خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

دوشنبه‌ها با داستان (داستان کوتاه ” کِرم‌ها ” اثر سیمین نادمی)

دوشنبه‌ها با داستان

داستان‌های منتخب
به کوشش دبیر داستان سودابه استقلال

داستان کوتاه ” کِرم‌ها ”
✍️سیمین نادمی

 

زود قندهامو کردم تو دهنم. خیلی قند دارم تو جیب هام. پنج تا دارم.

آقام زد پس کله‌م:

«در بیار دستتو از اون گالۀ دولاب.»

با عصاش زد رو پام: «‌حیوون نمی‌فهمی نباس با کفش بیایی سرِ بینه؟»

با دست‌هاش فشار داد رو سرم، رو تنم. دردم اومد. لباسامو سفت از تنم کشید بیرون. عصاشو گذاشت زمین. گفت: «‌به جای لباس باید پوستتو بکنم نره‌خر.»

می‌شینه. لباساش رو درمی‌آره. هیچ‌کی لباس نداره. همه خندیدن. لُنگ بستن به خودشون. آقام شلوارشو کشید پایین. سفت جیب‌هامو گرفتم. قندهام تو جیبمه. آقام زد رو دست‌هام: «ول کن شلوارتو کره‌خر. درش بیار.»

شلوارمو می‌کشم بالا. قندهامو گذاشتم تو جیبم. غلام پنج تا قند داد. خندید. گفت:
«بیا انچوچک اینا مال تو. قایم کن کسی ازت نگیره.»

منو چسبوند به دیوار خرابه. آقام با عصاش زد تو پای غلام. دردم اومد. گفت:

«دفعه بعد جوری می‌زنمت صدای سگ بدی، غلام زردنبو.»

آقام لباس نداره. سردمه، لباس تنم نیست. ننه گفت: «‌تو آبِ سرد سینه پهلو کردی.»

آبِ نهر زیاده. افتادم توش. سردم شد. نهر آب جلوی امام‌زاده سرده. یخ کردم. دندونام خورد تو سرم. صدای داد اومد. آقام دستمو زور می‌ده. با خودش برد تو حموم. پام خیس شد. به ننه گفت: «‌باز جاشو خیس کرده؟ شیطونه می‌گه بزنم له‌ولورده‌اش کنم با همین عصا.»

حموم داغه. چشمام نمی‌بینه. تاریکه. آقام آبِ داغ سماورو ریخت رو سرم. رو تنم. سرم سوخت. آبِ داغ دوست ندارم. از پشت کمال افتادم تو نهر. خیس شدم. لرزلرز زدم. آب سرده. کمال گفت: «کولم کن تا سر مزار.»

یک مشت گردو  داد. هشت تا. یه عالمه گردو. کولش می‌کنم تا سر مزار. ننه جلوی امام‌زاده زد تو صورتش: «‌آقا دستم به دومنت. روم سیاه.»

از چشماش آب اومد. کمال با چوب زد به گلدسته. گلدسته چرخید. افتاد توی آب. سرمو سفت گرفتم. خواست بیفته رو سرم. کمال از کولم اومد پایین. گردوهامو گرفت. یه لقتِ سفت زد تو پشتم: «‌نری پیش آقات گوه زیادی بخوری انچوچک.»

پشتم درد اومد. آقام خوابوندم رو زمین. زمین سفته. داغه. مسلم پشتمو می‌شوره. آب جوش می‌ریزه رو پشتم. آقام به مسلم گفت:«پول چرک کفِ دسته.»

غلام گفت: «پولمون کجا بود؟»

کمال گفت: «لیس پس لیس‌بازی کنیم سر ِ انچوچک.»

دوتایی خندیدن. منم خندیدم. آقام با دست‌هاش سفت زد تو صورتم. صورتم سوخت.

ننه گفت: «دستت بشکنه مرد.»
آقام زد تو پام. عصاش درد داره. قندهام تو خرابه گم شد. هشت تا قند دارم. شلوارم خیس شد. شلوارمو کشیدم بالا. آقام گفت: «بار آخرت باشه دنبال این لش‌ولوش‌ها می‌ری.»

از چشمام آب اومد. تو حموم فوته. آقام یه عالَم قند می‌خوره با چایی. فوت کرد تو چایی. به من نداد. اسد بندری فوت کرد تو سیگار. اخ تف کرد تو حیاط. ننه گفت: «مرتیکه الاغ. از مستراح رفتنش معلومه نجس پاکی سرش نمی‌شه.»

اسد به نرگس خندید. فوت کرد تو سیگار. نرگس جیغ زد. آقام به نرگس گفت: «زبون آدمیزاد حالیت نمی‌شه، آب به خیکش نبندی شب‌ها؟»

سرمو سفت فشار دادم. جزجز کرد. داد زدم: «آقا جون… آقا جون سرم داغ شده. کِرم‌ها اومدن تو سرم. می‌خوان قندهامو بگیرن.»

آقام زد تو گوشم: «بس کن زنجموره رو توله‌سگ.»

مسلم دلاک به آقام مشت می‌زنه. مشت می‌زنه به پشتش. حموم تاریکه. فوت کردم تو هوا. تو دست‌هام فوت کردم . فوت حموم گرمه.

آقام به مسلم گفت: «خوب مشت‌ومال بده. یه دست هم به این حیف نون بکش.»

با لقت زد تو کمرم. آقام پشتش درد نداره. سرش درد نداره. مسلم با دست‌هاش سفت کشید رو گردنم. تنم می‌سوزه. رمضون یخی یه کاسه شربت داد به آقام. آقام هورت می‌کشه… هورت می‌کشه این هوا…

ته‌کاسه رو داد به من. منم هورت کشیدم این هوا. شربتش سرده. خوشمزه است. مزه قند می‌ده. نرگس از گنجه به من قند داد. ننه گفت: «کوری، نمی‌بینی دندوناشو کرم خورده؟»

کاسه رو سر کشیدم. دلم سرد می‌شه. چشمام یخ کرد. سرم تیر می‌کشه.

ننه از تو نهر منو آورد بیرون. از چشماش آب اومد. منو خوابوند رو زمین. زد تو صورتش. گفت: «آقا دخیلتم. به روسیاهی‌ام نگاه نکن.»

تنم خیس شد. یخ حوض رفت تو تنم. سردم شد. نرگس افتاد تو حوض. پیرهنش خیس شد. یخ حوض رفت تو تنش. دور حیاط دوید. جیغ زد. اسد خندید. دنبالش کرد. نرگس به اسد فحش داد. ننه زد تو سرش. گفت: «یا امام غریب بچه بی‌زبونمو از تو می‌خوام.»

ننه به نرگس گفت: «دهنشو واکن، جوشونده رو بریزم تو حلقش.»

دهنمو سفت کردم. تلخه. دوست ندارم. قند خوشمزه است. ننه به اسد گفت: «بیا دم دست من. این ورپریده که نمی‌تونه.»

دست اسدو زور دادم. خودمو زدم. دستم رفت تو چشم‌هاش. تلخ بود. ننه گفت: «این قدر دقم نده.»

اسد داد زد: «وا کن گاله رو.»

گفتم: «تو گوه نخور تخم‌سگ.»

اسد بندری دست‌هامو گرفت. دهنمو زور داد. دست‌هاش این هواست. نرگس گفت: «دست‌های اسد بو گند می‌ده.»

اسد به نرگس خندید. دستِ اسدو گاز گرفتم. خندید. گفت: «ولد چموش.»

ننه گفت:« بخور تا قندت بدم.»

نرگس به ننه گفت: «از اسد می‌ترسم. شکل غول بیابونیه.»

ننه گفت: «ولش کن بچه‌مو. تموم شد.»

گوشه چارقدشو کشید به دهنم. گفت: «اسد چند بار بگم، مستراح می‌ری، آفتابه رو تو حوض نزن.»

اسد فوت کرد تو سیگارش. به دستای نرگس نگاه کرد. خندید.

آقام دستمو کشید. گفت: «تکون نخور، تن‌لش.»

نرگس گفت: « ننه ازش عقم می‌شینه. تو پله‌های زیر زمین دستمو گرفت. الکی خندید.»

آبِ سماور ریخت رو سرم. تنم می‌سوزه. آبش داغه. از پشتِ کمال اُفتادم تو نهر. یخ کردم.

گلدسته افتاد تو آب. شکست. می‌خواست بیفته رو سرم. صدای داد اومد. سرمو سفت گرفتم. داد زدم: «آقا جون… آقا جون کرم‌ها اومدن تو سرم.»

تنم می‌سوزه. سرم جزجز کرد. آقام گفت: «کم زوزه بکش توله‌سگ.»

نرگس افتاد توی حوض. سردش شد. اسد دور حوض دنبالش کرد.  نرگس جیغ کشید. سرشو گرفت. پیرهنش خیس شد. لرزلرز زد. از چشم‌هاش آب اومد. اسد خندید. پیرهن نرگسو گرفت. نرگس لباس اسدو چنگ زد. فحش داد. غلام منو سفت چسبوند به دیوار. کمال دستمو سفت بست. دردم اومد. قند نخوردم. نرگس مشت زد به شکم اسد. رفت بالای پله‌ها. دیوار اومد جلو، خورد به نرگس. نرگس جیغ زد. ننه رو صدا کرد. اسد بندری پیرهن نرگسو کشید. دست‌های اسد این هواست.  بو خلا می‌ده. دستِ کمالو گاز گرفتم. دست‌هاش سیاهه. لقت زد تو پشتم. مسلم دلاک مشت می‌زنه تو پشت آقام.

ننه گفت: «گوه به قبر اسد و باباش. نری پی زغال تو زیرزمین.»

آقام گفت: «خوب مشت‌ومال بده.»

نرگس به اسد لقت زد. پیرهنشو کشید. اسد با دست‌هاش سفت نرگسو گرفت.

نرگس داد زد: «ننه… ننه.»

غلام دستمو سفت گرفت. با خودش برد اون پشت. کمال با غلام خندید. جیبامو با دستم گرفتم. گفتم:«غلام، عصای آقام درد داره.»

غلام گلومو زور داد. زد پس کله‌م. گفت: «برو گم شو بچه‌کونی. می‌زنم لهت می‌کنم.»

نرگس گوله شد زیر کرسی. از چشاش آب اومد. دو تا قند دادم  به نرگس. پنج تا قند دارم. یه عالمه دارم. از زیر تشک برمی‌دارم. تشک آِقام خشکه. ننه نینداخت سر دیوار. نرگس دید اونجا گذاشتم. خندید، به ننه نگفت. تشک منو انداخت سر دیوار. گفت: «خسته شدم بس که شاش خشک کردم.»

نرگس رفت زیر کرسی. زوزه کشید. سرشو گرفت تو دست‌هاش. سرم درد می‌کنه. داغه. جزجز می‌کنه. داد زدم: «ننه… کرم‌ها تو سرم راه می‌رن.»

نرگس پیرهنشو گرفت تو دستش. سرشو کرد زیر کرسی. پیرهنش می‌ره هوا… می‌آد پایین.  به نرگس قند دادم. گفتم: «بخور. بازم دارم.»

قندها رو کردم توی دهنش. گفتم: «زوزه نکش توله‌سگ. آقام با عصا می‌زنه کبودت می‌کنه.»

کِرم‌ها توی سرم وول زدن. می‌خوان قندهامو بگیرن. می‌شینم رو تشکِ آقام. خیسه. ننه لحافو پس زد. گفت: « بازم سر سیاه زمستون کارمو زیاد کردی؟»

دستمو کشید. وایسوندم کنار اتاق. آقام گفت: «نره‌خری که شبا جاشو  خیس می‌کنه، به درد سنگ خلا می‌خوره.»

نرگس گفت: «با عصای آقا جون کرم‌ها رو می‌زنم داداشی.»

عصای آقام نیست. بُرده. نرگس زیر کرسی زوزه می‌کشه. نزد تو سر کرما. تو سرم صدای داد اومد. آقام سرمو سفت با دست‌هاش نگه داشت. آب جوش سماورو ریخت رو تنم: «پاک بشو نیست لامصب.»

زد تو سرم. «الاغ باز شب گند نزنی تو لحاف تشک.»

دستمو زور داد. بُرد زیر دوش. سرم داغ شد. جزجز کرد. با عصا بزنم تو سر کرم‌ها. تو سر نرگس. جیغ می‌زنه: «ننه ننه.» دستش تو سوراخ پیرهنشه. سوراخ پیرهنش این هواست. از چشم‌هاش آب اومد. زوزه می‌کشه. سرمو فشار دادم. قندهامو سفت نگه داشتم. به کرم‌ها ندادم. از چشم‌هام آب می‌آد. قندهام از دست نرگس افتاد. آقام دستمو کشید. داد زد: «آهای… خشک…»

چشمای نرگس بسته شد. پیرهنش می‌ره هوا. می‌آد پایین.

 

لینک ارتباط با‌ دبیر داستان جهت ارسال آثار:
https://t.me/s54_est

#داستان_کوتاه
#کرم_ها
#سیمین_نادمی
#سودابه_استقلال
#داستان_‌های_منتخب_در_سایت
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه‌گرفتگی
#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان