فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴
مطالعات تخصصی نقد و پژوهش شعر
موقعیت شاعر مدرن
✍احمد نوردآموز
شاعر مدرن، شیطانْخداست. شیطانْخدایی که از غیبت آسمان مینالد و در تلاشی جانکاه خواستار رهاشدن از جنگ زمین است.
نوستالژی و میل به رهایی، الهیات جدید شاعر مدرن است. الهیاتی که امکان تحقق یافتن ندارد. نه هست و نه نیست. برزخ مطلق.
به روایت ابنعربی، چیزی میان آری و نه!
شاعر، انسان وارستهای است که به دریوزگی گرفتار آمده است یا دریوزهی مطلقی که وارسته مینماید.
بخشی از چندبارگی هستیشناسی او نتیجهی سلطهی زیباییشناسی سوداگرانهی جامعهای سلطهجو است. این هویتی است که شاعر آن را در پرتو دستاوردهای معرفتشناختی مدرن بهنصیب برده است. دیالکتیک غریبی است. تمدن و توتالیتر.
متافیزیک مدرن، وی را به تنگناهایی هولانگیزی گرفتار ساخته و دایرهی زیباشناختی او را به دریافتهای اندک و شبهپوزیتیویستی خودآگاه دکارتی و درنهایت سوژه فروکاسته است؛ ازاینرو شاعر مدرن که حوزهی تخیلش مخدوش و محدود شده است و هوشمندی بیمحابایش پاسخگوی نیاز ذهنی او نیست، سخت بیقرار و به خود نامطمئن و مظنون به نظر میرسد.
تیزبینی باطنیاش به دایرهی وسعت دید همگان تقلیلیافته و درست مانند دیگر هموندان خویشْ، جهان خود را بیتأمّل انکار یا تحمّل میکند.
او دیگر ساکن جهان خود نیست و سخنش با متر و معیارهای بازار، سنجش میشود. اگرچه گاه خود را جدّی میانگارد و سرنوشت تلخ و تراژیک خود را به نمایش میگذارد، همواره در موضع ضعف و نفی قرار دارد.
شاعر مدرن ستایشگر چیزی است که درنهایت به هلاکت و مرگ او منجر میشود؛ بااینهمه او نیز گاه سرنوشتی شبیه برادران پیشین خود را دارد.
رمانتیسم، رگهای است که همواره چاشنی حضور شاعرانه است و آنجا که شاعر مدرن در جهان خود که حاصل جامعهی سلطهجوست از پذیرفتن جهانی که آن را ستایش میکند، سر باز میزند؛ در واقع به همان رگهی رمانتیکی خود بازمیگردد.
این خصلت رمانتیک، ریشه در دو عنصر بنیادین دارد: اول عشق خاکساری و ستایش از زیبایی؛ دوم دلبستگی به جهان کهن یا همان اسطوره.
سرنوشت هر شاعری در عشق انسانی و در اجتناب از عقلانیتی که بر ساختهی متافیزیک جهان مدرن است، رقم میخورد. جهان شاعرانه، شاعر را با الههی شعر مواجه میکند.
سرنوشت شاعر مدرن نیز غیرشاعرانه است؛ اما جهان مدرن هرگز بینیاز از شعر نیست و شاعری که این دیالکتیک تضاد را نبیند، گرفتار در جهان و مناسبات ابلیسی مدرن، خود را تباه خواهد کرد.
شاعر همواره دستخوش جهانی است که با سرشت او ناسازگار مینماید؛ اما سرنوشت شاعر این نیست یا نباید این باشد که خویش را شدیداً درگیر مسائل آرمانخواهانه سیاسیاجتماعی بکند. معصومیت او که سازوکار سرایش را در دل خود میپروراند از حوزهی خیال برمیشکفد.
پشتکردن به جهان بیرون از خیال اگرچه گاه به نیهیلیسم اخلاقی و ارتجاع سیاسی تفسیر میشود، منهای برداشتهای روشنفکرانه، سازندهی موقعیت پنهان شاعرانه است؛ موقعیتی که تفکر مدرن تلاش دارد آن را در نقطهی مقابل حضور انسان، تناقضی آشکار تلقی کند؛ اما معنویت جهان تخیّل سرانجام در سرایشی شدیداً متضاد بر دیالکتیک ریاکاری مدرن چیره میشود.
مناسبت اسطورهایِ شاعر با جهان زمینههای سرودن را به دوردست باورمندی آپوکالیپسی پرواز میدهد و حوزهای را تدارک میبیند که بینگاه پیشگویانه، ورود به آن ناممکن به نظر میرسد؛ اما دلبستگیهای آشکار و عینی شاعر همواره وی را در دایرهی هماکنون تاریخیاش واقع میکند.
در اينجاست كه شاعر در جهان مدرن فاقد جايگاه يگانهی خويش میشود. مدرنیته در تعریفی که از خود ارائه میدهد گسست و تمایز را یکی از معیارهای مسلّم معرفتشناختی خود قلمداد میکند. جهان شاعرانه اما بر پیوستن به مدارهای گنگ و استعاری نمود مییابد.
ناخشنودی شاعر در جهان مدرن، ناخشنودي شناختشناسی نيست؛ بلکه ناخشنودی وجودیست. شاعر هیچ عنصری را از شعر خود دریغ نمیکند. از افسانههای پریان تا صدای کارخانه و برای او هیچیک از اینها در تعارض با یکدیگر نیست.
قلمرو اسطورهی شاعرانه بهدور از منطق جزمی است؛ قلمرویی است كه قادر به استيلای بر زمان است؛ ازاینرو كه رؤياها قویتر از واقعيتاند و پهنهی تخيّل وسيعتر از دامنۀ منطق .بااینهمه رگههای سرسختی در فرم شعر وجود دارد که دوگانگی ذاتی آن را برمیتابد و برمیتاباند و این دلیل بیبدیل بودن شعر است.
شعر از هرگونه مجادلهای بَري است؛ اما خود ممکن است محل تفسيرهای گوناگونی واقع شود. هنگامی كه به چهرهاش مینگريم، رام و ساكت است. كلمات، هريك در مدار خود سكنا گزيدهاند و پيكرهی فوقالعاده چشمنواز و وسوسهانگيزی را ارائه میكنند؛ ازسويی طراوت و تازگی و از جهتی ابهت و كهنسالي. غزل و حماسه. تو و ديگري. واقعيت و خيال. رسايی و ابهام. و در نهايت گريز از همهی اينها.
تو از خلال واقعيتهای آشكارد ر جهانی سیر میكنی كه سزاوار آنی؛ جهانی كه شاعر به تو هبه میكند. منظرههای نشانهشناختی، چارچوبهای زيبايیشناختی و تناسبات كلامی، ايهام و روشنیهای انديشگانی و سرانجام تعيينناپذيری. ازاینرو هرآنچه میخوانی از چنگت میگريزند و اين خودبودگی شعر است. كمالی كه تسليم نمیشود و واقعيتی كه انكار نمیگردد.
شاعران اینگونه میزیند، مدرن و متحجّر. گرفتار در حلقه تنگ تاريخ و رها از هر واقعيتی كه غارتگر جان شاعرانهی آنهاست.
آنها برای ارائهی جهان خود نياز به هيچ دليل عقلانی ندارند. دايرهی جنون آنها روشنتر از هر استدلالی میدرخشد.
از كنار تو عبور ميكنند. با سیاهمشقها و عطوفتیكه براي تو هديه آوردهاند.
گسترهی تجربه؟ شاعر فراتر از هر كيش و نحلهی انديشگانی است. شاعر بهنحو تناقضآميزی نمايندهی نوع بشر است. او حتی اگر گرايشی مكتبی داشته باشد، تبيين جهان سياسیاش نيز بعدی زيبايیشناختی مییابد و در اين برداشت زيبايیشناسانه، او همواره ستايشگر انسان است.
اما زيبايیشناسی شاعرانه هرگز از آستانهی ديرينهی سال اساطيری و حضور سيال رمانتيكیاش نمیگسلد.
شاعر واژگان خود را كه برگزيدهی جهان و جان خاموش اوست در هياهويی خوشآهنگ و در رقصی خاموش به حركت درمیآورد و در ورای هر فرهنگ و منشی كه وی را در خود میپرورد هميشه پيامی بشری را به عرصهی هستی ميآورد؛ بااینهمه شاعر انسانی بهشدت تنها و منزوی است؛ هم در ابراز نظر، هم در زندگی عملی خویش.
او نجيبزادهای است كه به تنگدستی و عسرت گرفتار آمده است و هر چقدر با جهان از سر دوستی سخن میگويد، عناصر سرسخت جهان عينی بيشتر با او به ستیز برمیخيزند.
او شواليهی قلمرو رؤياهای خود است كه در غزلهای اورفه ئوسی یش، اوريديس را به كارگاه خيال میكشد. او با همگان است و دور از همه. نه فلسفهای را تبيين میكند، نظامی اخلاقی را. دلدادهی جهان پيدا و ناپيدای خود است.
جهان او حاصل تجربهی بيشائبهایی است كه در ارتعاش واژگان تبلور میيابد. شعر او فهرست زيباييهای بشری است. ابهام و تناقض و روشنی بيپايان خيال. شاعر، متمدنترين انساني است كه در غار زندگي ميكند.
لینک دریافت پیدیاف شماره دهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ تابستان ۱۴۰۴:
انتشار فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/ تابستان ۱۴۰۴(تهیه فایل پیدیاف)
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_دهم
#تابستان_۱۴۰۴

موارد بیشتر
آن غول زیبا؛ احمد شاملو شاعر آرمانهای بزرگ ✍حنیف خورشیدی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
فلسفهی شاعرانهی ویسواوا شیمبورسکا ✍دکتر حسن محمدیان(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
بررسی ساختار شعر «نشانی» اثر سهراب سپهری ✍قدسیه قاسمی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)