خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

حوض نقاشی

دانلودpdf

ایدئولوژیک زدگی در داستان و روایت سینمایی
با نگاهی به فیلم “حوض نقاشی”
نگارنده: ندا پیشوا

فیلم سینمایی”حوض نقاشی” با فیلمنامه ای از حامد محمدی و به کارگردانی مازیار میری در سال ۱۳۹۱ تولید شده است و بازیگران خوش نامی چون شهاب حسینی و نگار جواهریان در آن به نقش آفرینی پرداخته اند. این فیلم درعرصۀ بین المللی و داخلی جوایزی را از آن خود کرده است.
جدای از ویژگی های مثبت و تأثیر زیاد این فیلم بر مخاطبان، آنچه توجه منِ نویسنده را به خود جلب کرده، نشانه های بارزی از تحمیل عقاید دست وپا گیر ایدئولوژیک است که در داستان و روایت فیلم به چشم می خورد.
برای روشن شدن مطلب به ناچار بخشی از ماجرای فیلم را شرح می دهم.
فیلم “حوض نقاشی”، زندگی و روابط عاطفی- اجتماعی دو معلول ذهنی- حرکتی را نشان می دهد که ازدواج کرده اند و صاحب پسری با هوش طبیعی و بدون ناهنجاری شده اند.
پسر مجبور است در کنار آنها زندگی کند و به جای برخورداری از حمایت عاطفی خانواده، مدام نگران آنها باشد.
بیننده؛ شاهد زمانی است که این کودک ۱۰ساله شده و هر روز به تنهایی به مدرسه می رود.
هر روز مادرش یک لقمۀ تکراری و یک هویج برای تغذیه اش می گذارد و پدر و مادر مجبورند زودتر از پسرک برای رسیدن به سرویس محل کارشان از خانه خارج شوند.
درمجموع پسر از رفتارهای سبک سرانه و غیرمعمول والدین خود در اجتماع رنج می برد. ترجیح می دهد دوستان و معلمانش آنها را نبینند.
حتی آرزو می کند که یکی از اعضای خانوادۀ خانم معلم باشد. کار به جایی می رسد که از او می خواهد او را به فرزندی قبول کند و چند روزی را در خانۀ او می ماند.
این فیلم سینمایی هر سال یکی دو مرتبه در تلویزیون باز پخش می شود و تکرار مجدد آن در سال های بعد نشان می دهد که فیلم در چارچوب و مطابق سلیقۀ مدیران سیما است. وقتی حرف از تأیید مدیران می زنم منظورمان توجه خاص آنها به مبتنی بودن فیلم بر چارچوب عقاید ایدئولوژیکی است که مورد تأیید حاکمیت است؛ ولو این که فیلم به طور مستقیم درگیر سوژۀ ایدئولوژیک یا سیاسی نباشد.
در این جا نمی خواهم به مازیار میری یا حامد محمدی خرده بگیرم. آنها در بستر اجتماعی بزرگ شده اند که همه افراد از کودکی تا بزرگسالی ناگزیر با مفاهیم دینی و عقیدتی سروکار دارند.
آموزش در مهدهای کودک، مدارس و دانشگاه محتوایی ایدئولوژیک دارد. هرچند گاهی واضح و روشن نباشد. بدیهی است که بیشتر اندیشمندان و هنرمندان چنین جامعه ای به نوعی ازخوراک فکری و عقیدتی حاکم بر جامعه وام می گیرند، مگر آن که اراده کنند و راه خود را جدا کنند و دشواری های این کار را بپذیرند.
در خوش بینانه ترین حالت، یک کارگردان هوشمند مثل میری با سابقۀ فعالیت در صدا و سیما ناخودآگاه به چم وخم های حاکم بر تولید محتوا در ایران و باید و نیایدهای عبور از فیلترها، کاملاً آشناست.
به نظر می رسد امثال میری حتی بدون هیچ قصدوغرض قبلی در هنگام ساخت یک اثر هنری خواسته های مدیران وقت را مدنظر قرار دادند. در ادامۀ مطلب، بیشتر به شرح این موضوع می پردازم.
البته باید توجه داشت که تنها راه گرفتن مجوز نمایش یک اثر سینمایی در رسانه های عمومی و اکران در سطح وسیع، داشتن مهر تأیید و موافقت مسئولان است و بنابراین بعید نیست که بسیاری از فعالان حوزۀ سینما خود را ملزم به رعایت خط فکری حاکم بدانند.
نکته بعدی این است که در سیاست گذاری کلان صدا و سیما، قرار نیست با دیدن این فیلم در یک شب تعطیل، خانواده های ایرانی شاد شوند یا غیرمستقیم آموزش ببینند.
مهم نیست وقتی که کودکان، نوجوانان این فیلمِ ظاهراً خانوادگی را در کنار بزرگترها می بینند چه احساسی پیدا می کنند.
داستان فیلم، توجه مخاطب را به خود جلب می کند. بیننده علاقه مند می شود بداند در انتهای کار چه اتفاقی خواهد افتاد. همین گذران وقت و پر کردن فهرست برنامه های روزانۀ تلویزیون برای بارها تکرار مجدد فیلم کافی است. علاوه بر محتوای بی حاشیه، در ساخت فیلم شئونات اسلامی به طور کامل رعایت شده و این به تنهایی مهر برنده را برای سازنده به ارمغان می آورد.
در این قسمت، توجه شما را به چند نمونۀ بارز در فیلم که مصداق ایدئولوژیک گرایی است، جلب می کنم:
۱. استفاده از پوشش چادر برای زنی که عقب ماندگی ذهنی و جسمی دارد و با وجود لرزش سرودست، استفاده از چنین پوششی برایش بسیار دشوار است.
جالب است که بر خلاف انتظار، زن خیلی خوب چادر و روسری اش را بر روی سر نگه می دارد و هیچ وقت موهایش نامرتب و ژولیده بیرون نمی زند و صد البته مثل تمام فیلم های نامأنوس ایرانی در خانه و آشپزخانه و حمام پوشش کامل برقرار است.
۲. حتی وقتی زن و مرد هر دو عقب مانده اند و در یک شرکت داروسازی کار مشابهی را به عهده دارند؛ (گذاشتن ورقه های قرص در جعبه) باید به هرطریق ممکن، برتری و قیم بودن مرد نسبت به زن به نمایش درآید. برای سوار شدن به سرویس محل کار، برای رد شدن از خیابان، با این که مرد هم بسیار ناشیانه و گیج عمل می کند اما زن، به نحو مشمئزکننده ای نیاز به حمایت او دارد.
۳. مرد عقب مانده، از امتیاز مرد بودنش در جامعۀ جنسیت زدۀ ایران به خوبی آگاه است. وقتی مادر، مادر ناتوان ذهنی، می گوید” نباید بچه را می زدی.” ، پدر نه تنها اظهار پشیمانی نمی کند؛ بلکه مدام از حق پدری خود حرف می زند!
این حق پدری همان چیزی است که به پدر اجازۀ بدرفتاری با فرزندش را می دهد. او می تواند فرزندش را کتک بزند؛ همان طور که همسرش را.
او نه تنها خود را مالک آنها می داند و فکر می کند مجاز به مجازات فیزیکی فرزندش است؛ بلکه رفتار خود را کاملاً موجه و بی عیب تلقی می کند.
دیدن فیلم حوض نقاشی، جدا از بازی بسیار خوب شخصیت های اصلی؛ شما را با چند سؤال چالش برانگیز مواجه می کند.
سؤال اول این که؛ چگونه مجوز ازدواج دو نفر داده شده در حالی که به صورت واضح درگیر عقب افتادگی ذهنی و حرکتی هستند؟
سؤال دوم این که؛ با توجه به این که آنها ممکن است به شکل های مختلف به خود و دیگران آسیب بزنند، چگونه به آن ها اجازۀ سکونت در خانۀ مستقل داده شده است؟
پرسش سوم این که؛ چرا از قبل به طور جدی برای جلوگیری از بارداری به آنها آموزش های لازم داده نشده است؟
پرسش چهارم این که با چه اطمینانی سرپرستی و بزرگ کردن بچه به آن ها محول می شود؟
سؤال ها همچنان ادامه دارد؛ اما سعی می کنیم به همین چند مورد بسنده کرده و تا حد امکان پاسخ دهیم.

در دنیای واقعی، ممکن است زن و مردی که دچار عقب ماندگی ذهنی هستند؛ به هم تمایل جنسی پیدا کنند. آنها در اثر درک پایین حتی در حضور دیگران، همدیگر را بغل می کنند، می بوسند و حتی ناشیانه و بچگانه دوست دارند در کنار هم بخوابند. معمولاً در این موارد اطرافیان هوشیار، مانع ادامه رابطه می شوند و هرگز به احساسات آنها برای قبول ازدواج با یکدیگر پاسخ مثبت داده نمی شود.
اما مشکل فیلم نامه در این جاست که نگاه ایدئولوژیک هیچ وقت اجازه نمی دهد چنین مواردی در قاب دوربین فیلم برداری ثبت شود.
در این گونه موارد ترجیح بر این است که همه چیز خارج از روال منطقی، بدون دقت و پردازش صحیح در قاب کلیشه ها و اصول شناخته شدۀ دینی ترسیم شود.‌ بنابراین در اولین گام مجبوریم بپذیریم که از طریق کاملاً شرعی دست دو دلداده را به دست هم بدهیم و خطبۀ عقد را جاری کنیم!
در مورد سؤال دوم هیچ پاسخ مناسبی وجود ندارد. این زوج که مشکلات جسمی متعدد ذهنی و جسمی دارند قرار است ازدواج کنند و زیر یک سقف تنها و بدون نظارت خویشاوندان زندگی کنند؛ احتمالاً چون ازدواج امر مقدسی محسوب می شود و حل بقیۀ مشکلات با خداست!
به همین ترتیب ممنوعیتی هم برای بچه دار شدن و سپری کردن دوران دشوار حاملگی در نظر گرفته نمی شود. مهم نیست که این دو با بچه مثل یک عروسک برخورد می کنند و به روش آزمون و خطا از او مراقبت می کنند.
چنین زوجی که از پس مشکلات روزمرۀ خودشان به زحمت برمی آیند، بچه تولید می کنند و به خاطر عقاید متحجرانه نباید به فکر غربالگری یا سقط جنین باشیم. اصلاً ضرورتی برای این کار نیست و اگر خدا بخواهد این بچه جان سالم به در می برد و نه تنها کم عقل نمیشود؛ بلکه بر اثر معجزه، توان ذهنی بالایی هم خواهد داشت.
انگار غیرمستقیم فیلم می گوید شانس تان را امتحان کنید.‌ شاید هم به خیر گذشت. مخاطب شاید نداند؛ ولی از لحاظ علمی احتمال سلامت ذهنی یک بچه با دو پدر و مادر کم توان ذهنی و معلول حرکتی نزدیک به صفر است. بنابراین دوباره پای دعا و نذر و نیاز و خرافات اشتباه در میان است.
و حالا خوان چهارم، بچه با هم این اما و اگرها سالم به دنیا می آید و عجیب که طبق قانون باید زیر دست این پدر و مادر ناقص العقل بزرگ شود. پدر و مادری که هر لحظه ممکن است بلایی به سر نوزاد خود بیاورند و ابداً صلاحیت نگه داری او را ندارند. اما همه این مشکلات در سایۀ شانس و ایشالله، ماشالله پیش می رود. بچه به طور معجزه آسایی از دست این دو نفر دست وپا چلفتی جان سالم به در می برد و زنده می ماند. بزرگ می شود و به مدرسه می رود و به کلاس چهارم می رسد.
بله، دامنۀ فاجعۀ ناشی از تفکر ایدئولوژیک؛ بسیار گسترده تر از تصور ماست.
بسیاری از مخاطبان با نوجوان فیلم همذات پنداری می کنند. او نمی خواهد در کنار دو فرد عقب مانده زندگی کند و کاملاً حق دارد که بخواهد از دست آنها خلاص شود.
اما با وجود مقاومت او، جامعه ایدئولوژیک زده، خواستۀ منطقی او را درست نمی داند. او به ناچار باید قدردان پدر و مادر باشد. پدر و مادری که از روی ندانم کاری و غفلت او را به این دنیا آورده اند. او باید بقیه سال های عمرش را با آنها سپری کند و در خدمت آنها باشد؛ چون دین و شرع احترام به مادر و پدر را واجب می شمارد و مهم نیست که فرزند چه آسیب روحی و روانی را متحمل می شود.
انتظار برای داشتن پایانی متفاوت از این داستان اشتباه است. از این نظر شاید غم انگیزترین بخش روایت فیلم زمانی است که پسر به خانۀ خود برمی گردد و بیننده می داند پایانی برای دردها و رنج های او وجود نخواهد داشت.