نقد و پژوهش منتخب در سایت
به کوشش دبیر داستان: سودابه استقلال
یادداشتی بر داستان اگزما نوشته مرداد عباسپور
نقدی بر نقد ِداستان
✍مژگان ساجدی
در بررسی داستان اگزما ابتدا نیاز است تا با هنر مفهومی[1]آشنا شویم.
جنبش مفهومگرایی در میانه قرن بیستم با به چالش کشیدن مفاهیم سنتی تاثیر بهسزایی بر دنیای هنر گذاشت. بنیان این جنبش بر ایدهها و مفاهيم گذاشتهشدهاست نه چگونگی اجرای آنها. از دیدگاه هنرمندان این جنبش، ایده و مفهوم ِپشت ِ یک اثر هنری، بر کیفیت زیباییشناسی و شکل ِفیزیکی ِاثر برتری دارد؛ مفهومی که معنایی ورای ظاهر و صورت اثر، از اندیشه هنرمند نشأت میگیرد و در شکلگیری اثر مفهومی نقش اصلی را بهعهده دارد. به بیان دیگر آنچه که در خلق این آثار هنری مورد توجه است، تبدیل اندیشه و ذهن هنری به اثر هنری میباشد. این آثار بیش از آنکه ادراک بصری مخاطب را درگیر کنند، اندیشه و تفکر او را در مضامین مختلف به چالش میکشند. از این منظر نقش مخاطب در تکمیل فرایند خلق اثر حائز اهمیت است. شاید اغراق نباشد که بگوییم هر اثری که توسط این جریان خلق میشود، بدون حضور مخاطب و تفسیر و درک او اثری ناتمام است.در
یکی از چهرههای مهم و پیشرو در این جنبش، مارسل دوشان[2]است که حاضرآمادههایش شامل اشیای روزمره و فاقد جاذبه بصری بوده که توسط او انتخاب شده و به عنوان هنر ارائه میگردید. کاسه توالت یا چشمه یا فواره از آثار معروف اوست. او میگوید :هیچگاه نتوانسته است تعریفی از حاضر آمادههایش ارائه دهد که او را کاملا راضی کند. مارسل دوشان معتقد است که ایده هر کار هنری مهمتر از محصول و فرآورده آن است؛ هر آنچه که هنرمند میخواهد بیان کند و مفهومی که برای بیان خلاقیت خود دارد، خود هنر است. اساس کار هنری انتخاب شیئی است که به جای آنکه آن را بسازیم، پیش از آن ساختهشدهباشد. او همچنین میگوید: من میخواستم از جنبههای فیزیکی نقاشی عبور کنم. من به عقاید علاقه بیشتری دارم و میخواهم نقاشی را هرچه بیشتر در خدمت فکر قرار دهم.
زبان یکی دیگر از ابزارهای مهم در هنر مفهومی است.
یکی از هنرمندانی که از متن و زبان برای انتقال مستقیم ایدههای خود استفاده کردهاست، جوزف کاسوث[3]میباشد. یک و سه صندلی، عنوان نمونه معروفی از آثار اوست که یک صندلی، عکسی از آن صندلی و تعریف کلمه صندلی برگرفته از فرهنگ لغت را با هم به عنوان یک اثر هنری ارائه میدهد. کاسوث در این اثر بینندگان را وامیدارد تا رابطه بین شئ، بازنمایی و تعریف زبانی آن را در نظر بگیرند. کارهای او بسیار خود ارجاع هستند. او میگوید: من از اشیاء کاربردی و معمولی استفاده میکنم؛ مانند صندلی. در سمت چپ ِ شئ باید عکس ِهم اندازه ی آن و در سمت راست شئ فتوکپی توضیحات آن نصب گردد. وقتی به شئ نگاه میکنید چیزی که میبینید باید همانی باشد که در تصویر دیده میشود. بنابراین هر بار که کار، نمایش داده میشود در نصب جدید ِکار ملزم هستیم به تهیه عکس جدید. من دوست داشتم که کار به خودی ِخود چیز دیگری غیر از آنچه دیده میشد، بود؛ و این بدان معناست که شما میتوانید یک کار هنری داشته باشید که نیت و معنی ِآن کار، هنری است و اجزاءِ تغییر پذیر ِآن مهم نیستند.
ویژگیهای مهم هنر مفهومی ماهیت ِ بحثبرانگیز و هنجارشکن آن است. هنر مفهومی هنجارهای تثبیت شده را به چالش میکشد و بینندگان را وادار میکند تا درک ِخود را از هنر دوباره ارزیابی کنند. به عنوان مثال، یوکو اونو[4]در کارش، به نام قطعه بریده یا قطعه قطعه، او از تماشاچیان میخواهد تا با قیچی لباسهایش را ببرند. بدینترتیب او با این تکنیک مخاطب را به مشارکت دعوت کرده و مرز بین هنر و تعامل با مخاطب را محو مینماید.
یکی از گرایشهای هنر مفهومی، هنر اجرا یا پرفورمنس[5] است که در آن بیان محتوا و ارائه یک مفهوم از طریق اجرای مراسم انجام میشود. از هنرمندان مشهور و آشنای این عرصه مارینا آبراموویچ میباشد.
از دیگر گرایشها نیز میتوان از هنر زمینی[6] که در آن یک مفهوم از طریق خلق اثر در فضای باز و طبیعت ارائه میگردد را نام برد. آثار هنری ریچارد لانگ، نمونه قابل ذکر از این نوع آثار میباشد. آبراموویچ و لانگ عناصر مفهومی را در اجراها و چیدمانهای فضای باز خود گنجاندهاند. بدینترتیب آنها مانند سایر هنرمندان فعال در این حوزه مرزهای این جنبش را گسترش دادهاند. شایان ذکر میباشد که در این یادداشت مجال معرفی گرایشهای دیگر هنر مفهومی و آثار هنرمندان مربوطه وجود ندارد.
داستان اگزما را نیز باید از منظر هنر مفهومی بررسی کرد. مگر نه آنکه داستاننویسی هنر است و خواننده امروز تنها در پی شنیدن قصه و خواندن داستان نیست که البته آن را هم میخواهد اما در ورای داستان بعد هنری آن نیز مدنظر اوست.
اگزما تلاش میکند تا از ابزارهای سنتی داستان که برای انتقال مفهوم مورد استفاده قرار میگیرند، فاصله بگیرد. اثری از عناصر مرسوم ِداستان مثل شخصیتپردازی، کشمکش، گرهافکنی، اوج، گرهگشایی، پیرنگ، تعلیق، زمان و مکان دیده نمیشود. نویسنده در پی ِشکل دادن به یک داستان نیست. ساختار سه پردهای داستان یعنی آغاز، میانه و پایان نیز در اگزما قابل تشخیص نیستند و منتقد به فراخور نیاز از آنها در نقد خود نام برده و استفاده مینماید. اگزما محتوایی است که از هرگونه نظم و سامان ِمعمول ِ داستانی میگریزد. درستتر آن است که بگوییم اصلا داستانی در کار نیست. ایده و مفهومی که در ذهن نویسنده وجود دارد اولویت داشته و همان نیز اجرا گردیدهاست.
این نکته نیز قابل توجه است که قصد ِنویسنده خلق داستان- نقد نیز نمیباشد، چرا که داستان ِاز پیشنوشتهشدهای مورد نقد قرار نمیگیرد. داستانی که منتقد یا تحلیلگر در حال بررسی آن است، همزمان با نقد در ذهن خواننده شکل میگیرد آن هم بطور ناقص، از آنرو که منتقد فقط بخشهایی را که شاهد ِمثال بررسیاش هستند، بازگو میکند. چه بسا که در ذهن خواننده داستانی متفاوت زاده شود.
منتقد یا تحلیلگر اگزما بررسی خود را با روایت مردی بینام که با شروع فصل بهار مبتلا به اگزما میشود، آغاز میکند و با ارجاع به متن داستانی که در حال بررسی آن است به لایههای عمیقتری در داستان پی میبرد اما در حالی که ذهن خواننده در حال شکل دادن به داستان است، این بخش را ناتمام گذاشته و به بخشهای دیگر داستان میپردازد. روایت ِپراکنده و مخدوش ِمنتقد از یک داستان پستمدرن و عناصر تشکیلدهنده آن چون فراداستان، ارجاعات بینامتنی، بی زمانی و بی مکانی، عاقبت مانع شکلگیری یک داستان در ذهن خواننده میشود و بدین ترتیب نیاز خواننده به ارجاع به داستان پاسخ داده نمیشود.
آیا مطالبی که درباره داستان اگزما در پاراگرافهای بالا آمدهاست همان کاری نیست که منتقد یا تحلیلگر اگزما دارد انجام میدهد؟ ادامه این کار جز اینکه متن را بازتولید کند و مطالبی را به آن افزوده یا کم نماید، به نتیجه دیگری منتهی میشود؟ هر بار خواننده با خواندن اگزما و نقد آن به داستان افزوده یا از آن میکاهد.
داستان اگزما، داستانی خلاقانه و گویای وضعیت نقد در ایران است. اگزما در حقیقت نقدی است بر نقد داستان. نقدی که ضمن آن داستان، آنگونه که منتقد دریافت کرده است، بازتعریف میشود و ارجاعات مرتبط و غیرمرتبط به اساطیر و نمادها و استعاره و… ارائه شده و نقل قولی از افراد مشهور بیان میگردد؛ همان کاری که منتقد اگزما انجام داده و نویسنده به خوبی و استادانه در قالب داستانی ایدهمحور آن را ساخته و پرداخته است. مطلب بیشتری نمیتوان گفت جز اینکه در چنبره نقدِ نقد گرفتار شد. داستان از هرگونه نقد میگریزد.
شاید نیاز است گاهی داستان را فقط خواند و از فاصلهای به جهان داستان نگریست و لذت برد چرا که جهان داستان تمثیلی است از جهانی که امروز ما را دربرگرفته است و هرگونه نقد ِمتداولِ آن، تلاشی است در سخت کردن، پیچیدگی بیشتر و در نتیجه غیرقابلِ فهم کردن آن. و اما تحلیل و بررسی آن راهگشاست، آموزنده و مفید است هم در عرصه نوشتن و هم در ابعاد بزرگتر یعنی عرصه سخت و دشوار زندگی. بازنگری در هر آنچه که تاکنون دریافتهایم. پیافکندن پایههای نو، پرورش خلاقیت و نگاهی نو را در پی خواهد داشت. چیزی که به شدت نیازمند آن هستیم.
[1] . Conceptul Art
[2] . Marcel Duchamp
[3] . Joseph Kosuth
[4] Yoko Ono
[5] Performance Art
[6] Land Art
لینک ارتباط با دبیر داستان جهت ارسال آثار:
https://t.me/s54_est
#یادداشت
#مژگان_ساجدی
#اگزما
#مرداد_عباس_پور
#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت
#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی
موارد بیشتر
نقد و پژوهش منتخب در سایت(مقاله پژوهشی “سکوت در اندیشهی ساموئل بکت” ✍امیرحسین رضایی)
نقد و پژوهش منتخب در سایت(نگاهی به داستان کوتاهِ «من جیغ زنان ایل بودم»✍نازنین هوشیاری)
نقد و پژوهش منتخب در سایت(یادداشتی بر رمان تُلخاس نوشتهی حامد روحیفرد ✍حسین رضائی)