خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان (NGO)

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

بخش شعر: شعری از بیژن بردباری(فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی

سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴

بخش شعر

دبیر : سمیه جلالی 

شعری از بیژن بردباری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چهره‌های شطرنجی

به دل‌تنگی برمی‌گردد

مطمئن شده‌ام

سنگ که هست سنگین هم که مثال کوه

با فرهاد از طفولیت الفت دیرینه دارد

تمام سنگ‌های بیستون چهره‌ی شیرین گرفته‌اند

از هنرش

نه معصیتی کرده نه نان کسی را آجر

هیچ آجری در نهایت وفادار نیست

به خاک برنمی‌گردد مجدد

سرو صورتش را پاک می‌کند

پشتش که داغ شد افتادگی را نمی‌آموزد

تنها گیرش بیاوری اگر سر نهاده بر سینه‌ی خاک

خوابش برده

قصه‌ی خاک و خاکسترنشینی است

با هم‌پالکی‌ها که جمع می‌شوند یک ‌جا، هرجا

فقط دیوار بازی‌شان گل می‌کند با چهره‌های شطرنجی

وسمه کشیده بر ابروان یک‌راست، صاف و کشیده

پشت تمام دیوارها رؤیاها رنگ بی‌قراری گرفته‌اند

سراغ اگر بگیری خبری هست

قدمان اما کوتاه

نردبان‌ها را برده‌اند باغ زردآلو لانه‌ی گنجشک‌ها را کمی بالاتر ببرند

بچه‌هاشان به ارتفاع عادت نکرده‌اند سرگیجه نگیرند

اخیرا! با سیمان و آهن اتحاد مدرنیته‌ای را پیمان بسته‌اند

خون اما از چهره‌اش فوری پاک می‌شود

برای جوخه‌ی آتش بارها امتحاناش را پس داده به جا نمی‌ماند

حتی یک قطره

از سنگ‌ها خیالم جمع است راحت

چهره دگرگون، نه!  هرگز

بر سر آدمی‌ آوار می‌شود، نه!  هرگز

موشی را در کنج دلش قایم می‌کند، نه!  هرگز

مو از لای درزشان عبور نمی‌کند

خاطرت جمع

دل دارد این هوا

خاطرت جمع

به مدرنیته‌اش می‌نازد

روزگاری‌ست

فیل دماغش را بو می‌کشد

کی افتاد

کی برخاست؟

مخلوط خاک و آهکش

با آواز ابوعطا

سینه بالا می‌آورد

سرخم می‌کند اما

به افتادگی

به شیرین بیشتر مانند است

تا به دیواری پلشت

 

کوتاهی ما هم بی‌دلیل دیر زمانی‌ست که

از این کوتاه‌تر مگر داریم؟

نه؟ داریم؟!

 

————

فکرهای بدی دارم

فکرهای بدی دارم

به باران بگویم

زبان درازی داری

بس که جوانه‌ها تو را بلعیده‌اند

خودم را به تمام از پشت باران قلم بزنم

تا ابرها به ولگردی عادت کنند

این پلیس‌ها به عربده‌ی ولگردان معتادند

دستبند نمی‌زنند زندان که اصلاً

تابلوی نام کوچه‌ها‌ را از دیوارها بدزدم

تا مردم گم کنند خانه‌ها و کوچه‌ها‌شان را

بروند خانه‌ی باران

کوبه‌ی در هر قطره که کوبند

سیلی آوار شود بر خاطره‌ها‌شان

به سگ همسایه خیره بنگرم و بی‌هوا بگویم: چخه!

برود نشانی تمام آدم‌ها‌ را زوزه بکشد

قلاده‌اش را از شرم لرزان شمع آویزان کند

تا گرگ‌ها سمفونی نهم بتهون برایش به استقبال بیاورند

 

به پلیسی بگویم دست‌هایم را دستبند بزند

بروم خودم را از درختی آویزان کنم

به مردم بگویم این درختان به‌جای سیب مرا آویخته‌اند

که دست از سر حوا بردارند

چه روز روشنی را امروز از خورشید گرفته‌اند

گیجی، تابلویی در چارچوب است که مورچه‌ها‌ به دیوار نمی‌زنند

مردنم را کسی از باران خواهد گرفت

که از اولین ستاره به من آینه‌تر باشد

من که فکرهای بدی دارم

در این فاصله

یک لیوان آب دست من برسانید قرصم را بخورم

این کلاغ فکرهای مرا خوانده است

 

 

 

لینک دریافت پی‌دی‌اف شماره نهم فصلنامه‌بین‌المللي‌ماه‌گرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی نشریۀ مطالعاتی- انتقادیِ فلسفه، هنر؛ ادبیات و علوم انسانی  سال سوم/ شمارۀ نهم/ بهار ۱۴۰۴(فهرست مطالب، دریافت فایل پی‌دی‌اف شماره نهم)

 

 

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی

#سال_سوم

#شماره_نهم

#بهار_۱۴۰۴