خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

«پری سرگردان » درباره‌ی رمان «شوخی» نوشته‌ی «میلان کوندرا» ( فاطمه آزادی)

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت

به کوشش دبیر ادبیات داستانی سودابه استقلال

«پری سرگردان » درباره‌ی رمان «شوخی»
نوشته‌ی «میلان کوندرا»

✍️فاطمه آزادی

 

ویکتورشکلوفسکی می‌گفت:«هر داستان‌سرا برای داستانش موادی را برمی‌گزیند که به شکل‌گیری موضوع اصلی یاری کند.» میلان کوندرا در کتاب «هنر رمان» ضرب‌المثلی را بیان می‌کند:«انسان فکر می‌کند خداوند می‌خندد.» کوندرا  رمان را هنری می‌داند که از خنده‌ی خداوند الهام می‌گیرد.

این نویسنده در آثارش سبک و روش خاصِ خود ( تلفیق تکنیک‌هایی چون چندآوایی، جستار، مقاله، بیان نقطه‌نظرات فلسفی که بیشتر تحت تاثیر فلاسفه‌ای چون «نیچه» و «هایدگر» است.)  را دنبال می‌‌کند و با بهره از اتفاقات و رخدادهای پیش‌بینی‌نشده‌ و تصادفی شخصیت‌های خود را در موقعیتی خاص قرار می‌دهد. سپس کنش‌ها و واکنش‌های آن‌ها را در برابر هم روایت می‌کند. رمانِ شوخی اولین رمان کوندرا است اما در همین کتاب هم می‌توان بهره‌ی نویسنده از امرِ تصادفی  را به شکل چندشوخی در رمان دید. شوخی از دید چهار شخصیتِ متفاوت روایت می‌شود و درفصل آخر هم‌ وقایع پراکنده از زبان سه راوی به نقطه‌ی کانون و مرکزِ خود می‌رسند.

رخدادهای تصادفی مبنای آثارکوندرا و‌ نوع نگاهش به جهان است. کوندرا با بازنمایی جهان واقع و تعین ‌بخشیدن به زمان و بهره‌ی‌تاریخی‌خاص بُعدی از وجودناشناخته‌ی انسان را بیرون می‌کشد و به مخاطبِ‌ِ خود بازمی‌نمایاند.

شوخی اول:  «لودویک» جوان هجده‌ساله‌ای است که برای جلب‌توجه معشوق خود «مارکتا» که او را تنها گذاشته و به اردو رفته کارت‌پستالی برای او می‌فرستد. «مارکتا از آن زن‌هایی بود که همه چیز را جدی می‌گیرند (این باعث توافق کامل او با روح زمانه شده بود.)» (صفحه‌ی ۴۹) لودویک روی کارت این جملات را می‌نویسد: «خوش‌بینی افیون توده‌هاست. جو سالم بوی گند حماقت می‌دهد. درود بر تروتسکی.»   لودویک ِجوان به دنبال خوشی است و این با اهداف کمونیسم مغایرت دارد. «و هر کس که نمی‌توانست خوشحالی کند بلافاصله مورد سوئِ‌ظن قرار می‌گرفت که عزای پیروزی طبقه‌ کارگر را گرفته یا این‌که به غم‌های درونی ناشی از فردگرایی تسلیم شده‌است. (که به همان اندازه جرم محسوب می‌شد.) (صفحه‌ی۵۰)

یک شوخی ساده که توسط افراد‌حزب خوانده شده و برداشتی سیاسی از آن شده لودویک را در موقعیتی قرار می‌دهد که ادامه‌ی زندگی‌اش تحتِ ‌تأثیر این شوخی قرار می‌گیرد. او‌ مورد بازخواست هم‌حزبان خود قرار می‌گیرد و‌از دانشگاه اخراج می‌شود.«آن رفقا بچه نبودند اگر کارت‌پستالم را خوانده‌بودند واقعاً می‌خندیدند.» (صفحه‌ی۲۷۴)  در واقع اندوه در رقابتی دایمی با خنده است. دست‌هایی که با حرکتی  بالا می‌روند و زندگی لودویک را تغییر می‌دهند و خود لودویک از بلندکردن دست برای بازگویی واقعیت محروم است. حدود صد نفر از جمله استادان و ‌نزدیک‌ترین دوستان او دستِ خود را برای اخراج او از حزب بالا می‌برند. «به هر نگاه رفقای بازجو‌ دقیق می‌شدم دنبال اعتماد و ‌پشت‌گرمی می‌گشتم و‌چند بار آن را پیدا کردم.» (صفحه‌ی ۶۶) جوانان هم‌حزبی‌ لودویک از درک معنا و مفهوم عشقِ لودویک به مارکتا عاجز نیستند بلکه می‌خواهند خود را به سیستم نزدیک‌تر نشان داده و تعلق خاطر خود را به حزب اثبات کنند.

اما وجهِ دیگری که درشخصیتِ ‌لودویک وجود دارد فردگرایی او است که در نظر هم‌حزبی‌ها پررنگ به نظر می‌رسد. این ویژگی  از نگاه‌ِ خودش  خطرناک نیست. لودویک  از این‌که عبارت«اثرات پرورش‌ فردگرایی»  در لا‌به‌لای سطور گزارش حزبی  منتج شود هیچ دلیلی برای ترسیدن ندارد .  لودویک قبل از نوشتنِ نامه به مارکتا هم در معرض اتهام فردگرایی است. «نه، تو‌ جوری لبخند می‌زنی که انگار داری به خودت فکر می‌کنی.» (صفحه‌ی ۵۲)  آن‌ها او را مردی چندچهره  می‌بینند که در برابر حزب، یک‌ شکل رفتار و در جاهای دیگر رفتارِ دیگری دارد. لودویک چهره‌هایی متفاوت و در عین‌حال واقعی دارد.  این مسأله تا حدی با دوره‌ی جوانی او و   شناخت حقیقی وجودِ او از خویش ارتباط دارد.

لودویک نمی‌تواند گناهی را که احساس نمی‌کند گردن بگیرد و ‌یک رأی ناعادلانه را بحق بداند اما در نهایت  خود را بابت کلماتش سرزنش و‌ به این باور می‌رسد که مجازات را بپذیرد. او خود را به اردوگاهی زشت و ‌دورافتاده  در «اوستراوا» معرفی می‌کند. شاید اگر لودویک در حکومت توتالیتر زندگی نمی‌کرد و زندگی خصوصی‌اش رصد نمی‌شد مارکتا نامه را بین سایر نامه‌ها می‌گذاشت یا چندخطی برای لودویک می‌نوشت اما همان‌گونه که در دیگر آثار کوندرا مشهود است این نویسنده‌ شخصیتِ خود را در موقعیتی‌تاریخی و زمانی ‌خاص قرار می‌دهد. زمانی که فشاری همه‌جانبه از سوی نظام‌کمونیستی بر فرد وارد می‌شود،  نظارتی ‌پلیسی بر زندگی‌خصوصی فرد سایه انداخته و حریمِ ‌خصوصی در دیدگاه نظام‌کمونیسم معنایی ندارد و  اصلِ هدف وسیله را توجیه می‌کند.

‌هر عمل  اعضای‌حزب در جهت اهداف دولت‌کمونیسم است. لودویک که بدون هیچ‌گونه قصد و آگاهی، پیش به سوی آینده‌ای گام برمی‌دارد که هرحرکت و‌تصمیمش زیر سایه‌ی  نوشته‌ی شوخی او قرارگرفته‌است.  وقتی دربرابر اعضای حزب کمونیسم قرار می‌گیرد تا از خود دفاع کند و تبرئه شود بیش از هرمکانِ ‌دیگری  دادگاه‌های هزارتوی آثار «فرانتس‌کافکا» در خاطرخواننده بازآفرینی می‌شوند.

لودویک همچون «یوزف ک» در رمان محاکمه به دنبال اثبات بی‌گناهی خویش است و  در پی حفظِ ‌ارتباط با حزب‌کمونیسم است. مانند شخصیت  «ک در رمان قصر»  که به دنبال نزدیک‌شدن به مقامات قصر است.  همان‌گونه که کوندرا نیز بیان ‌می‌کند:«مردم در نظام‌های توتالیتر احساس نزدیکی بیشتری با آثارکافکا می‌کنند.»  روایت زندگی شخصیت‌های کوندرا نیز تصدیق جمله‌ی خود او است. لودویک هرچه‌ بیشتر تلاش می‌کند بیشتر در باتلاق گناه و جرمی اثبات‌نشده فرو می‌رود. درنهایت تمام وجود او انباشته از خشم و نفرت می‌شود.  برخلاف شخصیت‌های داستایوفسکی که مسیح‌وار صلیب‌رنج را بر دوش می‌کشند (مانند راسکولنیکوف که تبعید به سیبری می‌پذیرد.)  شخصیت‌های کافکا و‌کوندرا از پذیرش جرم خود سرباز می‌زنند.  لودویک هم  خشمش را تا آخر حفظ می کند. اعزام به پادگان شرایط سخت‌تری را برای لودویک و دیگر تبعیدی‌هایی که حزب به دلایلی ‌واهی  مجازات‌شان کرده ایجاد می‌کند.  طردشدن از میان جمع و رفتن به سربازخانه‌ای که شکلی از جهان محصور را برای لودویک می‌سازد.

شوخی دوم : کوندرا می‌گوید: «جرقه‌ای که باعث نوشتن رمان شوخی شد واقعه‌ای در یک شهر کوچکِ چک بود : دستگیری دختری به خاطردزدیدن گل از گورستان و هدیه‌کردن آن به مردی که دوستش می‌داشت.»  همین حرکتِ دختر است که موتور محرک رمان کوندرا می‌شود. حال لوسی دختری است که گل‌هایش را به لودویک ارزانی می‌دارد. لودویک که تحت آزارهای روحی ‌و روانی حزب قرارگرفته در سایه‌ی عشق به لوسی زندگی‌اش را در یک عشق‌ورزی متمرکز می‌کند اما لوسی که در دورانِ ‌نوجوانی مورد آزار و تجاوزگروهی قرارگرفته، جسم را کثیف‌و‌آلوده می‌پندارد و خواهان عشقی بدون رابطه‌‌ی جنسی و ‌عشقِ ‌معنوی و ‌غیرجسمانی است. در حالی‌که لودویک در پی عشق‌ِ جسمانی است. این نقطه‌ی تلاقی و قطع‌شدن رابطه‌ی عاشقانه‌ی این دو ‌است و لودویک از درک رفتارلوسی عاجز است.

رفتار «کوستکا»  دوست لودویک با لوسی(در سال‌های بعد) به گونه‌ای است که لوسی عشق او را می‌پذیرد. کوستکا که اعتقاداتی مسیحی دارد به گفته‌ی مسیح معتقد است که رنجِ هر روز برای آن روز کافی است و زیستن در دنیایی که در آن هیچ‌کس بخشوده نمی‌شود و هر نوع رهایی غیرممکن است زیستن در جهنم است و در جهنم زندگی‌کردن عذابی وحشتناک است.

شوخی سوم:  لودویک‌ «پاول زمانک» هم‌دانشکده‌ای سابق خود را مسببِ ‌اصلی وقایع و اتفاقاتِ ‌ناگوار زندگی خود پس از شوخی خود با مارکتا می‌داند. کوندرا در شوخی سوم امرتصادفی دیگری را پیش می‌آورد و آن آشنایی «هلنا» همسر پاول زمانک با لودویک است. هلنا که با زمانک روابط‌ِ عاطفی‌ و عاشقانه‌ای ندارد دل به لودویک می‌بازد. هلنا دنبال عشق است و این عشق که در اوایل رابطه‌اش با زمانک وجود نداشته حالا با فاصله‌ای دور از هلنا ایستاده و هلنا می‌خواهد با لودویک عشق دیگری بسازد. غافل از اینکه این عشق بر مبنای نفرت ‌و ‌انتقام بنا شده و او در دام شوخی ‌لودویک گرفتارشده‌است. حتی دارویی که هلنا با آن اقدام به خودکشی می‌کند دارویی ملین است که کوندرا  مرگِ ‌خودخواسته را هم به شوخی می‌گیرد.

شوخی چهارم: پاول زمانک سال‌ها بعد به عقایدی که باعث تغییرِ ‌سرنوشت لودویک شده می‌خندد. مفاهیم و معناهایی که با تفسیر حزب کمونیسم زمانی جدی فرض می‌شده با گذشت زمان نه‌چندان ‌طولانی به مضحکه‌ای خنده‌دار بدل می‌شوند. زمانک پی برده که نسل‌جدید خودش  را دوست دارد و ‌از موسیقی، زندگی، ‌عشق، سفر و ماجرا لذت می‌برد  نسلِ زمانک خواستار نجاتِ جهان بوده و ‌با چنین افکاری جهان را تقریباً نابود کرده‌است. حزبِ ‌کمونیسم در همه‌ی زمینه‌ها با اتکا به ایدئولوژی خود عقایدی را به افراد جامعه تحمیل می‌کرده که شاید نتیجه‌ی آن را بتوان نوعی «کیچ»  از نگاه کوندرا نامید.  تفکراتی که مسخره و خنده‌دار به نظر می‌رسند.

شوخی پنجم: شاه شدن «ولادیمیر» پسر «یاروسلاو کوستکا» در مراسم آیینی اسب‌سواری شاهان است. ولادیمیر به سنت‌ها و رسوم گذشته نگاهی تمسخرآمیز دارد. نسلِ ‌جدید دیدگاه‌ها و رفتارهای متفاوتی دارد. کمونیسم در حیطه‌ی‌ هنر نیز خود را خالقی همه‌چیزدان می‌داند و با سیاسی کردن هنر(حتی نوع سنتی)  در پی کنترل و اعمال قدرت بر آن در جهت منافع خود است.  بدیهی به نظر می‌رسد که نتیجه یک دل ‌به‌هم‌خوردگی و دوری از چنین هنری برای نسل جدید است.

کل وقایع رمان از حسِ دلتنگی و‌ عشقی آمیخته به حسادت شروع می‌شود. کوندرا هرچهارشخصیت را در دام شوخی و ‌رنج‌بردن از فاجعه‌ا‌ی‌شخصی  قرار داده که از بیرون مضحک ‌و‌ خنده‌دار به نظر می‌رسند. شخصیت‌هایی که در دامِ شوخی‌ای که تاریخ با آن‌ها کرده گرفتار شده‌اند. «معتقد شده‌بودم که بدون فرمان تاریخ زندگی‌ای وجود ندارد و تنها زندگی گیاهی، ملال، تبعید و سیبری..»

در آثارکوندرا شدتِ حوادثِ ‌بیرونی و ‌فشاردرونی وارد شده بر انسان چنان غیرقابل‌تحمل است که گاه وجود او را درهم‌شکسته و سرشار از خشم، کینه و سرگشتگی می‌کند که حرکت‌ِ فرد در مقابله با آن  به تعویق می‌افتد. اگر لودویک با حرکتی خشمِ خود را نسبت به زمانک رها می‌کرد سال‌ها نباید کوله‌باری از خشم‌ِ فروخورده و نفرت را به دوش بکشد و یک شوخی با معشوق  او را از داشتن هر حقی نسبت به زندگی محروم نمی‌کرد.

تاریخ در مسیر این شوخی‌ها نقشی اساسی دارد. آدم‌ها بدون آنکه آگاه باشند خود را قربانی ایدئولوژی‌های زودگذر و بی‌ارزشی می‌کنند که کشنده‌ی عواطف ‌و احساسات فردی‌اند. حاکمیتی که ماهیتِ ‌فرد را در خدمت سیستم می‌بیند و در غیر این‌صورت در خارج از دایره و محدوده‌ی‌حاکمیت قرار دارند. قدرت‌ِ حاکم برای هر واژ‌ه‌ای مانند زندگی و خوشبختی تعریف خود را دارد و فرد از نگاهِ قدرت رباطی اطاعت‌کننده و فرمانبرداری بدون پرسش است.

کوندرا  درباره ویژگی آثار بزرگ می‌گوید: «چیزی از انجام نایافته را دربردارند و ضرورت هنرجدید ترکیب‌ِ صداها است و در ادامه می‌گوید  اگر عشقی را بدون دلیل از دست بدهیم هرگز خود را نخواهیم بخشید»

این مضمون را در دیگر آثارکوندرا نیز می‌بینیم. کوندرا در باره  رمان «شوخی» می‌گوید: «شوخی یک رمان عاشقانه‌ است.» شاید بتوان گفت،  لوسی  یا همان پری سرگردان تداعی‌کننده‌ی دختر مو قرمز  در دیگر رمان کوندرا : «زندگی جای دیگری است» که در فصل ششم آن یکی از عاشقانه‌ترین بخش‌ها را می‌خوانیم. مرد چهل‌ساله و دختر موقرمز عشق و رابطه‌ای فراجسمانی را در ذهن مخاطب تداعی می‌کنند.

رمان‌ شوخی- نوشته‌ی میلان کوندرا- مترجم: فروغ پوریاوری- نشر روشنگران و ‌مطالعات زنان، ۱۳۸۱

هنررمان- نوشته‌ی میلان کوندرا- مترجم:- دکتر پرویز همایون‌پور _ نشر قطره۱۳93

 

لینک ارتباط با‌ دبیر داستان جهت ارسال آثار:
https://t.me/s54_est

#جستار
#فاطمه_آزادی
#میلان_کوندرا
#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت
#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی