خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان (NGO)

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

شنبه‌ها با شعر(شعری از سمیه جلالی)

شنبه‌ها با شعر
اشعار منتخب

شعری از سمیه جلالی

 

رفته‌ام  بگیرم از دست
بگیرم از فاجعه، نگاه؛
رفته‌ام به تأیید برسانم آخرین یاد،
آخرین یادبود.
آخرین! به یاد داری؟

دست نداده بودی انگار
می‌رفتی به ناخودآگاهت،
به فناناپذیریِ یادها؛
از اندوهِ خود بیرون بیا
از انبوهِ فاجعه
و دگرگونیِ چهره اگر مغلوبت نمی‌کند.

گوش می‌دهی، با درنگ
حرف می‌زنی با حتا، اگر
حرف می‌زنی بدونِ اشاره، دنبالِ کرامتی
صدایِ شکستن است این که می‌شنوی بر سطوحِ رقیقِ خون، صدای بریدن است بر سطوح مرتعش گلو
صداست که از حنجره می‌رود سمتِ شکستن، سمتِ عاصی شدنِ حرف
تو به طغیانِ ملهجِ زبان چه می‌گویی وقت شکستنِ حوصله؟
وقتِ شکستن استخوان قبل از آمدنِ آفتاب؟
دیر آمدنِ روز  به حاشیه بردن، خطاست!

کافی‌ست به لهجه‌ات برگردی و در ادای کلمات تأمل کنی
درست زمانی که فراموش کرده بودی
همه‌ی سوءتفاهمات

تو در قامتِ دوزخی‌ات ایستاده
با چشم‌هایی که از ابدیت آمده
و مورچه‌هایی که از ران‌هات بالا می‌روند؛
به روزنامه برمی‌گردی به آخرین پیام درآخرین سطر
‘بلند نمی‌شود آفتاب
و شب هنوز ادامه‌‌ی گفتگوهاست’

اتاق بوی تهاجم گرفته
سکوت؛

چرا بیدار نمی‌شوند اشیاء؟
چرا به دگرگونیِ قفسه‌ها، کتاب‌ها، نسخه‌های چاپ نشده دامن نمی‌زند ذهن؟

خودش را توی چاله‌ها گرفتار
توی هزارتوی افسانه‌ها گرفتار
به من از ذهن پریشانم اشاره می‌کنی و می‌پرسی چرا بادها، هجومِ امیالِ تو را توی سرم حقنه می‌کنند؟

تو از یاد برده بودی گویا
از یاد می‌بری اما
به یاد بیار نسخه‌های چاپی،
خطوطِ موازیِ زمان
سوختن و تاختن
تاختن و سوختن
پاشیدنِ خاکستر
خاکسترِ پاشیده
روزهایِ سیاه
سیاهیِ روزها
گربه‌های سلاخی شده
سلاخی گربه‌ها؛
به یاد بیار و از هزارتوی ذهنت بیرون بریز هجومِ تاتارها و اندوهباری کتابخانه‌ها، کتاب‌ها، نوشته‌ها،زن‌ها، صورت‌های هراسانِ زیبا، زیبایی‌های هراسان، سرمه‌های چشم، وسمه‌های ابرو

تودرتوی چاله‌ها وهم‌انگیز است
انگشت می‌کنی توی کاسه‌ی چشم‌ها
و از توی کاسه‌ی چشم‌ها خون می‌خوری
وهم است
تاریخ است
دست می‌بری به تاریکی و سرها بریده بینی
لابد و در مجلس عاشقان
رقصیدن، حرکتی‌ست انقلابی
و من همه را فراموش می‌کنم؛
زیرا بسیار فراموشکارم!

آمده‌ام  بمیرم بار دیگر؛
بار دیگر مرا در بر می‌گیری ای شهامتِ نخست؟
بار دیگری که در اشیاء گم بودم
در سایه‌ها گم،
پیدایم کن
حتا اگر نامم را نمی‌دانستی،
من انبوهِ یادهای توأم،
اسب‌هایی که می‌تاختند
گرگ‌هایی که می‌دویدند
روزنه‌های کوچکِ امیدوار
دردهای مفلوکِ ریخته توی شریانِ خانه‌های استیجاری با شاخه‌های مشبک سیمانی
دخترانی که در یاغی‌ترین حالتِ خود می‌رقصیدند
مادرانی که توی رحمشان نطفه حمل می‌کردند
دخترانِ عاصیِ مضطرب
مادرانی کودک، دخترانِ مادر،
تکرارِ اندوه، اندوهباریِ مدام، همه را به یاد داری؟

پوستِ خراشیده‌ی درختانِ وطنی
پوستِ دباغی شده‌ی آهوان ختنی
انبوهِ کلمات در انبوهِ صفحات
به یاد بیار همه‌ی مرا

وقتی در فقراتِ متلاشیِ یک ذهن
ادامه‌ی گفتگوها بودم، ادامه‌ی اولین پرتابِ انسان به نسخه‌ی مدرنش
اولین بوسه در اولین نگاهِ حیوانی‌اش
اولین یادبود جنگ‌های چریکی،
اولین جمله پس از یک سکوتِ طولانی
*_او جوان افتاد!
اولین سکراتِ مرگ
یا آخرین نگاهِ یک زندانیِ اعدامی؛
به لزومِ فراموشی بیاندیش
به لزومِ خواب بعد از یک بیداریِ اجباری
با قرص‌های آبیِ دلمرده
قرص‌های آبیِ افسرده
و هوشیاری اگر انکارِ همه‌ی یادها باشد
همه‌ی آن‌ها که روزی به دست ما کشته شدند
یا روزی به دست ما کشته خواهند شد.

 

لینک ارتباط با دبیر شعر فصلنامه ماه‌گرفتگی:
https://t.me/MAHIGOOLI

 

#سمیه_جلالی
#اشعار_منتخب_در_سایت
#شنبه_های_شعر
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی
#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان