خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

نقـاشی، آبستـره و طـراحی به مثـابه ادبیـات، داستـان و شعـر (نگـاهی با ابعـاد ویـژه از تلفیـق دو قلـم به آبستـره و طـراحی)

نقاشی، آبستره و طراحی به مثابۀ ادبیات، داستان و شعر (نگاهی با ابعاد ویژه از تلفیق دو قلم به آبستره و طراحی)

نگارندگان: یزدان کاکایی و شروین ورگردی

یزدان کاکایی

 زادۀ صحنۀ سرآسیاب (1361)، مدرس و نویسنده

شروین ورگردی

 زادۀ آبادان (1353) دانش‌آموختة کارشناسی هنرهای تجسمی، عضو رسمی انجمن صنفی طراحان گرافیک ایران و هنرهای تجسمی ایران، نقاش و طراح

“Painting is self-discovery. Every good artist paints what he is”.

«نقاشی کشف درون است؛ یک هنرمند خوب، خود واقعی­اش را در نقاشی­هایش به تصویر می­کشد».

جکسون پولاک

یک نقاش در هنر واقع‌گرا یا با اندکی چشم‌پوشی و کلی­نگری، در هنر پیشامدرن، فرم‌ها و شکل‌های واقعی و باورمند برای همۀ اقشار، عام و خاص، در اطراف و طبیعت خود را الگو قرار مي‌دهد و آن را روی بوم می‌آورد؛ اشکال و نقش‌هایی که غالباً به میزانی بسیار زیاد درگیر جزئیات پرزرق­وبرق مانند جواهرات و قطرات شبنم روی برگ‌ها و پیچش آبشار گیسوی زیبارویان بوده و هم در محدوده­ای از افق‌های باور بشری بوده‌اند؛ نه چندان در افق‌های دورِ هم‌گرا با تصاویرِ تار مبهم و نه آن­قدر در افق نگاه نزدیک و واگرا که ناآشنا شود و در جزئیتِ خود ناچیز و بزرگ شود، بلکه نزدیک به نگاه رایج هنرمندان و مخاطبان زمانۀ خود (دور از تناقض‌های دنیای اکنون و معاصر).

اما دربارۀ طراحی؛ بررسی و مطالعۀ تاریخچۀ توسعه و پیشرفت هنر طراحی از دوران کهن و باستان تا به امروز، دامنۀ تاریخ طراحی به مثابۀ هنر را در برمی­گیرد. در مفهوم تام و عام، هنر طراحی شامل هر گونه فرآیند خلق و خوانش سمبل‌ها و نمادها، الگوها و اشکال در طرح‌های مختلف است. در اینجا با دامنه‌ای گسترده سروکار داریم که از طراحی گرافیکی تا طراحی تولیدات فن‌آوری و صنعتی و طراحی داخلی و طراحی معماری، طراحی لباس و… را در بر می­گیرد. در تمام این شاخه‌ها از اصول و فنون طراحی استفاده می‌شود.

تاریخ هنر طراحی شامل بررسی تاریخچۀ فرآیندهای خلق و خوانش نمادها، شکل‌ها و الگوها در طرح‌های مختلف است که شامل نمایشگاه‌های هنری، موزه‌ها و کتابخانه‌ها، مطالعۀ تئوری‌های هنری و زیرشاخه‌های مختلف هنری می‌شود. از دیگر مواردی که در بررسی تاریخ هنر طراحی مورد توجه قرار می‌گیرد، اثرات فرهنگی، اجتماعی و تاریخی بر هنر طراحی است که در طول زمان تأثیرگذار بوده‌اند.

طراحی با ورود به قرن پانزدهم، هنری مستقل‌تر می­شود و پس از آن، در کارهای امثال لئوناردو داوینچی[1] و میکل آنژ[2] با رونق گرفتن تولید کاغذهای پیشرفته­تر، جایگاهی درخور پیدا می­کند. در این دوره که به ‌طور کلی با عنوان «رنسانس» نیز شناخته می‌شود، آثار خوبی تولید می­شود؛ هنرمندان این دوره درگیر تحولات مهم و توسعۀ فناوری‌های جدید و بهبود روش‌های ساخت­وساز نوین‌تر بوده‌­اند. این عصر، یکی از مهم‌ترین دوران در تاریخ هنر تلقی می‌شود.

در طول دورۀ رنسانس، هنرمندان به سمت بهبود و گسترش روش‌های طراحی با نگاه رو به جلو و پیشگامانه رفتند. آن‌ها از روش‌های پیشین الهام گرفتند و روش‌های جدیدی را کشف کردند که نه ‌تنها زیبایی آثارشان را بهبود بخشید، بلکه توانستند مهارت‌های شناختی و فنی خود را نیز تقویت کنند. لئوناردو داوینچی، به‌ عنوان یکی از بزرگ‌ترین هنرمندان این دوره، در زمینۀ طراحی، نقاشی، معماری، فلسفه و… فعالیت داشت. او با استفاده از روش‌های جدید در طراحی، تحولاتی را در این زمینه به رخ دیگر هنرمندان کشید. میکل آنژ نیز به عنوان یکی از بزرگ‌ترین نقاشان این دوره، با استفاده از روش‌های نوین در نقاشی، آثاری خلق کرد که تأثیر زیادی در هنر نقاشی دورۀ بعد داشت. به طور کلی، دورۀ رنسانس یکی از مهم‌ترین دوران در تاریخ هنر بود که تأثیرات آن همچنان در هنر و طراحی امروز به ‌وضوح مشهود است.

می­توان گفت طراحی پایه‌ای برای نقاشی است و مثل هر هنر دیگر، تکنیک­های زیاد و صور مختلف دارد. مثل اسکیس[3] زدن که طراحی تند و سریع است و برای جزئیات اهمیت چندانی قائل نیست. شاید تا حدی مانند آبستره که تمام هدف، رسیدن به هدف نامتعین یا تعیین­نشده است.

و اسکیسی به نام اسکیس مطالعاتی وجود دارد که به نسبت، بسیار کامل‌تر است و نقاش در آن طراحی را کامل می­کشد. این کار كه زمان­بر است و همراه است با جزئیات، دانسته­هایي از پیش را مي‌طلبد. اسکیس دیگری که شبیه به نقاشی است و به عنوان کار نهایی استفاده می­شود، در کارهای هایپررئال رواج داشته است و در مکمل کردن تصاویر بسیار مؤثر بوده است. در اینجا بد نیست نگاهی به این شیوۀ هنری داشته باشیم.

 هایپررئالیسم در دهۀ ۱۹۲۰ م به وجود آمد و در واقع در اواسط قرن و اواخر جنگ جهانی دوم، به عنوان هنری شناخته­شده و بالغ در نظر گرفته شد. در این هنر، هنرمندان سعی می‌کنند با ایجاد تصاویری واقع‌گرایانه و شگفت‌انگیز، لابیرنت‌های پیچیدۀ درون ناخودآگاه ذهن انسان را به تصویر بکشند. از خصایص نقاشی هایپررئال می­توان به این مؤلفه‌ها اشاره کرد:

1ـ واقع‌گرایی بسیار بالا: در هنر هایپررئال، تصاویری به نمایش گذاشته می‌شوند که کاملاً واقعیت دارند. این تصاویر به طور دقیق از دنیای واقعی الهام گرفته شده‌اند و به نوعی برای بیان واقعیت‌های پنهان که در زیر سطح ظاهری دنیا قرار دارند، به کار می‌روند.

2ـ شگفت‌انگیزی: در نقاشی هایپررئال، تصاویری نشان داده می‌شود که با وجود واقع‌گرایی بالا، به گونه‌ای خارج از واقعیت‌اند و می‌توانند شگفت‌انگیزهای نامطلوب تلقی شوند.

3ـ ایجاد تناقض: در نقاشی هایپررئال، با ترکیب اشیاء و تصاویری که به نظر متناقض می‌آیند، تناقضی ظاهری ایجاد می‌شود که ممکن است پیام‌های عمیق‌تری برای بیننده داشته باشد.

۴ـ رنگ‌های زنده: در نقاشی هایپررئال، اغلب از رنگ‌های زنده و جذاب برای ایجاد تصاویر استفاده می‌شود.

۵ـ تمرکز بر جزئیات: در این هنر، بسیاری از جزئیات تصاویر به دقت بازتاب داده شده‌اند. این جزئیات ممکن است به ‌عنوان نمادهایی برای بیان واقعیت‌های پنهان استفاده شوند.

۶ـ طرح‌های پیچیده: در نقاشی هایپررئال، اغلب از طرح‌های پیچیده و با تراکم بالا استفاده می‌شود که ممکن است به سبب تنوع بالای تصاویر موجود در آن، برای بیننده چالش­برانگیز باشد.

می­توان گفت هنر مدرن در کلیت خود در قرن نوزدهم میلادی شکل گرفت و در قرن بیستم پر و بال خود را گستراند و جوانه‌ها و ریشه‌های خود را در زندگی بشر معاصر دواند و رویاند. این جریان هنری شامل چندین حرکت هنری مانند امپرسیونیسم، پست امپرسیونیسم، فوتوریسم، کوبیسم، سوررئالیسم، اکسپرسیونیسم، آبستره و … می‌شود. از نقاشان بزرگ هنر مدرن می­توان به ونسان ون‌گوگ[4]، کلود مونه[5]، هنری ماتیس[6]، پابلو پیکاسو[7]، واسیلی کاندینسکی[8]، رنه ماگریت[9]، اندی وارهول[10] و جکسون پولاک[11]  اشاره کرد.

 نیک مبرهن است که هنر مدرن از دورۀ امپرسیونیست‌ها شروع می­شود تا اکسپرسیونیست­ها و سمبولیست­ها و کوبیسم و آبستره و مینی­مال، و سپس به پسامدرنیست‌ها می‌رسیم. به زعم من پسامدرنیسم در نقاشی به مقدار زیادی وارد هنرهای دیجیتال و کارهای گرافیکی و تبلیغاتی شده است و در واقع مرزهای مرسوم و کلیشه­شده در سبک­بندی‌های تجسمی ـ که حتی در سبک‌های ماقبل آن و دورۀ مدرن تا حد زیادی دست­نخورده باقی مانده بود ـ در هم شکسته می‌شوند و غالباً مرزبندی­ها در حالات سیال و تلفیقی قرار می­گیرند و در فیگورهای نسبی تا لاین‌بندی‌های مشخص، یعنی گزاره‌های تعریفی که حتی مثلاً در آثار کوبیسم با حفظ اشکال هندسی و خصیصه‌های آن­چنانی معلوم و مقررند، در پسامدرنیسم الزاماً رعایت نمی­شوند و این بدان معنا نیست که در یک کار پست‌مدرن ویژگی‌ها یا حتی اهم و اکثر ویژگی­های یک ژانر خاص وجود نداشته باشد. در اینجا اگر بگویم به خود زندگی می­رسیم، همان‌گونه که یک هنرمند آبستره در فروپاشی رنگ­ها روی بوم در درجات ایستادن در برابر خود زندگی با تناقض‌های غیرقابل شمارش آن می­رسد، چندان بی­راه نیست؛ ترسیم خود و هم­زمان به چالش کشیدن تمام ابهت و ترتیب و قرارهای خود با خود و تناقض پیاپی، آنجا که ژاک دريدا[12] را کلافه کرد و در اوج کلافگی و خلق و بازخلق و دگردیسی به دیکانستراکشنی[13] رسید که آن هم به لایه­برداری پی­درپی و ساختارشکنی مداوم و پیاپی چونان سلسله‌ای از علت‌ها و معلول­ها که در حال ساختن و فروپاشی و ساختن و فروپاشی مداوم است، رسيده است. آنجا که نقاش متبحر آبستره، آن مادرِ طبیعت را که یک نقاش الگوکار در تقلای تبدیل کردن بوم خود به بهترین آینۀ ممکن مقابل منظره یا اندام‌واره‌ای از آن است به چالش مداوم می­کشاند و اذهان مخاطب‌ها را، هر کدام بسته به میزان استعداد خود، درگیر تأویل‌های متکثر در زایش‌های پیاپی و نه لزوماً یک­دست و غالباً بسیار متنوعِ معنا می­کند، در خوانش بصریِ متن، در خوانش‌های بصری متنی به مثابۀ موجود زنده، چنان که تلفیق رنگ و نقش و طرح در چارچوب‌های محدودِ دستگاهِ دریافتیِ نرم­افزار اذهان مخاطبان اسیر است، همچنین گرفتار در زندان کمیتِ بعد در ماهیت خود و نگاه تمام آنان که در دادوستد‌های تلخ­تر و شیرین­تر و گس‌تر و غلیظ­تر و نارس‌تر و پخته­تر با متن زنده­اند نیز است.

در سبک کوبیسم، هنرمندان با استفاده از شکل‌های هندسی ساده مانند مکعب، استوانه و مخروط، و با تکرار آن‌ها در طرح‌های مختلف، به دنبال خلق آثاری با شکل‌های سخت، منظم و سازمان‌یافته­اند. این سبک در دهۀ 1910 م در فرانسه شکل گرفت و هنرمندانی مانند پابلو پیکاسو، جورج براک[14] و ژان متسین[15] در آن فعالیت می­کردند.

برای مقابله با سبک کوبیسم یا شاید در حالتی ناخواسته، برای تکمیل آن، سبک آبستره در دهۀ 1940 م شکل گرفت. در این سبک، شکل‌های طبیعی مانند گل، درخت و حیوانات به شکل غیرواقعی و با استفاده از رنگ‌ها و خطوط آبستره خلق می‌شوند. در این سبک، معمولاً بر روی رنگ‌ها و احساساتی که آن‌ها به بیننده القا می‌کنند، تأکید شده است. به طور خلاصه، اگرچه هر دو سبک کوبیسم و آبستره به عنوان سبک‌های نقاشی انتزاعی شناخته می‌شوند، در نگرش، روی­کرد و تکنیک‌های استفاده­شده در آثارشان، تفاوت‌های مشهودی وجود دارد.

با اینکه به نظر من تفکیک آثار انتزاعی با آثار آبستره و کوبیسم امری چندان منطقی نیست، در روشن­تر شدن ابعاد سبک­ها تا حد قابل قبولی مؤثر است. آثار نقاشی انتزاعی به آثاری گفته می‌شود که برگرفته از شکل‌های طبیعی و واقعی نیستند و تمایلی به این اشکال در این آثار دیده نمی­شود. این آثار بر تأثیر رنگ‌ها، خطوط، فرم‌ها و ترکیبات با ژست­های نمایشِ واقعیت اما غیرواقعی تأکید می‌کنند. این سبک نقاشی در حالات خاص خود بیشتر در دهه‌هاي 1910 م و 1920 م شکل گرفت و در دهه‌های بعد به یکی از سبک‌های مهم نقاشی تبدیل شد. نقاشی­های انتزاعی، اغلب بر اساس ویژگی‌های زیر شناخته می‌شوند:

1ـ ابزارهای نقاشی: هنرمندان انتزاعی از ابزارهای مختلف مانند رنگ‌های روغنی، آکریلیک، مداد‌رنگی و… استفاده می‌کنند. این ابزارها برای خلق آثاری با رنگ‌های زنده و تأثیرات به‌صرفه استفاده می‌شوند.

2ـ فرم‌های هندسی: در آثار نقاشی انتزاعی، از شکل‌های هندسی مختلف مانند خطوط، مثلث‌ها و دوایر و مربع‌ها و… استفاده می‌شود. این فرم‌ها ممکن است تکرار شوند و برای خلق الگوها و تأثیرات بصری به كار بروند.

3ـ رنگ‌ها: در آثار نقاشی انتزاعی، رنگ‌های زنده و پرطرف­دار مانند آبی، قرمز، زرد، سبز و بنفش به کار می‌روند. هنرمندان این رنگ­ها را به دقت انتخاب می‌کنند تا تأثیرات بصری خاصی را به بیننده القا کنند.

4ـ ترکیبات و ترتیب: در آثار نقاشی انتزاعی، ترکیبات و ترتیب‌های مختلفی از فرم‌ها، رنگ‌ها و خطوط برای خلق تأثیرات مختلف بصری استفاده می‌شوند. برخی از ترتیبات ممکن است تکراری و پیوسته باشند و برخی دیگر از آن‌ها به صورت طبیعی و اتفاقی برای خلق واکنش‌های بصری استفاده می‌شوند.

میزان گسترش، تشخص و پررنگ شدن عنصر رنگ در آثار امپرسیونیست­ها با ساختارشکنی‌های غالباً بصری این نحله ـ که جنبش و تحولی در غالب عناصر و کودتایی علیه آثار کلاسیک ماقبل خود بوده ـ دچار نقطۀ عطفی در کل آثار انتزاعی می­شود. قبل از آن­ها، رنگ­ها را کمتر روی پالت ساخته و پرداخته می‌کردند و تونالیته[16]هاي رنگ را ـ چه بسا اگر قرار بوده ده‌ها تونالیته را از قبل می‌ساختند ـ روی قطعۀ از قبل مقررِ کوچکی پیاده می­کردند، اما با شروع کار این هنرمندان، والر[17] و کیفیت رنگ­ها در آنی بودن متدها تلفیق شد. لحظه­ای و آنی بودن این شیوه از نقاشی چنان مشهود است که آنی شدن هنر و ساخت­وساز هنری در لحظه نمودی بارز و جدید در زندگی نقاش پیدا می‌کند. به زعم من، یک امپرسیونیست مانند آشپزی است که با متریال‌های خود غذایی را مزمزه مي‌كند و به آن مزۀ خاصِ آثار آبستره نزدیک مي‌شود؛ ولي غذاي (اثر) امپرسیونیست‌ها به مزۀ مورد نظر آبستره­کارها نمی­رسد. امپرسیونیست‌ها از لحاظ حسی بسیار بالاتر از دوره‌های قبل کار کرده­اند و باور داشته­اند که رنگ را باید به صورت لایه­ای و ضخیم و براق و شفاف روی بوم برد و این‌گونه لذت حسی بیشتری کسب کرده­اند؛ لذتی که غالباً با حالات روحی ـ روانی و حواس همان لحظۀ آفرینش همراه بود. البته این به معنی لزوم پررنگ شدن یا کم‌رنگ شدن رنگ و والر در آثار این نقاش­ها نیست. همان‌گونه که اشاره شد، آن‌ها آن اکتساب لذت از بیشترین پتانسیل موجودِ لحظه را بیشتر در نقش عنصر رنگ بروز داده‌اند. به عروج حسی آثار ایشان، به نسبت مکتب­های رایج زمان خود و ماقبل خود اشاره کردم. البته نهایت تلاش در کاربرد رنگ، برای اینکه خود رنگ به نقاشی تجسم و جان دهد، بوده است؛ اينان گویی شاعرانی بوده‌اند که برای اولین بار بر زنده کردن اشیاء در شعر خود یا همان صنعت تشخیص در شعر تأکید بسیار ورزیده‌اند؛ مثلاً ریتم رنگ و قلم­گذاری‌ها در آثار ونسان ونگوگ بسیار قابل توجه است. البته نباید از اهمیتی که این قشر از نقاشان برای عناصر بُعد و فضا و پرسپکتیو و در رأس آنان نور قائل بوده‌اند، غافل شد. ویژگی‌های آثار امپرسیونیست­ها به عنوان سردمداران جنبش بسیار مهم قرن نوزدهم میلادی که در فرانسه متشکل شد، بدین قرار است:

1ـ تمرکز بر بیان نور و رنگ به جای جزئیات دقیق و واقعیت‌های همراه با دقت.

2ـ استفاده از رنگ و قلم در فضای باز به جای استودیو و نمای طبیعی.

3ـ استفاده از تکنیک‌هایی مانند نقاط و لکه‌های رنگ برای نمایش نور و حس موقتی.

4ـ تکاپو برای القا و بیان حالات روحی، احساسات و اندیشه‌های نقاش.

5ـ تأکید بسیار بر ترکیب رنگ‌های فرعی به جای ترکیبات رنگ دقیق (این مورد، از اهم ویژگی­های چنین سبکی است).

6ـ عدم تمایل به تمرکز بر تفاصیل و جزئیات دقیق و در عوض، تمرکز بر احساسات و تا حدود ملموس و مشهودی نمایشی بودن آثار.

7ـ استفاده از رنگ‌های خالص و شدید به جای رنگ‌های تاریک و نقشه‌ای.

امپرسیونیست‌ها به عنوان پیشگامان جنبش‌های هنری مانند فوتوریسم و اکسپرسیونیسم شناخته شده‌اند. این فرارَوی و تحولات در کوبیسم بیشتر است و به گونه­ای افراطی­تر شاهد تونالیتۀ رنگ کمتری هستیم. جسارت تغییر و تحول در این نقاشان بسیار بیشتر است؛ طوری که در نگاه به آثار آن­ها نقش عناصر فضا و پرسپکتیو و رنگ و… به سطح می‌آید. آن­ها حذف عناصر جزئی پرزرق­وبرقِ ماقبل خود را در دستور کار قرار مي‌دهند، مقدمه‌ای در اوایل کتاب آبستره می­نویسند و راه را برای هدفمند کردن خودِ عناصر بصری در آبستره باز می‌کنند؛ رنگ را به بالاترین جایگاه­ها مي‌رسانند و براي اشکال واقعی و طرح ملموس مشهود كم‌ترین اهمیت را قائل‌اند؛ گویی ریتم رنگ‌ها در این آثار، آوازی موسیقایی را در چشمان و دستگاه بصری ـ شناختی مخاطبان شعله­ور می‌کند. بدین ترتیب، ارتقای فرهنگی هنر را می­بینیم. چنانچه هنر نقاشی تا پیشاکوبیسم را انسانی در نظر بگیریم با فرهنگی سرشار از کلمه‌های عمودی و قاطعانه و غیرمنعطف مانند «نصیحت»، در کوبیسم و آبستره در این انسان (= هنر) کلمۀ «نصیحت» جای خود را به کلمۀ منعطف محترمانه و بسیار رها و مختار و سرشار از زندگیِ «پیشنهاد» می­دهد و نمونه­هایی مانند این، که گویی بسیار امروزی­تر، متمدنانه­تر و با درک و انعطاف و هم­دردی و تاز‌گی بسیار فراخ‌تری­اند. در واقع در کوبیسم و آبستره نسبت به ماقبل آنان، به اندازۀ دو انسانی که مثال زده شد، دنیا و نگاه مؤلف و هم­زمان نگاه‌های مخاطبان و دنیاهای بکرِ آثارِ زنده و قابل درک برای اذهان، بسیار بیشتر و گوناگون­تر می­شود. البته این اذهان، نسبت به کسانی بسته­تر و متحجرتر و منجمدترند که دریچه‌های کسب شناخت و تبدیل‌گاه­های شناخت به دانش را در خود مي‌بندند و مهر و موم مي‌كنند؛ و در بسیاری موارد، عناصر آنی و غیراکتسابی به عنصرِ «سلیقه» وزن تعیین‌کنندگیِ زیادی می­دهند (غالباً چنین دریافتگاه‌های بصری‌ای با این آثارِ دارای معانیِ متکثر، ارتباطی برقرار نمی­کنند؛ آثاری که انصافاً بسیار بیشتر در سیر انتزاعی خود، به خودِ زندگی ـ چناچه گفتیم ـ نزدیک می­شوند). این‌گونه است که تأویل متکثر از متن زنده و پویا جایگاه خود را پیدا می‌کند.

آبستره یا خلاصه‌نگاری، همان طور که قبلاً اشاره شد، از جریان‌های هنری اواخر دوران مدرن است که در آن، هنرمندان با حذف و تغییر شکل‌ها و رنگ‌های طبیعی، به خلق آثاری با شکل و رنگ‌های غیرواقعی و خلاقانه می‌پردازند. در این مسیر، هنرمندان به دنبال ایجاد احساسات و تأثیرات زیبایی­اند، بدون در نظر گرفتن تصویر واقعی یا واقعیت‌های مادی. اهمیت چنین جنبشی آن­قدر زیاد است که در اینجا به پاره‌ای عناصر مربوط به آن پرداخته می­شود:

1ـ حذف شکل‌ها و تصاویر واقعی: در آثار آبستره، شکل‌ها و تصاویر واقعی حذف می‌شوند و به جای آن‌ها، شکل‌ها و رنگ‌هایی با ابعاد خیالی و خلاقانه استفاده می‌شوند.

2ـ بیان احساسات و تأثیرات زیبایی‌شناسانه: هنرمندان آبستره در پی ایجاد تأثیرات زیبا و احساساتند که در آثارشان برای بیننده مشهود می‌شود.

3ـ استفاده از رنگ‌های غیرواقعی: در آثار آبستره، هنرمندان به دنبال استفاده از رنگ‌های غیرواقعی­اند که در طبیعت نمی‌توان آن‌ها را پیدا کرد.

4ـ خلاقیت و نوآوری: هنرمندان آبستره با توجه به اینکه در این جریان هنری، محدودیتی برای خلاقیت و نوآوری وجود ندارد، آثاری بی‌نظیر و منحصربه‌فرد خلق می‌کنند.

5ـ عدم تعلق به قواعد و فرمول‌های ثابت: هنرمندان آبستره در این جریان هنری، در پی شکستن قوانین و فرمول‌های ثابتند و آثاری خلق می‌کنند که از نظر قواعد هنری، ناقص به نظر می‌رسند (البته با توجه به اين اصل كه در هر بی­نظمی نظمی وجود دارد، نگارنده چندان با این ویژگی و برخی ویژگی­های تا حدی افراطی که منتقدان روی آن­ها بسیار تأکید می­کنند، موافق نیست).

فنون و تکنیک‌هایی که در بین آبستره­کارها پرکاربرد است:

1ـ تکنیک ریتم: در این تکنیک، هنرمندان با استفاده از تکرار موتیف‌ها، خطوط و رنگ‌ها، ریتمی خاص را خلق می‌کنند که به بیننده احساس حرکت و جنبش می‌دهد.

2ـ تکنیک لایه‌بندی: در این تکنیک، هنرمندان از لایه‌بندی رنگ‌ها و شکل‌ها برای خلق عمق و بُعد در آثارشان استفاده می‌کنند.

3ـ تکنیک تصادفی: در این تکنیک، هنرمندان با استفاده از تصادفاتی که در حین خلق آثارشان روی می‌دهد، در پی خلق آثاری جدید و خلاقانه­اند.

4ـ تکنیک خطوط: در این تکنیک، هنرمندان با استفاده از خطوط مختلف، از جمله خطوط آبستره، یا کج و گاهی پیچیده و غیرمعمول و خطوط خشن سعی در ایجاد نوعی استحکام و ثبات در اذهان مخاطبان دارند و به دنبال خلق آثاری با شکل‌های غیرواقعی و خلاقانه­اند.

5ـ تکنیک رنگ‌آمیزی: در این تکنیک، هنرمندان با استفاده از ترکیب و تنوع رنگ‌ها، در پی خلق آثاری با احساسات و تأثیرات زیبایی­اند.

6ـ تکنیک اشکال هندسی: در این تکنیک، هنرمندان با استفاده از اشکال هندسی مختلف، از جمله مثلث، مربع، دایره و خمیدگی‌های مختلف، به دنبال خلق آثاری با شکل‌های خلاقانه و غیرواقعی­اند.

7ـ تکنیک نشانه‌گذاری: در این تکنیک، هنرمندان با نشانه‌گذاری بر روی صفحات خالی، خطوط و شکل‌هایی را خلق می‌کنند که به صورت تدریجی به شکل واقعی تبدیل می‌شوند.

8ـ تکنیک روانی: در این تکنیک، هنرمندان با استفاده از روش‌های روانی، به دنبال خلق آثاری با شکل‌های خلاقانه و غیرواقعی­اند.

9ـ تکنیک انعطاف‌پذیری: در این تکنیک، هنرمندان در پی خلق آثاری با شکل‌های انعطاف‌پذیر و قابل تغییرند که می‌توانند تحت تأثیر موقعیت­های مختلف تغییر کنند.

10ـ تکنیک نورپردازی: در این تکنیک، هنرمندان با استفاده از نور و سایه، به دنبال خلق آثاری با احساسات و تأثیرات زیبایی­اند.

11ـ مواد و ابزار: هنرمندان آبستره از مواد و ابزارهای مختلف مانند رنگ‌های روغنی، آکریلیک، مداد‌رنگی، قلم‌های چوبی و… استفاده می‌کنند تا آثاری خلاقانه و متفاوت خلق کنند.

هنرمندان آبستره معمولاً تلاش می‌کنند با استفاده از تکنیک‌های مختلف، آثاری با شکل‌ها و رنگ‌های خلاقانه و غیرواقعی خلق کنند تا اثر هنری برای بیننده، بسیار جذاب و نوآور به نظر برسد.

در مورد انتزاع پیش از این سخن رفت، اما به گمان من عنصر انتزاع در تمام آثار پل سزان[18] که پدر نقاشی مدرن است تا آثار کوبیسم، به وفور و به طور بسیط موج می­زند؛ مثلاً شایع است که خورشیدی که پیکاسو می­دیده است، با خورشید واقعی متفاوت بوده است. کارهای آبستره از اشکال واقعی ازپیش‌متعین شکل نمی­گیرد؛ مثلاً اولین کار آبسترۀ کاندینسکی به طور اتفاقی ملهم از یک دامن و طرح و نقوش‌آن و تابلوی وارونه‌ای از خودش بوده است. نگارنده (= شروین ورگردی) به عنوان یک آبستره­کار حرفه­ای، قبل از کشیدن تابلوی آبستره در بسیاری اوقات جرقه یا شِما و شکل کارهایم را در خواب می­بینم و همیشه کاغذ و قلمی کنار تخت­خواب دارم و اتودی کوچک می­زنم تا در اولین فرصت به سمت تصویر و نقاشی بروم. پل سزان اول می­دیده، بعد تجزیه و تحلیل می­کرده و تغییرات ذهنی ایجاد می­کرده است، نه اينكه کپی محض كند. از پابلو ‌پیکاسو دربارۀ نوع نگاه او و نحوۀ کشیدن آفتاب می­پرسند و او می­گوید: شاید هر انسانی خورشید را در آسمان به صورت نوری زرد می­بیند، ولی بعضی­ هر نور زردی را خورشید می­بینند (نقل به مضمون). شاید هدف او از این گفته این باشد که لزومی ندارد حتماً آن نور زرد در آسمان باشد تا آن را خورشید دید؛ به دیگر سخن، پیکاسو وابستگی ذاتی خورشید به آسمان را، به عنوان عنصری بصری، به چالش می‌کشد و این امر، دیدن را به چالش می­کشد؛ دیدن انسانی در متن و عمق زندگی را؛ دیدن از زاویه‌ای سیصدوشصت درجه­ای در وسط رینگ زندگی از بوکسوری که از هر سو مشت و ضربه‌ای به سویش روانه می­شود و در پیامد هر ضربه، به آغوش تناقضی غوطه می­خورد؛ دیدن به مثابة ساختن تصور و تصور در ترادف با کلمه‌ای که اگرچه هنوز نرسیده، در تلاش بسیار است که به آنجا و آن­گاه و آن­طور برسد و بشود که مترادف باشد با دیدن محض؛ اما مگر می­شود؟ که اگر دیدنِ محض، شدنی بود، ساختن محض بود. از خود تهی می­شد و این نسبیتِ شدن‌ها و دیدن‌ها و ساختن‌هاست که با نقصان‌ها و نسبیت ما در آمیخته و همان است که به سمت نقصان یورش می­برد در تقلای هر چه بیشتر تصور کردن را از آنِ دیدن کردن و این دو را هر چه بیشتر از آنِ ساختن کردن؛ ساخت­وساز یک تابلوی نقاشی، ساخت­وساز اثری از پولاک، از پیکاسو، از سزان، از ون‌گوگ.

از زاویۀ تاریخی همان‌گونه که گفته شد، آبستره از جنبش‌های هنری جدید معاصر و خاص اروپا و آمریکاست؛ البته هنگام تشکل و تولد. و مؤکداً می­گویم که رنگ و جایگاهش یکی از ویژگی‌های مهم آن است و نقش مهمی در ایجاد زیبایی و احساسات آثار دارد. در این آثار از رنگ‌های شاد و روشن استفاده می‌شود که باعث ایجاد حس شادابی و شادی در تماشاگر می‌شود. این‌گونه است که مرزهای تعریف­شدۀ مکتب­ها بسیار تلفیقی می‌شود و از این دیدگاه، بسیاری از نحله­های انتزاعی و آبستره و امپرسیونیسم از ناحیۀ این عنصر در یک قاب قرار می­گیرند. البته باید توجه داشته باشیم که تولد یک جنبش نه آنی، بلکه تدریجی است و مانند تولد فرزند از رحم مادر نیست؛ بلکه یک جنبش و نحله در نقاشی یا مجسمه­سازی و طراحی می­تواند ادامۀ جنبش قبلی خود باشد با یک یا چند تأکید روی عنصر یا عناصری.

باری، آبستره‌کارها در ترکیب رنگ‌ها از تناوب‌های مختلف استفاده می­کنند که سبب ایجاد حرکت و جذابیت در آثار می‌شود. در آثار آبستره، معمولاً رنگ‌ها به صورت خالص و بدون ترکیبات مازاد استفاده می‌شوند. در واقع اگر نگوییم در کار یک آبستره­کار رنگ همه چیز است، باید گفت رنگ در تکامل جذابیت و اکتساب پرستیژ و شخصیت جذاب این آثار نقش حیاتی دارد.

در آثار کلاسیک در مجموع با الگوی عینی، رنگ در خدمت جزء به جزء عناصر و مناظر و چهره‌ها و اندام‌واره‌های الگوهاست، اما در غالب آثار انتزاعی، رنگ گویی مجالی مستقل‌تر پیدا می‌کند و بسترهای مانور آن فرّارتر و هم­زمان خلوت­تر نیز می­شود؛ همچنین با عدم تعیُن بیشتری همراه می­شود و در آثار اکسپرسیونیستی به غروری قابل می‌رسد؛ به شعوری مشهود. و انصافاً چنین آثاری را آثار مغرور بصری با توجه به عنصرِ رنگ می­توان دانست، اما رنگ در آبستره بالغ می­شود و از قدرت خود، به ارضایی کلان می‌رسد که در کمتر نحلۀ هنری چنین وضعیتی پیدا می­کند. به همان اندازه فاش، عریان و زنده در مصنوع­ترین و هم­زمان طبیعی­ترین حالات نمود و دلبری خود، فیگورهای خود را به رخ مخاطبان می­کشاند و به میدان‌گاهی پا می­گذارد که فعل­ها در آن‌جا همه به غایت خودند. رنگ در نهایت فداکاری، گاه فدا می­شود، می­جنگد و همه کار می‌کند. در آبستره رنگ هم­زمان در ساحات ابژه و سوبژه قرار می­گیرد. آیا این همان تناقض نیست؟ یا همان تناقض­ها نیست؟ یا همان تناقض‌های پی‌در‌پی؟ همان زندگی؟ و زندگی‌های ما؟ شاید… .


[1] . Leonardo da Vinci

[2] . Michelangelo

[3] . اسکیس (sketch) نوعی طراحی سریع و فاقد جزئیات از حالت کلی مدل.

[4] . Vincent van Gogh

[5] . Claude Monet

[6] . Henri Matisse

[7] . Pablo Picasso

[8] . Wassily Kandinsky

[9] . René Magritte

[10] . Andy Warhol

[11] . Jackson Pollock

[12] . Jacques Derrida

[13] . نظریۀ دیکانستراکشن (Deconstraction) در پی رسیدن انسان کنونی به تناقضات پی‌درپی ابداع شد که به معنی ساختارشکنی و هم­زمان با شکستن ساختار، شکل­گیری ساختار دیگر و در کل لایه­برداری پیاپی از متن‌هاست.

[14] . Georges Braque

[15] . Jean Matheson

[16] . درجات و پله­های مختلف رنگی را از لحاظ تیرگی و روشنی تونالیته (پله­های خاکستری) می­نامند.

[17] . والر به ارزش‌های رنگی اطلاق می­شود. والر بسته به درجۀ قدرت رنگی و درجۀ حرارت رنگی است.

[18] . Paul Cézanne