فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴
مطالعات تخصصی نقد و پژوهش شعر
چگونه میشود
از ادبیات به سیاست وقت رسید؟
با تحلیل و بررسی شعرهای احمد شاملو
✍بهنام کشاورز دهدشتی
چکیده
ادبیات بازتعریفی از رفتار سیاست است. رهیافت ما در اینجا متافیزیک ادبی، تأویل و بیرون کشیدن رویکرد سیاسی است. اگر ادبیات زیستبومی را بخوانیم، بعد وارد حومهی سیاسی آن مکان بشویم، چنین بهنظر میرسد آنها ادبیات خود را اجرا میکنند. از طریق ادبیات میشود دریافت که سیاستها چه مشکلی دارند و چه بخش از عملکرد حکومتها اشتباه بوده است. چگونگی رسیدن به این موضوعها و شناختی ازایندست به ابزاری نیاز دارد به اسم «متافیزیک حضور ادبی نشانهشناسی و بینامتنیت». در اینجا، تلاش بر آن بوده است تا با بهرهگیری از این ابزارها و متن هنری چگونه رسیدن به موضعهای سیاسی، واکاوی شود تا اثبات شوند هرآنچه ما مینویسیم تحتتأثیر مستقیم سیاست است. مفهوم در هنر و ادبیات موضوعی سیاسی به شمار میرود و ژانرها با تغییر رفتار سیاسیون به وجود میآیند. برای اثبات این مدعا، شعرهای یکی از شاعران برجستهی زبان فارسی، تأویل به متن شدهاند تا نشان داده شود ادبیات و هنر میتواند ذهن جامعه را بهسمت مدرنیته ببرد. سیاستمدارها میتوانند با این ابزار به مشکلات موجود در رویکردهای سیاسی و حکومتداری پی ببرند؛ اندیشمندان نیز از این طریق میتوانند مشکلات جامعه را دریابند.
مقدمه
ادبیات، بازتاب جامعهی خود است و تحولات جامعه را بازگو میکند. هرگونه حرکت، شورش و انقلاب، اولین بار در ادبیات بازتاب مییابد؛ برای نمونه سهم ادبیات در انقلابهای بزرگی همچون انقلاب فرانسه، شوروی و چین بسیار بالاست. از طریق ادبیات میشود به سیاست روز رسید و بالعکس. در ضمن، ادبیات گواه روانشناسی و جامعهشناسی اجتماع نیز است. با خوانش ادبیات میشود به ذهنیت جامعه و نویسنده رسید. «مائو» شاعر بود و میگفت: «کمونیسم اول وارد ادبیات ما شد تا توانست وارد جامعهی ما بشود»، «لنین» نقد ادبی مینوشت و معتقد بود: «ادبیات روح طبقهی کارگر را به حرکت درمیآورد.» رهبران انقلاب فرانسه نیز دستی در ادبیات داشتند. از آنسو، در ادبیات الجزایر چیزی بهنام«ادبیات داستانی» وجود نداشت؛ اما در روند انقلاب داستاننویسانی ظهور کردند. انقلاب ایران نیز از پشتیبانی قوی ادبی برخوردار بود. ادیبان و داستاننویسان زیادی از دههی بیست تا انقلاب ظهور کردند و حتی پسازآن، رهیافت ادبیات سیاسی را با شعر و داستان شکل دادند و آثار زیادی به نگارش درآوردند.
«نشانهشناسی سیاستِ» گذشته برای شناخت، روانشناسی، جامعهشناسی، تاریخشناسی و فرهنگشناسی، بر روششناسی، تأویل، هرمونتیک، متن و هنر مبتنی بود. اما در این جستار، نگارنده کوشیده است با بهرهگیری از ابزار تأویل متن و متافیزیک، به سیاست روز و تأثیرات آن نیز پی ببرد و دریابد ادبیات چگونه ممکن است بر سیاست و حرکت مدرنیته تأثیر بگذارد. یکی از موضوعات مهم بازتابیافته در این نوع از ادبیات، جدال سنت با تجدد یا بازتاب مدرنیته و مدرنیزاسیون در ادبیات بوده است و شاعران و نویسندگان زیادی این دیدگاه را در آثار خود بازتاب دادهاند. میشود گفت استعاره کردن فضای سیاسی و اجتماعی، بهوسیلهی آنها در پیروزی انقلاب ایران و تحولات پسازآن، نقشی پررنگ داشته است.
بیان مسئله
ذات هنر مدرن یا زیباشناسی آن اعتراضی است؛ حتی در شکل عاشقانهی آن. در ادبیات و هنر کهن، با موضوعهایی مانند جنگ، مدح، شجاعت، مرگ، زیستن، عرفان، تاریخ، ماورای طبیعت و خردمحوری، روبهرو بودیم. در ادبیات بعداز جنگ اول و دوم جهانی، ابتدا ادبیات ضدجنگ بروز پیدا کرد و ادبیات صلح و همبستگی در زیرلایههای آن معنا گرفت. جایزهی نوبل به کسانی داده شد که دربارهی جنگ، آثار درخوری آفریدند. شکلهای هنر با مدرن شدن سیاست جهانی و سیاست کشورها، تعریفی تازه به خود گرفت؛ مانند: ادبیات مدرن، پسامدرن، ساختارگرایی. و برای ساختار یا فرم شعری در رمان و در نقاشی، تعریفهایی جدید ارائه شد. مفهومهای کلاسیک، جای خود را به مفهومهای نو دادند و مفاهیم سیاسی که مستقیماً بر سیاست اثر دارند؛ مانند: آزادی، برابری، حقوق اقلیتها، دموکراسی، حقوق زنان، مفاهیم ضدنژادپرستی، فرهنگ ضداستعمار، شهرنشینی، اومانیسم، سوکولاریسم و… و کسانی که خواسته یا ناخواسته در موضوعهای کهن نوشتند از صحنه محو شدند. با به وجود آمدن جامعهی بینالملل و بعدها سازمان ملل، فرهنگ ترجمه، نشرهای جهانی و زبانی جهانی شکل گرفت و تحولی شگرف در ادبیات و انقلابهای ادبی پدید آمد؛ برای نمونه در ادبیات غرب داعیهداران مدرنیسم: مالارمه، بورخس، لیترامون و تیاس الیوت؛ در ادبیات عرب، غاده السمان، جبران خلیلجبران و در ادبیات ایران، نیما و هدایت، فرمهای قدیم را فروریختند. اینها در فاصلهی زمانی نزدیک به هم، شکلهای مهمی از ادبیات را ارائه دادند. انقلابهای سیاسی با انقلابهای ادبی و تغییر فرمهای کهن و کلاسیک، مصادف شد.
رنسانس ایتالیا را نباید از نظر دور داشت. چه رفتار هنری عظیمی در آنجا اتفاق افتاد که این کشور هنوز در رأس هنر دنیا قرار دارد؟ مثلاً «مونالیزا با لبخند ژکوند»، اثر «داوینچی»، چهطور اعتراض یک زن را از وضعیت خفقانآور آن سالها و خفقان زنان را بهطور مطلق نشان میدهد؟ نقاشی زنی با ابروهای تراشیده که اعتراض او از بیرون رفتن است و لبخندی که انگار چاقو در پهلوی زن فرورفته و میگویند: «لبخند بزن!» این مواجههی هنر با سیاست است. سیاست، آن روزها نتوانست زن مدرن و در اجتماع را هضم کند و عدهای در سیاست از او میخواستند در نهان، شاد باشد.
هنر و ادبیات میتواند جامعه را بهسمت مدرنیته ببرد یا المانهای آن را تبلیغ کند؛ برای نمونه: نوشتهها، شعرها و هنرهایی که دربارهی اقلیم سبز، آزادی، مهاجرت، شهرنشینی، حقوق اقلیتها، حقوق حیوانات، دموکراسی، کثرتگرایی و… پدید آمده است.
پرسشهای پژوهش
پرسش اصلی
احمد شاملو، در خوانش خود از مدرنیته، از شاخصهایی مانند: اومانیسم، سکولاریسم، دموکراسی، عقلانیتباوری، تساهل و مدارا، انقلاب و مدرنیزاسیون چه فهمی داشته است؟
آیا میشود از طریق تأویل ادبیات و هنر به سیاست رسید؟
پرسشهای فرعی
آیا موضوع هنر مدرن، موضوع هرمونتیک سیاسی است؟
آیا تحولات بزرگ سیاسی است که ژانرها را میسازد؟
آیا میشود از طریق ادبیات، به روندهای انقلاب ایران پی برد؟
بستر اجتماعی و سیاسی و فکری داخلی؛ تضاد طبقاتی، محمدرضاشاه، اندیشههای چپ، اسلامگرایانه، ملی و… و بینالمللی ازجمله: فضای جنگ سرد، جهان سومگرایی و اندیشههای پسااستعماری، چه تأثیری بر برداشت شاملو از مدرنیته داشته است؟
چگونه میشود با نگاه متافیزیک ادبی فرامتنیت و نشانهشناسی، از مدرنیته خوانشی انتقادی کرد؟
فرضیهی پژوهش
فهم شاملو، از مدرنیته و ابعاد آن متفاوت و متأثر از جامعه و سیاست تأثیرگذار بر آن بوده است. او بر دموکراسی تکیه میکند. شاملو با وجود تأثیرپذیری از جامعه در فهم مدرنیته اما به شاخصهای مهم مدرنیته مانند برابری، انسانمحوری، سکولاریزم و عقلانیتباوری و دموکراسی باور داشت و به ترویج آن در آثار خود میپردازد. او از سیاست تأثیر مستقیم گرفته است؛ اما در ادبیاتش سیاست را نشانه نمیرود؛ برعکس شعر او با سیاست روز موافق بوده است. از آثار شاملو میشود دریافت که دلیل گرایش او بهسمت انقلاب ایران عدم فهم وی از مدرنیته و مدرنیزاسیون بوده است.
ساختار مقاله
این مقاله در پنج گفتار و یک نتیجهگیری تنظیم شده است: گفتار نخست، به بنیاد مفهومی پژوهش و کاربست نظری (با تکیه بر نظریات ژاک دریدا و ژرار ژنت) اختصاص دارد؛ گفتار دوم، زندگی و شعر احمد شاملو را به اختصار معرفی میکند؛ گفتار سوم، تأویل متن و نشانهشناسی شعر شاملو با تکیه بر متافیزیک ادبی است؛ گفتار چهارم، تأثیر فضای داخلی بر نوشتههای احمد شاملو؛ و گفتار پنجم فضای بینالمللی و تأثیر آن بر نوشتههای این شاعر را دربرمیگیرد. در پایان نیز بخشی به نتیجهگیری اختصاص یافته است.
پیشینهی پژوهش و چگونگی رفتار با متن
در پیوند با زندگی و آثار شاملو، آثار فراوانی پدید آمده است؛ از جملهی این آثار، به «نقد آثار شاملو» از علیاصغر دستغیب میشود اشاره کرد. این کتاب دربارهی زندگی، شرایط نوشتن و سبک نوشتار شاملو است و آثار و قالبهای نوشتاری او را بررسی میکند. نویسنده کوشیده است نگاه سیاسی جامعه را از آثار شاملو دریابد. نگاه نویسنده به ژانر او جامعهشناسانه بوده است. تفاوت پژوهش پیش رو با کتاب یادشده در این است که مقالهی حاضر، صرفاً ویژهی واکاوی در شعر شاملو است و قصد پژوهشگران این است که نشان دهند چگونه میشود از متن به سیاست رسید.
اثر دیگر که در حوزهی نقد و بررسی آثار شاملو به نگارش درآمده است، کتاب «نیما در شعر شاملو»، اثر الهام جمزاده است. این اثر، شعر شاملو و نگاه او را به جنس زن از زاویهی ادبی بررسی کرده است. رویکرد نویسنده روانکاوانه و با استناد به آرای یونگ است.
ما نیز در مقالهی پیش رو، روح زن را در آثار شاملو از بعد سیاسی و فهم مدرنیته بررسی کردهایم تا نشان دهیم نگاه متفاوت شاعر و فقدان دموکراسی در جامعه، چگونه ما را بهسمت انقلاب میبرد و زن در آثار شاملو چگونه توانسته است این فهم را به جامعه منتقل کند.
مقالهی «نقد و طبقهبندی آرای منتقدان شعر و اندیشهی شاملو» (غلامینژاد و دیگران)، میکوشد نشان دهد که شعر شاملو از چه دیدگاهی قابلیت پژوهش دارد و از چه نظرگاههایی مجهول و مغفول مانده است. این مقاله با رویکردی روانکاوانه، اسطورهای و فمنیستی، به قالب نوین ادبی شعر شاملو میپردازد و تلاش عمدهی نگارندگان صرف این نکته شده است که تبیین کنند منتقدان به کدام وجه از آثار شاملو توجه بیشتری داشتهاند.
وجه تمایز مقالهی یادشده با پژوهش حاضر در این است که این پژوهش بر خود شاملو و آثار او متمرکز نیست؛ بلکه هدف ما واکاوی رویکردهای فکری زمان شاملو، تأویل سیاسی متن و متافیزیک حضور اوست؛ در واقع شاملو هدف نبوده است؛ بلکه شعر او نمونهی موردی تحلیلهای ماست. ضمن اینکه باتوجهبه یافتههای ما شاملو با سیاست وقت مخالفتی نداشته است.
«بررسی مکتب رمانتیسم اجتماعی در شعر شاملو» (نوربیلین و دیگران) مقالهای است که در زمینهی رمانتیسم اجتماعی به نگارش درآمده است و شعر شاملو و نقد آن از لحاظ سبک ادبی تحلیل کرده است؛ همچنین به ذهنیت اومانیستی شاملو نیز توجه نشان داده است. از دید نگارندگان مقالهی یادشده، شاملو در بند اقلیت و نژاد نبود و شعر عاشقانهی او از چنین نگاهی خالی است.
اما ما در مقالهی حاضر این نکته را بررسی کردهایم که سیاست چقدر و چگونه بر شعر شاملو تأثیر داشته است؟ در واقع پژوهش ما درونمتنی است و بر جهان آثار شاملو متمرکز است. ما همچنین ذهنیت اومانیستی شاملو را نیز واکاوی کردهایم و در مجموع روش شناخت در مقالهی پیشِ رو، بهگونهای دیگر است و به تحلیلهای تکبعدی ادبی ربطی ندارد.
مقالهی «تحلیل جامعهشناختی اشعار احمد شاملو با استفاده از نظریهی عمل پیرو بوردیو» (فلاحی و فربد)، با هدف تحلیل جامعهشناختی شعر احمد شاملو با استفاده از نظریهی عمل «پیرو بوردیو» پدید آمده است. سه رکن «منش»، «میدان» و «کنش» در این تحلیل بررسی شده است تا طرز تفکر و نوع عملکرد این شاعر نوپرداز را روشن کند. نوع تحقیق در این نوشته از حیث ماهیت و روش توصیفیتحلیلی و بر اساس هدف بنیادی نظری است. یافتههای پژوهش نشان میدهد ذهنیت شاعر بر اساس تربیت خانوادگی و اجتماعی شکل گرفته است.
تفاوت مقالهی یادشده با پژوهش پیش رو، در این است که ما بهدنبال واکاوی اندیشههای شاملو نبودهایم؛ اما خواستهایم روند تفکرات سیاسی این شاعر را باتوجهبه سیاست روزِ جامعهی وی، در آثار او واکاوی کنیم؛ یعنی موضوع پژوهش ما صرفاً سیاسی است.
در مقالهی «برسی تطبیقی اشعار سیاسی احمد شاملو و شیرکو بیکس» (حسینی، 1394: ) به همدردیهای شاملو با آحاد جامعه پرداخته شده است. چهرهای که در این مقاله از شاملو به نمایش درآمده است، انسانی دغدغهمند در مسائل سیاسی و انسانی و نیز ادیبی با معیارهای مدنی است.
پژوهش ما در مرحلهی نخست، میکوشد از متن به رویکردهای سیاسی و جامعهشناختی شاملو دست یابد. شناخت موضوع مدرن که موضوعی سیاسی است نیز از دیگر محورهای پژوهش ماست. البته در مواردی به اومانیسم شاملو نیز پرداختهایم.
مقالهی «تحلیل تاریخی و جامعهشناختی مفهوم آزادی در اندیشه و شعر احمد شاملو، با کارکرد تئوری گفتمان لاک لاعو چنتال موف» (عباسی و دیگران،) شناختشناسی شعر شاملو و رفتارهای آزادمنشانهی او را بررسیده است تا اثبات کند شاملو شاعری سیاسی است و آثار او روح ملی تحولات ایران را نمایندگی میکند.
وجه تفاوت این مقاله با پژوهش ما در این است که ما از متافیزیک و رسیدن به هرمونتیک سیاست و جامعه، به خلاف این موضوع میرسیم که شاملو روح مدرنیته را حمایت میکرده است؛ تأثیرات سیاست بر او مثبت بوده است و او روند مدرنیتهی سیاسیاجتماعی را بازنویسی میکرده است، نه جامعهی انقلابی ایران را.
در«ویژگیهای روانی و جسمانی زن و نقش آنها در رابطهی عاشقانه، در اشعار احمد شاملو و خسرو و شیرین نظامی گنجوی» (تبریزی) جایگاه زن در شعر شاملو و تطبیق آن با خسرو و شیرین نظامی گنجوی و نیز تأثیر زن در اندیشهی این دو شاعر را بررسی کرده است. پژوهشگر اثبات میکند که نظامی کوشیده است زن را از حصار اندیشگانی و توصیفات معمول، بیرون بیاورد و شاملو نیز میکوشد زن را در جامعه و در فضای اجتماع به تصویر بکشد.
در پژوهش پیش رو، خارج از بحثهای متافیزیکی و نشانهشناسانه کوشیدهایم نشان دهیم زن در آثار شاملو، همچون ابزاری سیاسی است که وارد متن شده است.
باتوجهبه منابع یادشده، وجه تمایز مقالهی ما در این است که جستار پیش رو، دربارهی رسیدن به سیاست از درون ادبیات، شناخت چگونگی سیاست و رفتار ادبیات است و تأثیر سیاست را بر هنر، بهویژه ادبیات مدرن نشان میدهد. پیش از این گفته شده است که ازطریق ادبیات و متافیزیک حضور میشود به روانشناسی، جامعهشناسی، روانکاوی و تأویل متن رسید؛ اما نگارندگان این جستار در نظری متفاوت، معتقدند که میشود سیاست روز را از درون متن دریافت و هرآنچه ما مینویسم سیاسی است؛ البته ما با واکاوی شعر شاملو به این نتیجه نیز رسیدهایم که شاملو با سیاست وقت در آن روزگار، مخالف نبوده است. ما به اومانیسم، سوکولاریسم، دموکراسی و آزادی حقوق زنان نیز اشاره داشتهایم؛ یعنی واکاوی و متافیزک متن این شاعر، ما را به این سمت سوق میدهد که شاملو موضوعاتی را مینوشته که شاه ایران دنبال پرورش آن بوده است. مفاهیمی مانند مدرنیته، مدرنیزاسیون و… .
گفتار نخست: بنیاد مفهومی پژوهش
مبانی پژوهش: فرامتنیت (متافیزیک)
«متافیزیک، به پیشینههای زیادی از متن اشاره میکند؛ مانند روانکاوی متن یا نشانههای تاریخی، نشانهشناختی متن، روانشناسی متن، تأثیر پیشینههای فرهنگی و ادبی بر متن، زیستبومشناسی، جامعهشناسی و دیالکتیک در متن یا همان مونولوگی که خواننده ایجاد میکند. متافیزیک را برگرفته از نشانهها و رابطهی میان دال و مدلولها میدانند و نقد ادبی، سرقت ادبی، تحلیل متن که میخواهد تکروی را از متن بگیرد از اجزای هویتهای متافیزیک است. هیچ نظامی، چه زبانی چه هویتی بدون قرارداد دیگری خود بیمعنی است. دیگری همیشه وجود دارد. تنها زبانی که از این حضور خارج نمیشود زبان ادبی است و به گذشتهی دور و نزدیک مرتبط است» (دریدا، 1396: ).
دریدا در مصاحبهای دربارهی متافیزیک حضور میگوید: «زندگی اندیشمندانه، جدا از زندگی معمولی نیست. اندیشهی متافیزیک هرگز نتوانسته است خود را از بند این زندان برهاند. بد در برابر خوب، نیستی در برابر هستی، دروغ در برابر صادق، شر در مقابل خیر و این دوگانه هرگز بهتنهایی قایل به ذات نبودهاند و آخرِ این دو قطبیها به حضور میرسد؛ یعنی زمان و مکان هستی را همیشه چنان حضور فرض کرده است که با بیان فکر، معنا در گفتار حضور دارد و نوشتار، پنهان است. نوشتار همیشه غایب هست و نیاز به حضور دارد. نوشتار محور است و به حضور دالها و مدلولها و معنا در متن اشاره میکند.» (دریدا، 1396: ).
«دالها، قراردادی هستند و نیاز به ساختارمندی دارند. مفهوم ساختاری حتی در نظریهی ساختارگرایی، همواره متضمن پیشفرض نوعی مرکز معنایی است. این مرکز بر ساختار سیطره دارد یا موجب پیدایش آن میشود. متافیزیک، استوار بر این فرض است که معنی به هر رو همواره حاضر است. نشناخته ماندنش ناشی از ناتوانی ما در یافتن راه درست یا نادرستی ابزاری است.» (دریدا، 1396: ).
«شالودهشکنی دریدا میکوشد تا نشان دهد که زبان هرروزه، خنثی و بیطرف نیست؛ بلکه دربردارندهی پیشفرضها و انگارههای فرهنگی یک سنت است. شاید نشان دادن این عنصر ضدعوامگرا و حتی ضدافلاطونی، مهمترین تأثیر دریدا است.» (پل استر، 74:1394).
میتوان گفت وجود تاریکی، آگاهی ما از نبود نور، مفهوم نور را خلق میکند. جزو این تقابل بهگونهای پارادوکسی، شرط وجودی خود این تقابل است؛ بنابراین بهاندازهی جزو اصطلاح ممتاز اهمیت دارد. در هر تقابل دو جزو، رودررو و بهوسیلهی یکدیگر شناخته میشوند. نور بهوسیلهی تاریکی، راستی بهوسیلهی دروغ، پاکی بهوسیلهی آلودگی، عقلانی بهوسیلهی غیرعقلانی، همین بهوسیلهی همان، طبیعت بهوسیلهی فرهنگ. در اینجا نیز معنا از تفاوت حاصل میشود. اگر دروغ وجود نداشت، ما مفهومی بهنام راستی نداشتیم. اگر پاکی وجود نداشت، مفهومی تحت عنوان آلودگی نداشتیم. ازآنجاکه تفاوت، معنا به وجود میآورد، ما غالباً معنای بهخصوصی را ممتاز میشماریم و معنای دیگری را مردود مینماییم. برخی اوقات، ممتاز بودن یک جزو تقابل به نظر ما کاملاً عقلانی مینماید. هجوم در برابر بد یا راستی در برابر دروغ؛ درحالیکه برخی دیگر، بسیار غیرمنطقی جلوه میکنند؛ مانند سفید در برابر سیاه، مردانه در مقابل زنانه. اما معنای تقابل دوگانه از تفاوت به وجود میآید. (برتنس، 1385: 151).
ژرار ژنت، روابط را به پنج دستهی بزرگ تقسیم میکند: بینامتنیت، پیرامتنیت، فرامتنیت، سرمتنیت و پیشمتنیت. او نگاه تازهای را کشف میکند و به مجموعهی این مباحث میپردازد:
ترامتنیت: دربرگیرندهی یک متن با دیگری است؛ یعنی بهطورکلی، هرچیزی که بهصورت پنهان یا آشکار، متن را دربرمیگیرد. ژرار ژنت پیرامتنیت را در کتاب آستانه، با مثال توضیح میدهد. اگر بخواهیم پیرامتنیت را بهطور ساده تعریف کنیم، باید بگوییم پیرامتنیت همان ویترین کتاب است: همان بخش حتمی که در کتابها باید وجود داشته باشد. آن را «بیرونمتن» نیز نام مینهند یا عناصر بیرونی متن که سبک، ناشر، اسم کتاب، مقدمه، پیشگفتار، زمان انتشار، موضوع کتاب و طرح پشت جلد را دربرمیگیرد. این سبک در سینما و تئاتر و سیاست و ادبیات طرفداران بسیاری دارد؛ اما پیشمتنیت، با استفاده از متن دیگری (یعنی پیشمتن) شکل گرفته است. رابطهی بیشمتن و پیشمتن به دو شکل کلیِ تقلید و تراگونگی بنا شده است. این پیشمتن به رابطهی پیش و پس متن میپردازد و تأثیر متنهای پیش از آن را نشان میدهد. خَلق یک متن جایی صورت میگیرد که بیشمتن، تأثیر اندکی از پیشمتن داشته باشد.
سرمتنیت، نامی است که ژرار ژنت بر روابط طولی میان یک اثر و اثری که به آن تعلق دارد، گذاشته است. سرمتنیت به این مسئله بازمیگردد که یک متن بخواهد خود را عنوانش، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم، شعر، مقاله، رمان یا فیلم معرفی کند و به ژانرهای ادبی بپردازد. سرمتنیت شامل توقعهای مجازی دربارهی متنهاست. (ژنت، :26). ژنت به همپوشانی این پنج نوع قایل است؛ بهطوریکه در پیشمتنیت، از مفاهیمی که در آن حوزه کاربرد دارند میشود بهره برد. در سرمتنیت، میشود متون حال را پارودی (…) سرمتنها دانست؛ مثلا شاعر با تصرف و تفنن در شعر میتواند پارودی بیافریند. فهم سرمتنیت نیاز به شناخت ژانرها دارد (همان: 27).
بینامتنیت، به معنی شکل یافتن متنی جدید بر اساس متون معاصر یا پیشین است؛ بهطوریکه متن جدید فشردهای از تعدادی از متون است که مرز بین آنها ناپدید شده است. برخی بر این باورند که اصطلاحاتی چون اقتباس، تضمین، تلمیح، اشارات، تناقض، سرقیات، معارضات، در میراث ادبیات عربی تا حدودی با مفهوم بینامتنیت، همپوشانی دارند. ژرار ژنت در سه کتاب خود؛ الواح بازنوشتی، آستانه و مقدمهای بر سرمتنیت بهطور کلی به این مباحث اشاره کرده است.
کاربست نظری پژوهش
پژوهش حاضر با چندین هدف، پدید آمده است:
1. شناخت تأثیرات سیاسی بر روندهای ادبی و هنری یا متافیزیک سیاست، بر روی آنها با تکیه بر متافیزیک ادبی ژاک دریدا، نشانهشناسی سوسوری، متنشناسی ژرارژنت و رولان بارت تا بگوییم هرآنچه ما مینویسم، اندیشه میکنیم، هنر پالوده میکنیم، تأثیرات مستقیم سیاست است. (متافیزیک سیاست)؛ یعنی چیزی خارج از روندهای سیاسی پالوده نمیکنیم. هنر مدرن، هنری کاملاً سیاسی و موضوع مدرن موضوعی سیاسی است.
2. هدف بعدی ما تکیه بر دنیای مثالی است. شناختن چرایی انقلاب ایران از درون متنهای ادبی طی سی سال زمامداری یک سلسله است. در این بازه زمانی، روندشناسی انقلاب را عدم درک مدرنیته و ابعاد آن دانستهایم. روندهای تاریخی نویسنده، تبارشناسی، ژانرشناسی، اخلاقشناسی آنها را از درون متنهای ایشان واکاوی کردهایم. در این پژوهش تلاش بر آن بوده است تا با استفاده از ابعاد مدرنیته، به متن بنگریم.
گفتار دوم: زندگی و شعر احمد شاملو (الف.بامداد)
احمد شاملو (1304- 1379)، متخلص به «الف بامداد»، شاعر، فیلمنامهنویس، روزنامهنگار، پژوهشگر، مترجم و فرهنگنویس ایرانی است که ترجمههای موفقی از آثار کسانی مانند «مارگارت بیکل»، «لنکستن»، «لورکا» و «هیوز» در کارنامه دارد. او تحتتأثیر نیما به شعر سپید روی آورد. نخستین کتاب او شکوفه سرخ یک پیراهن در سال 1329 منتشر شد. کتابهای او زخم قلب آبایی، دشنه در دیس، باغ آینه، آیدا در آینه، لحظهها و همیشه، آیدا، درخت و خنجر و خاطره، ققنوس در باران، مرثیه خاک، شکفتن در مه، ابراهیم در آتش، ترانههای کوچک غربت، مدایح بیصله، در آستانه و حدیث بیقراری ماهان از آثار اوست.
دربارهی سبک شعری احمد شاملو میشود فشرده گفت که این شاعر را شاگرد نیما یوشیج میدانند. در شعر نیمایی، یعنی شعر آزاد؛ شعری که وزنی متفاوت دارد، جای قافیهها و ردیفها مشخص نیست و زبان آن تازه است و مفهومی تازه را وارد حوزهی شعر میکند. شاملو مدتها زیر سایهی نیما بود و به سبک نیمایی شعر میسرود تا اینکه توانست سبکی جدید ابداع کند که به نام شعر سپید یا شعر شاملویی، نامبردار شد. این سبک شعری برخلاف شعر گذشتگان، نه وزن دارد، نه قافیه و نه ردیف. سبک نوشتاری و زبان گفتاری شعر شاملو، به زبان ارکائیک قدما بود. سبکی مانند نثر بیهقی و سعدی. معیارهای انسانی و سیاسی در آثار او بسیار دیده میشود. شعرهای او بیشتر اجتماعی و سیاسی و عاشقانهاند. بعد از شاملو و سبک او، خیلیها بهشیوهی او حرکت کردند و حتی شاعران «شعر دیگر»، «شعر گفتار»، «شعر حجم»، «شعر سادهنویسی» زیر سایهی زبان شاملو بودند. شاملو را بعداز نیما، تأثیرگذارترین شاعر قرن اخیر میدانند.
گفتار سوم: مدرنیته و شاخصههای آن در آثار شاملو (تأویل متن اشعار شاملو)
سیاسی شدن را حتی مورچهها هم درک کردند. اصلاً بهتر است بگویم مورچهها هم سیاسیاند. اگر در کشوری جهانسومی زندگی نمیکردم همهچیزی آنقدر بهداشتی بود که نمیدانستم مورچه چه موجودی است؟ و اما قرن هنر شد؛ برای آنکه هزاران مجله ادبی بود. برای آنکه کتابها ترجمه و چاپ شدند. جلسات و تشکلات ادبی بسیار عالی و مدام برگزار میشد. برای آنکه غم نان، تو را به انزوا دعوت نمیکرد و شادابی تحول سیاسی بود.
هرچند نثر شاملو کلاسیک است، سبک نوشتن و موضوع هنر او مدرن است. ازآنجاکه سیاست وقت در آن دوره درحال بهروز و مدرن کردن جامعه بود، میشود دریافت که جامعهی کلاسیک شاملو هنر و شعرِ سرتاسر مدرن را نمیپذیرفت. موضوعات شعری او به عقلانیت، دموکراسی، آزادی، حقوق افراد و اقلیتها، افسونزدایی و اومانیسم اشاره میکند؛ البته شاملو در اینجا رفتاری بسیار مهم با عناصر شعری دارد. او با بهرهگیری از نثر بیهقی در آثار خود، جامعهی ارتجاعی را بهسمت شعر خویش میکشاند؛ ازاینرو میشود گفت جامعهی شاملو کلاسیک بوده است و سیاست برای وارد کردن سبک نو و مدرن، از ابزارهایی مانند ترجمه و فرستادن افراد برای تحصیل به غرب، بهره جسته است.
اومانیست و سکولاریست
«کنیتم ترکی است/ اسمم عربی/ از اسم خودم بیزارم». شاملو با اومانیست و سکولار بودن، میخواهد موضع خودش را از دین جدا کند. «شاملو»، یک نام خانوادگی ترکی است و «احمد»، نامی عربی است.
در توصیف شاملو از یک زن در قالب «خواهر پیرم/ که هنوز با جذبه کهربایی مرد آشنا شده بود»
شاعر میخواهد خود را از ذهن کلاسیک برهاند و آزادی را برای خواهرش رقم بزند. از این نمونه درمییابیم فرهنگ عربستیزی که در آن برهه از تاریخ رواج داشت، در شعر شاملو بازتاب یافته است و شاملو را واداشته تا با سبکی تازه بیزاری خود را از اعراب نشان دهد.
«دهانت را میبویند/ مبادا گفته باشی دوستت دارم/ دلت را میبویند مبدا کینهای در آن نهان داری/ عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد/ کباب قناری بر آتش سوسن و یاس»
در نمونهی یادشده که تکههایی تأثیرگذار از شعر را انتخاب کردهایم، شاملو از عدم آزادی در جامعه سخن میگوید. شاعر در آغاز سیاسی بود؛ اما بعد از زندان، روندهای سیاسی خود دوری جست. او با آگاهی که به دست آورده بود، برای همبندی خود شعر نوشت:
«وارطان! بهار خنده زد و ارغوان شکفت/ در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر/ دست از گمان بدار/ بودن به از نبودن است. خاصه در بهار/ وارطان سخن نگفت سرافراز/ دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت/ وارطان سخن بگو!/ مرغ سکوت جوجهی مرگی فجیع را/ در آشیان به بیضه نشسته است/ وارطان سخن نگفت/ وارطان ستاره بود/ یک دم در این ظلام درخشید و جست و رفت»
به شعر وارطان، باید از نگاه فرامتنیت نگریست. وارطان ارمنیای است که در جامعهی ایران، اقلیت محسوب میشود و بهخاطر جرم سیاسی وارد زندان شده است؛ جرمی انسانمدار و اینکه شاملو برای یک اقلیت شعر مینویسد، نشانگر ذهنیت اومانیستی شاملو است. مطلبی دیگر که از شعر برداشت میشود اینکه؛ سیاست میکوشد ذهنیتی دموکرات در جامعه پدید آورد؛ ذهنیتی که میگوید سیاست خوب است؛ اما بهتر از جان نیست. پیداست شاملو جامعه را از وارطان بهتر شناخته است. او وارطان را به سکوت دعوت میکند؛ درعینحال نوید میدهد: سکوت ما هم شکننده است. با این شعر، صدای برابری و آزادی خود را میرساند که بخشی از تفکر اومانیستی او است.
عقلانیتباور، آزادی و حقوق اقلیتها
شاملو در شعر «زندان» میگوید: «اینجا چهار زندان است/ به هر زندان چندین نقب/ و به هر نقب چندین حجره/ از این زندانیها مردانی هستند/ مردار زنان را دوست میدارند/ در این زندانیها مردانی هستند/ که دندان طلای مردهای را دزدیده است/ در این بند مردانی هستند/ که در یک شب بارانی/ زن خود را به زخم دشنهای کشته است» (متافیزیک متن) این خردهروایتها، روایتهای جامعه و زندان است که دستبهدست، چرخیده است و در زبان شاعر، شعر شده است. (متافیزیک متن، تکیه بر نشانهشناسی روایتها) به این دلیل که مانند عکاس یا روزنامهای زرد، آنها را وارد شعر کرده است؛ نه مانند تخیلی شاعرانه؛ هرچند طرفداران سیمون دوبوار در «جنس دوم» این شعر بهمثابه شاهدی برای حمایت از جامعهی زنان ایران، مثال میزنند. (فصل دوم)
یک مرد زن خود را کشته است؛ چون به دید او خطا کرده است (نبود قانون درست و تفکیک حقوق اقلیتها در حکومت) و یک نفر رفته است و با یک زن مرده، همخواب شده است. «عدم فهم شهرنشینی و عدم آموزش از طرف سیاسیون به جامعه»؛ «متافیزیک میگوید اگر این خردهروایتها در جامعه وجود نداشت، شاعر نمیتوانست به آن فکر کند.» نابرابری جنسی، فقدانی عظیم است. یک نفر دندان طلای مردهای را دزدیده است. میتوان گفت این رنج است یا اختلاف طبقاتی؟ این جامعه را میتوان از جامعهی مذهبی به دور دانست. در این جامعه سیاست به اقلیتهای فرهنگی و طبقات فرودست، توجه نکرده است «ازخودبیگانگی فرهنگی و رفتن بهسمت شورش اجتماعی». البته ما از مرکز معنایی شعر که زندان و زن است، درمییابیم که شاملو خواستار حقوق برابر و آزادی زنان است. در این جامعهی سردرگم، هنوز تفاوت انسانها درک نشده است و مدرنیته و دموکراسی نمیتواند در جامعه بدون آموزش رسوخ کند. از آزادی جامعه و نبود آموزش درست، میتوان به این بازخورد رسید که سیاست، مدرن بودن را مانند بستهای بدون تعریف کارکرد آن، وارد جامعه کرده است.
مدرنیزاسیون و برداشت شاملو از عدم فهم مدرنیته
در شعری از کتاب هوای تازه: «از عموهایت برای مرتضی کیوان میگویم/ نه به خاطر آفتاب، بهخاطر حماسه/ نه بهخاطر جنگل، بهخاطر دریا/ نه بهخاطر دیوار، بهخاطر یک چپر/ بهخاطر یک لحظه که من پیش تو باشم/ بهخاطر شبنمی بر برگ، هنگامی که تو خفتهای/ بهخاطر سنگفرشی که مرا به تو میرساند/ بهخاطر کندوها و زنبورهای کوچک/ بهخاطر جار بلند ابر در آسمان بزرگ آرام.
و در آخر میگوید: به یادآر! عموهایت را میگویم/ از مرتضی سخن میگویم»
ازآنجاکه هرچیزی ابزار نقد خود را خود میتراشد (یعنی تو به دیگران میگویی چگونه نقد شوی یا چگونه تو را تأویل و واکاوی کنند) در این شعر، یک نقد بزرگ وجود دارد. ما میکوشیم از پیرامتن و فرامتن، به درون ذهن شاعر رسوخ کنیم. این شعر برای کشتن یک چهرهی سیاسی، «مرتضی کیوان»، سروده شده است. شکل مدرن جامعه اطراف را اذیت میکند و روند مدرنیزاسیون و سبک نگاه متمایز به مدرنیته را نشان میدهد؛ یعنی شاعر دارد از اندیشهی او میگوید که دوست دارد برگردد به آن سیستم بومی و کلاسیک.
نه بهخاطر آفتاب؛ بلکه بهخاطر حماسه. بهخاطر چپر و سنگفرش.
یا میگوید که چگونه به روند زندگی نو، اعتراض دارد و دست به شورش زده است: «نه بهخاطر دیوار، به خاطر یک چپر» هرچند به نظر میرسد «کمونیستها و شورشیان» با ذوقزدگی، با مفهوم برخورد کردهاند این سبک نوشتن، هم در هجوم به مدرنیته است، هم در اصلاح روند آن. یعنی شاعر روی المانهای کلاسیک دست میگذارد؛ مانند فضای روستایی، حماسه، لذتهای روستایی مانند آفتاب، ابر، دریا و فضاهای لذتبخش نوستالژیک؛ هرچند ذهنیت اومانیستی در شعر او موج میزند، میشود دریافت که جامعه آن روند مدرنیزاسیون را بهدرستی نفهمیده یا از آن ترسیده است. شاملو هم از ذهن کلاسیک یا چوپانی (پاستورال) کسی دارد شعر میگوید و خواستههای او را نشان میدهد که از فضای مدرن ترسیده است (ترس ناخواگاه و جغرافیایی جامعه). نظیر چنین اتفاقی در ترانهی «برای» از «شروین حاجیپور» که بازتابی از حوادث اخیر ایران است نیز رخ داده است. مقایسهی دو شعر، نشان میدهد که هر دو شاعر دقیقاً از خواستههایشان سخن میگویند. «الوار» نیز در این سبک، شعر سروده است: شعری برای آزادی، برای زن برای… .
شعر شاملو و تأثیر متافیزیک آن، نه برای شبنم، نه برای گل، نه برای چپر، نه برای حماسه است؛ یعنی زن کلاسیک و نترال جامعهی شاملو، مدرن بودن را درک نکرده است و از این فضای مدرن رنج میبرد.
عقلانیتباوری، سکولاریسم، اومانیسم
تحلیل خود را بر مجموعهی ققنوس در باران آغاز میکنیم.
اسم کتاب و معنای آن به طنز بر ذهنیت کلاسیک و به انزوا رفتن آن، اشاره میکند. ققنوس پرندهای اسطورهای است که بالاتر از ابرها پرواز میکند. این پرنده یک نماد و اسطورهی کلاسیک است؛ ولی این بار زیر باران خیس و حقیر شده است.
«خدای را/ مسجد من کجاست/ ای ناخدای من/ در کدامین جزیره آن آبگیر ایمن است/ که راهش/ از هفت دریای بیزنهار میگذرد؟» (همان: )
در پایین شعر، آمده است: «با آسمان سربی کوتاهش/ که موج و باد را/ به سکونی جاودانه مسخ کرده بود/ و آفتابی رطوبتزده/ که فراخی بیصمیمی خویش/ سرگردانی میکشد/ و در تردید میان فرونشستن/ و یا ولنگاری یله بود/ که زنجیرها به هم میچسبند./ و مسجد من/ درکدامین دریا/ کدامین جزیره/ آنجا که من از خویش برفتم تا پای تو سجده کنم/ و مذهبی عقیق را/ چونان مومیاییشدهای از فراسوی قرون/ به وردگونهای/ جان بخشم/ مسجد من کجاست/ با دستان عاشقت/ مزار مرا آنجا بنا کن.» (همان: )
این شعر، با عقلانیتباوری مدرن (معرفتشناسی مدرن) و با زبان نقد، از ذهنیتهایکلاسیک که ریشهای اعتقادی دارد، افسونزدایی میکند. مضمونی عاشقانه و ذهنیتی اومانیستی دارد و عشقی زمینی را به نمایش میگذارد . از نمونهی یادشده در شعر شاملو درمییابیم که سیاست دوران او رویکرد آزادی داشته و جامعه در چند دستگی به سر میبرده است. ذهنیت مذهبی، رو به انزوا میرفته است (مسجد من کجاست/ با دستان عاشقت مزار مرا آنجا بنا کن) و ذهنیت سیاست، سکولار شده است و جامعه آن ذهنیت قدیم خود را گم کرده است. (ازخودبیگانگی فرهنگی). شاملو که جزوی از نماد جامعه است، این ذهنیت را بدین شکل نشان میدهد. او با این شعر، چنددستگی و نبود صمیمیت و همبستگی اجتماعی را بازتاب میدهد.
آفتاب رطوبتزده از سردی، روایتگر ازخودبیگانگی اجتماعی و سردرگمی جامعهی تحتتأثیر فضای موجود است. عدم شناخت فضای مدرن و سردرگم بودن مذهب و مدرنیته را نیز میشود از این شعر برداشت کرد: «اگر کسی به تو گفت که به تمام و کمال، انسانی مدرن است، بدان این حرف کمی با دروغ آمیخته است؛ چراکه انسان همیشه درگیر این جنگ مدرن و کلاسیک است.» از این شعر میفهمیم که روشنفکر ما تاچهاندازه میل به رهایی دارد ؛ سیاست دوران او نتواسته تلفیق درست ذهنی برای جامعه بسازد؛ جامعه در انزوای ازدسترفتگی فرهنگی، علیه خود شورش میکند و بهسمت انقلاب یا هرچیز دیگری میرود که او را از این فضا نجات دهد.
عقلانیتباوری، آزادی، حقوق زنان و مدرنیته
شاملو با گرایش به اومانیسم، سکولار شده بود. او این نوع تفکر را در آثار خود نیز بیان میکند. شاملو پیوسته میخواهد خودش را از بند قبیله، نژاد، اقلیت و مذهب جدا کند. چنین نگرشی حاصل عقلانیت علمی اوست: « من نمیخواهم در بند مذهب یا قبیله باشم.»
شاملو در شعر «دهانت را میبویند/ مبادا گفته باشی دوستت دارم/ عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد/ کباب قناری بر آتش سوسن و یاس» کلاسیکها را نشانه میرود؛ اینکه بوسیدن جرم است؛ اینکه معشوقهات را باید در پستو نهان کنی. سوسن و یاس اسم زن است و هر دو در اینجا میسوزند تا قناری کباب شود؛ درحالیکه قناری هم اسم زن است. نابرابری سهمگینی در جامعه وجود دارد که ترسهایی را از ناخواگاه جمعی نویسنده، احضار میکند و به جامعه و بعد متن، تزریق میکند. زنی که نماد مدرنیته است در خفقان به سر میبرد. شاملو این شعر را با رنجی جانکاه سروده است. همانطور که گفته شد، شاملو در شعر یادشده، نمادهای کلاسیک را نقد میکند. او در این شعر، خواهرش را به آزادی دعوت میکند و در لایههای پنهان کلمه از او میخواهد خود را از دیواری که دور خودش کشیده است، رها کند؛ درنتیجه میشود ادعا کرد سیاست حکومت برای مدرن شدن جامعه، شاملو را به این ذهنیت رسانده است؛ زیرا شاملو به هیچیک از المانهای مخالف با حکومت، دست نزده است و صرفاً ذهنیت ارتجاعی جامعهای را نقد کرده است که نتواسته است بهسمت مدرن بودن برود. چه کسی خواسته جامعه تغییر کند؟ پاسخ این است: حکومت! از این دیدگاه، مفهوم مدرن دیگر مفهومی کلاسیک نیست؛ بلکه مفهومی سیاسی است. چرایی رفتن بهسمت انقلاب نیز حاصل نشناختن مدرنیته بوده است.
دموکراسی، عقلانیتباوری، شهرنشینی و سکولاریسم
در این بخش، «شعر وارطان» و تأثیر آن بر جامعه، واکاوی میشود: «وارطان، بهار خنده زد و ارغوان شکفت/ در خانه زیر پنجره گل داد یاس پیر/ دست از گمان بدار/ بودن به از نبودن خاصه در بهار/ وارطان سخن نگفت/ برافراز دندان خشم بر جگر خسته بست و رفت/ وارطان سخن بگو/ مرغ سکوت جوجهی مرگی فجیع را در آشیان به بیضه نشسته است/ وارطان سخن نگفت/ چو خورشید/ از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت/ وارطان سخن نگفت/ وارطان ستاره بود/ یک دم در ظلام درخشید و رفت.» (همان: )
نام این سروده نخست وارطان بود؛. ولی به نازلی، تغییر نام داد. وقتی شاملو این شعر را چاپ کرد، به اسم نازلی چاپ شد. شاملو از وارطان گفت؛ چون وارطان ارمنی بود؛ ارمنیای که در جامعهی چنددستهی ایران، طرد شده بود. او بر اساس «عقلانیت مدرن» با متن رفتار کرد. چون ارمنیها در جامعهی ایران، اقلیتاند، بهاندیشه و رفتار آنها از نظرگاه سنت نگریسته میشود و عمدتاً آنها را در یک قالب رفتاری میگنجانند. حال آنکه وارطان برای آزادی سیاسی جامعه میجنگید و شاملو برای او شعر میسرود؛ ازاینرو شعر او بهسمت افسونزدایی، شهری شدن و دموکرات بودن، میرود؛ زیرا او یک شخص مخالف سیاسی را تمجید میکند که جزو اقلیتهای اجتماعی است؛ اما فارغ از طبقه، نژاد و فرهنگ دارد برای جامعه میجنگد. این یعنی کنش دموکراتیک یک نویسنده که در جامعهای چندقطبی، سخن میگوید. شاملو روند مثبت سیاست را متوجه میشود و به وارطان میگوید: «بهار خنده زد و ارغوان شکفت/ در خانه گل داد یاس پیر»؛ ولی باز میگوید: «بودن به از نبودن است.» شاملو میخواهد به وارطان بگوید همهچیز دارد خوب پیش میرود. او میکوشد به وارطان امید جامعهی بهتر را بدهد. برای همین، از او میخواهد از جنگیدن دست بکشد. بر اساس این شعر، میشود گفت شاملو وارطان را قلباً دوست میداشته است؛ نه با تفکر. چون در این شعر چیزی بهنام «مرگ پیروزمندانه» وجود ندارد.
یکی از المانهای مدرنیزاسیون که شاملو به آن میپردازد و تحتتأثیر مستقیم سیاست است، شهرنشینی است؛ یعنی همزیستی بدون نژاد، بدون اقلیت، بدون تبعیض، بدون مقایسه و صرفاً بر اساس اخلاق لیبرال.
مدرنیته، مدرنیزاسیون، آزادی، شهرنشین دموکراسی و حقوق برابر، شهرنشینی
برخی اشعار شاملو که میتوان آنها را ترانهی کار نامید، از این دید بررسیشدنیاند؛ ازجمله: « دختران کار/ دختران دشت/ آرزوهای بیکران/ در خلقهای تنگ/ روز سکوت و کار/ شبهای خستگی/ روز بیخستگی و شب/ دختران انتظار» یا «پریا گشنهتونه/ پریا تشنهتونه/ پریا خسته شدین/ مرغ پربسته شدین؟/ چیه این هایهایتون/ گریهتون وایوایتون» (شاملو).
و: «قوقولی قوقو سحر شد/ سیاهی دربهدر شد/ فرشتهها دویدن/ ستارهها رو چیدن/ خورشید خانم دراومد…» (شاملو).
و: «نه پری رنگش رفته/ نه سرم تاجش رفته/ پیرهن زر به برت بود چیه؟ هست/ تاج یاقوت سرت بود، چیه؟ هست/ پرای زر اینهاش، چیه؟/ یاقوت سر؟ اینهاش…» (شاملو).
اشعار یادشده، همه با موضوعی نو، در فرمی تازه و مفهومی جدید، اما با ریتم و آوای موسیقیایی قدیمی (فولک)، سروده شدهاند؛ سرودههایی مانند ترانههای کار که هنگام کار روی زمینهای کشاورزی یا در جریان زندگی شبانی (پاستورال) بر لب جاری میشوند تا بتوانند شنونده را تحتتأثیر قرار دهند. نوعی نگاه در جامعه وجود دارد که معتقد بود: «ادبیات یک ابزار است؛ مانند ادبیات کمونیستی» سیاست بر ذهن قشری خاص از جامعه، تأثیر گذاشته بود؛ اما اغلب مردم در کمسوادی به سر میبردند. سیاست، زنان را وارد جامعه و صنعت کرده بود. (تشبیه دختران کار، به پریا)؛ اما با آنها بهطور برابر رفتار نمیشد. شاملو در جایگاه یک شاعر با روایتی قدیمی و سبکی مدرن، این پدیدهها را در شعر بازتاب میدهد. از این ترانه میتوان دریافت که شاملو دارد شکلگیری جامعهای بهتر را نوید میدهد. همان چیزی که سیاسیون میکوشیدند برای جامعه و برای روند شهری شدن، رقم بزنند. بااینحال جامعه در آن مقطع تاریخی، دچار چنددستگی و ناامیدی بود و روح خشم در جامعه، نمود عمدهای داشت. این ترانهها نشان میدهد شاملو مسیر مدرنیته و موضوعات جدیدی را که وارد عرصهی ادبیات مدرن شدهاند و همگی نیز از موضوعات سیاسی هستند، به درستی درک کرده بود.
نکتهی مهم، چگونگی مواجهه با زن است. زنی که هنوز نتوانسته در جامعه خودش را به رسمیت بشناسد؛ هنوز ذهن کلاسیک نتوانسته است او را بپذیرد و هنوز با ناهمگونیها و نابرابریها و تجاوزهایی به حقوق خود روبهرو است . یکی از دلایلی که شاعر به موسیقی و فرهنگ فولکور اقلیتها روی آورده، ترویج برابری و فرهنگ شهرنشینی بوده است. در متن متافیزیک، شاملو از نبودن دموکراسی در جامعه و سیاست میگوید. او از دموکراسی بومی میگوید. برای آنکه دموکراسی غربی نتواند در بقیهی کشورها خود را بازسازی کند. اگر در زمان سرایش متن چنین نگاهی در جامعه وجود داشت؛ باز هم جامعه آن را درک نمیکرده است. نوعی ازخودبیگانگی تاریخی در جامعه وجود داشت که شاملو بهخوبی آن را درک کرده بود. جامعهی کلاسیک نمیتوانست او و تمام و کمال شعر مدرن او را بفهمد. برای همین شاملو از ترانههای کهن و ریتم و موسیقی آن کمک جسته است.
تساهل و مدارا، شهرنشینی، مدرنیته
ابراهیم در آتش ازجمله سرودههای شاملو است که در ادامه بررسی میشود.
در قرن هفت و هشت که زنان در پی تهاجم مغول و تجاوز به زنان به انزوا رفته بودند، ادبیات عاشقانه جای خود را به ادبیات عرفانی و حماسی داد و قالبهای شعری تازهای مانند غزل، رشد میکند و رواج مییابد. غزل جانشین قصیده میشود؛ زیرا موضوعاتی که در قصیده میگنجید (مدح و…) دیگر در جامعه جایگاهی نداشتند. شاید حضور زن در شعر به این دلیل محدود شد که جامعه از وجود زن مجروح شده بود؛ از این دید ممکن است حق با عامهی مردم باشد؛ زیرا ذهنیت آن تحتتأثیر حملات مغولان و تجاوزهای گسترده، زخم خورده بود. اگر ادبیات قدیم غرب را بررسی کنیم، آن را سرشار از مفاهیمی مانند غایتشناسی انسان، فلسفه، مذهب و اخلاق میبینیم؛ اما شاملو در شعر خود درد این قشر را مطرح میکند؛ همان چیزی که سبک مدرن و امروزی آن درک نشده است یا جامعه هنوز به دموکرات بودن نرسیده است.
دقت در پیرامتن کتاب ابراهیم در آتش نشان میدهد ابراهیم ممکن است نماد مردمی باشد که آتش به روی آنها گشوده میشود. سپس این آتش، گلستان میشود. این مجموعه دربردارندهی برخی شعرهای اجتماعی شاملو دربارهی زنان است. (فقدان دموکراسی و اقلیتگریزی.) از دید شاملو، جامعه همان آتشی است که قرار است گلستان شود.
در شعر «مرا تو بیسببی نیستی/ بهراستی صلت کدام قصیدهای ای غزل؟/ ستارهباران جواب کدام سلامی به آفتاب؟» دوباره به ادبیات بعد از حملهی مغول برمیگردیم که غزل جای خودش را به قصیدهی عاشقانه میدهد. منظور شاعر از «صلت کدام قصیدهای ای غزل» آن است که «زادهی کدام جنگ هستی؟ اینک صلت کدام قصیدهای؟ این تأثیر پیشمتن، بر متن شاملو است و شاملو از این راه میخواهد بگوید: «این عمل دارد بازسازی میشود.»
گفتار چهارم: بستر اجتماعیسیاسیفکری داخلی ایران و فهم از مدرنیته
وقتیکودک به دنیا میآید با بعضی از رفتارها درک میکند. کی مادر او است و نخستین چیزی که در دهان میگیرد پستان مادر است و نخستین کسی که به او اعتماد میکند و در آغوش میگیرد مادر است. شاید او معنای مادر را نداند. تداعیات چنین نقشی را بازی میکند. وقتی یک انسان که با ذهنیت و تاریخ متن شاملو رودررو شود وارد تداعیات ذهنی نویسنده و جامعه تاریخی آن میشود. تداعیات ذهنی در اجتماع و سیاست طریقه رویارویی آنها با اشیاء و حوادث آشنا میشود.
در اوج تحولات سیاسی ایران و معنابخشی به اندیشههای کلاسیک و مدرن به دنیا میآید. شاید مهمترین چیزی به گوش او خورده باشد. انقلاب مشروطه و رضاشاه باشد. هنوز بدبینی سیاسی معنایی نداشت؛ چراکه فرنگ رفتن مد شده بود و خواندن کتابهای تازهترجمهشده نوعی افتخار بود. از آنسو همهچیز سریع و ضربالعجلی داشت بهسمت تحولهای تازه میرفت. هنر از قید کلاسیک بیرون آمده بود و کسانی مثل هدایت، جمالزاده، نیما، چوبک و بزرگ علوی فرمهای کلاسیک را فرو ریخته بودند. آفتابه دستت بود باید شق راه میرفتی چراکه دستور بود. کشور باید شق راه میرفت. کیفت اگر جا میماند باید میرفتی؛ چراکه کشور بر ماشین زمان سوار بود و تو هم باید معنای زمان را میفهمیدی. شاملو در چنین فضایی دستور نوشتن میگیرد و میفهمد که باید بر ماشین زمان سوار بود و در بند مفهوم زمان نماند. او کمونیست میشود. سیاسی مینویسد. تودهای میشود. کلاسیک مینویسد؛ ولی دست آخر راه خودش را پیدا میکند؛ اما تودهایها بدبین از غربی شدن و خواستار وصلت با شوروی بودند. او را میتوان حاصل تحولات سیاسی از سال 20 تا و 1332کودتاه دانست. بستر تحولات سیاسی عظیم ایران .
گفتار شش: فضای منطقهای و بینالمللی و فهم آنها از مدرنیته،
فرهنگ نو اجتماع و دنیای ماشینی و صنعتی که باعث شده است جامعه احساس کند چیزی را دارد از دست میدهد یا چیزی از آنگرفته شده است. کمونیست با روند مدرنسازی غربی مشکل داشته است و آن را نیز پس زده است؛ به همین خاطر کمونیستها و کلاسیکها باهم همدست شدهاند.
روندهای جهانی و جهانی شدن بر روی متن و اطراف شاملو بسیار تأثیر گذاشت. از روندهای کمونیستی گرفته تا روندهای لیبرالیسم و دموکراسیهای جهانی (فراملیت). در این میان کمونیست و فرهنگ تودهای تأثیر زیادتری داشت؛ البته در ایران هیچ نویسندهای از این اندیشه فارغ نبوده است؛ چراکه به نظر میرسد اول این اندیشه وارد ادبیات شده است. اما شاملو به فردی میماند که انگار وارد باغ بشود و میوه درست و دلخواه را بردارد و کنار باغ بایستد و کار خودش را بکند. بعد از اینکه او با زبان جدید، ترجمه و نشرهای جهانی و فرهنگ جهانیشده آشنا میشود، متن او تفاوت زیادی میکند و توانست موضوعی مدرنتر عقلانیتباورانهتر در متنها و جهان پیرامونش ایجاد کند. او را میبینیم که طبق فرهنگ جهانی، چگونه فریاد برابری (اومانیست) سرمیدهد و از متنش افسونزدایی میکند. آشنایی شاملو با متنهای جهانی و فرهنگ جهانی که از دو جنگ بزرگ بیرون آمده بود، تأثیر زیادی داشت. در آن برهه از زمان در تمام زبانها میدیدیم که سبکهای کهن و کلاسیک جای خود را به سبکی نو داده است؛ سبکی با زبانی آزاد و رهاتر. مفهومی انسانمدارانه، هنرمحورتر که اینها روی شاملو تأثیر بسزایی گذاشته بود.
نتیجهگیری
در پی بررسی و واکاوی متافیزک ادبی (حضور) و رسیدن به سیاست وقت بودیم. و دلیل رفتن بهسمت انقلاب ایران را عدم فهم مدرنیته برداشت کردهایم. موضوعی که پیشتر از این مورد واکاوی قرار نگرفته است. سعی شد تأثیر سیاست بر ژانرهای ادبی و هنری گفته شود. به نحوهایکه تحولات بزرگ سیاسی باعث خلق آثار بزرگ و ژانرها میشود. تحولاتی مانند انقلاب، جنگ، تغییرات سیاسی و حکومتی و از بین رفتن سیستمهای بزرگ کهن. معنا در هنر، دیگر یک مفهوم سیاسی است و آن مفاهیم گذشته در ادبیات و هنر یا از بین رفته یا کمرنگ شدهاند. مفاهیمی همچون مذهب، اخلاق کلاسیک، عرفان، مدح، مرگ، زیستن، آفریدگار، زندگی شبانی، شجاعت، جای خود را به مفاهیم نوینی چون حقوق اقلیتها، حقوق زنها، مهاجرت، جنگ، شهرنشینی، دموکراسی، آزادی، اقلیم سبز، حقوق حیوانات و طبقات داده است. اینها مفاهیمیاند که فراملیت را تعریف میکنند؛ پس سیاست میگوید چه بنویسیم؟ یا چه هنر کنیم؟ یعنی کسی که در زیستبوم لیبرال زندگی میکند به چیزهای متفاوتتر فکر میکند و خلاقیت او نیز بالاتر است. و کسیکه در زیستبوم کمونیستی زندگی میکند دارد دنیا را حصار میکشد یا اطراف خود را حصار میکشد. باید بگویم خانهها سیاسیاند. معماری سیاسی است؛ در واقع رنگ ماشینها سیاسی است. غذاها سیاسیاند. ورزش سیاسی است. یعنی متافیزیک سیاست، مستقیم بر زبان و اشیا و تفکر تأثیر مستقیم دارد. از رفتارهای شاملو درمییابیم که سیاست روند مدرنیزاسیون را ایجاد و خیلی از وجهههای تصویری را درست کرده است. اما نتواسته است ذهن جامعه را مدرن کند یا سیاست مدرنی در پیش بگیرد؛ البته که برای آگاهی قشری خاص تلاشکردهاند. صدایش به گوش طبقات پایینتر نرسیده بود. شاملو درمان جامعه را دموکرات بودن ترجمه میکرد؛ یعنی انگار دموکراسی در جامعه نبود و شهرنشینی ضعیف بوده است. او در متن خود به این آگاهی رسیده بود که چیزی را بخواهد مدرن کند باید ابزاری بومی داشته باشد. از متن شاملو میفهمیم که جامعه مدرن نبوده است و از ذهن مدرن دور بوده است، و نتواستهاند بپذیرند مدرنیتهای را که از سیاست وارد متن شاملو شده بود. شاملو از جامعهی چنددسته میگوید. جامعه با تعریفهای خاص که گوش شنوا برای هیچچیز ندارند. شعرهای شاملو دربارهی آوارگی، تاریخ، فرهنگ متناقض، فقر، اقلیتها و اقلیمها، مدرنیته، آزادی، برابری، دموکراسی، اومانیسم است. شاملو میخواهد بگوید که جامعه او چقدر سردرگم است. اگر شاملو در این برهه از زمان زنده بود و از او دلیل انقلاب ایران را میخواستی بدون شک میگفت، من در نوشتههایم همهچیز را گفتهام. درست میگوید او، جامعه سردرگم و ازخودبیگانه که دنبال راه گریزی بود؛ جامعهای که نتوانسته بود مدرنیته را درک کند.
در پایان اجازه میخواهم با زبان خود بگویم: باید باران ببارد و تو بلد باشی باران را لمس کنی، بلد باشی لذت ببری، باید بلد باشی عاشقانه راه رفتن را. باید بلد باشی تقسیم شوی؛ اما نمیتوانی بلد باشی که سیاسی رفتار نکنی. اگر جای افلاطون بودم اسم سیاست را میگذاشتم خون یا هوا. فکر کن حال که در خانهای بیست و پنج متری دارم از چیزی لذت میبرم که حتی الهههای عشق آن را در ذهنشان نمیگنجانند. صبح که در را باز میکنم سیاست مثل هوا وارد میشود؛ مثل همین انهدامی که درون بیست پنج متری سیمانی خلاصه شده است. فکرش را بکن من در برزیل زندگی میکردم، بهجای سیاست مدلینگ میخواندم. حالا کنار ساحل خاکهای اطرافم را به بدنم میچسپاندم و تصمیم میگرفتم که کسان اطرافم چه کسی چراغ را امشب برایم خاموش کند. ادبیات و هنر هم اینگونه است. آنها برایت تصمیم میگیرند که چه بنویسی یا چگونه بنویسی. سیاسیون را میگویم.
منابع
آلن، گراهام. بینامتنیت، ترجمه پیام یزدانجو، تهران: نشر مرکز، 1385.
دریدا، ژاک. آخرین مصاحبهها و سایر گفتوگوها، ترجمه حسین کربلایی طاهر، تهران: نشر آفتابکاران، 1396.
دریدا، ژاک. متافیزیک حضور، ترجمه محمد ضیمران، تهران: نشر هرمس، 1380.
دریدا، ژاک. نوشتار و تفاوت، ترجمه عبدالکریم رشیدیان، تهران: نشر نی، 1396
دستغیب، عبدالعلی. نقدی بر شاملو، تهران: نشر آروین، 1373.
رویل، نیکلاس. ژاک دریدا، ترجمه پویا امامی، تهران: مرکز، 1395.
ژنت، ژرار. گفتمان روایی(رسالهای در روش تحلیل)، ترجمه مریم طیورپرواز، تهران: مهراندیش، 1399.
شاملو، احمد. ققنوس در بارن، تهران: نگاه، 1345.
شاملو، احمد. ابراهیم در آتش، تهران: نشر افق، 1352
شاملو، احمد. باغ آینه، تهران: انتشارات مروارید، 1336.
شاملو احمد. دشنه در دیس، تهران: .1344
هلدکرافت، دیوید. سوسور، نشانهها، نظام و اختیاری بودن. مترجم سپیده عبدالکریمی، تهران: انتشارات علمی،1390.
هانس. برنتس. مبانی نظری ادبی، ترجمه محمدرضا ابولقاسمی، نشر ماهی، 1385.
لینک دریافت پیدیاف شماره دهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ تابستان ۱۴۰۴:
انتشار فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/ تابستان ۱۴۰۴(تهیه فایل پیدیاف)
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_دهم
#تابستان_۱۴۰۴

                                                                            
                                                                            
                                                                            
                                                                            
                                                                            
                
                                        
                                        
                                        
                                        
موارد بیشتر
دیکتاتوری و سنت رنج مقدّس ✍محمدرضا یار(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
بررسی سمبولیسم در شعر هوشنگ ابتهاج✍محمد شهبازی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
جنگ، راستی و خون سیاوش ✍محمد قنبریکلخوران(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)