خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

شعری از فرشته ساسانی

شعری از فرشته ساسانی
 
گاهی تمام عقربه‌ها دورم می‌زنند
با چرخشی هیچ‌درجه
رو به ابدیتی زیر خط صفر
که انجماد هزاره‌هایی‌ست
که مثل سگ
تاریخ آفرینشم را بو می‌کشند و
سیب‌های کرم‌خورده
دفع می‌کنند.
خدا می‌داند تا کجا
لای دندان‌های آدمیزاد پوسیده‌ام
که ریشۀ همۀ درختان بهشتم
در عصب جانوران درنده درد می‌کند.
من خدا را
با دهانی قورت داده‌ام
که بوی خون می‌دهد و کافور
و آن‌قدر وحی بالا آورده‌ام
که جهان
تا بی‌میلیون سال بعد
به عقد هیچ پیامبری تن نمی‌دهد.
حالا شب‌هایی‌ست که مرا
عفونت کرده و بی‌تب‌وتاب می‌سوزد
و من پاشویۀ پاهایی‌ام
که از آخرین ساعت زندگی برگشته است
و خوب می‌داند
این عقربه‌ها، دست‌های توطئه‌ای‌ست
که حال بد زمین را
در مدام خاطرم
بی‌مدار تجویز می‌کند.