شعری از محبوبه کریمی
پرندۀ کوچکی دیروز جان داد
پرندۀ کوچکتری نیز
سایهام
شاخههایم
تنم را دزدیدند
روحم را در کالبد دیگری قرار دادم
پاهایم که درد میگیرد
میدانم جایی
کسی
دمکردۀ ریشهام را مینوشد
فکر میکنم
دستی که دستم را گرفته
شاخۀ درخت همسایه است
که قرار بود
پیوند شیرین پرتقالها را رقم بزنیم
خاطرات
موریانههایی که زیر پوستم لانه کردهاند…
با هیچ لایهبرداری پاکسازی نمیشوند
و هیچ دوش آب گرمی
باران بهاری را تداعی نمیکند
و شکوفههای روی دامنم
شباهتی به فرزندان نارسیده ندارند
قبلاً درخت بودم
حالا زنی
که اعتدال یک خانه را حفظ میکند
من را در آغوش گرفته
و خستگی روز را در جیبهای کتش جا داده
کاش شاخۀ تنومندم را نمیبریدند
میگفتم:
عزیزکم که در کالبد جدید، خوب نشستهای
بنشین روی شاخههایم…
در آغوشش میگیرم
دستهایم دارند میسوزند
و خندۀ کودکی که نزاییدهام
زاده میشود

موارد بیشتر
فلسفهی شاعرانهی ویسواوا شیمبورسکا ✍دکتر حسن محمدیان(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
بررسی ساختار شعر «نشانی» اثر سهراب سپهری ✍قدسیه قاسمی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
تحلیل ژوئیسانس لاکانی در نظریهی فراگفتاریک ✍ جمال بیگ(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)