شعری از مرضیه برمال
با منقار تازهات
پرنده شدی
در بیثباتی فصلها
در گردش دوبارۀ خورشید
که خرداد همین دیروز بود
و حالا
تیر میکشد
نوک تازهات
با دانههای حرف
با نقشی از هوای پُرآواز
که نم کشیده سواد چشمهام
از شرجی بیدریا
از باران بیابر.
من صبورم
وقتی
نبض دوستت دارم، کند میزند
تو صابری
وقتی
کلمۀ نیمهجانی را رو به دهانم میگیری
چترت را بردار
این خانه، خیس از گریههای نمیدانم کیست!
از ابرهای نمیدانم کجاست!
تو باید پرنده باشی
و از شانهام دانه بپاشی.
من
باید از خوابهای معلقم
پریده باشم
و بخواهم
به دریا بریزم.
به صدفهای تنها بگو.
موارد بیشتر
نقد و پژوهش منتخب در سایت(خوانش پرویز حسینی از مجموعه گزینه اشعار نرگس دوست با يادداشتی از مدیریت نشر نارنج کاوه کرباسی)
گفتوگوی ویژه با فیض شریفی مصاحبه کننده: ندا پیشوا (بخش دوم)(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
بازخوانی روایتشناسی و ترامتنیت ژراژ ژنت✍مریم گمار (فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)