عصبانی هستیم، متنفر هستیم و… که این به معنی رابطۀ فعال آگاهی با متعلق خود است. و اما این رابطه در باور هوسرل نه تنها به پدیدارهای روانی بلکه به همۀ اعیان، تعمیم داده می شود. هوسرل، قصدیت (رابطۀ فعال آگاهی با متعلق آگاهی) را استعلایی می داند؛ در رابطۀ مورد نظر هوسرل آگاهی با خلق معنای عینی خود، خودش را خلق می کند و در این جریان از خودش به عنوان خالق جهان آگاه می شود. در فلسفۀ هوسرل سراسر این جریان با عنوان “اصل تقویم” معرفی می گردد؛ در یک رابطۀ هستی شناختی در نسبت میان قصدهای مختلف، عین ها و ابژه های گوناگون در اعمال گوناگون آگاهی، شکل می گیرند.

قصدیت و آگاهی در پدیدارشناسی

اصلی ترین دلیل هوسرل برای جدا شدن از برنتانو در مفهوم «قصدیت»، انتقادی بود که به مفهوم «عدم وجود ذهنی» موضوعات فکر و ادراک برنتانو وارد می دانست. طبق رأی هوسرل این یک خطای اساسی است که فرض کنیم ابژۀ (مفعول قصدی) یک فکر، قضاوت، میل و غیره، چیزی است با نوع خاصی از وجود داشتن در ذهن متفکر، قاضی، یا فرد متمایل. چرا که طبق نظر هوسرل ابژه های اعمال ذهنی یک فرد از تفکر، قضاوت و غیره، همان ابژه های معمولی هستند که در جریان شناخت و با مستقل شدن از اعمال یا حالت های ذهنی که به سمت آنها جهت داده می شوند (در دستور زبان هوسرل آنها را قصد می کنند)، “استعلایی” می شوند.

توضیح آنکه قصدیت مهم ترین شکل آگاهی است که با حضور در حوزه مطلق آگاهی به دست می آوریم و این موقعیت استعلایی بعد از تحویل گرایی پدیدارشناسی به ما داده می شود؛ قصدیت، آگاهی استعلایی ذهن است. هوسرل از آگاهی تعریف ها و تعبیرهای متفاوتی ارائه می دهد؛ به عنوان مثال در جایی آگاهی را به صورت “وحدت جریان واحدی از ادراک” یا “ادراک نفسانی و درونی زیسته ها” در تعلق زندۀ آنها به فاعل شناسا تعریف می کند”، اما به این دلیل که درونمایۀ اصلی پدیدارشناسی استعلایی قصدیت است، از نظر هوسرل معنایی که بی چون و چرا و با قطعیت می توان به آگاهی داد و معنایی که در برگیرندۀ همۀ انواع مختلف آگاهی است، همان قصدی بودن آگاهی است و به عبارتی آگاهی به مثابه قصدیت است. این رویکرد هوسرل به قصدیت، از ابتدای پژوهش های منطقی (پژوهش IV) او، وجود داشته است. هوسرل در پژوهش های منطقیمهم ترین عنصر زبان یعنی معنا را به قصدیت مربوط می داند؛ بدین صورت که تجارب معنا اعمال طبقه بندی شده هستند و عنصر معنادار به جای اینکه در ابژه یا متعلق این عمل جست وجو شود در تجرب عمل آگاهی جست وجو می شود. بدین صورت که معنا در آن عنصری قرار دارد که عمل آگاهی را یک تجربۀ جهت داده شده و قصدی به ابژۀ خود می کند.

و اما به منظور دست یافتن به یک هدف فیزیکی واقعی مستقل از خود عمل قصدی و در تفسیر درون گرایانۀ هوسرل از قصدیت، دو مفهوم محوری وجود دارد؛ یکی با عنوان “نوئما” که به ساختار درونی اعمال ذهنی می پردازد و دیگری مفهوم “اپوخه” (بین الهلالین) یا تقلیل (تحویل گرایی) پدیدارشناسی، که از طریق آن و با تعلیق همۀ پیش فرض های ساده لوحانه و ابتدایی در مورد موجودات واقعی و غیرواقعی، به ماهیت کنش های ذهنی دست پیدا می کنیم. درواقع هر آگاهی و شناختی مستلزم نوعی تضایف و همبستگی است که در آن، میان فاعل شناسا و متعلق شناسایی نسبت متقابل وجود دارد و پدیدار جز برای آگاهی و آگاهی جز نسبت به یک متعلق وجود نخواهد داشت. چنان که سخن از اندیشه بدون اندیشیده و اندیشیده بدون اندیشنده بی‏معنی است. یعنی همان طور که قصدیت، صفت ذاتی آگاهی محض است، دربردارنده رابطۀ ذهن و عین نیز است. بدین صورت که عمل مشترک ساخت قصدیت هم نزد ابژۀ قصدی و هم نزد سوژۀ قصدی، یعنی فاعل شناسا، وجود دارد. بدین معنی که قصدیت هم نزد نوئما (متعلق اندیشه) و هم نزد نوئسیس (اندیشه) قابل تحلیل است و اولی را تحلیل نوئماتیکی و دومی را تحلیل نوئتیکی می نامند که به خاطر همان تضایف و همبستگی توضیح داده شده، به هم وابسته اند. 

هوسرل در رسالهایده ها در بخش چهل وششم و در نتیجۀ تقلیل پدیدارشناسی استعلایی، استدلال می کند که به عنوان مثال هر آنچه در یک موقعیت فیزیکی حضور داشته باشد، می تواند ناموجود باشد؛ اما اگر یک جریان ذهنی حضور داشته باشد، به هیچ وجه نمی تواند ناموجود باشد. به عبارتی ناموجودیت جهان تصور کردنی است اما وجود هر آنچه ذاتی است مثل وجود محض جریان های ذهنی، تحت هیچ شرایطی، از این طریق تغییر نخواهد کرد. اکنون این آگاهی محض که پس از تصور کردن نابودی جهان به عنوان “باقیمانده”، حفظ می شود، چیزی است که پدیدارشناسی محض، به عنوان ماده (Matter) برای فاعل شناسا آماده می کند. عامل «ماده» ممکن است در بین اعمالی با ابژۀ یکسان، متفاوت باشد. “در مثال هوسرل، ممکن است یک ابژۀ واحد (قیصر) یا به عنوان نوه ملکه ویکتوریا یا به عنوان پسر فردریش سوم در نظر گرفته شود.” همچنین این ماده می تواند مستقل از “کیفیت کنش”، متفاوت باشد. مثل اینکه آیا شخص قضاوت می کند، یا شک می کند، یا تعجب می کند، یا امیدوار است، یا تصور می کند، یا درک می کند. بنابراین هوسرل معتقد بود که در هر عمل قصدی هم به ماده و هم به کیفیت احتیاج داریم. او بعدها در رساله ایده ها این مفاهیم را بر اساس نوئما، و با این مضمون که می توانند در اعمال مخصوص متمایز، مشترک باشند، دوباره تفسیر کرد.

هوسرل در پدیدارشناسی استعلایی، در مبحثی با عنوان ضمنیِ افق، قصدیت، به ساختارهای شناختی فرازمانی  می پردازد که در آن منظور از زمان، زمان فیزیکی نیست و نوعی از زمان درونی را در نظر می گیرد. چنان که قبل از این نیز به طور کلی توضیح داده شد که؛ هوسرل معتقد است فاعل شناسای استعلایی در لایۀ استعلایی، آگاهی از زمان را در اختیار دارد و این غیر از زمانِ فیزیکی است؛ آنچه بر روی ساعت و موجود در جهان است.

شهود زمان یا آگاهی از آن همان شهود یا آگاهی  است که در ترتیب اعمال قبل و بعد از یک عمل قصدی مشهود است؛ ما می دانیم که هر عملی که انجام می گیرد قبل از یک عمل و بعد از عمل دیگری رخ می دهد که این یک پیوستار است و هوسرل آن را مطرح می کند تا ثابت کند که عمل فاعل شناسای استعلایی همیشگی است و آینده ای بی پایان را رقم می زند؛ بدین معنی که فاعل شناسای استعلایی “هستی همیشه شونده” است و هرگز نمی میرد. بنابراین هوسرل به دنبال این است که با شناخت لایه ای از ذهنیت که از عینی یا تجربی جلوتر رفته، از دور استعلایی رها شود و این تصور فاعل شناسای استعلایی از زمان و پیش فرض گرفتن آگاهیِ زمانیِ ذهنی، توسط آگاهی عینی، راهی است که برای خارج شدن از دور استعلایی معرفی می کند. بدین ترتیب او با شعار “بازگشت به اشیاا” پدیدارشناسی استعلایی را روشی می داند که منجر به اخذ معنای دقیق علم، توسط فلسفه می شود.

 هوسرل این جریان استعلایی را بدین شکل مطرح می کند که در امر ادراک یک شئ خارجی، همیشه همۀ جوانب آن به طور کامل و واقعاً ادراک نمی شود؛ بلکه در حالتی از انتظار غیر شهودی که در آینده ادراک خواهند شد، آن جوانب پیش بینی می شوند. در واقع در هر عمل ادراکی، امر پیش بینی (Protention) مستمر است و بدین صورت است که شئ در هر مرحله تازه از ادراک، معنای تازه ای به خود می گیرد. همچنین یک پیش بینی، افق هایی دارد که احتمال داشتن دیگر ادراکات را نیز در برمی گیرد؛ یعنی اگر به جریان ادراک جهت دیگری می دادیم ممکن بود اداراک دیگری داشته باشیم. مثلاً به جای اینکه از پنجره به بیرون نگاه کنیم، به اتاق کناری نگاه کنیم و یا به جای آنکه قدمی به جلو برداریم، به پهلو قدم برداریم و غیره. درواقع چیزی که ما داریم، یادآوری نزدیک (Retention) و پیش بینی(Protention) یک زمان حال تمدید شده یا طولانی است. به این معنی که به هر ادراک همیشه افقی از ادراکات گذشته تعلق می گیرد که باید به عنوان امکانی از خاطرات قابل یادآوری تلقی شود و به هر یادآوری، به عنوان افقش، قصدیت باواسطه و مستمر یادآوری های ممکن (که عملاً توسط فاعل شناسا قابل انجام است) یادآوری هایی که تا لحظۀ ادراک کنونی  امتداد دارند تعلق می گیرد. تحلیل قصدی به وسیلۀ این شناخت (یا بداهت) بنیادین هدایت می شود که هر “می اندیشم” به مثابه آگاهی، به وسیع ترین معنا دلالتی است بر مدلول خود؛ اما این دلالت در هر لحظه از آنچه در همان لحظه به مثابه مدلول صریح داده می شود فراتر می رود، یعنی حامل اضافه ای است که به فراتر از آن گسترش می یابد.

بنابراین تجارب قصدی در مسیر خود بی وقفه لحظاتی را پرورش می دهند تا انعکاس مرتبه بالاتر مربوطه را ایجاد کنند و بر اساس چیزی شبیه ادراک درونی، شکلی از خودآگاهی ضمنی یا پیش انعکاسی را تشکیل دهند. چنان که هر مرحله از ادراک یک شئ تنها یک جنبه از آن شئ اندیشیده شده، در ادراک بود. تجارب قصدی به مثابه اجزای لحظه ای ساختارهای شناختی فرازمانی خاص هستند، که در مسیر خود یک شئ و یا حالت امور یکسان را در طول یک دورۀ زمانی نشان می دهد که ادراک فاعل شناسا از آن شئ و یا حالت امور به طور دائم در حال تغییر است.

این روند در فلسفه هوسرل “ساختارهای قصدی پویا” نامیده می شود که در آن مشاهدات پیوسته و مجموع قضاوت های متوالی یا مجموعه ای از باورهای لحظه ای، یک باور مداوم را به فعلیت می رساند. به عنوان مثال قضاوت من که دیروز هوا بارانی بود، همان باور قضاوتی را که می توانستم دیروز با  امروز هوا بارانی است به صدا درآورم، به فعلیت می رساند.

منابع:

مارک فان آتن، فلسفه براوئر؛ ترجمه محمد اردشیر، تهران، انتشارات هرمس، 1387

عبدالکریم رشیدیان، هوسرل در متن آثارش؛ نشر نی. ۱۳۸۵

ورنو ژان وال، پدیدار شناسی و فلسفه های هست بود؛ ترجمه یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی.1387

نقیب زاده، میر عبدالحسین، نگاهی به نگرش های فلسفی سده بیستم؛ تهران، طهوری، 1387

ساکالوفسکی، رابرت، درآمدی بر پدیدارشناسی؛ ترجمه محمدرضا قربانی، تهران، نشر نی 1383

کاپلستون، فردریک چارلز، تاریخ فلسفه؛ ترجمه داریوش آشوری، جلد هفتم، انتشارات علمی و فرهنگی، 1386

مجتهدی، کریم، نگاهی به فلسفه های جدید و معاصر در جهان غرب؛ تهران، انتشارات امیرکبیر، 1385

Tieszen, Richard. “The intersection of intuitionism (Brouwer) and phenomenology (Husserl).” In One Hundred Years of Intuitionism (1907–2007) The Cerisy Conference, pp. 78-95. Basel: Birkhäuser Basel, 2008.

Bourget, David and Angela Mendelovici, “Phenomenal Intentionality”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Fall 2019 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/fall2019/entries/phenomenal-intentionality/>.

Siewert, Charles, “Consciousness and Intentionality”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Summer 2022 Edition), Edward N. Zalta (ed.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/sum2022/entries/consciousness-intentionality/>.

Beyer, Christian, “Edmund Husserl”, The Stanford Encyclopedia of Philosophy (Winter 2022 Edition), Edward N. Zalta & Uri Nodelman (eds.), URL = <https://plato.stanford.edu/archives/win2022/entries/husserl/>.