خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

کوئتو


پیمان بانی‌شرکا
پدیدۀ زمان از توالی قاب‌‌های ثبت‌شده در حوزۀ ادراکی ناظر شکل می‌گی.رد. این حوزه‌ها یکسان عمل نمی‌کنند. سرعت هیچ‌یک بر هم منطبق نیست. فریم برساخته از الگوهای تکرارشونده در ذهن انسان، قابی مشترک از برآیند پدیده‌ها با سرعت‌های متفاوت را ثبت می‌کند. این فریم در محدودۀ کسری برابر یک‌دهم تا یک‌صدم از ثانیه قرار دارد. آن‌قدر زمان کافی در آن فریم وجود دارد که ادراک‌‌های گوناگون با سرعت‌های متفاوتشان، لایه‌لایه روی هم ثبت شوند. لحظه‌ای که ذخیره می‌کنیم برساخته از کهن‌الگوهای تکرارپذیر و نتیجۀ فیلترهای درونی است و این شکل امروزی را برای ما می‌سازد و ما طبیعت اطرافمان را شکل می‌دهیم و طبیعت اطرافمان ما را شکل می‌دهد. درک لحظه، حاصل این فیلتراسیون است.
فرض کنید دوربینی وجود دارد که ده به‌توان سی فریم را در ثانیه ثبت می‌کند. کسری برابر یک کوئتو از ثانیه. وقتی چنین دوربینی هست، عملاً در این کوئتو‌ها نور بسیار آهسته رد می‌شود و ما شروع و انتهای حرکت آن را می‌بینیم. دیگر شانس اینکه پدیده‌هایی ‌در حوزه‌های شنوایی و بساوایی و…‌ در آن کوئتو حضور پیدا کنند، وجود ندارد.
وقتی کوئتوهایی داشته باشیم که پدیده‌ای در آن رخ نداده، آن کسر کوچک از زمان رخ‌نمود چیزی نیست؛ پس .توالی هم وجود ندارد؛ در نتیجه. آن نقطه نه زمان حال است نه گذشته و نه آینده. نه هم زمان حال، هم گذشته و هم آینده. هیچ‌کدام است. شاید زمان حاصل توالی اکنون، یک توالی‌ که از آن گذشته‌ایم و به آن نرسیده‌ایم‌ است‌. فرض کنید بخواهیم بی‌شمار کوئتو را کشف و ثبت کنیم. شاید بتوان کره‌ای فرضی ساخت که تعداد بی‌شماری دوربین با توانایی یادشده در داخل و خارج از کره نصب شده باشد. در این حالت، بی‌شمار کوئتو در بیرون و داخل کره کشف می‌کنیم که تا حدی هم‌پوشان هستند. حال تعداد کره‌های یادشده را به بی‌شمار افزایش می‌دهیم.. در وضعیت موجود، به بی‌شمار کوئتوهایی خواهیم رسید که به‌گونه‌ای باهم در شبکه‌ای گسترده هم‌پوشان‌اند. این وضعیت را کانکتوم می‌نامیم. با افزایش فضاهای یادشده ‌و ایجاد مأموریت‌های جدا در هر حوز‌ۀ ادراکی مانند صوت و تصویر و… از رخ‌نمود یک پدیده، لایه‌های گوناگون و تفکیک‌شده‌ای خواهیم داشت. فضای آفریده‌شده، بدون درنظرگرفتن فیلتراسیون ناظرینش، فضایی فاقد توالی است و به‌روشنی، آن فاقد زمان است.
به محض اینکه فضاهای یادشده، ساخته شود و ناظر در معرض آن قرار بگیرد، آمادگی جذب و درک هم در ناظر رشد خواهد کرد. و همچنین زمینۀ تجسمات جدید و خلاقیت و آفرینش‌گران جدیدی در همۀ حوزه‌ها خلق می‌شود.
فریم ثبت‌شده در ذهن مخاطب با تفسیر، تأویل، برداشت و همۀ فیلتراسیون‌های برداشتی که بشر از بازۀ جنگل، غار تا حال در ذهن خود آفریده است، تبدیل به خوانش‌های اقلیمی، نژادی، فردی، جمعی، تاریخی، سیاسی و… شده است. تا به امروز ‌این فریم‌ها بودند که گفته‌خوانی و گفته‌پردازی و خوانش‌های گوناگون را به‌شکل دیالکتیک عینیت و ذهنیت، مجموعۀ آفرینش‌ها و آفرینشگری را در حوزه‌های گوناگون پدید آورده است. همان دیالکتیک عینیت و ذهنیتی که برخاسته از درون‌سازی و درون‌یابی‌های مغز و ذهن و شبکه عصبی مخاطبان به‌شکل آرزو، ترس، انگیزه و… بوده است.
هنر بشر، آفرینش لحظۀ‌ آفرینش‌گر بوده است. چنان‌که با تلفیق پدیده‌ها در حوزۀ فراادراکی و با فیلترهای درونی خود، خروجی‌هایی تولید کرده ‌و آثاری آفریده است که خود می‌تواند بازتعریف ادراک باشد.
به شبکه‌ای از کوئتوها بازمی‌گردم. برپایۀ فرض یادشده، وجود بی‌نهایت کره‌های خیالی و همچنین چرخ‌واره‌های اسپیرالیک بی‌شماری را به‌صورت درهم‌تنیده تجسم کنید که این شبکه کوئتو را با لایه‌های متفاوتی که حوزۀ ادراکی و فراادراکی مخاطب احاطه کرده است، می‌آفریند و به‌دست مخاطبانش آفریده می‌شود. در چنین وضعیتی آفرینش‌گری چگونه رخ می‌دهد؟ به‌طور حتمی به حوزه‌های اندیشه، هنر، علم، آگاهی به تجسم، تخیل، ایده‌پردازی و شناخت جدیدی نیاز دارد.
پارادایم‌های چندین بُعدی و محوری جدیدی آفریده می‌شود که بستر آفرینش گفته‌خوانی و گفته‌پردازی‌های خاص خود است. در این وضعیت با این پرسش روبه‌روایم که طبقه‌بندی‌ها و قالب‌های بیان و برداشت و تفسیر که در عصر فریم آفریده شدند، در عصر کوئتو چه جایگاهی خواهند داشت؟
‌بهار۱۴۰۲