خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

شعری از سمیه جلالی

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی
نشریۀ مطالعاتی- انتقادیِ
سال اول/ شمارۀ سوم و چهارم

بخش شعر

✍شعری از سمیه جلالی

چنان به خراشیدنِ خود مایلم
که پوست به ناخن
چنان مایلم به ترکیدن
که حباب به انگشت؛
نیزاری‌ام و در تفنن باد محوِ گریز،
شرارتِ دشتم که اسب می‌تازد و سربرنمی‌دارد از تاختن؛
شیدایی‌ام
عصرهای افتادن از بام و غلتیدنِ در جویِ خون؛
به اندوهِ علف، در من کبوتران می‌نالند و قمریان سرمی‌چرخانندم
صدا ندارم برای جنبیدن ‌و
گلو به خفتن است.

اندازۀ من بگیر
کوتاه از سایه‌ام و بلند به نشانه‌ها
وزن از تهی برنیاید و قد از مجال کشیده،
تنهایی‌ام
ای به اشارتِ پلک در غبارِ اتاق معلق
پنجره بگشا و در باغچه بریزان تن‌هایم
ببین چگونه برمی‌خیزند بدن‌های جوانم
بدن‌های به نور آغشته
از من یکی به تکرار می‌گریزد و برمی‌خیزاند مردگان؛
رنجوری‌ام
ببین در من چگونه می‌ریزد فریادهای مثله،
ببین و به انهدامم فکر کن
در شرایطِ من خواب بریزان و سنگ‌ها از سرم بردار؛
سودایی‌ام
به روزان ابری محتملم، به باریدنِ مدام؛
لاابالیِ جوی‌های منتشر و شرمساریِ برکه‌های مسکوتم
به میزانِ درشت از من تمشک مکیده‌اند و بر زمینِ گرم افشانده‌اند،
به سودایی‌ام فکر می‌کنی!
به مزارعِ خروشیده از تن
به بدن‌های حاصل‌خیزم فکر می‌کنی؟
آنان که در کشتزاری‌ام شخم می‌زنند، آنانِ من‌اند
خویشانِ من‌اند،
برگزیدگان و برانگیخته‌شدگان من‌اند
به بشارت من فکر می‌کنی؟
زمان در ریختن است و مکان نمی‌شناسد شکل‌های رفته، مناظر مرده؛
تصویرِ ماتِ تاریخ ببین و به اندوهِ من فکر کن
او که می‌نویسد فاتحانه، چگونه سنگ‌ها را می‌باراند بر فراز سرِ ما!
به شکل‌های از هم پاشیده‌ام بنگر
و در شیارِ تأمل بنویس اجداد ما مغلوب نبوده‌اند
همچنان که حالا
بیداری‌ام
خواب از سر من بردار و به درونِ چشم‌هایم رسوخ کن
به دوآینه، تصویرِ به‌درون باش
به باغ‌های یائسه که از شب گذشته‌اند
به‌ فوجِ پرندگان که از تاریک رسیده‌اند
فکر کن
لحظه‌ای تأخیرِ در روایت باش؛
دشواری‌ام
دیوانگی از سرم گذشته
سال‌ها از برم رفته
علف به مرغزار برده‌ام، گندم به دشت
خویشتن در هاون کوفته‌ام
به مدارا خو گرفته‌ام
پنهانی‌ام ببین
قرن‌ها در پنهان خویش رقصیده‌ام
قرن‌ها در مجاورتِ ریشه‌ها باریده‌ام
جبرِ گریختن بوده‌ام یا مطیعِ فرمان!
از من یکی را بردار و به فراز ببر
یکی را که دشوارتر است
آنانِ من بوده و در شهریوری‌ام برگ زاییده
تصویر من بوده برای فصل‌های بعد از من
از دریچه بنگر ازدحام مرا
باریدن‌ام ببین