خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

ادموند هوسرل و پدیدارشناسی استعلایی

ادموند هوسرل و پدیدارشناسی استعلایی
فاطمه سادات جنتی پورـ اردیبهشت ماه 1402
پیش درآمد
پدیدارشناسی یا فنومنولوژی عبارت از مطالعات توصیفی علوم، و شناخت پدیدارهای مشهود در آنهاست و در معنایی خاص به روش و فلسفه ای گفته می شود که ادموند هوسرل فیلسوف آلمانی بنیانگزار آن می باشد. اما پیش از هوسرل، کانت، هگل و پیشتر یوهان لمبرت از جمله کسانی بودند که هر کدام واژه های پدیدار و پدیدارشناسی را با کاربردی متفاوت، در آثار خود مورد تحلیل و بررسی قرار دادند. لمبرت نخستین کسی است که از واژه پدیدارشناسی در کتاب خود نام برده است. او در «ارغنون جدید» پدیدارشناسی را نظریه ای در زمینه توهم یا پندار می نامد و پدیدارها را همان ویژگیهای موهوم تجربه بشری می داند. یعنی آنچه به نظر میاید که هست ولی در واقع نیست. بعد از لمبرت اصطلاح پدیده، در نظر کانت در تمایز با ذات به کار می رود. او در توضیح ایده آلیسم خود، حقیقت و شناخت علمی را فقط در تجربه یا پدیدار می داند. و شناخت را همان چیزی می داند که فاعل شناسا به عنوان متعلق شناسایی در برابر خود می بیند. به عبارت دیگر از نظر او هرگونه شناختی غیر از تجربی و پدیداری توهم محض می باشد. و اما نخستین فیلسوفی که به صورت منظم و سیستماتیک فلسفه اش را در قالب پدیدارشناسی ارائه کرد هگل بود. او در کتاب «پدیدارشناسی روح» به دنبال اثبات این موضوع بود که هرآنچه وجود دارد جلوه ای از روح مطلق است. روش هگل در اندیشه بسیط و ناب است بنابراین با پرداختن وتداوم پدیده ها، برخلاف کانت، برای علم کلی موجود، پدیده ها را کافی می داند. به نظر او نمایش و پدیداری هر آنچه ظاهر می شود، هم در خود و هم از طریق جریان دیالکتیکی، که جریانی لازم برای اندیشه است، ظهور دارد و از ساده ترین صورت شناخت تا ایده مطلق و روح مطلق که بزرگترین مظهر واقعیت است به دست می آید.
و اما در قرن بیستم رویکرد جدید و متفاوتی به پدیدارشناسی ایجاد گردید که تحت آراء هوسرل و با نام «پدیدارشناسی استعلایی» شناخته شد. در واقع بعد از نظراتی که در زمینه ی پدیدارشناسی در آراء هگل و کانت ارائه گردیده است جدی ترین بحث راجع به پدیدارشناسی استعلایی و فاعل شناسای استعلایی به شیوه‌ای نو و در نظرات هوسرل معرفی گردیده است. این عنوان برخلاف قبل که با مطالعات توصیفی پدیدارها گره می خورد اینک به عنوان رویکردی فلسفی برای کسب یقینیات، مطرح می گردد. در اینجا هوسرل پدیدارشناسی استعلایی را با معنا و کاربردی متفاوت از پیشینیان تنظیم و تدوین می کند. و در واقع پدیدارشناسی به عنوان یک روش شناخت و همچنین یک فلسفه، توسط او مطرح و ارائه گردید. بنابراین این نوشتار در جهت معرفی و شناخت آراء هوسرل تنظیم و ارائه گردیده است.

هوسرل و پدیدارشناسی استعلایی
ادموند هرسول به سال 1859 در آلمان متولد شد. او در رشته ریاضیات در دانشگاه وین به تحصیل پرداخت و رساله دکتری خویش را به سال 1883 درباره«حساب تغیّرات» تألیف نمود. او برای تعمق بیشتر در ریاضیات به فلسفه روی آورد و رساله ی دکترای دیگری با عنوان «فلسفه ی حساب» تألیف کرد. او با شرکت در کلاسهای فرانز برنتانو بین سالهای 86-1884 با مفهومی که در فلسفه مدرسی «حیث التفاتی» نامیده می شد آشنا گردید. هوسرل برخلاف برنتانو که در صدد تشکیل فلسفه ای بر پایه ی روانشناسی تجربی بود، می خواست با علمی کاملاً نظری همچون ریاضیات اساس فلسفه خود را بسازد.
بنابراین هوسرل با دغدغه ی تأسیس یک فلسفه علمی و مبتنی بر اصول متقن به «تأویل پدیدارشناختی» و «رد و ارجاع» پرداخت. بدین صورت که تمامی جریانهای فلسفی پیشین را به دلیل عدم صلاحیت و قابلیت در تعریف و شناخت علم، به کناری می نهد و به دنبال عمل به روش پدیدارشناسی خود، نگاهی بی طرفانه به عالم واقع و طبیعت دارد که در آن نه در جهت تایید و نه در جهت رد، نظری به میان نمی آورد و به تعبیر خود فیلسوف این عمل «بین الهلالین» قرار گرفتن است؛ او با عزل نظر از وجود خارجی، به تحلیل ماهیاتی می پردازد که بی واسطه متعلق شناسایی قرار می گیرند و این عمل فکری را «شهود ذات» می خواند. و بالاخره وی بعد از انتشار کتابها و اعلامیه هایی در طی سالهای 1900تا 1936 به معرفی پدیدارشناسی خود پرداخت.
و اما پدیدارشناسی در نظر هوسرل تنها روشی بود که می توانست رویای یقینی شدن فلسفه را برای او به حتمیت برساند. هوسرل به پیروی از دکارت به دنبال دانشی مطلق و یقینی بدور از هرگونه نسبیت گرایی درصدد تبیین روشی بی چون و چرا بر آمد و مطالعه پدیده و نمود را «همانطور که در آگاهی ظاهر می شوند» ، را مورد توجه قرار داد. در پدیدارشناسی استعلایی هوسرل ویژگی اصلی و خالص اشیا و امور با توصیف دقیق هر آنچه که هستند نشان داده می شود، به عبارت دیگر پدیدارشناس به دنبال معنا و محتوای معنوی و یا ذات پدیده هاست و بر آن است که این معنا و ذات، «دیدنی» است و به تجربه در میاید و در نهایت همه پدیدارها با شناخت و آگاهی انسان ارتباط پیدا می کنند. در فلسفه ی او رکن اصلی، آگاهی، یعنی فهم بی واسطه و مستقیم نمود و پدیده است که با قصدیت و انتخاب خود فرد صورت می گیرد و نه به صورت خودکار. در واقع در جریان تحلیل همین آگاهی است که با اصطلاح «حیث التفاتی» توسط هوسرل، آشنا می شویم و روشن می شود که هر «اندیشیدنی» ای «اندیشنده» ای مربوط به خود دارد که اندیشنده یا فاعل شناسا با این آگاهی هوشیارانه به شناختی از واقعیات مورد بررسی، می رسد و در این فرایند، توصیفی از ماهیات اشیا و موضوعات مختلف شناسایی ارائه می دهد که به تفکیک آنها می پردازد و در واقع با «شهود ذات» همه را «آن چنان که هستند» معرفی می کند.
در واقع اندیشه هوسرل محصول دورانی است که در آن تفکربشری دچار نابسامانی شده بود و جوّ شکاکیت بر این دوره حاکم بود. و هوسرل به دنبال دغدغه ذهنی خود که همواره علمی و متقن شدن فلسفه بود به تأسیس پدیدارشناسی خود پرداخت. او در مواجهه با دوئالیسم کانتی، ساختارگرایی هگلی و حتی تحصّلی مذهبان، هیچکدام را قبول نداشت و تنها توافق او با آنها این بود که: همه آنها پدیده ها را تنها آگاهی موجود در برابر فاعل شناسا می دانند؛ هر آنچه پدیدار و مشهود است قابل توصیف می باشد و ماهیت پدیده همان است که وصف شدنی است، نه کمتر و نه بیشتر. و اما در ادامه ی این توافق، هوسرل پدیدار را در معنایی خارج از معنای مورد نظر هگل و کانت مطرح می‌کند و پدیدارها را ذواتی می‌داند که عقل آنها را خالی از هر گونه پیش‌فرض و بدون هیچ سبق ذهنی، درک می‌کند و از ویژگیهای ذاتی پدیدار این است که متعلق فکر می ‌باشد و ملتفت الیه ذهن است.
اولین چیزی که نظر هوسرل را جلب کرد این بود که درک عینیتها حاصل اعمال ذهنی است و تجربه‌ی پدیدارها ابتدا در ذهن اتفاق می‌افتد. بنابراین یک سئوال با عنوان «سوال استعلایی» مطرح می‌کند به این صورت که: آگاهی ذهنی از اشیایی که مستعلی از ذهن هستند چگونه رخ می‌دهد؟ و به طور بنیادی به این موضوع می‌پردازد که رابطه‌ی «عینی» و «ذهنی» چیست و «چگونه عینی به طور قصدی در امر ذهنی بازتاب می یابد.» طبق نظر هوسرل دوگانگی ذهن و عین کاملاً بی معنی است و باید هر دو را در تجربه جستجو کرد. او با ابداع «تأویل پدیدارشناسی» همه امور غیر بدیهی را نادیده می گیرد و در رد و یا تایید آنها به حکم تعلیق، فاعل شناسا یا «منِ اندیشنده» را مشاهده گری بی طرف و خارج از جهان نگه می دارد. در واقع چگونگی رابطه‌ی این‎گونه فهم، با ذهنیت، سئوالی نیست که در هر هستی‌شناسی عینی‌ای مطرح باشد، چرا که ذهنیت مانند دیگر موضوعات مورد بحث هستی‌شناسیِ مثبت، یک امر عینی نیست و در صورت بررسی امر ذهنی، مانند امر عینی باز چگونگی ارتباط ذهن و عین نادیده انگاشته خواهد شد و بی‌جواب می‌ماند. در این زمینه هوسرل معتقد است که ما به دنبال فهمیدن این موضوع هستیم که چگونه فاعل شناسا از امر عینی آگاهی پیدا می‌کند و اگر بخواهیم این مسئله را با رجوع به امور عینی دیگر روشن کنیم و آگاهی از یک شئ را با ارجاع به آگاهی از شئ دیگری توضیح دهیم مصادره به مطلوب کرده‌ایم و این مصادره به مطلوب را «دور استعلایی» می‌نامد. همچنین آن فاعل شناسایی که به دنبال یافتن پاسخ برای این سوال است، نیز نمی‌تواند فاعل شناسای روانشناسانه باشد چرا که فاعل شناسای روانشناسانه بخشی از جهان عینی است ولی فاعل شناسای استعلایی خود دارای یک جهان است و به سوی یک جهان قصد می‌کند، با اعمال خود جهانی را شکل می‌دهد، قوام می‌بخشد و فرصت تجلی به جهان را، او خواهد داد. فاعل شناسای استعلایی مسئول هر آن چیزی است که در جریان اعمالش رخ می‌دهد و نه تنها انجام شده‌ها، بلکه در قبال همه‌ی آنهایی که قصد به انجامشان را داشته نیز مسئول است. هوسرل معتقد است که ما تنها فاعل اعمالمان نیستیم و در میان عمل و عکس‌العمل‌هایمان به درک حقایق و شناخت نیز می‌پردازیم و اینها به خاطر بُعد استعلایی ذهن ماست. چنانکه اینها به این معنی هم نیست که فاعل شناسای استعلایی و فاعل شناسای روانشناسانه دو وجود از هم جدا هستند بلکه اینها دو جنبه متفاوت از کلیت ذهنیت ماست.
در واقع در فلسفه هوسرل این «شهود» است که به معنی «عین ذاتی» ظهور پیدا می کند و «آگاهی محض» را ایجاد می کند که به موجب آن پدیدارشناسی ممتاز و مستقلی آغاز می شود. وی معتقد است که فاعل شناسای استعلایی در لایه‌ی استعلایی، آگاهی از زمان را در اختیار دارد و این غیر از زمانِ فیزیکی، آنچه بر روی ساعت، و موجود در جهان است، می‌باشد. شهود زمان یا آگاهی از آن همان شهود یا آگاهی‌ای است که در ترتیب اعمال قبل و بعد از یک عمل قصدی مشهود است؛ ما می‌دانیم که هر عملی که انجام می‌گیرد قبل از یک عمل و بعد از عمل دیگری رخ می‌دهد که این یک پیوستار است و هوسرل آن را مطرح می‌کند تا ثابت کند که عمل فاعل شناسای استعلایی همیشگی است و آینده‌ای بی پایان را رقم می‌زند؛ بدین معنی که فاعل شناسای استعلایی «هستی همیشه شونده» است و هرگز نمی‌میرد. بنابراین هوسرل به دنبال این است که «با شناخت لایه‌ای از ذهنیت که از عینی یا تجربی جلوتر رفته»، از دور استعلایی رها شود و این تصور فاعل شناسای استعلایی از زمان و پیش فرض گرفتن آگاهیِ زمانیِ ذهنی، توسط آگاهی عینی، راهی است که برای خارج شدن از دور استعلایی معرفی می‌کند. او با شعار «بازگشت به اشیاء» پدیدارشناسی استعلایی را روشی می داند که منجر به اخذ معنای دقیق علم، توسط فلسفه می شود. و همچنین به این دلیل که مدعی شناخت دقیق، لازم و ذاتی «پدیدار» یا «آنچه هست» ، می باشد، خود به منزله ی «فلسفه» است.
در واقع در اندیشه هوسرل علم و آگاهی عبارت از شناختن حقایق مطلقی است که در قالب «پدیدار محض» و یا «بداهت» برای ذهن مشهود می شود. و بداهت خود شامل دو نوع می باشد که یکی به عنوان بداهت قطعی نامیده می شود و در آن امکان شک کاملاً منتفی نیست و دومی نیز بداهت یقینی است که امکان شک در آن اصلاً وجود ندارد. اساساً ملاک علم بودن فلسفه در گرو ضروری و یقینی بودن بداهت است و این امر با تأویل پدیدارشناسی و رد و ارجاع مذکور در آراء هوسرل، انجام می شود. در ادامه به معرفی اندیشه های محوری هوسرل که در زمینه ی پدیدارشناسی استعلایی کاربرد دارند، می پردازیم.
تأویل پدیدارشناسی
تأویل پدیدارشناسی روش مخصوصی است که با نام هوسرل گره خورده و همان «تأویل پدیدارشناسی استعلایی» است. این روش در ادامه روش دکارتی مبنی بر «شک دستوری» مطرح گردید که پدیدارشناس به تبعیت از دکارت با عزل نظر از هرآنچه یقینی نیست بر می آید و بدون انکار و تایید هستیشان، آنها را نادیده می گیرد؛ بنابر اصطلاح هوسرل این امر را «بین الهلالین» قرار دادن یا «تأویل و فروکاستن» می گویند. که از آن به معنی خودداری یا تعلیق حکم (اپوخه) نیز یاد می شود.
در واقع پدیدارشناسان ادعا دارند که پدیدارشناسی بدون پیش فرض است. بدین معنی که نادیده انگاشتن امور غیربدیهی صرفاً به معنای عدم اعتبار است و نه معدوم دانستن آنها. این فروکاستن از آن جهت که هرگونه شناختی را که «بتوانم اندک شکی در آن بکنم» کنار می گذارد، به شک روشی دکارت شبیه است، ولی از این جهت که در آن از تمام عالم هستی و وجود فرد یا من و به دنبال آن تمام علوم مربوط به عالم و انسان صرف نظر می شود، از شک دکارتی قاطع تر است. در نهایتِ این تأویل آنچه باقی می ماند و نمی توان در آن شک کرد «من» استعلایی یا خود فرد با افکار اوست. هوسرل در پدیدارشناسی خود کل جهان نامتناهی را متعلق شناسایی می داند و فاعل شناسا یا «منِ اندیشنده» را مشاهده گری بی طرف نگه می دارد. این فاعل شناسا می تواند در وضعیتی فراتر از خود و با تأمل بر خویش در موقعیت استعلایی بنشیند و همچنین با تأمل در کل جهانِ زمانی و مکانی به اعتبار وجود همه موجودات طبیعی پی ببرد. و اما این من نه من فیزیکی علم روانشناسی است و نه من متافیزیکی و شئ متفکر دکارت، بلکه همان فاعل استعلایی یا وجدان محض است. بنابراین طبق انتقادی که هوسرل از دکارت دارد عمل «فکر می کنم» به «پس هستم» نمی انجامد و در اینجا مسئله «وجود» نمی تواند مطرح باشد، بلکه قاعده صحیح «من فکری را فکر میکنم» است؛ و عمل فکر کردن همیشه درباره امری و متعلقی است. بنابراین طبق نظر هوسرل دکارت از روش خود نتیجه ای که باید را نگرفت. همینطور فرق دیگری که این تأویل با شک دکارتی دارد در این است که شک دکارتی به نفی جهان و خالی کردن ذهن از هرگونه آگاهی و تعلقی می انجامد. ولی در تأویل پدیدارشناسی همیشه آنچه به ذهن انسان پدیدار می شود باقی می ماند و بی واسطه دربرابر وجدان حضور می یابد. بدین صورت که پدیدارشناس با روش حذف همه امور غیریقینی، صرفاً به تفکر و متعلق آن التفات می کند و این چنین به علم یقینی دست پیدا می کند. و بدین صورت من استعلایی، جهان و متعلق فکر را در خود می سازد و با اعمال خود جهانی را قوام می بخشد.
حیث التفاتی وجدان
«حیث التفاتی» دومین اندیشه محوری پدیدارشناسی هوسرل می باشد که پس از تعلیق و تأویل در جهت پدیدارشناسی استعلایی، کاربرد دارد. در واقع شناخت هوسرل از این نظریه مربوط می شود به سالهای 1896 تا 1900، که تحت تعالیم برنتانو بود. او در جریان تنظیم و تدوین «پژوهش های منطقی» که به دنبال اساسی متقن و تزلزل ناپذیر برای فلسفه خود بود، حیث التفاتی را یافت و آن را ویژگی خاص آگاهی نامید. از نظر هوسرل آگاهی همان بداهت یقینی ای است که در برابر فاعل شناسا حضور دارد و شک و شبهه در آن راه ندارد.
در جریان تحلیل آگاهی روشن می شود که هر «اندیشیدنی» و هر حالت از وجدانی، چیزی را در نظر می گیرد و آن چیز خود از آن جهت که متعلق یک التفات و توجه است ، «اندیشیده ی» مربوط به خود را دارد. بدین صورت که آگاهی همواره به سوی چیزی نشانه رفته است و پدیدار، متعلق وجدان می باشد چنانکه آنچه پدیدار را پدیدار می کند، همین تعلق داشتن به وجدان می باشد. در واقع این ذاتی پدیدار است که بدون این تعلق، وجود نخواهد داشت. به عبارت دیگر هر فعل آگاهی، آگاهی از «چیزی» است؛ در ادراک «چیزی» می شود؛ در خواستن «چیزی» خواسته می شود؛ در دیدن «چیزی» دیده می شود؛ در بوییدن «چیزی» بوییده می شود. و این ویژگی همان ایده ی «حیث التفاتی» است که من استعلایی همواره به عنوان «اندیشنده» ، «اندیشیده» ی مربوط به خود را دارد؛ به عبارتی هر آگاهی و شناختی مستلزم نوعی تضایف و همبستگی می باشد که در آن، میان فاعل شناسا و متعلق شناسایی نسبت متقابل وجود دارد و پدیدار جز برای وجدان و وجدان جز نسبت به یک متعلق وجود نخواهد داشت. چنانکه سخن از اندیشه بدون اندیشیده و اندیشیده بدون اندیشنده بی‏معنی است.
بنابراین در پدیدارشناسی باید به وجدان و علم حضوری و بی واسطه و یا شهودی، روی آورد و تنها به تجربه درونی پرداخت زیرا من طبیعی نسبت به جهان واقعی گرایش دارد و من استعلایی به آن توجهی ندارد و مشاهده گر بی طرف خود می شود. حیث التفاتی سعی بر آن دارد که نحوه وجود آگاهی را توصیف کند و وسیله ای باشد برای تبیین این فرایند. چرا که در پدیدارشناسی، التفات، صفت ذاتی آگاهی محض است وهمچنین در بر دارنده رابطه ذهن و عین می باشد.
شهود ذات
در پدیدارشناسی هوسرل فلسفه علمِ «مطالعه ذوات» است؛ به عقیده او تنها علمی حقیقی و محض است که درباره امور ضروری و یقینی باشد و فقط ذواتند که ضروری هستند. بدین ترتیب تمامی امور جزئی و غیر ضروری از حیطه مطالعات او کنار گذاشته می شود.
به گفته خود هوسرل: «پدیدارشناسی محض به عنوان یک علم، فقط مطالعه ذات است و مطلقاً هست بودن مورد مطالعه ی آن نیست. جزئی نبایست وضع شود و در ضمن مفاهیم ذاتاً دقیق و متقن قرار گیرد، البته آن را ذاتی است که می‏توان به بداهت به آن نسبت داد، اما اگر آن را با قرار دادن در عالم هست بودن متعین، به عنوان فرد مقرر داریم، دیگر محققاً نمی‏توانیم آن را در زیر مفاهیم ذات بگنجانیم. در پدیدارشناسی، مفرد و جزئی همیشه نامتعین و تعریف‏ناپذیر است و در آن فقط ذوات و نسبتهای ذوات را می‏توان به نحو واقعاً معتبر شناخت». آنچه هوسرل به دنبال آن است مفهوم کلی پدیدارها یا ذوات است که از آن جهت که نمایان می شوند پدیدار نامیده می شوند و از آن جهت که حقیقت اشیاء هستند ذات خوانده می شوند. بنابراین وقتی می پرسیم آن شئ چیست؟ منظور معنای استعلایی آن شئ است. به عنوان مثال یک میز خارج از ویژگیهای ظاهری آن اعم از رنگ و اندازه و طول و عرض و صرفاً به معنای اصلی آن، که میز به واسطه آن (معنا) همان است که هست، در نظر گرفته می شود. چنانچه این معنا با تغییر ویژگیهای میزهای مختلف، ثابت و یکسان خواهد ماند و تغییر نخواهد کرد، بنابراین پدیدارشناس علم یقینی ای که حاصل این ثبات معنا می باشد، را درمی یابد.
در واقع «شهود» در دیدگاه هوسرل دو قسم می باشد؛ شهود حسی و شهود مثالی. او برای هر کدام متعلقات خاص خود را نام می برد؛ شهود حسی در زمینه امور واقع شناخت پیدا می کند و شهود مثالی در زمینه ذوات به تحقیق می پردازد. در تفکر استعلایی توصیف و ترسیم ذوات انجام می گیرد و نه امور واقع؛ در این حالت تمام نمودهایی که در ذهن بوجود آمده اند، به آگاهی محض داده می شوند و بین آگاهی و داده های بی واسطه ی آن ذوات حقیقی پدیدار می شوند.
همچنین طبق نظر هوسرل دو قسم علم وجود دارد؛ قسم اول علوم طبیعی می باشد که به امور واقع و تجربی می پردازد و موضوع آن افراد موجود در طبیعت است، همچنین بر مبنای شهود تجربی استوار است. دسته دوم از علوم مورد نظر هوسرل علومی هستند که موضوع آنها امور غیرتجربی می باشد. هندسه نمونه بازر مورد نظر هوسرل می باشد، که در این دسته قرار می گیرد زیرا هندسه نه به امور واقع، بلکه صرفاً به روابط و نسبتها می پردازد. از نظر هوسرل این قسم از علوم ، «علوم ذوات» می باشند زیرا موضوع آنها «ذوات» است و بر مبنای «شهود ذوات» می باشد. در نهایت چنین بر می آید که هوسرل بر خلاف نظر اندیشمندان اصالت تجربه که معتقد بودند ذوات هیچگاه نمی توانند متعلق هیچ نوع شهودی قرار بگیرند، مدعی است که نه تنها شهود ذوات ممکن است بلکه چنین شهودی مبنای همه علوم است و با شهود مثالی براحتی می توان به شناخت ذوات اشیاء رسید.
و این چنین بعد از کاربرد خاص نظریه های «تأویل پدیدارشناسی » و «حیث التفاتی»، نظریه ی «شهود» نیز در پدیدارشناسی هوسرل، با کاربرد خاص خود در جهت استعلایی بودن پدیدارشناسی او به کار گرفته شده است.

منابع
مارک فان آتن، فلسفه براوئر، ترجمه محمد اردشیر، تهران، انتشارات هرمس، 1387
عبدالکریم رشیدیان، هوسرل در متن آثارش، نشر نی. ۱۳۸۵
و.ت.ستیس، فلسفه هگل، ترجمه حمید عنایت ،تهران ، انشارات امیرکبیر، 1370
ورنو ژان وال، پدیدار شناسی و فلسفه های هست بود، ترجمه یحیی مهدوی، انتشارات خوارزمی.1387
فولکیه، پل، فلسفه عمومی،یا مابعدالطبیعه،ترجمه یحیی مهدوی انتشارات دانشگاه تهران 1362
آلفرد شولتز، چند مفهوم اصلی پدیدارشناسی، ترجمه یوسف اباذری، نشریه فرهنگ، شماره 11 پاییز 1371
کمالی نژاد، محمد حسین، هوسرل و تأسیس پدیدارشناسی، کیهان اندیشه، شماره 68، 1375
دهباشی ، فهیمه؛ آیت اللهی، حمیدرضا، پدیدارشناسی هوسرل: ایده آلیسم محض یا ایده آلیسم استعلایی؟، فصلنامه فلسفه و کلام ، معرفت فلسفی، شماره 24، تابستان 1388
کاظم خانی ، حبیب الله، نگاهی به پدیدارشناسی ادموند هوسرل، فصلنامه فلسفه و کلام ، علامه، شماره 8 زمستان 1384