خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

شعری از حمیدرضا نوروزی

حمیدرضا نوروزی

سکانس یک…

چشم‌هایش

فانوس ِ آرزو‌ها بود

آرشة کفگیر ِ برنج

روی قلبش به رقص می‌آمد

اینجا سرزمین ِ وحی است

رئالیست‌ترین تنانگی

که لب‌هاش را، گوستاو روی فنجان ِکمرباریک شراب

خوری [u1] نقاشی کرده

پرسپکتیو…

هنگام پاک کردن عدس‌ها

موسیقی می‌نوازد

با انگشتی که نواده [u2] چاقو بوسیده

و با دستی دیگر پستان عشق را

می‌‌دوشد در دهانِ تماشاگران

سکانس دو…

چشم‌هایش

الهام‌بخش ِ خستگیِ ونگوگ

رنگ خستة لب‌هاش

ماسیده بر لیوان‌های لب‌پر ِ خونی

که کوبیده شده بر تن ِکمرباریکش

این‌جا سرزمین ِنازی‌هاست

و شب

جشن ِ موسوزان

سکانس سه

برگ‌های پاییزی را

از پرده چید

فوت کرد به سمت تماشاگران

پیراهنش را درآورد

موهاش را باز کرد

تماشاگران

ارضا شدند

و آرشة درد را کشید بر استخوانش


 [u1]آیا شاعر به عمد شراب خوری را در دو سطر و جدا از هم نوشته؟

 [u2]؟