خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان (NGO)

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

نقد و پژوهش منتخب در سایت(خوانش شعری از مجموعه‌‌شعر «ماه فلزی»اثر نرگس دوست ✍سامان اصفهانی)

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت

تصویری کم‌نظیر از زیبایی، آگاهی و تسلط روانی زنانه بر نیروهای تاریک ناخودآگاه؛

با خوانش شعری

از مجموعه‌‌شعر «ماه فلزی»اثر نرگس دوست

✍سامان اصفهانی

 

«مرگ»

 

مرگ

پشت گوشم خوابیده بود

و به تار موی سیاهی فکر می‌کرد

که از گردن باریکم

شکننده

پایین می‌آمد

و نمی‌دانست

من از لاله‌ی گوشم

صدای نازکش را

چون گُلی سُرخ در باد چیده‌ام!

 

تحلیل اسطوره‌ای این شعر می‌تواند لایه‌هایی از ناخودآگاه جمعی، کهن‌الگوها و باورهای فرهنگی را روشن کند. شعر با تصویرهایی سرشار از بار اسطوره‌ای سروکار دارد؛ نشانه‌های کلیدی را از این دیدگاه بررسی می‌کنم:

مرگ به‌عنوان شخصیتی اسطوره‌ای در اسطوره‌ها، مرگ اغلب تجسمی انسانی یا موجودی با قدرت جادویی دارد.

مرگِ خوابیده ممکن است یادآور خدایان مرگ در حالت تعلیق باشد؛ مانند هادس خدای دنیای زیرین در اساطیر یونانی که ناپیدا و در سایه است. اینکه مرگ «فکر می‌کند» او را از نیروی صرفاً تهدیدکننده به موجودی دارای آگاهی و حتی احساس تبدیل می‌کند؛ این، مرگ اسطوره‌ای است نه علمی یا طبیعی.

 

سیاه به‌عنوان نماد کهن‌الگوی زنانه

در اسطوره‌ها، مو به‌ویژه موی بلند و تیره نماد قدرت، اغوا و حتی جادوست؛ مانند مِدوسا یا دلایله در اسطوره‌ی شمشون.

موی سیاهِ پایین‌آمده از گردن ممکن است کهن‌الگوی زن اغواگر [1]را تداعی کند؛ زنی که حتی مرگ را نیز به تفکر وامی‌دارد.

 

گردن باریک و شکنندگی

گردن در اسطوره‌ها گلوگاه جان است؛ جایی که روح در خروج است یا سر از بدن جدا می‌شود (نماد مرگ؛ در داستان‌های اسطوره‌ای ایرانی. همچنین، گردن باریک زنان نشانه‌ی زیبایی اما هم‌زمان آسیب‌پذیری است؛ پیوندی میان زندگی و مرگ).

 

چیدن صدای نازک آیینی رازآلود

چیدن گُل، در اسطوره‌ها کنشی رازآلود و گذر به دنیای دیگر است؛ مانند پِرسفونه که در هنگام چیدن گل به دنیای مردگان کشیده می‌شود یا سیندرلا که با لمس  شیئی (کفش) از جهان عادی جدا می‌شود. صدای نازک که «چیده می‌شود» کنشی آیینی دارد؛ مثل چیدن چیزی مقدس، لطیف و زودگذر. این کنش گذر از زندگی به مرگ یا از مرگ به شناخت است.

 

گُل‌ سُرخ در باد

گُل سُرخ اسطوره‌ای‌ترین گُل است: نماد عشق، خون، مرگ، شهادت و زیبایی فانی. در باد بودن گُل ‌سُرخ، این تصویر را ناپایدار و گذرا می‌سازد. ترکیب گُل و باد یادآور رنج عشق یا زیبایی‌ای است که در معرض فناست. همان مفهومی که مرگ در پی آن است.

و سر آخر در جمع‌بندی تحلیل اسطوره‌ای این شعر می‌شود گفت در این شعر، مرگ نه صرفاً پایان بلکه شخصیتی اسطوره‌ای و شیفته‌ی زیبایی است. راوی با زیبایی زنانه‌ی خود و با استفاده از نشانه‌های آیینی و کهن‌الگوها (مو، گردن، گل، صدا)، وارد رابطه‌ای با مرگ می‌شود؛ رابطه‌ای نه از جنس ترس بلکه از جنس شناخت و تسلط. شعر تبدیل به نوعی آیین گذار میان زیبایی و نابودی، زندگی و شناخت می‌شود.

بازخوانی روان‌کاوانه‌ی شعر «مرگ پشت گوشم خوابیده بود»

مرگ: حضور پنهان، اما دائمی فروید و تاناتوس

عبارت «مرگ پشت گوشم خوابیده بود» نشان‌دهنده‌ی حضور دائمی و درعین‌حال نیمه‌آگاه مرگ در روان است. در نظریه‌ی فروید، دو نیروی اصلی در روان انسان وجود دارد:

اروس میل به زندگی، لذت، تداوم، عشق؛

تاناتوس میل به مرگ، نابودی، بازگشت به سکون اولیه.

مرگ در این شعر، نه فعال و مهاجم بلکه خوابیده و منفعل است؛ اما نزدیک است و پشت گوش. این موقعیت مکانی، مرگ را به‌عنوان بخشی از ناخودآگاه نشان می‌دهد؛ چیزی که گرچه از آن آگاه نیستیم؛ اما به‌طرزی بنیادین در روان ما نقش دارد. پشت گوش، همان‌جاست که زمزمه‌ها شنیده می‌شود؛ شاید زمزمه‌های اضطراب، ترس یا میل پنهان به پایان دادن رنجی درونی.

 

مو و میل فروید و لاکان

مرگ به «تار موی سیاه» فکر می‌کند در اینجا وارد حوزه‌ی میل[2] می‌شویم.

مو، خصوصاً موی بلند و تیره در بسیاری از تحلیل‌های فرویدی نماد شهوانیت، اغواگری و زنانگی است. فکر کردن مرگ به موی راوی یعنی میل مرگ به نزدیکی به زندگی، به زیبایی، یا شاید هم میل مرگ به نابودی این زیبایی.

در نظریه‌ی لاکان، ما همیشه در پی ابژه‌ی میل[3] هستیم: آن چیز کوچکی که میل ما را برمی‌انگیزد؛ اما هرگز به‌تمامی به ‌دست نمی‌آید. در این شعر، تار مو همان ابژه است؛ چیزی که هم اغواگر است و هم دست‌نیافتنی. حتی مرگ هم به آن فکر می‌کند؛ اما راوی آگاه است از این نگاه مرگ؛ این یعنی او میل مرگ را می‌شناسد و شاید حتی کنترلش می‌کند.

 

گردن باریک و شکننده: تقاطع میل و تهدید

گردن باریک، در روان‌کاوی، منطقه‌ای حسی و هم‌زمان آسیب‌پذیر است. از نظر روان‌‌تحلیلی، گردن محلی‌ است که در آن سر و ذهن، آگاهی و بدن، ناخودآگاه به‌هم می‌رسند. باریکی و شکنندگی آن یادآور مرز میان زندگی و مرگ، آگاهی و فروپاشی است. مرگ که به موی پایین‌آمده از این گردن می‌اندیشد، یعنی به زیبایی‌ای که به آستانه‌ی نابودی نزدیک است. او به شکنندگی زندگی میل دارد.

 

چیدن صدا: مالکیت بر ابژه‌ی مرگ

عبارت خیره‌کننده‌ی «من از لاله‌ی گوشم صدای نازکش را چون گلی سرخ در باد چیده‌ام» را می‌شود به‌مثابه‌ی کنش روانی‌سمبلیک مهمی دید:

 

الف. لاله‌ی گوش

مکانی حساس، زنانه، زیبا و در ارتباط با شنیدن؛ شنیدن در روان‌کاوی اغلب برابر با درک نیمه‌آگاه چیزها یعنی صداهایی از اعماق ناخودآگاه.

 

ب. صدای نازک مرگ

صدای مرگ نازک است نه غرش، نه فریاد. این صدا شاید صدای وسوسه است یا آرامشی فریبنده. نازکی آن یادآور اغواگری و راز است.

 

ج. چیدن صدا چون گل سرخ

چیدن یعنی در اختیار گرفتن چیزی. راوی، به‌جای تسلیم به مرگ، صدای او را چیده است. او مرگ را در شکل زیبایی‌اش گرفته، رام کرده است. این کنش، در روان نوعی تملک نمادین بر مرگ است، شاید دفاعی در برابر اضطراب مرگ.

 

روان‌کاوی فمینیستی: زبان زنانه و تسلط معکوس

این شعر را می‌شود در بافت روان‌کاوی فمینیستی نیز دید؛ راوی زن است و مرگ، میل‌ورز و خیره. راوی به‌جای آنکه موضوع میل مرگ باشد، خود سوژه‌ی میل است. او می‌بیند، می‌شنود، چیده، و بر موقعیت مسلط است. به زبان ژولیا کریستوا یا لوس ایریگاری، این شعر نمونه‌ای از بیان زنانه‌ی ناخودآگاه است: استفاده از عناصر بدن، صدا، لطافت، و هشیاری جسمی.

 

جمع‌بندی روان‌کاوانه

در این شعر، راوی‌ای در متن حضور دارد که مرگ را احساس می‌کند؛ اما از آن نمی‌هراسد، زیبایی زنانه‌ی خود را می‌شناسد و می‌داند که مرگ نیز از آن متأثر است؛ نهایتاً با چیدن صدای مرگ، او را به «ابژه‌ای» بدل می‌کند، چیزی که فهمیده و کنترل‌شده است. این شعر تصویری کم‌نظیر از زیبایی، آگاهی و تسلط روانی زنانه بر نیروهای تاریک ناخودآگاه است. این شعر کوتاه، با زبانی استعاری و تصویرسازی‌های دقیق، لایه‌های عمیقی از معنا را در خود جای داده است. در تحلیل نشانه‌شناسی،[4] ما به‌دنبال رمزگشایی از نشانه‌ها[5]  و چگونگی دلالت‌ آن‌ها هستیم. در ادامه نشانه‌های برجسته‌ی این شعر  را بررسی می‌کنم:

مرگ پشت گوشم خوابیده بود

نشانه‌ی مرگ: در اینجا، مرگ به‌صورت شخصیتی زنده و نزدیک تصویر می‌شود. «پشت گوش» مکانی است که بسیار نزدیک به ذهن و صداست؛ جایی که زمزمه‌ها شنیده می‌شود. خوابیدن مرگ به‌معنای تعلیق خطر یا مهلت موقت از مرگ است.

خوابیدن: نشانگر نوعی بی‌خبری، کمین یا شاید ناآگاهی از حضور خطرناک است. مرگ در خواب است؛ اما آنجاست. به تار موی سیاهی فکر می‌کرد.

تار مو: در فرهنگ ایرانی، مو به‌ویژه موی سیاه نشانه‌ی زیبایی، جوانی و فریبندگی زنانه است. این مو که از گردن پایین می‌آید مسیر اغوا و لطافت را القا می‌کند.

فکر کردن مرگ به مو: تضاد بین زیبایی و مرگ. شاید مرگ، جذب زیبایی زندگی شده یا با وسوسه‌ای مواجه است.

گردن باریک، شکننده: گردن باریک، نشانه‌ی ظرافت، زنانگی و شکنندگی است؛ جایی که مرز بین زندگی و مرگ قطع شدن نیز می‌تواند باشد. استفاده از صفت «شکننده» این خطر را تشدید می‌کند.

من از لاله‌ی گوشم صدای نازکش را چون گلی سرخ در باد چیده‌ام

لاله‌ی گوش: جایی بسیار حساس و زنانه. محل شنیدن و زیباشناسی.

 

چیدن صدا چون گل سرخ در باد

این تصویر شاعرانه ترکیبی از شنوایی، بینایی و حرکات لطیف طبیعت است. گل سرخ در باد، نشانه‌ای از زیبایی گذرا، عشق و نیز خطر است. گل سرخ در سنت اغلب با خون یا رنج در ارتباط است.

شاعر صدای نازک مرگ را «چیده» است؛ یعنی آن را لمس کرده، درک کرده، یا حتی تملک کرده است، چیدن چیزی که باید وحشت‌انگیز باشد صدای مرگ نشانه‌ای از تسلط یا آشتی با مرگ است.

نتیجه‌گیری

شاعر با نشانه‌های متعددی مانند مرگ، مو، گردن، گوش، گل سرخ و… بازی می‌کند تا فضایی از نزدیکی مرگ و زندگی، زیبایی و زوال و زنانگی و فنا بسازد. تقابل‌های ظریفی مانند خواب/ بیداری، زیبایی/ مرگ، شنیدن/ چیدن و نازکی/ شکنندگی، این شعر را در مرز میان احساس و فلسفه قرار می‌دهد.

 

[1] Femme fatale

[2] Desire

[3] objet petit a‍‍‍

[4] semiotic analysis

[5] signs

 

 

#تحلیل

#ماه_فلزی

#نرگس_دوست

#مجموعه_شعر

#سامان_اصفهانی

#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت

#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان

#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی