خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان (NGO)

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت(نگاهی به داستان کوتاهِ «من جیغ زنان ایل بودم»‌✍نازنین هوشیاری)

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت

به کوشش دبیر داستان: سودابه استقلال 

نگاهی به داستان کوتاهِ

«من جیغ زنان ایل بودم» اثر نرگس دوست 

✍نازنین هوشیاری

 

در ادبیات معاصر ایران، روایت‌هایی که از دل فرهنگ‌های بومی و اقوام مختلف برمی‌خیزند، نه‌ تنها بازتابی از زیست‌ جهان‌های فراموش‌ شده‌اند، بلکه دریچه‌ای نو به سوی تجربه‌های انسانی، زبان‌های محلی و اسطوره‌های زیستی می‌گشایند. داستان «من جیغ زنان ایل بودم» از مجموعه «رازدشت» نمونه‌ای درخشان از این نوع روایت است؛ اثری که با نثری شاعرانه، تصویرسازی‌های زنده و احساسی، و پیوندی عمیق با طبیعت و زنان ایل، خواننده را به سفری درونی و بیرونی سوژه‌ مورد نظر می‌برد.

داستان با حادثه‌ای آغاز می‌شود که در ظاهر، گزیده شدن یک کودک توسط مار افعی‌ست؛ اما در بطن خود، روایتی‌ است از عبور و مرز مرگ، تجربه‌ی درد، و تولد دوباره. نرگسِ نویسنده با بهره‌گیری از زبان احساسی و توصیف‌های دقیق، لحظه‌ی سوختن، جیغ کشیدن، و تقلا برای زنده ماندن را به گونه‌ای روایت می‌کند، که خواننده نه‌تنها آن را می‌خواند بلکه با تمام وجود حس اشتراک‌گذاری تخیل را به مخاطب گوشزد می‌کند.

زنان ایل: ستون‌های روایتِ تاریخی بومی یک سرزمین هستند؛ ماه‌رخ، رودابه، مادربزرگ(‌آهی جان) و دیگر زنان، با جیغ‌ها، شیون‌ها، و تلاش‌های دست جمعی برای نجات کودک، تصویری قدرتمند از همبستگی زنانه را ارائه می‌دهند. «جیغ» در این داستان، نه فقط واکنشی به درد، بلکه نمادی‌ است از فریاد جمعی، از حضور زنانه‌ای که در لحظه‌ی بحران، تاریخ و فرهنگ ایل یا(ملتی) را زنده نگه می‌دارد.

نثر نرگس دوست، آمیخته‌ای‌ است از واژگان بومی، استعاره‌های شاعرانه، و ضرب‌آهنگ‌های احساسی. استفاده از عناصر طبیعت- ابر، رود، چشمه، آتش، مار- نه‌تنها به فضاسازی در متن کمک می‌کند، بلکه به روایت عمق نمادین و زیبایی می‌بخشد. زبان داستان، گاه به شعر پهلو می‌زند و گاه به فریاد، و همین تنوع زبانی، آن را به اثری منحصربه‌فرد بدل کرده است. نمونه‌ای از تصویر سازی در این اثر؛

در خواب و رویا کسی روی اَبرها نشسته بود و پسر بچه‌ای را تماشا می‌کرد…» این جمله نه‌ تنها خیال‌انگیز است، بلکه نشان‌دهنده‌ی پیوند کودک با جهان ماورایی و رویاهاست.

در این داستان، طبیعت صرفاً پس‌زمینه‌ی روایت نیست؛ بلکه خود به شخصیت بدل می‌شود. ابرها، رودها، چشمه‌ها و حتی تراکتور، در لحظه‌های بحرانی، واکنش نشان می‌دهند، می‌گریند، می‌دوند، و با انسان‌ها همدردی می‌کنند.این پیوند میان انسان و طبیعت، از ویژگی‌های برجسته‌ی روایت است که آن را از داستان‌های شهری و مدرن متمایز می‌سازد.

«من جیغ زنان ایل بودم» داستانی‌ است از درد، از عشق، از همبستگی، و از زیستن در دل طبیعت. نرگس دوست با قلمی توانمند، موفق شده است روایتی بومی را به اثری ادبی بدل کند که هم از نظر زبانی غنی‌ است و هم از نظر احساسی تأثیرگذار. این داستان، نه‌ تنها صدای زنان ایل را به گوش می‌رساند، بلکه جیغی‌ است از دل تاریخ، از دل دشت، و حتی از دل انسان معاصر.

در آخر ما در دهکده‌ای جهانی زندگی می‌کنیم، و این اثر نیز به دهکده‌ی جهانی پهلو می‌زند.

 

لینک ارتباط با‌ دبیر داستان جهت ارسال آثار:

https://t.me/s54_est

 

 

#یادداشت

#نازنین_هوشیاری

#من_جیغ_زنان_ایل_بودم

#نرگس_دوست

#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت

#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان

#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی