خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان (NGO)

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

مروری بر مجموعه‌شعر “نور در تبصره” اثر فرشاد حجتی ✍میترا سرانی‌اصل(فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی

سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴

مطالعات نقد و پژوهش شعر 

طبیعت و عصیان

مروری بر مجموعه‌شعر

“نور در تبصره” اثر فرشاد حجتی

✍میترا سرانی‌اصل

 

هنرمند به‌شکلی مسئولانه، زیست خود را در برابر مؤلفه‌های جامعه‌اش به تصویر می‌کشد. این مسئولیت نه از جنس قانون یا تکلیف، بلکه به‌گونه‌ای درونی و نهادینه در قریحه‌ی هنری و ذات اشیا نمود می‌یابد. عناصر بومی در یک اثر، نه‌تنها بازتاب‌دهنده‌ی وضعیت و محیط خویش‌‌اند؛ بلکه آن را به چالش می‌‌کشند و کوششی‌‌اند برای نمایش فرهنگی که از دل بوم، باورها و سنت‌ها برخاسته است.

فرشاد حجتی با چاپ مجموعه‌شعر نور در تبصره، با وجود گرایش شعری آوانگارد و زبانی که از هنجارهای رایج سرپیچی می‌کند تا به‌نوعی پوست‌اندازی زبانی و اندیشه‌ای تازه در شعر برسد؛ همچنان رد و نشانی پررنگ از عناصر بومی و سنتی را در سروده‌های خود حفظ کرده است. با وجود توجه هم‌زمان به نوگرایی زبانی و این عناصر ریشه‌دار، نشانه‌ها در شعر او به تلفیقی از زبان شخصی بدل شده‌اند؛ زبانی که با واژه‌پردازی ویژه‌ی خود، مخاطب را به کنکاش و شناختی تازه از مفاهیم آشنا، فرامی‌خواند:

 

«تعویذ ببندید تنش را

به گرگ‌ومیشی در اردیبهشت

که معبدِ آوازی تهی‌ست

در لال‌‌‌بازی از یاد رفته‌ها

تعویذ ببندید گناه را

ای نگهبانانِ کودکی» (شعر ۲۴ ص ۴۴)

 

یا در شعر ۲۲ از همین دفتر:

«گی‌لی‌لی‌لی‌لی…

این لکنتِ صداست

که می‌رسد به دره‌های سیاهِ بنفش

یک قرمز از دست‌ رفته

که خون از بلوط می‌خورد»

در رهیافت‌هایی که از ذهن و عین به مؤلف منتقل می‌شود، مجموع‌عناصری نهفته است که در کنش اجتماعی اثر، پذیرفته است و مکانیسم‌های لازم را در نهاد شاعر به حرکت واداشته‌اند. حضور اشیا و عناصر طبیعت در زبان شاعر از زاویه‌ای شکل گرفته است که در توان و تجربه‌های او قرار دارد. زبان در اندیشگی و زیست‌بوم مؤلف، دارای دریافت‌هایی تجربی و قابلیت‌هایی تحقق‌پذیر است. در این زیست‌بوم زبانی، شاعر توانسته است عناصر تبیین‌شده را در ژرف‌ساخت ابژه‌ها، مستدل و نمایان سازد. حضور عاطفی واژگان در پناه متنی نیتمند، با رنگ‌وبوی فرهنگی و به‌دور از زبانی عقیم، توانسته مخاطب را با سلیقه‌ها و گرایش‌های فرهنگی ویژه خود همراه کند.

 

شعر ۳:

« تیغ بر رگ زنبقی زنید که طلسم ریشه می‌شکند و هوش خاک

زمستان آمده، دلقی کهن بپوشانید بلوط‌ها را

اینک که سنجاب‌ها در برهنگی محتاط‌اند.»

گاه خواست شاعر به داشتن زبانی فخیم و مفهومی، از توان و ظرفیت‌های شعر می‌کاهد و او را در بند ترکیب‌ها و تتابع اضافات گرفتار می‌سازد؛ کاری که در چرخه‌ی زبانی شعر چشم اسفندیار به شمار می‌رود؛ مانند: فریب روشنایی درمانده، سنگ خارا، رعشه‌ی نور، لاشه‌‌‌ی خورشید، ثقل سنگین لبخندی نارنجی و…آگاهی و دلالت بر قراردادهای اجتماعی در قلمرو زبان، و شکستن سنت و یافتن سویه‌ی هنجارگریز زبان، به‌شکلی نیتمند در عملکرد شاعر حضور دارد؛ امری که گاه به هم‌پوشانی عناصر می‌انجامد یا در قالب گزاره‌هایی دلالتگر، نمود می‌یابد. ظرفیت مؤلف، نشان از پذیرش دگرگون‌‌پذیری زبان در بستر تاریخی و آبشخور هستی‌شناختی آن دارد. زبان معترض شاعر، در ساحت‌های سیاسی‌اجتماعی، به‌شکلی درونی و قراردادی در گزاره‌های شعر به نمایش درمی‌آید.

 

شعر ۱۲:

«از قید زبان به‌ درآ! ای زهره‌ترک ‌از ‌جا، ای بزمِ مفقود در نقاب

در تبانی اندام‌ها که مشقِ سعادت از آبرو

سزاوار آدمی نیست، ای پریشانیِ نحویِ زبانِ گنجشک‌ها

در شریعتِ سیم‌های برق

که رنگِ خویش را فراموش کرده‌اند، استعاره‌هایی قلابی از آزادی.»

 

یا در شعر اعتراضی ۸:

«شبحی از خونم گم شده در زخم‌های انقلاب مصنوعی

بدنم را محو کردند در سیاستِ روح،

در سیاستِ همسان‌‌سازیِ نشانه‌ها،»

از دیگر ویژگی‌های شعر حجتی، بیان صادقانه‌ی عشق است. عشقی که از لابه‌لای عناصر زبان، دیدنی است و در برابر عاشق رخ می‌نماید؛ عشقی که دور از تشریفات از لایه‌های زیرین زبان و به همراه نشانه‌ها خود را آشکار می‌کند و به شعر، بُعدی از مقاومت و زیبایی می‌بخشد. شاعر، عشق الهی را از جایگاه خداوندی فرو می‌کشد و در شعری کژوکوژ، احساس خود را بیان می‌کند.

 

شعر ۶:

«قلبم دیگر از آن تو نیست، زهره

قلبم با همسترِ کامبت است؛

با انگشتانی‌ست که موش می‌دوانند روی خون،

انگشتانی که هراس داشتند از نشانه‌ کردنِ خورشید

انگشتانی که جراحت بودند.»

 

شعر ۱۶:

«زهره خبرِ ترک کردنم را داده

و باور دارد که رفتنش منطقی‌ست.

من بیهوده تلاش می‌کنم

لباسِ الهیاتی بر تنِ منطقش بپوشانم»

اشاره به رسم‌ها، آیین‌ها و عناصر بومی در شعر حجتی، نشان از ساختاری زنده و ریشه‌دار دارد؛ ساختاری که تأویل‌مند و تبیین‌پذیر است. این عناصرِ تکرارشونده در متن، قائل به اجزایی‌‌اند که در طبیعت، حضوری مستقل دارند. دایر‌ه‌ی واژگانی که در چرخه‌ی زبانی شاعر بارها دیده می‌شود؛ مانند: درخت بلوط، سنجاب، نور، زنبق، غار، آذرخش، ستاره‌ی رقصان، کاج، گل، نغمه، همه عناصری‌‌اند که مخاطب را در کلامی خیال‌انگیز، به جهان واقعی پرتاب می‌کنند.

روایت در شعر حجتی، برآمده از تجربه‌هایی‌ است که به زبان آمده‌اند؛ به‌ویژه تجربه‌هایی که امکانات زیستی شاعر را با مخاطب به چالش می‌گذارند. این روایت، در عین اشاره به مفاهیم پنهان و ضمنیِ متن، امکانات آن را با همه‌ی محدودیت‌ها و ضرورت‌هایش نشان می‌دهد؛ روایت‌هایی که زمانمند نیستند و برساخته از کنش انسانی‌‌اند تا به تولید و برانگیختن واکنش‌های انسانی بپردازند؛ چراکه زبانِ طبیعت، زبانی‌ است متمایل به شدن و آفرینندگی را در خود به چالش می‌کشد.

 

شعر ۲۲:

«عجب راهزنِ نچسبی‌ست

این کنه خون  ولیمه می‌خواهد

از کشکول این بهار.»

 

شعر ۴۶:

«در انتزاعِ بدن‌هایمان ،

به صحبت مرگ،

در این لحظه که بی‌گمان کلاغانِ سرگردان

از نبضِ گندم‌ها در باد

راهی به چهره‌ات می‌جویند

بوسیدنم را غنیمت بشمار

ای شوریدنِ باد به وقتِ شهریور.»

در شعر ۳۳: حضور عناصری که در تقارن با مؤلفه‌هایی بیرون از ذهن شکل گرفته‌اند، شاعر را با زبانی اعتراضی با رویکردهای اجتماعی جامعه‌اش روبه‌رو کرده است؛ عناصری که در زیست خود به عصبیت رسیده‌اند و نوعی پرخاشگری اجتماعی را در قالبی نمادین بازتاب می‌دهند؛ نماینده‌ی جامعه‌ای فروپاشیده و ازخودبیگانه که در شکل و زبانی لایه‌مند به اعتراض پیوسته است:

«شهادت می‌دهم به هیاهویی که مهجور ماند،

در حاشیه‌هایی از ایرانِ خانمِ اخته با شرمگاهِ مقدس،

و دوباره

و دوباره به یاد آوردن

از تن‌فروشی‌ها شهادت می‌دهم

که در خانه‌ی هنرمندان تهران

تنهاترین بودم.»

در شعرهایی که عصیانگرند (شعرهای ۳۶ و ۳۷)، نشانه‌ها و ارجاعات، ما را با مصداق‌هایی روبه‌رو می‌سازند که عاری از آرمان‌هایی‌ هستند که زمانی جامعه را در پی خود می‌کشیدند. مدلول‌هایی که از تجربه‌های بی‌واسطه‌ی شاعر و نیز از درون جامعه و رخدادهای درونی و پیرامونی آن برآمده‌اند؛ رویدادهای دینی‌‌سیاسی‌اجتماعی که به سرکوب و عقیم‌سازی جامعه انجامیده‌اند؛ رویدادهایی مغایر با روحیه‌ی نسلی که در پی رفاه نسبی است. شاعر توانسته است در میان این هجومِ رخدادها، پژواک آن را در زبان و متن بازتاب دهد:

«هیچی دستمان را گرفت.

هیچی مدام کنتر‌لمان می‌کرد.

هیچی با مغزی کیری،

هیچی خرپول که انقلابش تنها باد معده بود.

هیچی مثل سبیل متفرعنِ بهزاد فراهانی.»

 

در شعر ۳۷:

«این‌قدر لکنت دارم

در خواندنِ کلمه‌ای از قرآن  که دو ساکن دارد و هی در شبانِ رمه‌گی چوبم می‌زند

و به گردن نمی‌گیرد.

تا هی سوت بزنم خدایی را که،

صدای و سیمای جمهوری اسلامی معرفی می‌کند،

آنقدر که مثل خودش، پوکی استخوان بگیرم.»

البته فرشاد حجتی باید برای فاصله گرفتن از زبان شخصی و گاه شعاری، بیشتر بکوشد تا به فردیت‌ یافتن زبان خویش یاری رساند.

 

لینک دریافت پی‌دی‌اف شماره نهم فصلنامه‌بین‌المللي‌ماه‌گرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی نشریۀ مطالعاتی- انتقادیِ فلسفه، هنر؛ ادبیات و علوم انسانی  سال سوم/ شمارۀ نهم/ بهار ۱۴۰۴(فهرست مطالب، دریافت فایل پی‌دی‌اف شماره نهم)

 

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی

#سال_سوم

#شماره_نهم

#بهار_۱۴۰۴