وضعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دانشجویان سیاسی مقیم آمریکا؛ مطالباتی معنوی از کتاب شصت سال صبوری و شکوری (هجده سال در غربت)، خاطرات دکترابراهیم یزدی
حسین روحانی صدر[1]
چکیده
دکترابراهیم یزدی از دانشآموختگان دارالفنون و دانشکدۀ داروسازی دانشگاه تهران و از اعضای فعال جبۀ ملی، نهضت مقاومت ملی و نهضت آزادی ایران است. در این نوشتار هدف، بررسی وضعیت دانشجویان مبارز خارج از کشور بهویژه آمریکا و کاناداست. نه فعالیتهای سیاسی راوی بعد از پیروزی.
آیا این کتاب نهصدوبیستصفحهای پاسخگوی سؤالاتی همچون جریانشناسی فکری اسلامگرا و گرایشهای شیعی در منطقۀ خاورمیانه است؟ یا مقایسهای میان شرق اسلامی با غرب غیراسلامی صورت گرفته است؟ از سوی دیگر، آیا ردّپایی از مشروطه تا انقلاب را میتوان در این اثر یافت؟ حتی به جایگاه احزاب سیاسی ایران و نظریۀ براندازی حکومت میتوان رسید؟ موقعیت انجمن اسلامی و مسئلۀ فلسطین در چه سطحی بیان شده است؟ فضای جریانشناسی انقلاب و نقش روحانیت در آن محسوس است؟ محدودۀ زمانی این نقد از 1339 تا 1357ش است. روش کار در این نوشتار، تحلیل محتوای کتاب نهصدوبیستصفحهای منتشرشده از سوی انتشارات کویر، در سال 1394ش است.
واژگان کلیدی: اسلام سیاسی، اسلامشناسی و ایرانشناسی، تقریب ادیان مذاهب.
مقدمه
با هدف اصلاح و همسانسازی سطح علمی، تحصیل در خارج از کشور از همان دهههای نخستین سلطنت قاجاریه، به یکی از سیاستهای رایج و پسندیدۀ عام تبدیل شد؛ ازاینرو، فرنگرفتگان جایگاه ممتازی در فعالیتهای قبل و بعد از مشروطیت ایران یافتند. یکی از سرشناسترین گروههای اعزامی به خارج از کشور، محصلان دانشگاههای فرانسه بهویژه دانشگاه سوربن بودند. از اواسط دهۀ اول سدۀ چهاردهم خورشیدی، دانشگاههای ینگۀ دنیا، یعنی ایالات متحده آمریکا، میزبان علاقهمندان به تحصیل در رشتههای مختلف شدند. هدف از این میزبانی، جلب نخبگان برای چرخههای علم و فناوری آیندۀ آن سرزمین و دنیای معاصر بود. آنها جاذبههای فراوانی را از خود نشان دادند. نکتۀ مهم آنکه، دکترابراهیم یزدی نیز در مقدمۀ کتابش آورده است: «اکنون که آن دوره را مرور میکنم، از اینکه کارهای علمیام را رها کردم، احساس ملالت و دلتنگی میکنم. تحقیقات علمی برای من تنها یک شغل و درآمد نبود؛ بلکه یک نوع عبادت بود که با یک شوق مؤمنانه آن را انجام میدادم و شاید به همین دلیل بود که برخلاف فعالیتهای سیاسی، اجتماعی و اسلامیام در کارهای علمیتخصصی خود نیز موفق بودم. احساس رضایت و آرامشی که از آن مطالعات و پژوهشهای علمی برایم حاصل میشود، مقایسهشدنی با هیچ کار دیگری نبود. کار علمی را من عبادت میدانستم به این معنا که از نظر من جهان کلمهای است از خداوند و کار علمی شناخت جهان و پدیدههای هستی که آفریده خداوند هستند.»
به ادعای ایشان فهم علمی جهان، موجب معرفت عمیق ما نسبت به جهان و خداوند میشود. سؤال آنکه آیا در این مسیر ادعاشده از سوی راوی، سرانجام فعالیتهای علمی وی، که مستمسک حضورش در ینگۀ دنیا بوده است، مشخص است؟ یا تحصیل در خارج، مستمسکی در توسعۀ آزادانۀ فعالیتهای سیاسیشان بوده است؟
متن کتاب
ناشر در سخن دوصفحهای خود بهجای پرداختن بهدلایل اهمیت انتشار جلد دوم خاطرات دکترابراهیم یزدی و شیوۀ آشنایی این مؤسسه با وی، تحلیلی نامتجانس با علم تاریخنگاری و پیچیدگی آن ارائه داده است.
راوی در مقدمه هشتصفحهای، پس از شرح دلایل مهاجرتش از ایران، مختصری به فعالیتهای هجدهسالهاش در آمریکا و موضوعاتی همچون همکاری با نهضت مقاومت ملی و جبهۀ ملی دوم، ایجاد شبکۀ ارتباطی میان دوستان قدیم پرداخته، که جای طرح مختصات فکری و ریشههای جهانبینی سیاسی در آن خالی است.
فصل اول، از صفحۀ بیستونه تا نودوهفت، به نُه بخش، همراه با یک پیوست، تقسیمبندی شده است. در عنوان «فعالیتهای علمی و تخصصی در مؤسسۀ تکنولوژی ماساچوست ( MIT)»، پس از اشارهای ناقص بهشیوۀ حضور در این مجموعه، ضمن مقایسهای غیرتخصصی میان دارالفنون و MIT، دارالفنون را به ویرانهای تشبیه مینماید. اگر ایشان به تاریخچه تأسیس دانشگاه تهران و تجمیع مدارس دارالفنون در این مجموعه بزرگ پرداخته بود، آیا باز چنین مقایسۀ نامتجانسی را میکرد؟ سپس از شیوۀ تهیۀ مقالۀ علمی و ارائه در گروه آموزشی خود سخن رانده است. بلافاصله و بیهیچ توضیح و مقدمهای، مخاطب را با اشخاصی همچون مجید تهرانیان، دکترشمسایی، فیروز پرتوی مواجه میکند؛ حتی از سرنوشت این آشناییها و شرح موقعیت هر یک از اعضا اطلاعاتی ارائه نکرده و در ادامه، فقط اشارهای به مرکز اسلامی کویینز شده است.
در صفحۀ سیوپنج، اشارهای به معاشرتهای نامعلوم با دکترشایگان و نخشب در نیویورک و محمد مولوی در شیکاگو شده و ارزیابی مفیدی در بازدید از کارخانۀ داروسازی این دو شهر کرده است؛ ولی خصوصیات آنها، نامشان و امتیازات ویژۀ آن کارخانهها ناگفته رها مانده است.
در صفحۀ سیوهفت، از سخنرانی راوی دربارۀ دلایل سقوط جبهۀ ملی و کودتای 28مرداد1332 زاهدی سخن گفته است؛ ولی هیچ گزارشی از این سخنرانی و ویژگیهایش بیان نشده است. در تحلیلی مقایسهگونه پس از بازدید از کارخانۀ صدساله لدرلیاولین، سازندۀ آنتیبیوتیک و از بزرگترین کارخانجات داروسازی جهان، به ریشهیابیهای شکست مجموعههای مشابه آن همچون ضعف همکاری جمعی و ضعف مبانی ساختارهای سیاسی و اجتماعی در ایران پرداخته است؛ اما جزئیات آن را ارائه نکرده است. بهتر بود دربارۀ موقعیت فعلی کارخانۀ لدرلی مطالبی نیز ارائه میشد.
در صفحۀ سیوهشت، به ملاقات با دکترسیفپور فاطمی، برادر سیدحسین فاطمی، وزیر خارجۀ دولت مصدق، در دانشگاه شهر تینک ایالت نیوجرسی، استقرار و همکاری علمی با دانشگاه فرلی دیکنسون در شهر مادیسون، ارائۀ مقالهای از دستاوردهای دارویی در شهر آتلانتیک و همچنین ادامۀ فعالیتهای مطالعاتی راوی در مؤسسۀ بزرگ اسلونکترینک، یکی از دو مرکز بزرگ تحقیقات و درمان سرطان در شهر رای در ایالت نیویورک، اشاره شده است.
صفحۀ چهلوچهار، مطالعات در بخش رادیولوژی بیمارستان شهر موریستون، انتشار نتیجۀ علمی آن بهعنوان محصول مشترک دو مؤسسۀ مطالعاتی، ارائۀ نتایج نهایی آن در کنگرۀ سالیانۀ انجمن پژهشگران سرطان آمریکا (1969م)، انتقال فعالیتهای مطالعاتی سلولهای سرطانی از دانشگاه فرلیدیکنسون به دانشکده پزشکی بیلور، ارائۀ مقالهای به کنفرانس بینالمللی مسکوی سال 1343ش، تدریس آموزش بهداشت (Health Education) در دانشگاه بیلور و آشنایی با طیفهای مختلف دانشجویان و محققان اختصاص دارد؛ اما جزئیات این فعالیت، همکاری و همزیستی با دیگر محققان ملیتهای دیگر آورده نشده است. بیهیچ مقدمهای به شرح برداشت ذهنی و تحلیل یافتههای ایرانیان از عملکرد سیاست خارجی و فقدان اخلاق در مناسبات و روابط جنسی آمریکاییان پرداخته است.
صفحۀ پنجاه، در گزارش رفتوآمد به دانشگاه دروِ (Drew)، مدرسۀ الهیات مسیحی، بین دو شهر مادیسون و موریستون، هیچ اشارهای به سابقۀ این دانشگاه، نوع معماری آن و… نشده و حتی از مؤسسات خیریهای همچون ارتش رستگاری (Salvation Army) و نحوۀ توزیع بعضی از اقلام در فروشگاههایی مشابه رفاه و همکاری با سازمان ایسترسیل (Easter Seal)، سازمان خدمات به معلولان (All Souls Hospital) بهشیوۀ مدیریت و نوع ادارهشان اهمیتی داده نشده است.
در چند جمله کوتاه و گذرا زیرعنوان «رهاکردن دانشگاه و خروج از آمریکا»، مطالبی با محوریت فعالیتهای مبارزاتی با چمران، قطبزاده، پرویز امین و… نقل شده است و در زیرعنوان دهصفحهای «در دانشکده پزشکی بیلور، هیوستون، تگزاس»، هنگام شرح بازگشت به آمریکا و فعالیت در دو مجموعۀ تحقیقاتی فارماکولوژی دانشگاه پنسیلوانیا و بیلور از پیشرفتهای دوساله همکاران سابق در این شاخۀ علمی هیچ مطلبی بیان نشده است. گزارش فعالیتهای مشترک تیمی، همراه با شخصیتهایی همچون دکترشکری الخطیب فلسطینی از رامالله و دکترصالح وکیل، شیعیمذهب، عراقیتبار و اهل حله و برندۀ جایزۀ نوبل، بدون بیان نتایج فعالیتها و سرنوشت آن دو ناقص رها شده است. سپس، شرح حضور دکترمیرشمسی، رئیس سرمسازی حصارک کرج در آزمایشگاه بیلور، شیوۀ صدور سرم ضدمار به تگزاس و دعوت از راوی جهت کار در مؤسسۀ ایران آمده است. بعد از آن، در مقایسهای مرکز دانشگاه فرلیدیکنسون در شهر مادیسون، با نیروی انسانی محدود و دانشکده پزشکی بیلور در میان دوازده بیمارستان معروف جهان، در مرکز امدی اندرسون تگزاس توصیف شده است.
بدون شرحی از شیوۀ اتمام دورۀ تحصیلات تکمیلی راوی، نحوۀ دعوت به کار او، از سوی دکترجورکی مجاریتبار، استاد و رئیس بخش پاتولوژی بیلور و آزمایشگاه تشخیص طبی در بیمارستان ویای آمده است. سپس مطالبی دربارۀ چند مقالۀ مشترک همراه با دکترگرینبرگ، پاتولوژیست و سیتولوژیست، همکاری با دکترعزت، عراقیتبار و دکترنوکس (بدون هیچ اشارهای به سرنوشت نامبردگان)، فعالیت در حوزههای مدیریت آزمایشگاه زهرشناسی و آزمایشگاه تشخیص ایمنی میکروبشناسی، انگلشناسی، تدریس به دعوت دکترجورکی، آسیستان پروفسوری در دو بخش فارماکولوژی و پاتولوژی بیلور، عضویت در چندین انجمن علمی نظیر انجمن پژوهشگران سرطان آمریکا و آکادمی بینالمللی پاتولوژیستها، انجمن استادان دانشگاههای آمریکا آمده است.
فصل دوم از صفحۀ نودوهفت تا دویستونودودو است. در ابتدای عنوان «فعالیتهای اسلامی»، راوی خود و همفکرانش همچون چمران، قطبزاده، نخشب، بیرانوند، مافی را روشنفکران، فعالان دینی و اسلامی با محوریت مبارزه با اعمال خلاف حقوق بشر شاه معرفی میکند. باید تعریفی از روشنفکر دینی و حقوق بشر نیز در لابهلای این مبحث ارائه میشد. در ادامۀ سخنرانی راوی، به دکترچمران و طرح مباحث اسلامی در جلسات هفتگی ایرانیان نیویورک اشارهای شده است؛ البته به سوابق و موضوعات این جلسات، تعداد و محتوای سخنرانیهای آن دو و واکنش مخاطبان اشاره نشده است. از منابع بهکاررفته در این سخنرانیها به کتاب Rose Garden اشارهای شده است. آیا این منبع به فارسی ترجمه شده است؟ متأسفانه فهرستی از منابع استفادهشده از شرکت انتشار در شرح شیوۀ تهیۀ متون اسلامی به زبان فارسی ارائه نشده است.
راوی در شرح تأسیس هستۀ اولیۀ انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا ( (MSAبا همفکری دکتربهادری، حسن مرشد و احمد صقر از لبنان و برگزاری اولین نمازجمعه در دانشگاه ایلینوی از موقعیت و سوابق قبلی و بعدی اعضا و خطمشی خطبههای نمازجمعه مطالبی بیان میکند. در ادامۀ زیرعنوان «همکاری با سازمان خدمات اسلامی»، بهشیوۀ آشنایی با این سازمان با محوریت مهاجران فلسطینی یا یمنی و داوود اسعد، مؤسس این سازمان پرداخته است.
صفحۀ صد، در زیرعنوان «همکاری با انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا»، به شرح فعالیتها و اهداف تأسیس این انجمن، به ریاست آقایان حسین شهرستانی و یونسزاده افغانی همت گماشته؛ ولی تاریخ، محل تأسیس و شیوۀ ثبت آن مجموعه در ایالتهای کانادا و مدیریت این دو نفر را بیپاسخ رها کرده است. مشخص نیست دولت آمریکا و دیگر نهادهای این کشور، با تشکیل چنین مجموعهای موافق بودهاند یا نه. همچنین به جزوههای اعتقادی اشاره شده که تنظیمکنندهاش شخصی هندیتبار و مقیم کانزاس است، که همسرش مسلمان آمریکایی بود؛ درحالیکه مشخصات این شخص نیامده و هیچ گزارشی نیز از محتوای این جزوهها و سرنوشتشان ارائه نشده است. سپس با نقل رویدادهای نامفهومی، روابط کشورهای اسلامی با MSA مطالبی آمده و گزارشی ناقص از تصحیح نسخۀ جهانبینی آمده که طاهر احمدزاده به آقای یونس مختارزاد افغانی داده است. آیا این نسخه که بازتاب آن در محافل اسلامی فاقد هر نوع توصیفی است، به انگلیسی برگردانده شده؟ پیش از آنکه توضیحی دربارۀ دبیری امور مذهبی و وظایف مرتبط با آن آورده شود، راوی شیوۀ ادارۀ این بخش و پاسخگویی به سؤالات فقهی مسلمانان را با استفاده از دو جلد کتاب فقه سنت مطرح کرده. آیا در آمریکا و کانادا سازمانی برای رسیدگی به امور اسلامی و سؤالات شرعی مسلمانان وجود نداشته؟ چرا بهجای انتشار پاسخ سؤالات فقهی در مجلۀ الاتحاد، افراد را برای پاسخیابی به همان دو جلد کتاب ارجاع نمیداد؟
در صفحۀ صدوسه، بیهیچ توضیحی مخاطب را با عضویت راوی و یازده تن دیگر در کمیتۀ ویژۀ برنامههای آیندۀ انجمن مواجه میکند؛ درحالیکه از سرنوشت کمیته و برنامههای آیندۀ آن گزارشی ارائه نشده است.
یکی از نکات چشمگیر، اشارۀ راوی به رفتارهای چندگانه و متناقص دکترحامد الگار، یکی از اساتید مسلمان مشهور مسلط به چند زبان منطقهای دانشگاه برکلی کالیفرنیاست. نخست، باید به جایگاه صحیفۀ سجادیه نه بهعنوان منبع و متن عرفانی، بلکه متنی عقیدتی توضیحاتی آورده میشد؛ دوم، باید ترجمۀ سخنرانی تحریکبرانگیز دکترشریعتی از سوی حامد الگار در متن یا حاشیه کتاب آورده میشد. متن و حواشی مصاحبه وی با مهندسبازرگان نیز در تکمیل این مبحث لازم بود.
در صفحۀ صدوچهار، زیرعنوان «اخراج سفرای شاه از کنگرۀ سالیانۀ انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا»، اشارهای گنگ به تنوع گروههای فعال در انجمن مبتنی بر جریانهای سیاسی روز شده است. سؤال مهم آنکه، آشنایی مخاطبان با جریانهای روز با شرح جزئیات روشن نیست. آیا انجمن اسلامی برای تأمین نیازهای دانشجویان و دیگر مسلمانان آمریکا و کانادا تأسیس شده یا دنبالهروی از جریانات فکری و سیاسی مبنای این انجمنها بوده است؟ چرا شرح کاملی از فعالیتهای نهاد بینالمللی سعودی العالمالاسلامیه و رابطۀ با آن با مؤسسات اسلامی اروپا، آمریکا و میزان تأثیرگذاری آنها بر فعالیتهای سیاسیمذهبی آن مقطع ارائه نشده است؟ البته برخی دیگر از مطالب تکرار مباحث صفحات پیش است.
در صفحۀ صدوشش، باید درگیری و اخراج نمایندگان سیاسی دولت شاهنشاهی ایران و کانادا، پرویز عدل و فرزانه در واشنگتن، با ذکر تاریخ و استعانت از دیگر منابع تکمیل میشد.
صفحۀ صدوهفت، از بند چهار قطعنامۀ پایانی یکی از جلسات سالانۀ انجمن اسلامی درخصوص محکومیت و شکنجۀ زندانیان سیاسی ذکری نشده؛ اما ضمن شیوۀ دریافت گزارشهای این شکنجه، باید جزئیات مربوط به گنجاندن این بند قطعنامه و سال آن همراه با نتایج احتمالیاش آورده میشد.
صفحۀ صدوهشت، مطلب ناقصی دربارۀ جنبشها و حرکتهای اسلامی با حضور شخصیتهایی چون خورشید احمد از پاکستان، حسن ترابی و صادقالمهدی از سودان، انور ابراهیم و ماهاتیر محمد از مالزی، بن یوسف از الجزایر، همایون کبیر از بنگلادش و دکترباسمانچی از ترکیه آمده. نقش آنها را در آیندۀ سیاسی کشورشان مثبت ارزیابی کرده است؛ ولی نه از سرنوشت جنبشها اطلاعاتی ارائه شده و نه از منشورات و مواضعشان.
صفحۀ صدوده و صدویازده، به شیوۀ تأسیس شورای اسلامی آمریکای شمالیIslamic Council of North America (ICNA) بهوسیلۀ دانشجویان مهاجر عضو انجمنهای اسلامی به ریاست سعید کشمیریتبار، دکترانیس احمد، برادر خورشید احمد، از رهبران جماعت اسلامی پاکستان، دکتراحمد صقر، لبنانیتبار، دکترصدیقی، پاکستانیتبار، منذرکهف، از انجمن اسلامی جامعهشناسان و علومسیاسی آمریکا اشارهای شده است. تکتک افراد نامبرده هرکدام به سهم خویش فعالیتهای گستردۀ اسلامی زیادی را عهدهدار شدند؛ متأسفانه هیچ گزارشی از فعالیتهای چهلسالۀ این شورا ندادهاند. بلافاصله به شرح احوال مهندسحسین شهرستانی و دکترمظفر پرتوماه، از اعضای فعال MSA، پرداخته شده که بااینهمه مطالب قبلی نیز بریده و گنگ به خواننده ارائه میشود.
در صفحۀ صدودوازده، بیهیچ مقدمهای به شرح فعالیتهای بعدی اعضای سابق انجمن اسلامی دانشجویان، همچون دکتراحمدالقاضی و یحیی خیری، مصریتبار و عبدالله عبدالله از افغانستان پرداخته است. این توضیحات بیشک لازم بود. ولی باید در جای خود استفاده میشد.
دکترخطوط و عبدالحمید یونس، شورای روابط عمومی مسلمانانMPAC= Muslim Public Affairs) Council) را بنیانگذاری کرد که دفتر دائمی آن در واشنگتن دیسی و مدیرمسئولش جوانی مصریتبار به نام مریوتی از نسل دوم مهاجران است. در ادامه، گزارش عملکرد این مجموعه، بدون رعایت تطابق زمانی به افطار سالانۀ کاخ سفید، حضور یک مسلمان در تحلیف رئیسجمهوری و ساخت فیلم زندگی مالکوم ایکس اشاره دارد.
متأسفانه بعد از صدوپانزده صفحه، خوانندگان با تاریخچۀ حضور مسلمانان از آندلس و آفریقا در همراهی کریستف کلمب هنگام کشف آمریکا و بقای مسجدی در گالوستون روبهرو میشوند. در توضیحی مبهم از دکترایروینک، استاد مسلمانشدۀ آمریکایی، الحاج تعلیم علی از مترجمان قرآن به زبان انگلیسی و استاد سابق دانشگاه آستین تگزاس و مسئول مرکز اسلامی سدار راپید سخن گفته شده است که باید سوابق آشنایی با این مترجم در جای خود و بازدید از این مرکز نیز در زمان حضور در ایوا آورده میشد. سپس از شخصیت دکترسعید، رئیس شورای اسلامی آمریکا، بدون تشریح سوابق و فعالیتهایش سخن گفته است.
صفحۀ صدوپانزده تا صدوبیستویک، زیرعنوان «امت اسلام یا مسلمانان سیاه»، چندصفحهای بسیار منظم و دقیق، شرح نفوذ اسلام در میان سپاهیان آمریکا، ملاقات با عالیجاه محمد در شیکاگو و پسرش محمد و مالکم ایکس در مسجد شمارۀ هفت هارلم نیویورک و حامد، رهبر حزب اسلامی و گزارشی دقیق از انحرافهای فکری نسلهای اولیۀ مسلمانان سیاهپوست آمریکایی آمده است.
صفحۀ صدوبیستویک تا صدوبیستوهفت، شرحی از تأسیس جامعۀ اسلامی کلانشهر هیوستون همراه با دکتراحمد القاضی و همسرش ایمان ابوالسعود، دختر یکی از فعالان اخوانالمسلمین مصر، ثبت آن مجموعه در نوامبر1969 و همکاری با مؤسسۀ مذهب برای تربیت روحانی پزشک Medical Pastor)) دارد.
صفحۀ صدوبیستوهفت تا صدوبیستونه، زیرعنوان «معبد راسکو»، توضیح مفصلی در معرفی معبد، اهداف آن و شیوۀ همکاری راوی با آن مجموعه آمده است. ولی به همکاری وی با سازمان بینالملل عفو در لندن اشارهای گذرا شده که حتی تا این صفحه از سابقۀ چنین همکاری مهمی مطلبی مستقل یا در لابهلای بحثهای دیگر ارائه نشده است. هیچ شرحی نیز از حضور دکترسید حسین نصر و هیئت موزیک عرفانی همراهش در افتتاح مجموعۀ موزه و معبد راسکو وجود ندارد.
صفحۀ صدوسی تا صدوسیوچهار، زیرعنوان «اولین مسجد تگزاس»، حاشیهنگاریهای ارزشمندی در شیوۀ خرید و تجدیدبنا و دیگر کارهای مربوط به آن آمده است. هنگام شرح کلاسهای مطالعات قرآنی در سه سطح متفاوت، فقط اشارهای به علی صادقی تهرانی و کمال خرازی شده است. کمال خرازی اشارهای به این مطالب در خاطرات دویستوهفتادوسهصفحهای خود نکرده است (حوریه سعیدی، 1397). از همه مهمتر باید گزارشی از شیوۀ جذب یکایک اعضا با ذکر نامشان میآمد. سخنرانیها و مصاحبههای راوی با محوریت اسلام غیرسیاسی در برنامۀ مذهب روی خط رادیوی KTRH، روزنامۀ کرونیکل و کلیسای موحدین (Unitarian) آمده است. ولی این ادعا با عملکرد بعدی راوی تناقص دارد.
صفحۀ صدوسیوچهار تا صدوچهلوشش، به شرح حضور فعالانه در میان زندانیان هیوستون اختصاص دارد. در لابهلای مطالبی جذاب و ارزشمند، به شخصیتهایی همچون دکترظفر تقوی، شیعه هندیتبار و دکترقاسم صالحخو اشاره دارد. باید گزارشی نیز از شیوۀ آشنایی و سرنوشت هر یک از آنها ارائه میشد.
صفحۀ صدوچهلوشش تا صدوچهلوهشت، زیرعنوان «همایش اسلامی در دانشگاه هیوستون»، اشارهای به محتوای جلسات و شیوۀ قتل دکتراسماعیل فاروقی فلسطینی نشده و نیز گزارشی از سالهای نشر نشریۀ اسلام، تعداد شمارهها و مطالب آن به خواننده ارائه نمیشود و بیهیچ مقدمهای به حضور عبدالباسط قاری مصری و موسیقی نوبیایی اشارهای رفته است.
صفحۀ صدوچهل تا صدوپنجاه، زیرعنوان «خدمات پزشکی به بیماران مسلمان در مرکز پزشکی»، چند سطری به حمایت از بیماران بیبضاعت و انتقال اجساد بیماران متوفی صحبت و شیوۀ کفنودفن اسلامی نیز بیان شده است. این اختصار، موضوع مهم تدفین اسلامی در آمریکا را کفایت نمیکند.
صفحۀ صدوپنجاه تا صدوپنجاهودو، زیرعنوان «ناسا و هلال ماه نو»، اشاره به استفاده از کتابچۀ افق طلوع و غروب ماه و خورشید در نقاط مختلف جهان، جذاب و شایان تأمل است.
صفحۀ صدوپنجاهودو تا صدوپنجاهوسه، زیرعنوان «شورای آموزش شهر و تعویض کتابها»، اشارهای به برخی از نگارشهای نادرست دربارۀ اسلام و پیامبر در کتابهای آموزشی شهر سخن گفته است؛ اما نام نمایندۀ اعزامی از سوی جامعۀ اسلامی به آن شورا نیامده است.
صفحۀ صدوپنجاهوسه تا صدوپنجاهونه، زیرعنوان «همگرایی یا واگرایی جدایی شیعیان از سنیان»، مطالب کلیدی و حساس همچون نقلقولی از حسن هیکل، پس از سفر به هیوستون که عبارت خانالامین را به شیعیان آن شهر نسبت میدهند، ارائه شده. ولی هیچ گزارشی از سفر این شخصیت مهم جهان اسلام به هیوستون ارائه نمیشود؛ حتی در ادامه، خیلی مبهم بیذکر نام اشخاص حقیقی و حقوقی گزارشی ناقص از فعالیتهای بنیاد علوی در تفرقهافکنی و نفوذ فساد در میان شیعیان جدیدالاسلام و… آمده که باید در جای خود میآمد.
صفحۀ صدوپنجاهونه تا صدوشصتویک، زیرعنوان «خانوادۀ سرخپوست مسلمان در هیوستون»، راوی اسلامآوردن سرخپوستان را با حرارت خاصی بیان میکند؛ درحالیکه این امر در میان همۀ مذاهب و ادیان وجود دارد. همچنین اشارهای به همایش بین ادیان با شرکت نمایندگان و نیز اشارهای تکراری به نمونۀ دیگر از نشستهای بینالادیان در هیوستون شده است. باید سابقۀ جواد سائمه فلسطینی و دلایل این نشست ارائه میشد. سخنرانی راوی نیز در معرفی اسلام بهعنوان یگانه اندیشه و دین آزاد در اجرای تساوی حقوق انسانها در دفاع از سیاهان آمده است.
صفحۀ صدوشصتویک تا صدوهفتادویک، به همکاری و تأسیس هشت انجمن اسلامی، در گروههای دانشگاهی بهسبک ساختار تشکیلاتی انجمن مهندسان و پزشکان در ایران اختصاص دارد و شرحی چندصفحهای از شیوۀ پاسخگویی به سؤالات شرعی پزشکی آمده است. ازجمله نکات جالب، خرید مکانی در ایندیانا پولیس از سوی امیر قطر برای مرکز شورای اسلامی به وساطت یوسف ندا، یکی از فعالان جنبش اسلامی است که نیاز به توضیح کافی داشت.
صفحۀ صدوهفتادویک تا صدوهشتادوپنج، در زیرعنوان «گروه فارسیزبان انجمن اسلامی دانشجویان در آمریکا و کانادا»، به ادعای راوی، یکی از اهداف اصلی تنظیم این جلد شرح وضعیت و فعالیتهای این گروه در آمریکا و کاناداست. بعد از جملاتی بریدهبریده، گزارشهایی ناقص از فعالیتها در خاورمیانه با محوریت مبارزه با اسرائیل آمده است؛ درحالیکه خطمشی اولیه تشکیل انجمنهای اسلامی را منبعث از انجمنهای اسلامی ایران دانسته. بیهیچ توضیحی دربارۀ شخصیت محمد توسلی، به تشکیل انجمن اسلامی در گیسن آلمان از سوی اسدالله خالدی و پس از آن، به تشکیل هستۀ اولیۀ انجمن فارسیزبانان از سوی آقایان فرخ مروستی، ابراهیم تسوجی و علی آگاه اشارهای میکند. سؤال این است که چرا هیچ گزارشی از آقایان نامبرده داده نشده است؟
در صفحۀ صدوهفتادوسه، بیهیچ مقدمهای، فقط اشارهای به تشکیل PSG به پیشنهاد دکترچمران و ریاست دکتریزدی شده و متأسفانه مثل دیگر موضوعات، نه سال دقیق و نه دلایلی قانعکننده برای این تشکیلات نیامده است.
در صفحۀ صدوهفتادوپنج، راوی، مجاهدین خلق اولیه را مارکسیست اسلامی خوانده است که به شفافیت کامل نیاز داشت.
صفحۀ صدوهفتادونه، به اعتقاد راوی کار سترگ دکترعلی شریعتی، آثار مهندسبازرگان، مطهری و کتاب المیزان و پرتوی از قرآن برای فعالیت ایدئولوژیکی انجمنهای اسلامی دانشجویان کافی بوده است. نکتۀ شایان تأمل آنکه فعالیتهای ایدئولوژی دانشجویی در این مجموعه تعریف نشده و اهمیت و زوایای اثرگذاری آثار سترگ این اشخاص در هالهای از ابهام رها شده است.
در صفحۀ صدوهشتاد، مشخص نیست که چرا افراد دانشجو جذب فعالیتهای نظامی در سازمان مجاهدین خلق یا جذب گروههای مبارز مسلحانۀ فلسطینی شدند. مخاطب با جملۀ «جنبش اسلامی و سازمانیافتگی آن موجب شکوفایی و گسترش جنبش در تمام ابعاد شده بود» مواجه میشود ولی هیچ توصیف و تعبیری برای تقریب ذهن از سوی راوی ارائه نمیشود؛ حتی در صفحۀ صدوهشتادویک، بیهیچ معرفی از سازمان جوانان مسلمان به شرح فعالیتهای آن همچون راهپیمایی و اعتراض به حضور شاه در آمریکا و اعتراض به کشتار 17شهریور پرداخته شده است. در تقسیمبندی اساسنامۀ شورا و احراز سمتهای آن، توضیحات با ابهامات فراوان آمده است؛ زیرا همۀ بیستویک عضو آن، بعدها بهواسطۀ همین حضورشان متصدی امور سیاسی، فرهنگی و بینالمللی کشور بعد از پیروزی انقلاب شدند. جالبتر آنکه آماری از تعداد نشریات تولیدشده و حتی گزارشی از شخصیت علی گرجستانی آورده نشده است.
در صفحۀ صدوهشتادوچهار، به ریشسفیدان در حل اختلافات میان اعضا اشارهای شده است. باید فهرستی از موضوعات اختلافبرانگیز و شیوۀ حل آن و اختلافسلیقهها میان آقای رکنی، نعمتاللهی و محمد هاشمی آورده میشد. از شخصیتهایی همچون حمید عطار و محسن الهی علاقهمند به جنگ مسلحانه، بیآنکه شرحی از سوابق و انگیزههایشان آورد، عبور کرده است.
در صفحۀ صدوهشتادوپنج، فهرستی بالغ بر صدودوازده نفر از اعضای فعال انجمن فارسیزبان آمده است. باید محفوظات راوی دربارۀ هر یک و نقش و جایگاهشان در انجمن و فعالیتهایشان بعد از پیروزی انقلاب میآمد.
در صفحۀ صدوهشتادوشش، زیرعنوان «همایش منطقهای»، اشارهای به شیوۀ برگزاری نشستهای منطقهای شده است. نکتۀ جالب آنکه به روایت راوی دوازده هزار دلار در نشست آرلینگتون به لبنان و فلسطین کمک شده است. ولی شیوۀ جمعآوری و انتقال پول به فلسطینیان و محل استفادۀ آن مسکوت مانده است.
صفحۀ صدوهشتادوهفت، پس از آشنایی خوانندگان با مجلۀ مکتب مبارز به مسئولیت دکترنمازی در وین و شیوۀ ارائۀ چند مقاله از سوی راوی و فعالیتهای مشترک قارهای با همکاری مهندسعبدالله توسلی، مصطفی حقیقی و… اشاره میشود. تأسیس مؤسسۀ فیلینک دربارۀ اجازۀ وجوهات شرعیه برای حمایت از فعالیتهای فرهنگی انجمنهای اسلامی هیچ توضیح و نظم منطقی ندارد.
در صفحۀ صدوهشتادونه، پسوند سازمانهای موازی موضوعی مهم در دستهبندی و انشعابهای دانشجویی آن زمان است که منطبق با محفوظات راوی فقط به نام علی و محمد جمالی از گردانندگان چپگرای مجاهدین خلق یا شمای کلی فعالیتهای سازمان مجاهدین اکتفا شده است.
صفحۀ صدونود، زیرعنوان «سرنوشت انجمنهای بعد از انقلاب»، توضیح ناقصی از نمای بعدی انجمنها آمده است؛ اما گزارشی دقیق از چگونگی و چرایی تأمین هزینههای انجمنها از سوی حزب جمهوری اسلامی و نمایندۀ ولایت فقیه ارائه نمیشود. باید دستِکم شرح کامل دو نمونۀ ارائهشده سعید امامی و فرد دیگری از سوی راوی میآورد.
از صفحۀ صدونودویک تا صدونودوهشت، زیرعنوان «مؤسسۀ غیرانتفاعی فیلینک» باید با فیلینک صفحات قبل ادغام میشد. همچنین توضیح شفافی از مهمترین مطالب آن زمان، ازجمله شیوۀ پرداخت وجوهات به راوی با اجازۀ آیتالله خمینی و هزینۀ بیست درصد از وجوهات دریافتی برای انجمنهای اسلامی و گزارش دقیقی از مؤسسۀ فیلینک، دکترکلود طباطبایی، دکترجلیل ضرابی، آشنایی با سیداسماعیل بهبهانی و تحویل مابقی وجوهات به او در کویت نیامده است. در ادامه به فعالیتهای دفتر پخش کتاب BDC، خسارتهای بهجامانده از این فعالیتها و شیوۀ مدیریت آقایان مهدی نوربخش و دکترکلود طباطبایی اشاره شده است. ولی نه از سوابق این دو و نه از سرنوشت نهایی این مؤسسه مطلبی شفاف عرضه نمیشود.
صفحۀ صدونودوهشت تا دویست، مطالب مهمی همچون نقش بهرام ناهیدیان، گردانندۀ خانۀ اسلام واشنگتن، ذکر سوابق آشنایی راوی با او، شیوۀ خرید و پرداخت مالی ناصر میناچی برای خرید آن خانه بیان نشده است. مشخص نیست چگونه ناهیدیان، فیلینک و میناچی به یکدیگر رسیدهاند. جالبترین نکته، شیوۀ پرداخت دوازده هزار دلار برای چاپ مصاحبۀ امامخمینی با روزنامۀ لوموند، در روزنامۀ لسآنجلستایمز است.
صفحۀ دویستوسه، زیرعنوان «چاپخانۀ آرم»، گزارشی ناقص از چاپ کتابهای فارسیزبان ممنوعه با حمایت بنیاد فیلینک آمده است. مطلب عجیب، شیوۀ تولید مهرهای خدمات کنسولی ایران و برخی کشورها در فروشگاه مرکز نشر است. مشخص نیست آیا از صدور مهرهای گمرکی تقلبی هم کسب درآمد میشد؟ از آن مهمتر چهکسانی در این مجموعه شرکت کرده بودند؟
صفحۀ دویستوپنج، زیرعنوان «بنیاد طاهر»، مطالب مهمی درخصوص وضعیت مالی واپسین سالهای اقامت راوی در آمریکا آمده است. متأسفانه در این گزارش ناقص، وضعیت سفر راوی به لندن پس از فوت دکترشریعتی و اقامتش در خاورمیانه نیز بینتیجه رها شده است.
صفحۀ دویستونه، زیرعنوان «حزب اسلامی آمریکای شمالی»، مطالب مهمی از فعالیتهای شخصی مظفرالدین حمید و ایجاد تشکلی به نام مسجدالامه و نشریهای به مدیریت مفسر آمده؛ اما سرنوشت مفسر و حمید ناقص مانده است.
از صفحۀ دویستوده تا دویستوهجده، در زیرعنوانهای «نهضت اسلامی جوانان آفریقای جنوبی»، «حزب اسلامی فضیلت ترکیه به رهبری اربکان»، «شورای عالی روابط اسلامی» و «در دادگاههای آمریکا»، هرکدام از این نمونهها در آینده نقشهای تأثیرگذاری برای آفریقا و آمریکا بهخصوص جریانهای استقلالطلب یا جداییطلب نواحی آفریقایی خواهند داشت؛ پس باید ریشه و روند فعالیتهای داخل و خارج آمریکایی آنها و نتایج امروزیشان در متن یا پاورقی آورده میشد.
از صفحۀ دویستوهجده تا دویستوبیستوشش، پس از گزارش حضور هفده تن از شخصیتهای مخالف و مبارز ایرانی به مناسبتهای مختلف در تگزاس و اقامتشان در منزل راوی، به جزئیاتی از حضور آقای دکتربهشتی، احمدی، شبستری، هاشمی رفسنجانی پرداخته شده که تاریخ این ملاقاتها مخدوش است؛ زیرا آقای هاشمی قبل از دستگیری و زندانیشدنش در سال۱۳۵۴ش، سفری به آمریکا داشته، نه سال۱۳۵۷ش؛ البته آقای هاشمی رفسنجانی در نقل خاطراتش از سفر به آمریکا در این خصوص مطلبی بیان نکرده است. (هاشمی رفسنجانی، ۱۳۷۶، ج1). آقای بهشتی نیز از اوایل همین سال درگیر ادارۀ امور و جریانهای انقلابیون داخل ایران بوده است.
از صفحۀ دویستوبیستوهفت تا دویستونودودو، شامل پینوشتهای فصل دوم است که باید با جزئیات در داخل متن گنجانده میشد. درضمن صفحۀ دویستوهفتادویک، متن جلسۀ گزارشی از نشست عمومی سازمان دانشجویان مسلمان ایرانی در سال1354ش آمده است؛ اما مکان و زمان دقیق این نشست تعیین نشده است. بهاستناد این نشست، مطالب مهم و سرنوشتسازی از انشعابات اعضای انجمن اسلامی به سازمان مجاهدین خلق و… آمده است.
فصل سوم، از صفحۀ دویستونودوسه تا سیصد، عموم مطالب فعالیتهای سیاسی در بخش اول جبهۀ ملی ایران، شاخۀ آمریکا زیرعنوان «تأسیس جبهۀ ملی»، باید با فصل اول فعالیتهای علمی و تخصصی صفحۀ بیستونه تا شصتوهفت ادغام میشد. درضمن، از موقعیت سیوسه شخصیت ایرانی فعال مطالبی آمده که آن هم باید در آن محدوده تلفیق میشد. اشارهای به تولید روزنامۀ «باختر امروز» بهعنوان ارگان رسمی جبهۀ ملی آمریکا شده است؛ اما به زمان تولید اولین شماره و نتایج آن اشاره نشده است.
صفحۀ سیصد و سیصدویک، زیرعنوانهای «تظاهرات 8فوریه1963» و «نامه به روزنامه و مجلات»، از جزئیات فعالیت اعضای جبهۀ آمریکا در این خصوص آورده نشده. چرا با مقامات سازمان ملل یا دولت آمریکا درخصوص کاهش فشار به زندانی سیاسی و آزادی فعالیتهای آنها مذاکره شده و نتایج این مذاکرات چه بوده است؟
صفحۀ سیصدویک، زیرعنوان «دومین کنگرۀ جبهۀ ملی»، ابتدا باید گزارشی از مکان و زمان نتیجۀ کنگرۀ اول آورده میشد. اشارهای به برخی نشریات مثل «29اسفند» ارگان جبهۀ ملی انگلیس، نشریۀ «ایران آزاد» ارگان جبهۀ ملی اروپا»، نشریۀ «نبرد» ارگان جبهۀ ملی سوم و نشریۀ «سوسیالیسم» شده که باید سرنوشت این ارگانها یا در متن یا در حاشیه میآمد. در ادامه اشارهای به انجمن دانشجویان ایرانی در اروپا و آمریکا شده است؛ اما از سوابق آن و سرنوشتشان گزارشی نیامده است. در ادامه، راوی به نقش حرکتهای مبارزاتی در کوبا، ویتنام، الجزایر و اختلافات میان چین و شوروی، بیهیچ گزارشی از این حوادث ارائه شده است.
صفحۀ سیصدوپنج، زیرعنوان «راهاندازی چاپخانه»، مشخص نیست چه نشریات و مطالبی را در چه تیراژی منتشر میکردند. آیا روزنامهها، هفتهنامه یا نشریۀ سریالدار منتشر شده یا نه؟ یکی از نقاط شایان تأمل تأکید راوی به حذف نام اسرائیل از متن سخنرانیهای آیتالله خمینی هنگام انتشار آن در نشریات وابسته به جبهۀ ملی آمریکاست.
صفحۀ سیصدوهشت، در زیرعنوان «نامه به دکترمصدق و ارتباط با ایران»، مشخص نیست که آیا دکترمصدق و همفکرانش در ایران، خطمشیهایی برای جبهۀ ملی آمریکا ارائه کردهاند یا نه؟
صفحۀ سیصدونه، مطالب مربوط به زیرعنوان «گزارش مبارزات دانشجویان ایرانی»، نامفهوم است؛ زیرا بیمقدمه بحثی نامأنوس از آن به مخاطب عرضه شده است.
پیوستهای صفحۀ سیصدوده تا سیصدوچهلوشش، باید تکتک در فصل مربوطه میآمد.
بخش دوم «نهضت آزادی ایران، خارج از کشور (۱۳۴۱تا۱۳۵۷ش)» زیرعنوان «سازماندهی» از صفحۀ سیصدوچهلوهفت تا سیصدوپنجاهوپنج، با عنایت به اهمیت موضوع و روایات دستاول ایشان، اگرچه برخی مطالب شفاف شده، باید جزئیات بیشتری منطبق بر مطالب مرتبط با جریانهای نهضت ملی، جبهۀ ملی و… ارائه میشد؛ حتی روایات راویان دیگر نیز در متن یا حاشیه به غنای متن میافزود.
صفحۀ سیصدوپنجاهوشش تا سیصدوشصتوپنج، زیرعنوان «نشریۀ پیام مجاهد و خبرنامه و انتشار کتب سیاسی»، نشریۀ «پیام مجاهد» همان گونه که راوی آورده، ارگان رسمی نهضت آزادی و جبهۀ ملی سابق است؛ پس باید گزیدهای از آرشیو آن به مقتضای زمان در متن گنجانده میشد.
صفحۀ سیصدوشصتودو تا سیصدوشصتونه، اظهارنظر راوی دربارۀ زیرعنوان «ارتباط با سازمان مجاهدین خلق اولیه» ناقص و مشخص است برخی قسمتها از منابع و نقلقولهای دیگر گرفته شده؛ ولی مستندات آن گفته نشده و متن بهکل ابهامآمیز است. آنچه مسلم است راوی هیچ ارتباط مستقل، مستقیم و تشکیلاتی با مجاهدین خلق اولیه نداشته است؛ اما باید ایدئولوژیهای آنها را منطبق بر روایت خودش از دکتررضا رئیسی طوسی در انگلستان و نیز جزوات آنها مانند سه عنصری، تکامل و اقتصاد، جزءبهجزء بررسی میکرد.
صفحۀ سیصدوشصتونه تا سیصدوهفتادونه، زیرعنوان «جنبش ضدجنگ در آمریکا و مسئلۀ ایران»، راوی پس از گزارش فعالیتهای صلحطلبانۀ آمریکایی خود پس از جنگ ویتنام و استفاده از فضای روحی آمریکاییهای شکستخورده از ویتنام برای تخریب موقعیت شاه، مطلبی دربارۀ تأثیرناپذیری همفکرانش از جریانهای صلحطلبانه و فعالیتهای غیرنظامی، همچنین چیزی از تقسیم کار میان شاخههای آمریکایی، اروپایی و خاورمیانهای نهضت آزادی و انجمنهای اسلامی و حتی انتشار منشوراتشان در بیروت ارائه نمیکند.
صفحۀ سیصدوهفتادونه تا چهارصدویک، زیرعنوان «هجرت و شکست دکترشریعتی، دیدار و گفتوگو با آیتالله مطهری در لندن و سفر به نجف»، راوی بیستصفحهای را به جریان دکترشریعتی اختصاص داده، که ابهامات ویژهای دربارۀ روابط راوی با جریانهای چپگرای شمال آفریقا، موضوع خروج دکتر بیاطلاع ساواک، آرای استادمطهری درخصوص وی و جمعبندی از درگذشت او وجود دارد و مطالب بسیار احساسی و خارج از چارچوب بیان شده است. همچنین پیام تسلیت درگذشت دکترشریعتی از سوی امامبه دکتریزدی باید در متن آورده میشد.
در صفحۀ سیصدونودوهشت، ازجمله ابهامات راوی مربوط به مطالب تخریب و فاصله میان شاه و ارتش ایران در راستای سقوط سلطنت است، که مطالب مفقوده این بحث شیوه بهدستآوردن معلومات دقیق از جریانهای محرمانه و درون ارتش و نحوۀ دستهبندی آن برای اقنای آیتالله خمینی در این راستاست. به ادعای او از این زمان منشور و اعلامیههای آیتالله خمینی در راستای همین هدف تنظیم و توزیع شد.
در صفحۀ سیصدونودونه، راوی اشارهای به عضویت خود از شهریور1332 در نهضت مقاومت ملی دارد که باید این بحث بهتفسیر در فصول اولیه ادغام میشد.
از صفحۀ چهارصدویک تا چهارصدوپنج، زیرعنوان «مسافرتها، قسمت اول: سفر به ایالت مختلف آمریکا»، مشخص نیست به چه دلیل راوی با عجله گزارشی بریدهبریده از سفرهای داخلیاش در آمریکا برای رسیدگی به امور انجمنهای اسلامی و نهضت آزادی آورده است. درضمن، در جملهای نامفهوم، دربارۀ بیانیههای شخصی سرهنگ رحیمی دو موضع متضاد گرفته شده است. توضیح داده شد که این اشتباه، بهعلت تغییر یکی از اعضای هیئتتحریریه صورت گرفته و هیچ پیشینهای در این خصوص ارائه نشده است.
از صفحۀ چهارصدوشش تا چهارصدوسیزده، زیرعنوان «قسمت دوم: سفر به خاورمیانه و اروپا»، راوی در این بحث مطالب پیچیده، مبهم و نارسی از فعالیتهای سیدابوالحسن بنیصدر، قطبزاده و… آورده و باز به سفر بغداد و ملاقات آقای خمینی بعد از فوت دکترشریعتی اشارهای کرده است. نکتۀ شایان تأمل آنکه گویی راوی در این هشت صفحه پیشبینی قریبالوقوع انقلاب را داشته و مشخص نیست این خطمشی، فکر و مجموعۀ اطلاعات را چگونه در اختیار داشته است.
از صفحۀ چهارصدوسیزده تا چهارصدوبیستودو، در زیرعنوان «نشست مشترک نمایندگان نهضت آزادی از داخل و خارج»، راوی دربارۀ مسئلۀ ارتباط جمعی اعضای نهضت آزادی با یکدیگر و حتی نشستهای به نقل از خودش شبهای شعر گوته بیهیچ توضیحی عبور کرده است. مطلب دیگر کنفرانس سهروزۀ اعضای نهضت انجمنهای اسلامی در آلمان است که هیچ مقدمه و مأخذی ندارد و شهر محل برگزاری نشست، تعداد شرکتکنندگان و دیدگاههایشان نامعلوم است. به ادعای این اعضا سالانه بین صد تا دویست فارغالتحصیل اروپا و آمریکا به ایران بازگشتهاند. مشخص نیست دلواپسی آنان نسبت به جذب در بازار کار است یا جذب در حرکتهای مبارزاتی. درخصوص شرکت سمرقند که اعضای نهضت، آن را برای ادارۀ امور نهضت تشکیل داده بودند، باید توضیح کافی ارائه میشد.
صفحۀ چهارصدوبیستودو و چهارصدوبیستوسه، زیرعنوان «یادی از شهید مجید توسلی»، در پینوشت چهار باز همان مطالب تکرار شده است.
«بخش سوم: سازمان مخصوص اتحاد و عمل (سماع)» از صفحۀ چهارصدوچهل تا چهارصدوپنجاهویک، زیرعنوان «مطالعات، بررسی و امکانات»، ابتدا راوی به گزارشهایی از انقلابهای کوبا، الجزایر و آثار آن در اندیشۀ مبارزان داخل و خارج از کشور و سپس به فعالیتهای مشترک آقایان چمران و شریعتی با نیروهای همفکر الجزایری و مصری پرداخته است. در ادامه، اشارهای به ترجمۀ مجموعهای دربارۀ جنگ از راوی بدون ارائه سرنوشت نهایی این اثر به مخاطب آمده است. در اثنای این مباحث چشماندازی از مانیفست همفکران راوی چنین آمده: درخصوص «این تئوریها، بررسی و شناخت تجارب تاریخی کشورمان، ما به این نتیجه رسیدیم که سیاست راهبردی برای سقوط نظام، برهمزدن نظم شهرها و غیرممکنساختن اعمال اقتدار دولت است. ضمن این مطالعات با موضوع دیگری در مبارزۀ سیاسی آن زمان بسیار ضروری و آموزنده بود. از قبیل فن مبارزه با پلیس، تهیه آسان مواد منفجره و ساخت تلههای انفجاری و…» (ص446). این مطلب مغایر با اهداف اولیۀ نهضت آزادی است. در این نهضت براندازی رژیم در دستور کار نبود. در این بحث نحوۀ تداوم روابط با مقامات مصری همچون کمالالدین رفعت، معاون رئیسجمهوری مصر باید با جزئیات کامل میآمد.
از صفحۀ چهارصدوپنجاهوسه تا چهارصدوشصتویک، زیرعنوان «استقرار در قاهره»، به شیوۀ حضور محرمانۀ اعضا با اسامی مستعار اشاره شده که باید اسامی کاملشان آورده میشد. از طرفی، به فعالیتهای مخفیانۀ پرویز امین در بصره پرداخته شده است؛ اما نتیجۀ فعالیتهای او ناگفته مانده و دربارۀ هزینه اقامت افراد در اروپا و نحوۀ هماهنگی استقرارشان در مصر از طریق نهادها و ارگانهای آنجا، پیچیده طرح شده است.
از صفحۀ چهارصدوشصتویک تا چهارصدونودونه، به چه دلیلی راوی مطالب مربوط به جریانهای نهضت مقاومت ملی را با پراکندهگویی و ایجاد گپ و ابهام دنبال کرده است؟ درخصوص اعتبارهای مالی و کلاسهای آموزشی سازمان سماع و میزان پشتیبانی مالی دولت مصر همچنان مطالب در هالۀ ابهام مانده است. راوی اشارهای به مصاحبههای مقامات مصری در این حوزه میکند. ولی توضیحات و توجیهات و شفافسازی مدنظر را بیپاسخ رها کرده است؛ البته گزارش مفصلی از اختلافسلیقه داوطلبان ایرانی با مقامات مصری در نمونههایی همچون خلیجفارس و خلیجعربی، ادارۀ رادیو فارسی ضدشاهی و مداخلۀ جدی ایران در کشورهای جنوب خلیجفارس آمده است.
راوی بیهیچ توضیحی در صفحۀ چهارصدوهفتاد، از نشست فوقالعادۀ نهضت مقاومت ملی در ژنو خبرهای حاشیهای ارائه کرده که پرسشهای مربوط به این موضوع را صدچندان میکند. نتیجهگیری از شکست فعالیتهای زنجیرهای سماع را در پیوست پنج، صفحۀ چهارصدونودوپنج تا چهارصدونودونه، آورده که باید در متن میگنجاند.
«بخش چهارم: ارتباط با علمای نجف، دیدارها و گفتوگوها»، از صفحۀ پانصد تا پانصدوپنج، زیرعنوان «ضرورت تماس، گفتوگو و همکاری»، راوی به تحلیل یافتههایش از تاریخ روحانیت شیعه پرداخته است؛ اما مستندات مسیرهایی را که منجر به این یافتهها شدهاند، توضیح نداده است. از سوی دیگر، وی که خود شاهد و ناظر سخنرانی شاه در بهمن۱۳۴۱ نبوده، آن را غرورآمیز دانسته و این برای فردی که دور از این جریان بوده تأملبرانگیز است.
صفحۀ پانصدوپنج تا پانصدوهفت، در زیرعنوان «آغاز تماس و ارتباط»، شیوۀ آشنایی با سیدحسن مدنی، برادر آیتالله سیداسدالله مدنی و شیخ نصرالله خلخالی (کارگزار آیتالله خمینی) بسیار دقیق و با جزئیات منحصربهفردی ارائه شده است. شاید برخی از این مطالب در منابع دیگر نیامده باشد.
از صفحۀ پانصدوهفت تا پانصدویازده، زیرعنوان «اولین سفر به نجف و اولین دیدار و گفتوگو با آیتالله خویی»، پس از شرح شیوۀ ملاقات با آیتالله خویی، مرجع وقت مقیم عراق، گزارشی از سوابق و آشنایی با دکترمهدی حائری یزدی، یکی از پسران رئیس سابق حوزۀ علمیۀ قم آمده است؛ اما از سرنوشت این دوستیها، مذاکرات و مکاتبات مطلبی ارائه نمیشود.
از صفحۀ پانصدویازده تا پانصدوسیزده، زیرعنوان «دیدار با آقای دکترمحمد صادقی»، مطالب متنوعی دربارۀ ملاقات محمد صادقی تهرانی در منزل شیخ نصرالله خلخالی آمده است؛ اما برخلاف مطالب قبلی از ادامۀ کار و فعالیت با وی تا پیروزی انقلاب گزارشی نیامده است.
از صفحۀ پانصدوچهارده تا پانصدوبیستویک، دیدار با پنج شخصیت، بدون بیان نتایج آنها مطرح شده است.
زیرعنوان «نامه به آیتالله خویی» به طرح حضور نمایندگان مراجع در مؤتمر علمای اسلام در قاهره اشارهای شده است؛ اما جایگاه حقیقی و حقوقی درخواستکنندگان از ایشان در آن مجمع مشخص نیست.
از صفحۀ پانصدوبیستوسه تا پانصدوبیستوهفت، دربارۀ حضور مهندستوسلی در بغداد برای ارتباط میان دانشجویان و مراجع مقیم عراق مفصل آمده است؛ اما نوع حضور و فعالیتهای شخصی و شیوۀ اقامتش در آنجا نامعلوم است.
از صفحۀ پانصدوبیستوهفت تا پانصدوسیودو، زیرعنوان «روابط دولت عراق و علمای نجف»، مطالب چشمگیری از نقش مصریها در کاهش تنش میان مراجع تقلید مقیم عراق با دولت عبدالسلام عارف ارائه شده که بسیار ارزشمند و خود موضوع یک بحث جامع منطقهای است.
از صفحۀ پانصدوسیودو تا پانصدوسیوپنج، در زیرعنوان «انتقال آیتالله خمینی به نجف»، رشتهکلامهای قبلی از هم گسسته و خواننده با شیوۀ حضور آیتالله خمینی در نجف و انعکاس جزئیات آن در میان دانشجویان و دیگر ایرانیان اروپا و آمریکا روبهروست.
از صفحۀ پانصدوسیوپنج تا پانصدوسیوهفت، در بحث دیگری شرح گزارش ملاقاتهای مهندستوسلی با آیتالله خمینی در نجف و مباحثۀ میان دو مرجع در ملاقات با یکدیگر آمده است.
در صفحۀ پانصدوسیوهشت، زیرعنوان «خرابکاری در کربلا»، شیوۀ تخریب حوض اهدایی شاه ایران در صحن مطهر حضرت ابوالفضل آمده است؛ اما از سرنوشت آن گزارشی ارائه نمیشود.
از صفحۀ پانصدوسیونه تا پانصدوچهلوهشت، مطالب متنوعی از گزارشهای مهندستوسلی و روابط راوی با آیتالله خمینی آمده است؛ ازجمله نپذیرفتن رهبر حزب اسلامی آمریکا از سوی آقای خمینی و ملاقات نکردن وی با معرفیشدگانی همچون مودودی و… . درخصوص انتقال کمکهای مالی به نجف از شیخی به نام اسماعیل بهبهانی، مستقر در کویت، چندین بار مطالبی ارائه شده است؛ اما از سابقۀ آشنایی با ایشان و از سرنوشت وی مطلبی ارائه نشده است.
از صفحۀ پانصدوچهلوهشت تا پانصدوپنجاهوپنج، مطالب متنوعی از برخورد دولت عراق با طلاب روحانیون، کسالت روحی و مزاجی آیتالله خمینی آمده که باید از دیگر منابع در راستای تشریح شرایط زمانی، مکانی و ناامیدی رهبر مذهبی مخالفان حکومت ایران کمک گرفته میشد.
از صفحۀ پانصدوپنجاهوپنج تا پانصدوپنجاهوهشت، از برخی مراودات و آشناییهای مشکوک بدون شرح جزئیاتشان سخن گفته است. گزارشی از آخرین ملاقات راوی با آیتالله خویی و تنی چند از مدرسان همچون سیدمحمدباقر صدر بدون انعکاس نتایج کاربردی از این ملاقاتها آمده است.
صفحۀ پانصدوپنجاهوهشت، در اشاره به پیام آقای دعایی نسبت به وعدهای که راوی به آیتالله خمینی داده، گفته نشده است چه وعدهای؟ راوی تحلیلی از عملکرد سیدحسن شیرازی و حوزۀ تحت مدیریت وی در جوار زینبیۀ دمشق دارد. ولی از سرنوشت وی و حوزۀ علمیۀ آنجا هیچ گزارشی ارائه نمیشود.
«بخش پنجم: ارتباط با امامموسی صدر و شیعیان لبنان»، زیرعنوان «تجدید خاطرات و روابط در صور»، در مقدمات طرح این موضوع، به سوابق راوی در انجمن اسلامی دانشگاه تهران و مسجد هدایت آیتالله طالقانی با امامموسی صدر اشارهای شده. باید این سوابق و نوع گفتمانهای رایج در آن با شرح کامل میآمد. راوی تأسیس مجلس اعلای شیعیان لبنان را از سوی آقای صدر گام جدیدی برای شیعیان در تاریخ معاصر میداند.
زیرعنوان «تأسیس انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بیروت»، مطالب خوبی آمده است؛ اما به سوابق و سؤالات بحثبرانگیز در این حوزه و نوع روابط آیندۀ دانشآموختگان با دیگر انجمنهای اسلامی اشارهای نشده است.
در بحث برنامۀ تأسیس بیمارستان و مدرسۀ مهندسی جبلالعامل صور، موضوع تأمین مالی یکی از جنجالیترین و پیچیدهترین موضوعات زندگی سیاسی آقای صدر بوده و راوی در این خصوص کالبدشکافی دقیقی نکرده است؛ اگرچه حضور دکترضرابی و تأسیس یک درمانگاه کوچک محلی، خود گام مفیدی در حوزۀ درمانی آن مقطع لبنان بود. از سویی، اشاره ناقصی به اختلافات میان افراد تندرویی مانند جلالالدین فارسی با آقایان صدر و چمران شده. البته نتایج همفکریهای میان صدر، چمران و راوی در اداره امور انجمنهای اسلامی اروپا و آمریکا مثل انتشار نشریاتشان در لبنان و… مطلبی نیامده است. راوی گزارشهای جذابی از مشاهداتش برابر ویرانیهای جنگ داخلی لبنان و اسرائیل و نحوۀ برخورد امامصدر با شیعیان و خانوادههای آسیبدیدهشان دارد.
از صفحۀ ششصدوچهار تا ششصدوپانزده، عمدۀ مطالب زیرعنوان «طرحی برای سازماندهی فعالیتهای شیعیان لبنان و گزارش سفری دیگر به لبنان و جنگ در اقلیم جنوب» با مطالب قبلی مشابهت داشته و باید ادغام میشد. از سویی، در این بحثها دربارۀ موقعیت مدیریتی آقای صدر سخنی به میان نیامده که چالشهای بعدی آن، برای راوی چون طرحی اصلاحی مطرح شده است.
در بیست صفحۀ بخش ششم با عنوان «ارتباط با فلسطینیان»، ابتدا راوی گزارشی از سوابق آشناییاش با دفاع از حقوق مردم فلسطین در زمان آیتالله کاشانی و سپس همراهی و همفکری با مؤسسات همسوی آنها در کشورهای عربیاسلامی و آمریکا و مطالب مهمی از ملاقاتهایش با ابوعمار یا همان یاسر عرفات و همفکرش دارد. نکتۀ مهمتر اشارهای به شخصیت هانیالحسن از گردانندگان جوانتر سازمان آزادیبخش فلسطین و هممأموریتش در ایران بعد از انقلاب دارد. از جمله مباحث مبهم و پرحاشیه، نقش این ملاقاتها در فعالیتهای ضدشاهنشاهی است که فقط به اشارهای بسنده کرده است. بر مبنای همین مطالب راوی گوشهای به نفوذ و برنامههای آن سازمان مبتنی بر حمایتهای فکری و خطمشیهای سیاسی مخالفان پهلوی زده است؛ البته همۀ این گفتمانها را بریدهبریده رها میکند.
فصل چهارم، از صفحۀ ششصدوسیوهفت تا هفتصدوهفتادوپنج، زیرعنوان «همگامی و همدردی با ملت ایران». در صفحۀ ششصدوسیوهشت راوی ادعای بهدستآوردن اسامی تمام شرکتهای عامل شاه و نیز روزنامهها، مجلات، روزنامهنگاران و حتی سناتورها و نمایندگان مجلس را که از شاه پول دریافت میکردند، آورده است؛ اما فهرست این ادعا به همراه منشأ دریافتشان ارائه نشده است.
از صفحۀ ششصدوسیونه تا ششصدوشصتوسه، در بخش اول زیرعنوان «تظاهرات، راهپیمایی، اعتصاب و بستنشستنها»، راوی بیست نمونه از تظاهرات، تجمعات و اعتصاب دانشجویان و ایرانیان خارج از کشور را در همراهی با قیام مردم در داخل آورده است؛ البته گپهای فراوانی در شرح این تجمعات وجود دارد.
بخش دوم، از صفحۀ ششصدوشصتچهار تا هفتصدوچهار، زیرعنوان «اقدامات دفاعی»، دربارۀ فعالیتها در راستای دفاع از حقوق زندانیان، تبعیدیها و افراد مبارزی آمده که در فرار و گریز از دستگاههای امنیتی بودند، که غالب اینها در منابع دیگر موجود است و باید در پاورقیها به آن منابع اشاره میشد.
فصل پنجم، از صفحۀ هفتصدوهفتادوهفت تا هشتصدوبیست، زیرعنوان «ساواک و ایرانیان مبارز خارج از کشور»، مهمترین موضوعات حساس پنهان سیوهفتسالۀ مخالفت عمومی مردم با سلطنت پهلوی دوم را دربردارد. راوی باید مطالبی همچون ارقام مالی پرداختهشده به روزنامهنگاران و حتی خود مطبوعات یا هدایا به سناتورها و دیگر شخصیتهای آمریکایی را بهاستناد و با توجیه زمان پرداختشان ارائه میداد.
در صفحۀ هفتصدوهفتادونه، بهاستناد مقالاتی که در رسانهها به تعریف و تمجید از شاه منتشر شده، شاه را یک فرد خودشیفته و متظاهر به قدرت و ناپایدار معرفی کرده است؛ درحالیکه بهاستناد همان مطبوعات، از گذشتۀ دور تا به امروز این خصوصیتِ مشترک همۀ گردانندگان سیاسی جهانی بوده و هست.
در صفحۀ هفتصدوهشتادودو، ساواک را شکستخورده در تقابل با دانشجویان معارض و مخالف سلطنت پهلوی در خارج از کشور میداند. با چه مکانیزمی این شکست را شکستخوردگی ساواک میتوان دانست؟ آیا ساواک به مأموریت از پیشتعیینشدهاش عمل نکرده؟
در صفحۀ هفتصدونود، موضوع تمدید نشدن گذرنامههای دانشجویان مخالف در نمایندگیهای ایران آمده. این مطلب با استناد به قوانین بینالمللی شایان بحث و نقص است. راوی در حاشیهسازی، وابستگی و ترور شخصیتی برخی شخصیتها مطالب جذابی دارد؛ البته طبق روایات متعدد او و دیگران، به قول خودش مثنوی هفتاد من خواهد شد. چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب. آیا در خاطرات نباید روزشمارِ مطلب هفتاد من آورده میشد؟
فصل ششم، از صفحۀ هشتصدوبیستویک تا هشتصدوهفتادویک، عمدۀ مطالب زیرعنوان «خانواده» در بخشهای قبلی کتاب آمده است. همچنین راوی اشارهای به پروندهاش در ساواک دارد؛ اما از محتویات و سرنوشت پس از انقلاب آن پرونده گزارشی ارائه نمیشود.
نتیجهگیری
این مجموعۀ نهصدوبیستصفحهای که در آن دویستوبیستوپنج بحث مطرح شده است، پاسخ سؤالات بالا را در خود ندارد. روایتگر محترم، همواره خود در ریزجزئیات سؤالات و ابهامات رایج درخصوص خود و همفکرانش در آمریکا بوده است؛ ولی در این مجموعه به هیچکدام از آنها مبتنی بر خاطراتش جواب نداده است؛ حتی اگر در هنگام تدوین، تنظیم و نوشتن این مجموعه، چینش حوادث را منطبق بر زمان انجام میداد، سرانجام این نوشتار کمی متفاوتتر بود. موضوعنگاری در این خاطرات، یکی از نمونههای سردرگمی و نیز ارائۀ جملات ناقص و بریده در متن است که خود جای تأمل دارد. چنین نگارشی نهتنها حقیقتی را آشکار نساخته و ابهامزدایی نمیکند؛ بلکه با تعدادی پشتهماندازیهای بیزمان، حاصلی جز پریشانی فکر و ذهن آیندگان نخواهد داشت.
منابع
۱. روحانیصدر، حسین، «سؤالات و انتظارات بیپاسخ»، فصلنامۀ نقد کتاب تاریخ، پیاپی5، ص۶۷، بهار1395.
۲. سعیدی، حوریه، خاطرات و مخاطرات: مصاحبۀ تاریخ شفاهی با دکترسیدکمال خرازی، تهران: سازمان اسناد ملی ایران،1397ش.
۳. دوران مبارزه: خاطرات، تصویرها، اسناد، گاهشمار/ هاشمیرفسنجانی، زیرنظر محسن هاشمی. تهران: دفتر نشر معارف انقلاب، 1376ش.
[1] . دانشجوی دکتری تاریخ ایران پس از اسلام، كارشناس ارشد ایران دورۀ اسلامی، كارشناس گروه ایرانشناسی و اسلامشناسی سازمان اسناد و كتابخانۀ ملی.
موارد بیشتر