خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

نگاهی به یکی از شعرهای دفتر شعر “خون‌آفرودیت” اثر طلوع جهان‌شاهلو ( عباس شکری)

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت

نگاهی به یکی از شعرهای دفتر شعر “خون‌آفرودیت” اثر طلوع جهان‌شاهلو
نشر آفتاب، نروژ – 2024

✍️ نویسنده و منتقد: عباس شکری

زبانی خشن با احساسی ژرف از درد

 

از خودم فرار کرده‌ام

از ماهی‌هایی که در سرم شنا می‌کنند

از جمجمه‌های متلاشی شده‌ی آویزان از موهایم

از بوی جنازه در مشامم

تکیه داده‌ام به این درخت که انگار دختری‌ست که هزار مرد

خود را با طناب از شاخه‌هایش دار زده‌اند

چشم زامبی‌ها را خون گرفته است

دهان زامبی‌ها را خون پر کرده است

پس من چرا هنوز در خیابانم؟

از صورت ندا فرار کرده‌ام

از چشم‌های درشت و باز ندا فرار کرده‌ام

از لرزش خفیف بدنش

از صندوق‌های رای

میان زندگی و مرگ هر کسی چیزی حایل است

میان زندگی و مرگ من شعر حایل بود

میان زندگی و مرگ لباس شخصی‌ها جنده‌ها حایل‌اند

از صدای شلیک و بوی بنزین میان گاز اشک‌آور فرار کرده‌ام

از صورت ندا تا گردن نوید

از مرگ فرار کرده‌ام

با اینکه تمام مرگ‌ها را روی خودم اجرا کرده‌ام

مثل فکر کردن تو به خودکشی روی آب‌هایی که با مهاجران سرگردان بودی

با اینکه تو اره را از حلقوم جمعیت بیرون کشیدی

با اینکه با اره‌ها لای ازدحام بودی

از نخل‌ها فرار کرده‌ام

از آبادان فرار کرده‌ام

گرمی خون تو در کارون جاری بود

از قتال‌ترین خاطرات تاریخ فرار کرده‌ام

کارگری در حلبی‌آباد به برنوی روی دیوار اشاره می‌کند و به زنش می‌گوید:

“یه روز مادر همه‌شون و با این برنو میگام”

از خونی که در چهره‌اش می‌دود فرار کرده‌ام

از ترشح چرکابه در ضریح

از عفونت سرریز شده در تاکسی‌ها

از جنازه‌ی رود‌ها

از لابه‌لای زباله در ارواح و اشیا

از سرطان گرفتن زیبایی از معماری شهرها فرار کرده‌ام

حتا اگر این قصه به جاهای خوبی رسید

بیست سالگی ‌م از من فرار کرده است

مردی در دادگاه ایستاده

با اینکه تمام آسمان را یک نفس تو می‌دهد

از بوسه‌ی او فرار کرده‌ام

من جنون انباشته در تمام جنایت‌هایم

از انعکاس این جنون

از قانون جنگل فرار کرده‌ام

می دویدم و زبان شاعران از شاخه‌های درخت آویزان بود

می دویدم و دهان مرده‌ای سرود می‌خواند

می دویدم و گشت ارشاد گفت : خانم سرنیزه از پستان‌هات آویزونه…

***

 

این شعر تصویری دردناک و عمیق از رنج‌ها و بی‌عدالتی‌های جاری در جامعه ایران است. این شعر با جسارت به وضعیت سرکوب و خشونت اشاره می‌کند، به ویژه با تمرکز بر مرگ ندا آقاسلطان و دیگر قربانیان نظام. از همان ابتدا، مخاطب با فضایی سنگین و تاریک مواجه می‌شود که شاعر با بیانی تکه‌تکه و آشفته، آن را به تصویر می‌کشد. این سبک نگارش به خوبی حس گسستگی و بی‌قراری شاعر را منعکس می‌کند و مخاطب را وارد دنیایی می‌کند که در آن هر لحظه پر از تعلیق و وحشت است. با این مقدمه کوشش می‌کنم اجزای شعر را واشکافی کنم:

 

ساختار و فرم شعر

 

شعر به طور کلی دارای ساختاری آزاد و بی‌قاعده است. نبود وزن و قافیه مشخص، آزاد بودن قالب شعر و نوعی پراکندگی در ابیات، نشان از نوعی بی‌قراری ذهنی و روانی شاعر دارد که با مضمون شعر کاملاً هماهنگ است. زبان شعر به شکلی تکه‌تکه و گسسته تنظیم شده که به شکل مؤثری حس گسستگی درونی و پریشانی را به مخاطب القا می‌کند.

شاعر از تکنیک‌های جریان سیال ذهن استفاده کرده است. عبور سریع از یک تصویر به تصویر دیگر، بی‌نظمی فکری و تغییرات ناگهانی موضوعات، همه به نوعی حاکی از تلاشی برای فرار از واقعیت‌های دردناک و عذاب‌آور است. این تکنیک علاوه بر تأثیر احساسی، به ساختار کلی شعر انسجام می‌بخشد و آن را در عین آشفتگی، به یکپارچگی رسانده است.

تصویرها و نمادها

تصویرهای این شعر بسیار نمادین و گاه بسیار خشن و شوک‌آور هستند. از جمله این تصاویر می‌توان به “جمجمه‌های متلاشی شده”، “چشم زامبی‌ها”، و “مردانی که از شاخه‌های درخت دار زده‌اند” اشاره کرد. این تصاویر، تصویری دهشتناک و بی‌رحم از مرگ و سرکوب خلق می‌کنند. شاعر با استفاده از این تصاویر سعی در نشان دادن عمق فاجعه دارد و مخاطب را به چالش می‌کشد تا در مورد خشونت و بی‌رحمی تأمل کند.

نمادهایی مانند “نخل‌ها”، “آبادان”، “کارون”، و “حلبی‌آباد” به تاریخ معاصر ایران و مکان‌هایی که نماد زخم‌های تاریخی و اجتماعی هستند، اشاره دارند. آبادان و کارون نماد مقاومت و سرکوب تاریخی‌اند؛ همچنین تصویر “کارگری در حلبی‌آباد” به نوعی نشان‌دهنده سرکوب طبقاتی و اجتماعی است که در جامعه ریشه دوانده است.

زبان و لحن

زبان شعر به طرز عمدی خشن و بی‌پرده است. شاعر از واژگان و اصطلاحات تند و رادیکال مانند “جمجمه‌های متلاشی شده”، “مردی در دادگاه”، “سرنیزه از پستان‌هایت آویزان است”، استفاده می‌کند که فضای سنگینی را برای خواننده می‌سازد. این انتخاب‌های زبانی، علاوه بر انتقال حس سرکوب و خشم، نشان‌دهنده اعتراض عمیق شاعر نسبت به بی‌عدالتی‌ها و نابرابری‌هاست.

لحن شعر ترکیبی از خشونت و ناامیدی است. در برخی لحظات لحن سرد و تلخ می‌شود و در لحظاتی دیگر، خشونتی عریان و بی‌واسطه به خود می‌گیرد. شاعر در این لحن‌ها به‌نوعی به دنبال انتقال رنج و دردهای شخصی و جمعی خود است.

مضمون و محتوا

مضمون اصلی شعر، فرار است؛ فرار از واقعیت‌های تلخ و وحشتناکی که زندگی انسان ایرانی در دهه‌های اخیر را تحت تأثیر قرار داده است. از مرگ، خشونت، و سرکوب فرار کردن، اما در عین حال اسیر این واقعیت‌ها ماندن، در سراسر شعر احساس می‌شود. حتی در جایی که شاعر می‌گوید «من جنون انباشته در تمام جنایت‌هایم»، به نوعی به این اشاره دارد که خشونت و جنایت به بخشی از هویت فردی و جمعی تبدیل شده و فرار از آن غیرممکن است.

مرگ ندا، که به وضوح اشاره به ندا آقاسلطان دارد، یک نقطه‌ی محوری در شعر است. شاعر نمی‌تواند از صورت و چشم‌های باز ندا فرار کند؛ چرا که این تصویر به نماد ظلم و بی‌عدالتی بدل شده است. همچنین به گردن نوید افکاری اشاره می‌شود، که او نیز یکی از قربانیان سرکوب حکومتی بود. این ترکیب تصاویر نشان‌دهنده تلاشی برای پیوند دادن فردیت قربانیان به یک روایت کلی از خشونت حکومتی است.

سانسور و سرکوب

شعر به وضوح از وضعیت سانسور و سرکوب در ایران صحبت می‌کند. سانسوری که نه تنها در رسانه‌ها و ادبیات وجود دارد، بلکه در خود انسان‌ها و زندگی روزمره نفوذ کرده است. تصویری که شاعر از “لباس شخصی‌ها” و “گشت ارشاد” می‌دهد، نماد فشارهای مداوم حکومت بر مردم است. همین‌طور اشاره به “قانون جنگل” به شکلی نمادین به نظام حاکمیتی اشاره دارد که در آن زور و خشونت حکمفرماست.

سانسور نه تنها در کلمات، بلکه در روح و روان افراد نیز نهادینه شده و آنها را وادار به فرار می‌کند. فراری که در نهایت به جایی نمی‌رسد و انسان‌ها همچنان در دام خشونت، ترس و بی‌عدالتی گرفتار می‌مانند.

 

کلام فرجامین این‌که؛ این شعر بازتابی از دنیای پیچیده و تاریک ایرانی است که در سال‌های اخیر تحت فشارهای شدید سیاسی و اجتماعی زندگی می‌کند. با استفاده از تصاویر تیره، نمادهای عمیق و زبان خشن، شاعر توانسته است یک تجربه‌ی احساسی و ذهنی عمیق از درد و رنج مردم را به تصویر بکشد. از دیدگاه نقد ادبی، این اثر موفق شده تا از مرزهای زبان و فرم عبور کند و به بیانی نیرومند و مؤثر دست یابد که مخاطب را به چالش می‌کشد و از او می‌خواهد با واقعیت‌های تلخ جامعه مواجه شود.

 

اکنون و برای هم‌آوایی با سایر شاعران ایران و جهان، نمونه‌های این‌جهانی این شعر را می‌خوانیم که مشت نمونه‌ای است از خروار:

 

نمونه‌های داخلی (ایران):

 

  1. احمد شاملو: شاملو یکی از برجسته‌ترین شاعران معاصر ایران است که در بسیاری از آثارش به مسائل اجتماعی و رنج کارگران و فرودستان پرداخته است. در شعرهای شاملو، کارگران نماد ظلم‌پذیری و همچنین مبارزه برای عدالت و آزادی هستند.

 

نمونه:

 

“ما

ناگهان

در صفی ایستاده‌ایم،

بی آنکه بدانیم.

رنج ما

این‌جا است.

نانی که هر روز می‌خوریم

زهر است.”

 

شاملو در اشعارش گاهی به کار و زحمت فرودستان اشاره می‌کند و از این طریق به نقد ظلم و نابرابری اجتماعی می‌پردازد. او در بسیاری از اشعارش به وضعیت اجتماعی مردم و نابرابری‌ها اشاره می‌کند. این شعر نیز با تصویر صف ایستادن و نان، اشاره‌ای به زندگی سخت و ناعادلانه مردم در جوامع سرکوب‌گر دارد.

 

  1. سیاوش کسرایی: کسرایی از شاعران متعهد به مسائل کارگری و طبقاتی است. یکی از معروف‌ترین شعرهای او، «آرش کمانگیر» است، اما در اشعار دیگرش نیز به زندگی کارگران و زحمت‌کشان پرداخته است.

 

نمونه:

 

“من کارگرم، من رنجبرم، خون می‌ریزم از دست‌هایم.”

 

  1. مهدی اخوان ثالث: اخوان ثالث شاعری است که به‌ویژه در دوران بعد از کودتای 28 مرداد به سراغ مضامین اجتماعی رفت. شعر او بازتاب درد و رنج طبقات فرودست جامعه و وضعیت نابسامان آنها در دوران‌های مختلف تاریخی است.

 

نمونه:

 

“زمستان است،

و سکوت و مرگ همه جا سایه افکنده،

در خیابان‌ها و میدان‌ها،

و در دل کارگران.”

 

نمونه‌های بین‌المللی:

 

  1. برتولت برشت (Bertolt Brecht):

 

برشت، شاعر و نمایشنامه‌نویس آلمانی، به طور گسترده به مسائل اجتماعی و سیاسی از جمله شرایط کارگران و استثمار آنها پرداخته است. آثار او سرشار از انتقاد از سرمایه‌داری و بی‌عدالتی‌های اجتماعی است.

 

نمونه:

 

“چه‌ کسی دیوار بزرگ چین را ساخت؟

آیا امپراطوران چین این دیوار را ساختند؟

آنها خود آجر را بر دوش گذاشتند؟

چندین شب برای کسانی که در کار بودند، آماده شد؟”

 

  1. کارل سندبرگ (Carl Sandburg):

 

سندبرگ، شاعر آمریکایی، به خوبی نمایانگر زندگی سخت کارگران و زحمتکشان است. او اغلب از شهرهای صنعتی و کارگران به عنوان سوژه‌های شعرش استفاده می‌کند.

 

نمونه:

 

شیکاگو، شهر شانه‌های سترگ،

قصاب خوک‌ها برای جهان،

سازنده ابزار و انباردار گندم،

بازیگر ریل‌ها و بارکش ملت.

 

  1. پابلو نرودا (Pablo Neruda):

نرودا، شاعر بزرگ اهل شیلی و برنده جایزه نوبل ادبیات، در بسیاری از شعرهایش به زحمتکشان و رنج آنان پرداخته است. او از استعمار، استثمار و بی‌عدالتی‌های اجتماعی به شدت انتقاد می‌کند.

 

نمونه:

 

“من بر سنگ‌ها دست کشیده‌ام

بر روی قلب‌های زحمتکش

و بر شانه‌های آنان

باری سنگین از کار را یافته‌ام.”

 

  1. ویلیام بلیک (William Blake):

بلیک یکی از شاعران انگلیسی قرن هجدهم و نوزدهم است که در بسیاری از اشعارش به مسائل اجتماعی و استثمار کارگران، به‌ویژه کودکان کار در انقلاب صنعتی انگلستان پرداخته است.

 

نمونه:

 

و او آرام شد، و همان شب

تام در خواب بود و رؤیایی دید!

هزاران رفتگر، دیک، جو، ند و جک،

همه در تابوت‌های سیاه به بند کشیده شده بودند.

 

این شاعران با بهره‌گیری از زبان و تصاویر قوی، توانسته‌اند وضعیت سخت و طاقت‌فرسای کارگران و فرودستان جامعه را به تصویر بکشند و همدلی و آگاهی نسبت به این گروه‌ها را افزایش دهند.

 

#جستار
#طلوع_جهان_شاهلو
#عباس_شکری
#خون_آفرودیت
#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت
#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی