فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳
بخش مصاحبه و گفتوگو
«به ضیافت شعر در کوچهباغهای شیراز»
گفتگوی اختصاصی
فصلنامهی بینالمللی ماهگرفتگی
با شاعر، نویسنده،منتقد و پژوهشگر ادبی
فیض شریفی (قسمت اول)
✍نداپیشوا
جناب شریفی، بسیار ممنونم از فرصتی که در اختیار من قراردادید تا بهعنوان نمایندهی فصلنامهی ماهگرفتگی با شما مصاحبهکنم. اولین سؤال؛ از شروع فعالیت ادبی خود برای ما بگویید؟
پاسخ: در دبیرستان در رشتهی ادبیات درس خواندم و شاگرد ممتازی بودم. در کلاس دوم دبیرستان بودم که شعر کوتاهی از من با نام «بی تو من تنهایم» در مجلهی ادبی محلی بهبهان (آریو برزن) چاپ شد. در مجلهی دختران و پسران هم شعرم را چاپ میکردند. در روزنامهی خاک و خون حزب پان ایرانیسم، شعرهای حماسی و عکس من چاپ میشد و نمایشنامهی« مازیار» را هم در سال 53 بازی کردم. در دوران دانشجویی شعر و داستانها و نوشتههایم در مجلهی فلق، رنگینکمان و فردوسی چاپ میشد. در این سالها استادان من، رضا براهنی، اسلامی ندوشن، عبدالحسین زرینکوب، شفیعی کدکنی، هما ناطق، سیمین دانشور، باستانی پاریزی و مابقی در رشد من بیتأثیر نبودند. استاد کدکنی و م. آزرم در تشویق من بفهمی، نفهمی تأثیرگذار بودند. من تا 47 سالگی جرئت نمیکردم کتابی منتشرکنم. پیش و پس از 47 سالگی در روزنامههای محلی و کشوری بیش از 2000 مقاله و نقد و مصاحبه و شعر چاپ کردم.
پرسش: با توجه به تعداد زیاد کتابهای شما، فکر میکنید برای نتیجهگیری بهتر ازکدام کتابها شروع کنیم و چهطور ادامه بدهیم؟
پاسخ: من نمیدانم واقعاً چه کتابی را الآن به دوستانم پیشنهاد کنم. بهترین کتاب من شاید «مکتبهای ادبی ایران و جهان» باشد. هرکس این کتاب را داشته باشد به ادبیات ایران و جهان بیشتر آشنا خواهد شد. چون من در این دو جلد کتاب آنتولوژی ادبیات ایران و جهان را دنبالکردهام .من، خودم شاید به کتاب قطور «نمایشنامههای من و مامت» علاقهمند باشم. این کتاب چکیدهی اندیشهها و عواطف من را بهنمایش گذاشته است.
پرسش: با توجه به تنوع آثار منتشر شده، بفرمایید آیا از الگوی خاصی برای انتخاب موضوع کتابهای خود استفاده میکنید؟
پاسخ: من به قول و نوشتهی دوستی نمیدانم چه کتابی در آینده بر بساط نشر مینشانم. گاهی کاری ذوقی انجام میدهم. گاهی به تعهداتی که با ناشر دارم، دربارهی شاعر و نویسندهای مینویسم. گاهی شعری را ترجمانی میزنم. ناشران مطرح و متعارفی هستند که از من میخواهند که برای آنها کاری بکنم. بسیاری از این ناشرها با کتابهای من استارت زدند .گاهی اما برای دل خودم مینویسم و کتاب شعری یا داستانی، یا نمایشنامهای چاپ و اجرا میکنم.
پرسش: جدیدترین کارهای شما کدامند؟
پاسخ: جدیدترین کتابهایم، دفترهای شعرم هستند: «غزل تریشهها»، «بورس دستهای تو»، «فاصله»، «بیتو بودن مرور مردن»، «در آسمانتان پرندهای نیست» و «عزلت ازلی»
پرسش: اغلب شما را بهعنوان یکی از پرکارترین نویسندگان عصر حاضر تلقی میکنیم. زحمت بکشید در مورد ساعاتی که در طی روز به خواندن و نوشتن اختصاص میدهید و روش کاری خود، قدری توضیح دهید.
پاسخ: نمیدانم. شاید من پرکارترین ناقد این بوم و بر زیبا نباشم؛ اما در تیررس شاعران و نویسندگان ایران قرار گرفتهام. هر روز چند کتاب از ایران و کشورهای چون فرانسه، انگلستان و آلمان برای من پست میشود. مجبورم که به هرکس نی قندی بدهم و چندین صفحه برای آنها بنویسم مجانی .در کشورهای متمدن، معمولأ شاعران و ناشران به ناقدان پول میدهند ، اما در ایران، شاعران در این معامله تقصیر میکنند و میگویند: «بنویسید و به روزنامه بدهید و برای ما بفرستید.» روزنامه هم مفتی چاپ میکند. ما در کشوری زندگی میکنیم که مردمان عیب میدانند که به کسی پول بدهند که برای آنها نقدی بنویسند .ما به پستچی پول میدهیم و شاعران را متلذذ میکنیم .
ما تا ساعت سه و نیم صبح میخوانیم و مینویسیم. صبح ساعت ده بیدار میشویم، میرویم بیرون نانی میگیریم، عسل و مربا و پنیری میخریم و به خانه برمیگردیم.کتاب ورق میزنیم و میخوانیم و یادداشتبرداری میکنیم. بعد ناهاری تدارک میبینیم و سپس به کتاب شاعر نظری میاندازیم و زیر اشعار خطی میکشیم و نظری میدهیم و سپس به فراخور آن دفتر، مطلب مینویسیم. بعد از آن عصر در باغکوچههای شهر شیراز ، قدمی میزنیم و شعری شکار میکنیم و به خانه برمیگردیم و اخباری گوش میدهيم و فوتبالی میبینیم و موسیقی گوش میدهیم و تکهای نان و پنیر و تخممرغی تناول میکنیم و آنگاه بر سر مطلب میرویم و چند صفحه مطلبی با قلم موبایل مینویسیم برای ناشر و دوباره ساعت سه یا سه و نیم میخوابیم .من این تکرار را دوست دارم. میخوابم که بتوانم بخوانم و بنویسم اما مطلب تکراری را حتیالمقدور نمینویسم و نتوانم که بنویسم.
نمیدانم چرا میگویند من پرکارترین آدم عالم هستم؟ من فقط چهار ساعت میخوانم و دو ساعت و نیم مینویسم، مابقی ساعتها در پی امور منزل هستم .آنها که نمینویسند یا کم مایه میگذارند، ما را متهم به پرکاری میکنند. من، خودم، میدانم کیفیت کار باید عالی و خوب و حتی متوسط باشد، نباید کار بدی را به بازار دهیم. تو اگر روزی یک صفحه بنویسی سالی دو یا سه کتاب میتوانی به بازار نشر دهی .نمیدانم توانستهام به سؤال شما پاسخ بدهم یا نه؟ اکنون دیری است که کتابخانهام، مرا بیرون کرده است چون کتابخانهی من جا ندارد. کتابخانهی من پر از کارتن کتاب شده است.
پرسش: گفتید، کتابخانه… آدم یک کتابخانه لازم دارد که فقط کتابهای شما درآن باشد. حیف که با توجه به شرایط اقتصادی نابسامان، برای بیشترکتابخوانها تهیهی کتاب دشوار شده است. از ضرورت کتاب و کتابخوانی برای ما بگویید.
پاسخ: من نمیتوانم که نخوانم و ننویسم. گاهی مینویسم که به ناشناختههایم پاسخ بدهم. مرتب دنبال کارهای جدیدی هستم، با دوستی چون داریا به کتابفروشیهای بزرگی پا میگذاریم تا آخرین اثر منتشر شده را بخوانیم و دربارهی آن حرف بزنیم و دربارهی آنها بنویسیم. منظورم علی ضامن داریا، شاعر، منظومه سرا و نویسنده است. «داریا» یار غار ماست که اهل سفر و در حضر است و عاشق کتابهای فلسفی و موسیقی است.
من به قول استاد شمس لنگرودی پشت شط بزرگی بودم، شط لبریز شد و من پخش شدم. نیما و فروغ فرخزاد هم چنین بودند، حیف که زود، این جهان گذران را ترک کردند.
ببخشایید! من از بیرون به خودم مینگرم، نمیخواهم از خودم تعریف کنم. من تا ۴۷ سالگی فقط مقاله و شعر و داستان و نمایشنامه مینوشتم و در مطبوعات با نام مستعار کار میکردم . من بعد از ۴۷ سالگی استارت زدم. ابتدا آنتولوژی نثر ایران و دربارهی شعر معاصر ایران نوشتم و یک دفتر شعر از خود نوشتم به نام «زیباترین زمین» و سپس آنتولوژی ربایی (رباعی) را نوشتم و اندیشهی خیام را در اشعار و داستانهای ایرانی دنبالکردم و «ترانههای پر تشویش» را نوشتم و بعد، آنتولوژی غزل را در ايران دنبال کردم و به غزلهای معاصر رسیدم. هرکسیکه بخواهد ادبیات ایران را بشناسد باید همین کار را بکند. اکنون ۱۱۵ کتاب در شعر، داستان، رمان، نمایشنامه و ترجمه بر بساط نشر نشاندهام.
پرسش: در مورد تفاوت ربایی و رباعی برای ما بگویید.
پاسخ: در پانوشت کتاب خیام و پساخیامیان این مطلب را شرح دادهام که ربایی به معنی روا بودن، آواز سوزناک و ربایندگی یا به معنی عنوانی است که در پیشانی کتاب نهادهایم. درحالیکه رباعی واژهای عربی است که خود پژوهشگران عرب آن را ترانه یا دوبیتی فارسی نامیدهاند.
پرسش: در بین آثار شما مجموعهی «شعر زمان ما» پرمخاطب و کاربردی است. بهنظرم مخاطب شما در این مجموعه، حداقل سه گروه باشند: گروهی که علاقهمند به حوزهی شعر هستند. دوست دارند شعر خوب بخوانند. با شاعران خوشنام آشنا شوند و از معنی شعر سر دربیاورند. گروه دیگر شاعران جوان هستند که باید از تجربههای ارزشمند نقد در شعرهای خود استفادهکنند .گروه سوم کسانی هستند که در حوزهی نقد شعر فعالیت میکنند. شما با این تقسیمبندی موافقید؟
پاسخ: تقریباً با این تقسیمبندی موافق هستم. ما اول به همین فکر بودیم که شعرهای خوب شاعران را انتخاب کنیم. هرکدام از این شاعران متعارف به تقریب دو هزار صفحه شعردارند، من دویست صفحه شعر انتخاب کردهام. شعرهایی که در حافظهی جمعی مردم هنوز جا مانده و شعرهایی که ساده و زیبا و استوار بوده و شکل مطلوبی دارند .واقعاً انتخاب این اشعار بسیار سختتر از نقد است . من روزهای سختی را سپری کردم تا ایدهی مرکزی این اشعار را پیدا بکنم .
بعضیها در ربع ساعت، دیوان شعر شاعران را علامت میزنند و شعرهایی انتخاب میکنند که سر و ته ندارد. این کارها کتابسازی است. من در یک سال، وقت میکنم یک کتاب چاپ کنم .
بله گروههایی هم هستند که به دنبال خواندن نقد اثر هستند. مثلاً کتاب شعر زمان منوچهر آتشی اکنون در آستانهی چاپ هشتم قرار گرفته، درصورتیکه کتابهای منفرد شاعر حتی به چاپ دوم نرفته و در انبارها خاک میخورد .نشر ما روبهروی دانشگاه تهران است. دانشجویان نقد شعر شاعران را دنبال میکنند و برای تحقیق میخوانند و کتابها را میخرند.
پرسش: استاد ما را مهمان شعرهای خودتان نمیکنید؟
پاسخ: سه شعر کوتاه برای شما مینویسم:
«ققنوس»
نه آن که فکرکنی
نمیتوانم
زیباترین لعبتکان جهان را
در یک تور بیندازم و
بچرخانم
من هیمهی دستان ویرانگرت بودم
میخواهم هر روز
ققنوس
هر روز
خاکسترت باشم
شعر دوم : « در هوای هری»
نه پروانه کشتم
نه فروهر بر کتیبه کشیدم
هوای هرات داشتم
بخارا
ایل من نبود
شعر سوم : « سرنوشت »
سرگذشت من
سرنوشت کوله بارم بود
باید آن را
بر روی شانه هایم میگذاشتم و
پرواز میکردم
پرسش: شعرهای شما بیشتر به چه سبکی سروده شده؟ به نظر شما آیا شعرتاویلپذیر هست؟ آیا شما معتقدید شاعر نباید حرفی در مورد منظور و مفهوم شعرخودش بیانکند و همه چیز به عهده خوانده و نقاد هست؟ یعنی شبیه عبارت مرگ مولف، بگوییم مرگ شاعر بعد از نوشتن شعر…
پاسخ: فکر میکنم که اسلوب و سبک شعر من، سپید – نيمايی باشد، من به ریتم درونی و بیرونی شعر، توجه وافری دارم. جهت دوربین نگاه من عالم واقع است، این رئال در ادامهی شعر به ذهن وصل میشود و شعر ممکن است سوررئال بشود. مثلاً در شعر کوتاه :
سرگذشت من
سرنوشت کولهبارم بود
باید آن را بر روی شانههایم
میگذاشتم و
پرواز میکردم
درواقع «کوله بار و شانه»؛ شعر را به عالم واقع میبرد، ولی در اينجا «سرگذشت و سرنوشت و پرواز» با «کوله بار و شانه» درهم ادغام میشود و شعر را تأویلی میکند. شاعر هم با سرنوشت و هم کولهبار به پرواز درمیآید. این پرواز درواقع هم میتواند عینی باشد و هم ذهنی .
شاعر میتواند شعر خود را نقد کند و از بیرون به شعر نگاه کند و خودش را در آینهی شعر بنگرد .
من نمیدانم این شعر را در چه موقعیت تاریخی گفتهام و نمیدانم واقعاً در آن موقعیت چه میخواستم بگویم. شعر از رگ و پی و عضلهی من بیرون آمده است. به همین دلیل حتماً مطلبی برای گفتن داشتهام .
بر این باورم که شاعر نباید بسیار به صور خیال بها بدهد، گاهی باید مثل شاعران نسل بیت (آواره) ضد شعر گفت. مثلاً بوکفسکی میگوید:
در اتاق قبر
بی شراب
بی سیگار
و
خدا را شکر
که این اتاق هست
بعضیها اینها را شعر نمیدانند ولی من این قطعه را شعر میدانم، چون بر من تأثیر گذاشته است .نظریهی «مرگ مؤلف» گاهی برای نقد این اشعار ضروری است .البته قضیهی «مرگ مؤلف» گاهی مؤثر نیست. فکر کنم رولان بارت وقتی میخواست نقدی دربارهی پوشکین بنویسد، نقدی زندگینامهای بر آن شعرها جاریکرد.
پرسش: استاد نظر شما دربارهی رابطهی شعر و سیاست چیست؟
پاسخ: فکر میکنم درخاورمیانه، شاعر باید به اجتماع و سیاست و مردم تعهد داشته باشد و شعرش آینهی روزگار خودش باشد، چون در خاورمیانه حزب درست و حسابی نیست، شاعر و نویسنده باید جای احزاب با هنر والا سخن بگویند و مسئولان را متقاعد کنند که به مردم خدمت بکنند .انقلاب در خاورمیانه با نام خدا شروع میشود. در اروپا اصلاحات با نام آزادی استارت میخورد. خدا در خاورمیانه جای احزاب را پر میکند. شاعر باید آزادیخواه باشد .واقعاً نمیشود مردم در خفقان و فقر غوطهور باشند؛ ولی شاعر در دریا و جنگل با معشوقاش سخن بگوید .البته من شعر تغزلی را رد نمیکنم، نمیشود کسی را مجبور کرد که شعر سیاسی و اجتماعی بگوید. ولی واقعاً سخته برای شاعری که خدا به او استعداد و قریحه داده ولی آن استعداد را صرف معشوقهاش میکند.
پرسش: میدانید استاد شما از ابتدا در مسیر مورد علاقهی خود بودید، به مسیر زندگی شما غبطه میخورم. شما
میدانید که من در رشتهی دیگری درس خواندم و به کار دیگری مشغول بودم. درواقع از مسیر دشواری عبورکردم تا دل به دریا بزنم و به دنیای مورد علاقهی خودم برگردم. واقعاً خوشحالم که کتابهای شما در چنین روزگاری به چاپهای مکرر میرسد. اگر تأمین مالی وجود داشته باشد چرا باید نویسندگی شغل دوم آدمها باشد؟ چرا باید این همه نویسندهی گرفتار و سرگردان داشته باشیم که محتاج نان شب باشند؟ همین مشکلات است که باعث میشود مادر و پدرها به فرزندانشان توصیهکنند که دنبال نویسندگی نروند. شما در این مورد چه فکر میکنید؟
پاسخ: سرنوشت آدمی را به هرکجا که میخواهد و نمیخواهد پرتاب میکند. آدمی باید بتواند آن سرنوشت را مهار کند یا برود همراه سرنوشت و با آن خوش باشد .معلوم است که شما این عشق را تجربه کردهاید. من در خانوادهای بزرگ شدم که تمام برادران من پزشک و مهندس شدند، خودم انتخابکردم که رشتهی ادبیات را دنبالکنم. برادر بزرگم مرا میگفت: « ادبیات دسر است جای غذا را نمیگیرد.» او درست میگفت، چون میدانست و میدید که ادبیاتیها وضعیت اقتصادی خوبی ندارند. ما کمتر آدمی را میشناسیم که از ادبیات نان خورده باشد و نان بخورد .شاید شاملو، شاید نصرت رحمانی یا محمود دولتآبادی خورده باشند یا میخورند .من اما ای جان؛ پروردهی نعمت ادبیات هستم، گاهی سی میلیون در ماه در این وضعیت ناهنجار از ناشر میگیرم. آنکس که تمام وجودش را صرف رشتهی هنر و ادبیات بکند حتماً ادبیات و هنر، هوای او را دارد و به او خوراک میدهد که زنده بماند .این که میگویم همه استثناست. شاعران و نویسندگان در ایران باید با دو بال پرواز کنند؛ با بال مادیات و با بال ادبیات.کاری نمیتوان کرد، مردم خیلی کتاب نمیخوانند چون جامعهی متوسط به تقریب از بین رفته، طبقهی فرودست هم دغدغهای به نام ادبیات ندارند. ادبیات همیشه کتکخور بوده. در زمان قدیم، آنوقت که دانشآموز بودم، معلم ادبيات ما میگفت: «هدایت رو نخون خودکشی میکنی، بهرنگی رو اگر بخونی تو را میگیرند و چوب توی آستینت میکنند».
در کشورهای اروپایی، وضعیت بهتره. موراکامی ژاپنی در انگلستان یک کافهی پر و پیمانی داشت که شش نفر کارگر داشت. یک روز خوابیده بود روی چمن و حال میکرد به سر کارگرش تماسگرفت که: «من میخوام برم رمان بنویسم، تو برو دنبال فروش کافه.» طرف حیرت کرد و گفت بابا داری ریسک میکنی، ما اوضاع خوب و مناسبی داریم. لااقل کافه رو بده دست من، خودت برو چرت و پرت بنویس. اما موراکامی قبول نکرد. گفت نویسندگی تمرکز میخواد، باید دربست در خدمت نوشتن باشی. موراکامی خودش میگفت: «من اصلاً نمیدونستم نویسندگی چیه، رمان چی چیه، من رفتم رمان هانیبال یا چیز دیگه نوشتم، پانصد هزار تا فروشکرد»… تیراژ کتابهای موراکامی بیش از سه میلیونه. الآن او پیپ میکشد و رمان مینویسد ولی کتابهای ما تیراژ آخرش ۵۰۰ کتاب هست. کسی دیگر کتاب نمیخرد. ما هم مینویسیم چون کار دیگری بلد نیستیم.
لینک دریافت پیدیاف شماره هشتم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ زمستان ۱۴۰۳:
انتشار فصلنامهبینالملليماهگرفتگی سال دوم/شماره هشتم/زمستان ۱۴۰۳(دريافت فایل پیدیاف)
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_دوم
#شماره_هشتم
#زمستان_۱۴۰۳
موارد بیشتر
فصلنامۀ ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳( گفتوگوی اختصاصی نرگس جودکی با مرداد عباسپور)
فصلنامۀ ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳ (داستان کوتاه “بیهای داوود چرخی” به قلم قباد آذرآیین )
فصلنامۀ ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳ (داستان کوتاه “انارهای نورس” به قلم مها دیبا )