خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

زبــــان جنسیــت زده

زبان جنسیتزده

نگارنده: م. شریفی

نورمن فرکلاف[1] در کتاب زبان و قدرت معتقد است که گروه‌های اجتماعی که بر اساس طبقه، قومیت، جنسیت و یا زبان تعریف می‌شوند، برای کسب و حفظ قدرت ناگزیرند همواره در نزاع با یکدیگر باشند و تضاد نیز مانند رفاه یا خشونت چرخه‌ای تکرارناپذیر است. در واقع این تضاد است که موجب تحول و دگرگونی‌های جزئی و بنیادی در نظام‌های اجتماعی می‌شود. زبان نیز یکی از حیطه‌های تضاد است؛ زیرا گروه‌های اجتماعی می‌کوشند با کنترل زبان اعمال قدرت کنند و در این تضاد، کنترل زبانی پاداش برای گروه‌هایی است که زبان را تحت کنترل خود می‌گیرند.

ترلینگ براگین[2] جنسیت‌‌زدگی زبانی را این‌گونه تعریف می‌کند: «زبانی جنسیت‌زده است که کاربرد آن تمایزی بی‌ادبانه، نامربوط یا ناعادلانه را در میان جنسیت‌های مختلف به وجود آورده و یا ترویج می‌نماید». در این تعریف زبان عاملی فرهنگی به شمار می‌آید که می‌تواند شرایط و محدودیت‌هایی را برای فرهنگ فراهم کند. صفات به‌کاررفته در این تعریف، یعنی «بی‌ادبانه» و «نامربوط»، همگی صفاتی منفی هستند؛ پس می‌توان گفت زبان جنسیت‌زده به هیچ عنوان یک عامل طبیعی و ذاتی نیست. در واقع آنچه زبان را جنسیت‌زده می‌کند، پیامدهای منفی آن به لحاظ روانی و شناختی در جامعه می‌باشد.

حوزة صرف و معنا از حوزه‌های بروز زبان جنسیت‌زده است و شواهد واژگانی و معنایی زیادی دال بر وجود زبان جنسیت‌زده در حوزه‌های صرف و معنا وجود دارد.

جنسیت‌‌زدگی در حوزة واژگان:

یکی از ملموس‌ترین سطوح هر زبان، واژگان و ساخت واژة آن است که همواره بستری برای ظهور فرهنگ و اندیشة اجتماعی است. یکی از دلایل بروز جنسیت‌‌زدگی در جامعه  نیز ورود آن به حوزة واژگان است.

دلالت‌های صریح و ضمنی:

یکی از نشانه‌های جنسیت‌‌زدگی زبانی توجه به نحوة کارکرد آن در میان عبارات و واژگان جنسیت‌زده است. در  همین ارتباط  نشانه‌های مورد نظر به دو گروه با دلالت‌های صریح و منفی تقسیم می‌شوند. دلالت‌های صریح  آن‌هایی هستند که اشاره به زن در آن‌ها همراه با یک واژه است که مستقیماً دلالت بر جنسیت مؤنث دارد (واژة کلیدی یا مربوط به این جنسیت خاص دارد)؛ مثلاً کلمة دختر به جنسیت مؤنث اشاره می‌کند و از سوی دیگر از کلمة زن نیز چنین استنباطی می‌شود.

از میان واژه‌های کلیدی با دلالت صریح می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱.  آبجی ، خانباجی

۲.  خانم، بانو، کدبانو

۳. عمه، خاله، خواهر، دختر

۴. کنیز، کلفت

۵. عجوزه، عروسک

۶. چادر، گوشواره، النگو

نکتة بسیار مهمی که می‌توان گفت، این است که زن دارای دو مفهوم عمده است: 1. نمایندة جنسیت مؤنث؛ 2. همسر مرد.

در دلالت‌های ضمنی، اشاره به زن از طریق توجه به کاربرد واژه‌ها صورت گرفته و در واقع مورد اشاره قرار گرفته و به کار گرفته شده که به لایه‌های زیرین معنایی مربوط می‌شود و به همین خاطر صراحتاً مطرح نمی‌شود. نکتة جالب در این نمونه‌ها این است که در بسیاری از  آن‌ها، به لحاظ معنایی و واژگانی، هیچ دلیلی برای نسبت دادن آن‌ها به زنان وجود ندارد و تنها نحوة کاربرد آن‌ها در جامعه است که چنین نقش و صفاتی را برای زنان مشخص می‌کند. از این میان می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

اهل خانه، ترشیده، خانة پدر، خر شدن، دَدَری.

مثال دیگری  نیز می‌توان دربارة زبان جنسیت‌زده گفت که در آن دیدگاهی مردانه، ولی به عنوان  امری معمول و هنجارین مورد استفادة عام قرار گیرد.

هنگامی که یکی از جنسیت‌ها خود را به عنوان نمایندة تام در زبان مطرح می‌کند، از محدودة جنسیت و نقش جنسی بیرون می‌آید؛ در حالی که جنسیت مخالف با توجه به جنسیت و نقشِ جز خود تعریف می‌شود. این به نفع جنسیت مذکر و به ضرر جنسیت مؤنث  است. به این ترتیب مرد خودِ انسانیت و زن غیر و دیگری محسوب می‌شود. نمونة دیگر، واژة «مرد» است که بسیار کاربرد دارد. به این موارد توجه کنید:

  مرد باید که در کشاکش دهر/ سنگ زیرین آسیا باشد

  مرد ره بودن

  مرد کاری بودن

  نامرد

  قول مردانه

  مثل مرد می‌ماند

با وجود چنین نشانه‌هایی که در سراسر زبان فارسی وجود دارد و با توجه به اینکه مهم‌ترین ابزار افراد برای فهم جهان و برقراری ارتباطات را می‌توان زبان دانست، به نظر روابط اجتماعی با مشکل روبرو است.

این مطلب دارای ابعاد گسترده‌تری نیز می‌باشد که سطوح عمیق‌تری از سلامت روان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. دربارة کودکان و مشخصاً پسران می‌توان گفت که در سنین کودکی همواره به مادر نگاهی آسمانی و معنوی دارند و او را برتر از هر کسی می‌دانند، ولی این نگاه به‌زودی در هم فرومی‌شکند، اما به دلیل پیوندهای عاطفی میان فرزند و مادر، این در هم شکستن تصویر مادر یا زن به طور مشخص به هنگام ازدواج و پس از آن در زندگی مشترک خود را نشان می‌دهد. تداوم این روند بازتاب ناخوشایندی بر افراد خواهد داشت؛ و چه به لحاظ فردی و چه اجتماعی، در هر دو وجه، بیانگر نزاعی همیشگی میان دو جنس خواهد بود.

اما زنان در این بین دچار گم‌گشتگی هویتی می‌گردند، میان امور زنانه و مردانه درگیر می‌شوند و یا به هر دو پشت‌پا می‌زنند. شاید بتوان گفت علت بسیاری از انواع مشکلات در شکل‌گیری هویت جنسی، اختلال در درک و شناختی است که از نتیجة نگرشی مردانه در سازوکار زبان به وجود می‌آید.

زن نماد زایش و پرورش است و نقطة عطف در شکل‌گیری هویت افراد؛ بنابراین تضاد و نزاع بر سر جایگاه طبیعی و نقش اجتماعی‌اش سبب می‌شود تا همواره در تربیت فرزندان نیز سایه داشته باشد.

پشت هر مرد موفقی یک زن وجود دارد.

در آخر همین عبارت نشان می‌دهد که جایگاه زن در چه نسبتی با مرد قرار دارد‌.


[1] . Norman Fairclough

[2] . Terling Bragin