خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد (NGO)

گفت‌وگوی یزدان کاکایی، دبیر بخش مطالعات هنر مدرن و هنرهای تجسمی، با خانم ‌مهرنگار فریبرز

کاکایی.pdf

ـ خانم«مهرنگار فریبرز»، با سلام و سپاس از وقتی که در اختیار من و ماهنامۀ ماه‌گرفتگی گذاشته‌اید. شما را به‌عنوان عکاس و نقاش می‌شناسیم و این را می‌دانم که سال‌هاست در زمینۀ نقاشی فعالیت می‌کنید و اگر اشتباه نکنم، قبل از آن در زمینه‌های هنری دیگر هم فعال بوده‌اید و به‌صورت جدی‌تر هنر عکاسی را پیش گرفته‌اید. در نگاه به آثار در هر متن با هنرمندی فرهیخته و دغدغه‌مند آشنا شدم و امیدوارم در این فرصت اندک کم‌وکیف تکاپوهای هنری‌تان نمایان‌تر شود. برای شخص من کاملاً مشهود و بارز است که هنرتان به تناسب آثار بسیار قوی و چشم‌نوازی که به فضای هنری‌مان اهدا کرده‌اید، خیلی کمتر در معرض دید عموم و استادان فن قرار گرفته است. امیدوارم همین دادوستدهای هنری و معرفی‌ها و مصاحبه‌ها در کنار ارائۀ بیشتر در نمایشگاه‌ها این خلاءها را تا حدودی پر کنند. از شما می‌خواهم خود و فعالیت‌های هنری‌تان را برای برخی از مخاطبانمان که کمتر با شما آشنایی دارند، معرفی کنید.

ـ درود خدمت شما وسایر دوستانتان در این نشریۀ وزین که در مسیر معرفی و رشد هنر و در اینجا هنرهای تجسمی گام برمی‌دارید. همان طور که گفتید مهرنگار فریبرز، متولد ۱شهریور1344 هستم. در تهران به دنیا آمدم و اکنون در کرج زندگی می‌کنم. سال‌ها پیش موفق شدم مدرک کارشناسی عکاسی را از دانشگاه بگیرم. یادم می‌آید در آن دوره یکی از واحدهای درسی‌مان طراحی بود. شاید به همین دلیل هم باشد که یکی از استادان نقاشی دربارۀ آثارم می‌گفت در هریک از کارهایتان داستانی تصویری دیده می‌شود. در رشتۀ تصویرسازی مدرک کارشناسی ارشد را از دانشگاه «هنر و معماری کمال‌الملک نوشهر» در ۱۳۹۸ش گرفتم. از فروردین1395 در کلاس‌های استادبابک اطمینانی ثبت‌‌نام کردم و نقاشی جزء جدایی‌ناپذیر زندگی‌ام شد. از 1399ش تا اواخر 1401ش به‌علت بیماری‌ای به نام the ligament sosseifiliya و دو جراحی مجبور شدم استراحت کنم و کمتر برای نقاشی وقت صرف کردم. در همان تابستان 1395ش استادم و همسرشان نمایشگاهی گروهی در گالری 26 تهران برگزار کردند و این نقطهعطفی در مسیر هنری‌ام ایجاد کرد و اعتمادبهنفس شگفت‌‌انگیزی به من داد.

ـ از این بابت که دچار کسالت شدهاید، خیلی ناراحت شدم و امیدوارم همیشه تندرست و شاداب باشید. خانمفریبرز، این کسالت در نمایاندن تقریباً دیرهنگام آثارتان برای مخاطبان و در کیفیت این آثار تأثیری نداشت؟ در زمینۀ مواد اولیه و اصلی کارهایتان خصوصاً این آثار که محبت کردهاید و در اختیارمان قرار دادهاید، توضیحی برای مخاطبها بفرمایید.

ـ همان طور که گفتم تأثیرگذار بود.میشود گفت هم خوب بود و هم بد. خوببودنش به این دلیل که یگانه دغدغه‌ام نقاشیکردن شده بود و بدبودن هم که بیماری و حواشی آن معمولاً انسان را از مسیر زندگی تا حدی بازمیدارد. دربارۀ مواد اولیۀ آثارم قبل از دوران کسالت از میکس مدیایی بهره میبردم که دربرگیرندۀ فلز، تکههای برنجی طلسم و سنجاق قفلی و نیز دیگر ابزار میشد؛ اما بعد از جراحیهایی که داشتم تکنیک خود را تغییر دادم. به ماژیک و رنگ آکرولیک روی مقوا روی آوردم.

ـ تا آنجا که میدانم این آثار زیرمجموعۀ «تبر» نیز جزو آثار پس از دوران کسالت شمایند؛ البته این را به من گفتید که این آثار برای همایش خور با عنوان (بدون عنوان) فرستاده شده بود و این مجموعه که شش اثر از آن را در اختیارمان قرار دادید، بهعنوان سی اثر برتر انتخاب شده بودند. لطفاً دربارۀ مضامین کارهایتان و تجربههای خود و آنچه باعث شده بهسمت چنین فضاهای گروتسکی بروید، برای مخاطبها توضیحاتی ایراد کنید.

ـ راستش همیشه در هنر میخواهم آنچه را که در ذهن و قلبم میگذشت و میگذرد، با آن مطالبی که مطالعه کرده بودم و میکنم با رنگ و خط روی سطحهای مناسب بیاورم. مضمون‌های آثارم هم تفاوتهای شاخص بین پسر و دختر در خانواده است که همهمان تجربه‌هایی در این زمینه داریم.

ـ احساس میکنم ایدۀ مرکزی در کارهایتان قبل از انسان، در کلیت خویش زن است و تمام نقشهایی که یک زن ناگزیر در فضای ما و پیرامونمان میگیرد یا ناچار به فرورفتن در آن نقشها میشود. این را باتوجهبه هجوم رنگهای گرم و فراوانی گاهی بهشدت زیاد رنگ قرمز، نقشها، اشکال تبرمانند، کلههای دوشقهشده و دیگر نمونهها میگویم. اگر اشتباه میکنم، لطفاً تصحیح کنید.

ـ ببینید تا حدی با شما موافقم. ایدۀ مرکزی این آثار اگر درست‌تر بگویم، مرگهای حیثیتی است؛ یعنی مسائل معیوبی مانند غیرت بینهایت مردانه و دامنزدن به آن و راهی باز برای هر ارتکابی باهدف ارضای چنین خصیصهای و آنسوی معادله موجود مظلومی به نام زن با تمام راههای بنبست؛ همچنین تمام نابرابریهای عظیم ایستاده که نگاه هنرمند را در بسترهای زنگریز و مردپسند از تصاویر زیبا و کلیشۀ گل و بلبل به‌سمت اشکال کجدار و مریض گروتسک میکشاند. در نقاشیهایم سوژهها تغییر یافتند و آدمها تبدیل شدند به کسانی که سرشان نصفه بود و فضای کمتری برای مغزشان وجود داشت. المانهای تبر، کفگیر (وسیلۀ آشپزی)، قنداق نوزاد، خطهای محکم و نازک بههمراه ریتم و بررسیکردن هر سه محور ایکس و ایگرگ و زد روی سطح نقاشی همیشه از دغدغههایم بوده و است.

ـ از تجربههایتان در این مسیر بگویید.

ـ تجربه‌هایم در دانشگاه در مقطع کارشناسی ارشد در رشتۀ تصویرسازی سبب شد تا نقاشی‌هایم به‌گونه‌ای، روایتی در بر داشته باشند. یافتن شکل و فرم در تصویرهای مچاله‌شده و حتی در میان برگ‌های درخت و زمین زیر پا که پر از برگ و آشغال‌اند، خود نوعی تصویرسازی و نقاشی خاص به وجود آورده است؛ همچنین استفاده از لکه‌های درست‌شده با مرکب و رنگ در یافتن تصاویری که همراهی ذهن و سوژه را در بر داشتند. نمونۀ آن در پروژۀ پایان‌نامه‌ام باعنوان «تصویرگری تک‌نگاره‌های عاشقانۀ سلیمان و بلقیس با تکنیک‌های چاپ دستی میکس مدیا» نمود یافت؛ سپس مجموعه‌ای که برای «پروژۀ هنری خور،» سومین دورۀ پروژۀ هنری مجازی خور در 1401ش فرستادم و جزو سی هنرمند انتخاب شده بودم، دومین موفقیتم بود. تمامی نقاشی‌هایم بازتاب آن چیزی است که در واقعیت می‌بینم؛ مانند زندگی جهنمی انسان‌هایی به‌ظاهر خوشبخت که درنهایت از درون متلاشی‌اند یا زنان و مردانی که سه شخصیت کاملاً متفاوت دارند. شخصیت اول در ارتباط با جامعه بسیار فهیم و خوش‌ذوق، شخصیت دوم در خانواده با همسر و فرزندان و شخصیت سوم در خلوت و تنهایی است که همان شخصیت اصلی است.

ـ بسیار خب، فضای زندگی و پیرامونتان چقدر به فضای تابلوهای مجموعۀ تبر که در اختیارمان گذاشته‌اید، شباهت داشته و دارد؟

ـ طبیعتاً فضاهای متناقض خالی و شلوغ زندگی‌مان و وضعیت زندگی خودم و هم‌جنس‌هایم در این نقاشی‌ها نمود یافته‌‌اند؛ مثل ذهن خالی و ذهن شلوغ، تبعیض‌ها و ناهماهنگی‌ها در عرصه‌های بسیار بااهمیت درون انسان‌ها و میان انسان‌ها در ارتباطی که باهم دارند،اجبار به زندگی در سخت‌ترین موقعیت‌ها که درظاهر بسیار منطقی و معقول به نظر می‌رسند؛ اما باور کنید در عرصۀ عمل و روی رینگ زندگی به اندازه‌‌‌ای انسان‌ها را درگیر و مچاله می‌کنند که این اشکال و تلفیق رنگ‌ها در این آثار فقط می‌توانست تداعی‌گر آن فضاها باشد؛ همچنین درون ذهنم را کمی ترمیم کند و آرامش دهد. پدر و برادرهای مثلاً روشن‌فکر و منطقی و درعین‌حال حمال‌های افکارهای پوسیده انسان‌های متحجری که هر لحظه پشت نقابی که جامعۀ مردسالار، اما درعین‌حال مردافکن به آن‌ها تحمیل کرده پنهان شده و به هر نقشی تن در می‌‌دهند.

ـ خانم فریبرز همان طور که اشاره کردم، بده‌بستانتان با رنگ‌ها شاید در ذهن بسیاری از مخاطب‌های آثار تجسمی اولین خصیصه‌ای است که به چشم می‌آید؛ سپس پیچیدگی و درهم‌تنیدگی تصاویر و اشکال؛ درواقع در جاهایی و در برخی آثارتان رنگ از نقش خود فراتر رفته و فکر می‌کنم در خدمت ایدۀ مرکزی قرار گرفته و مثلاً در ترافیک رنگ‌های گرم و در سردمداری رنگ قرمز در پرورش ایدۀ مرکزی خود هستید؛ اما اگر کمی بیشتر در آثارتان غور کنیم، در برخی بیشتر و برخی کمتر می‌توان همان زبان تصویری را که به تصاویر داستانی می‌انجامد، یافت. همان تصاویری که منجر به زایش روایت‌ها و تولد داستان‌هایی در ذهن هر مخاطب می‌شود؛ البته که این برای شما نمودی دارد از روایت متن‌هایی که به‌دنبال مرگ‌های حیثیتی و ناموسی و کشتن انسان‌هایی که شاید فقط به یک هنجار از موازین طرح‌شدۀ جامعه تن نداده باشند. دربارۀ وجود و بروز رنگ‌ها در آثارتان توضیح بیشتری بفرمایید.

ـ ببینید آقای کاکایی خستگی‌ام از محیط زندگی‌ام با رنگ‌های تهاجمی مخصوصاً قرمز بر صفحه‌ها نقش بسته است؛ حتی برای ترکیب‌های رنگی‌ام از انواع رنگ‌های قرمز و زرد و خاکستری گرم بهره می‌برم. رنگ قرمز برای من نمادی است از خون ریخته‌شده و احساس قدرت و ترس در کنار همدیگر. در تمامی کارهایم رنگ قرمز را در کنار رنگ‌های زرد و نارنجی می‌بینید. جالب است که رنگ نارنجی در جهان به‌عنوان «نمادی از آینده‌ای روشن و پرامید و به‌دور از هرگونه خشونت علیه زنان و دختران» انتخاب شده است؛ اما بین برگزیدن و موضوعی نمادین تا اجراشدن و موضوعی‌بالفعل‌شدن دنیاها فاصله هست. در نقاشی‌ها در زمان اجرای اثر، نوشته‌ای وجود دارد. این نوشته‌ها در هماهنگی و کمپوزیسیون و رنگ ماژیک جزیی از خود نقاشی‌اند.

ـ دربارۀ آنچه خواسته و می‌خواهید ارائه کنید در هنر نقاشی و نگاهتان به بیرون و درون بیشتر با ما بگویید.

ـ قتل‌های ناموسی در مناطق متفاوت دنیا ازجمله ایران به‌علت طرز تفکر، تعصب‌های قومی، سنت و دیگر نمونه‌ها صورت می‌گیرند. متأسفانه زن و فرزندان دارایی مرد محسوب شده و به‌قتل‌رساندن آنان جرمی است که قانون آن‌گونه که باید حامی مقتول نیست. نداشتن احساس امنیت در جامعه و خانواده بستر مناسبی برای بیماری‌های روانی ایجاد نموده که بازتابش برای اعادۀ هویت و غیرت فقط با ریختن خون ناموس شخص جبران می‌پذیرد. امروزه شبکه‌های اجتماعی در کسری از ثانیه حوادث و اخبار را به سمع و بصر مردم می‌رسانند و این بستر تفکر جدیدی را در نسل کنونی فراهم آورده است و موجب شناخت بیشتری در نسل کنونی شده است.

ـ پس معتقدید در حداقل دو دهۀ اخیر به‌علت پیشرفت ارتباط‌ها و ازدیاد رسانه‌ها و فضای مجازی از میزان این پدیده‌های شوم و ناهموار که [در قرن کنونی دیگر جایی و محلی از اعراب ندارند] کمتر شده است؟

ـ متأسفانه با پیشرفت فضای ارتباطی فقط انعکاس رخدادهای شوکه‌کننده سریع‌تر شده و ذره‌بین شبکه‌های مجازی و رسانه‌ها حجم بیشتری از وسعت این ظلمت را می‌نمایاند. این دلیلی بر کم‌یازیادشدن این ناهنجاری‌ها نیست. آن‌ها بوده و هست؛ چون نگاه متحجرانه بوده و هست. با این هدف در آثارم جنبه‌های تاریخی، سنت‌های کهنه و نابهنجار، خرافات، اعتیاد و فرزندآوری به‌عنوان حیله و دسیسه کمپوزیسیونی را خلق کرده‌ام تا بیننده را به چالش در درون و بیرون بکشاند و خود را جزیی از اثر دریابد. می‌کوشم با پروژۀ «تبر» مرگ‌های حیثیتی یا به‌نوعی آنچه را در ذهنم بود نشان دهم. فرق نمی‌کند کجای این کرۀ خاکی باشی. به‌جرئت می‌توان گفت در تمامی کشورهای جهان این تفاوت فاحش میان زن و مرد وجود دارد، مرگ زنان برای اثبات حیثیت و غیرت مردان.

ـ خانم مهرنگار فریبرز از طراحی‌های اولیه خود نیز درصورت تمایل برای مخاطبان ماهنامۀ ماه‌گرفتگی بگویید.

ـ در ابتدا کارم طراحی با راپید با موضوع زن، سکس، تبر، وافور تریاک، قنداق نوزاد، قمه، ماهی، کفگیر (نماد آشپزی در خانه) و موضوع‌های دیگر بود. طراحی‌ها را بارهاو‌بارها نگاه می‌کردم و دسته‌بندی‌شان می‌کردم و در زمان نقاشی (البته نه همیشه) طراحی‌ها را اطرافم می‌چیدم و بعد خیلی راحت و با ذهنی خالی و آرام شروع به کار می‌کردم. بیشتر وقت‌ها با راپید و ماژیک شروع می‌کردم و بعد با رنگ آکرولیک و شره‌‌های رنگ به پایان می‌رساندم.

ـ تا آنجا که مطلعم زمانی که پیکاسو کوبیسم را ابداع کرد و سبک‌هایی مثل گروتسک ابداع شد تا امثال رولان توپور در فضاهای گروتسک کارهای ارزنده به جا بگذارند، حداقل در زمان پیکاسو کار نقاش با بوم و قلم‌مو و رنگ بود و در دوران معاصرتر است که کارهای تلفیقی‌تر و متفاوت‌تر شکل می‌گیرد؛ مانند همین اشکال میکس مدیا در آثار نقاشی. در استفاده از ابزار محدودیتی برای خود قائل شده‌اید؟

ـ درواقع هرآنچه روی بوم نقاشی‌ام ثبت کردم، از قلب و ذهنم بیرون جهیده و برای همین محدودیتی در ابزار و رنگ و مفتول و… برای خودم قائل نشدم. رنگ‌ها را بر اساس جدول‌ها و طیف رنگی انتخاب می‌کردم و هرازگاهی که می‌خواستم رنگی بیرون از جدول دلخواهم روی بوم قرار دهم، با حرکتی حساب‌شده پلی می‌زدم میان دو جدول رنگی.

ـ فرمودید که آقای‌‌بابک اطمینانی استادتان بوده و است. اگر صحبتی دربارۀ ایشان دارید، بفرمایید.

ـ استادم جناب‌آقای‌اطمینانی با روشی بسیار جدید و جذاب در قالب جدول‌های رنگ، علم رنگ را می‌آموزند. جدول‌های سیاه و سفید، نارنجی، قرمز، زرد، آبی و سه جدول رنگ‌های مکمل که در کلاس هر جلسه یک جدول را تدریس می‌کنند و در جلسۀ بعد با انتخاب بخش‌های گوناگون نقاشی را شروع می‌کنند. برای جلسۀ بعد همان جدول را در منزل بررسی می‌کردیم و نقاشی‌ها را برای جلسۀ بعد می‌بردیم. استاد تمام جدول‌ها و تمام نقاشی‌ها را نقد می‌کردند. تعداد شاگردان شانزده نفر بود. به هیچ عنوان استاد تعداد شاگردان را بیشتر نمی‌کردند تا هرکدام حدود پنج مترمربع فضا داشته باشیم. با تمام تجربه‌هایم این فضا و احترام به هنرجو را کمترجایی دیده‌ام.

کلاس طراحی را با روش و معیار خودشان تدریس می‌کردند و پیش می‌بردند. فیگور، فرم‌شناسی ازمنظر تحلیلی، درک هندسی فضا، درک فرم فضا از طریق نور، حرکت، نور ذهنی و هرآنچه را که هنرجوی نقاشی باید بداند، به‌صورت خالصانه و باعشق به‌همراه صرف زمان‌هایی بیشتر از کلاس تدریس می‌کردند. در کلاس نقاشی با مدل زنده دست تمام شاگردان برای کار آزاد بود و هرکس به شیوۀ خود کار می‌کرد و اگر آنجا حضور داشتید، این مطلب را کاملاً لمس می‌کردید. آن چهارچوب‌های استادانه و اجبارهای استادان دیگر اصلاً وجود نداشت. به‌جرئت می‌گویم که بسیاری از ما که فقط نوری کوچک در خلاقیت بودیم، کاملاً درخشیدیم. یادم می‌آید که در ورک‌شاپی که از ده صبح تا پنج بعدازظهر بود، به‌اندازۀ چندین جلسه مطلب آموختم؛ درنهایت استاد و همسر محترمشان خانم مینا صابری به‌خاطر اشتیاقمان گفتند تا هفت شب می‌مانند تا بچه‌ها بتوانند یک نقاشی دیگر بکشند. اصلاً یادم نیست ساعت چند بود که کلاس را ترک کردیم. فقط به یاد دارم هوا تاریک شده بود. بسیار مدیون استادم و همسر ایشانم. کلاس کمپوزیسیون ایشان آن‌چنان جذاب است که در دورۀ ارشد، برای تمرین‌های این کلاس بیشتر از کارهای دانشگاه وقت می‌گذاشتم. استاداطمینانی و همسر محترم ایشان، دو نقاش مهربان و صبور و بزرگ ایرانی به‌خاطر تفاوت نگرششان و انسان‌دوستی، کمک به شاگردانشان که خود بارها شاهدش بوده‌ام، فضای بسیار تمیز و بدون حاشیۀ کلاس‌هایشان و نیز علت‌های دیگر همیشه برای من و دیگر شاگردان و اهالی نقاشی بسیار محترم‌اند.

ـ از نقاشان ایرانی و غیرایرانی به کدام‌یک علاقۀ بیشتری دارید؟

ـ از نقاشان ایرانی آقای علی اکبر صادقی (Ali.Akbar.Sadeghi) و خانم اوریا محمودی (Ourya.Mahnodi) و از غیرایرانی‌ها به پل سزان (Paul.Cezanne) و پیت موندریان (Piet.Mondrian) و پی‌یر بونارد (Pierre,Bonnard).

_ سرکار خانم مهرنگار فریبرز با سپاس از اینکه در این موقعیت وقتتان را در اختیار این نشریه و مخاطبان آن گذاشتید و با آرزوی موفقیت‌های بیشتر برای شما. در آخر اگر سخنی و پیشنهادی برای نقاشان جوان‌تر دارید بفرمایید.

_ فقط می‌توانم به جوانان سرزمین بگویم به‌دنبال آن چیزی بروند که عاشقانه دوستش دارند؛ مانند نقاشی، موسیقی، نویسندگی، ریاضیات، نجوم و دیگر رشته‌های محبوبشان؛ چون عشق مرکب راه است نه مقصد. وقتی زمان مناسب را برای عشق مناسب بگذاریم، نتیجه بی‌‌نهایت عالی خواهد بود. من هم از شما و سایر دوستانتان در این نشریه سپاسگزاری می‌کنم.