خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان (NGO)

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

جنگ، راستی و خون سیاوش ✍محمد قنبری‌کلخوران(فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی

سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴

مطالعات تخصصی نقد و پژوهش شعر

جنگ، راستی و خون سیاوش

✍محمد قنبری‌کلخوران

 

ایران سرزمینی است که از بطن تاریخ و اسطوره، ذهنیتی خاص و متفاوت نسبت به مفهوم جنگ شکل داده است. در این سرزمین، جنگ تنها نبردی فیزیکی برای تسلط بر زمین نیست؛ بلکه نمایشی از نبردی ابدی میان نیروهای خیر و شر، روشنایی و تاریکی است. این جنگ، از نگاه ایرانی، بخشی از سرشت هستی و وظیفه‌ای الهی است؛ که انسان در آن به‌عنوان همراه و یاور اهورامزدا در برابر اهریمن ایفای نقش می‌کند.

ایرانیان از ژرفنای تاریخ، جهان را میدان کشاکش نیروهایی دانسته‌اند که فراتر از خیر و شرِ متعارف در اخلاق رایج بوده‌اند. کهن‌الگوهای این سرزمین، نه‌فقط در اسطوره و حماسه، بلکه در شالوده‌ی ذهن و روان ایرانی حضور دارند. آنچه امروز به نام «تفکر» یا «عاطفه ایرانی» می‌شناسیم، تنها تبلوری معاصر از لایه‌هایی است که در اسطوره‌های دیرپای این خاک تنیده شده‌اند.

در میان این لایه‌ها، مفهوم جنگ معنایی دیگرگونه دارد، نه صرفاً نزاعی بر سر قدرت یا سرزمین، بلکه ستیزی با ظلمت برای روشنایی؛ جنگی در خدمت راستی، یاری با اهورامزدا علیه اهریمن.

در لایه‌های عمیق اسطوره و حماسه ایرانی، جنگ نه صرفاً به‌عنوان آزمونی اخلاقی و کیهانی مطرح می‌شود. شاهنامه فردوسی، این منظومه عظیم ملی، نه‌تنها روایت تاریخی است بلکه تجسمی از ذهنیت ایرانی نسبت به جنگ نیز محسوب می‌شود.

در این اثر سترگ، جنگ میان نیروهای راستی و دروغ، میان نور و ظلمت، نه‌تنها کشمکشی بر سر قدرت، بلکه نبردی معنوی و بنیادین است. در این روایت که روان ایرانی را بازمی‌نماید، جنگ اگرچه با شمشیر و نیزه همراه است، اما در ژرفای لایه‌هایش، آغازی برای آزمودن راستی به شمار می‌آید. فردوسی در توصیف نبردها هرگز به خشونت بی‌منطق تن نمی‌دهد؛ بلکه همواره انگیزه‌ای اخلاقی و کیهانی را در پسِ هر تیغ می‌جوید:

 

بکوشید کاین جنگ آهرمنست

همان درد و کین است و خون خستنست

میان بسته دارید بیدار بید

همه در پناه جهاندار بید

کسی کو شود کشته زین رزمگاه

بهشتی بود شسته پاک از گناه

هر آن کس که از لشکر چین و روم

بریزند خون و بگیرند بوم

همه نیک‌نام‌اند تا جاودان

بمانند با فَرٌه موبدان

 

در این نگاه، انسان تنها موجودی میانه زمین و آسمان نیست، بلکه سربازی است در خدمت راستی. آفرینش انسان در جهان‌بینی زرتشتی نیز صرفاً با دیدگاهی زیباشناختی توضیح داده نمی‌شود بلکه با هدفی بنیادین همراه است: مشارکت در نبرد دیرپای خیر و شر و پیمان بستن با اهورامزدا برای پاسداری از اَشه (راستی).

به همین دلیل فردوسی، جنگ را نه‌تنها رویارویی شمشیرها که آزمایشی برای جان و روان انسان می‌داند؛ جایی که نیروهای درونی آدمی و ارزش‌های اخلاقی آزموده می‌شوند؛ از همین روست که پهلوانان را فرا می‌خواند تا جنگ را با عدالت و راستی درآمیزند. او چنین اندرز می‌دهد:

 

گر قلب ایشان بجنبد ز جای

تو با لشکر از قلب‌گاه اندر آی

چو پیروز گردی ز کس خون مریز

که شد دشمن بدکنش در گریز

چو خواهد ز دشمن کسی زینهار

تو زنهارده باش و کینه مدار

 

این فراز ساده، در واقع فلسفه‌ای ژرف را بازگو می‌کند: جنگ، خود هدف نیست؛ بلکه ابزاری است برای برپایی عدالت و راستی. فردوسی در سراسر شاهنامه بر همین نگرش پای می‌فشارد و نشان می‌دهد که هر نبرد، اگر از این معنا تهی شود، به گمراهی و ویرانی خواهد انجامید.

در میان شخصیت‌های شاهنامه، سیاوش جایگاهی ممتاز دارد. او نماد پاکی، ایثار و ایستادگی در برابر ستم است. سیاوش که از آغاز جوانی از گناه و آلودگی پرهیز می‌کند، به مقابله با ناحق و زور، ناچار می‌شود. داستان سیاوش فراتر از روایت یک پهلوانی صرف است. این قصه بازتابی است از ذهنیت ایرانی نسبت به جنگ و حقیقت؛ جایی که جنگیدن به معنای پشتیبانی از ارزش‌های اخلاقی است، نه قدرت‌طلبی.

بر دوش پهلوانان، اما همیشه وظیفه جنگیدن سنگینی نمی‌کرده است؛ گاهی روحی ظریف‌تر، با سکوت و تحملِ رنج و خون، بار راستی را بر دوش می‌گرفته است. سیاوش، جوانی که پهلوانی‌اش نه‌تنها از شمشیر که از پرهیز از دروغ و ناحق سرچشمه می‌گیرد، نمونه‌ی روشن این حقیقت است. او را نمی‌توان تنها قهرمانی جنگی دانست؛ او آینه‌ای است از جان ایرانی در رویارویی با تاریکی.

چنان‌که شاهرخ مسکوب در سوگ سیاوش می‌نویسد؛ مرگ او صرفاً شهادت نیست، بلکه رخدادی اسطوره‌ای است که پیوند انسان با امر قدسی را آشکار می‌سازد. مسکوب، سیاوش را نه شخصیتی تاریخی، بلکه «تجسد پاکی قربانی‌شونده برای جهان» می‌بیند.

پهلوانِ حماسی، بی‌آنکه چندان به چندوچون کارها بیندیشد با اراده‌ای بندگسل از دلِ شب، روشنایی می‌طلبد و در جست‌وجوی ناممکن چنان می‌تازد که سرانجام بر زمین می‌افتد؛ اما سیاوش در برابر مرگ رفتاری ناپهلوانانه دارد. از دانش «بسی بهره‌مند» است و بیهوده‌ی کار را می‌شناسد. در او دانایی، ناتوانی می‌آورد و سرانجام هراسِ مرگ در تنش جای می‌گیرد و این مرگی ناتوان است که شاید بر هر بینوایی فرود آید.

در این هنگام آن «گو شیر جنگ لرزلرزان و زرد رخسار» است. «بخت» بد خود را نمی‌خواهد؛ اما ناچار می‌پذیرد. میان آرزوی او و اراده جهان تناقضی سخت و شکافنده پدید می‌آید او خواهان زندگی است و چرخ یا کردگار می‌خواهند نابودش کنند.

 

مرا چرخ گردان اگر بی‌گناه

به دست بدان کرد خواهد تباه

به مردی کنون زور و آهنگ نیست

که با کردگار جهان جنگ نیست

فردوسی در مرگ سیاوش لحظه‌ای از تلاقی تراژدی و حماسه را به تصویر می‌کشد. در این مرگ، ظلمت پیروز می‌شود؛ اما نه برای همیشه. خون سیاوش مانند بذری در خاک فرو می‌رود و جوانه‌ای از روشنایی بر جای می‌گذارد. این بخش از تاریخ اسطوره‌ای، یکی از بنیادین‌ترین تصویرهای نبرد حق و باطل در روان جمعی ایرانیان است.

شاهرخ مسکوب در کتاب مرگ و سیاوش این نکته را به‌شکل عمیقی بررسی می‌کند و مرگ سیاوش را نمادی از مبارزه‌ی جاودانه‌ی انسان با تاریکی و ناحق می‌داند. برای مسکوب، سیاوش نمادی است از کسی که برای حفظ پاکی و عدالت تا پای جان می‌ایستد و قربانی می‌شود. مرگ او نه شکست، بلکه پیروزی روح بر ناحق است؛ فداکاری که انسان را به ادامه‌ی نبرد خیر و شر و حفظ پیوند با اهورامزدا فرامی‌خواند.

از همین منظر است که می‌توان به شباهت ناخودآگاه خرد ایرانی با عرفان اندیشید. سهروردی در حکمت اشراق جهانی را ترسیم می‌کند که در آن نور و ظلمت دو نیروی اصلی‌اند. انسان در میان این دو مأمور است که رو به نور کند، گرچه بهایش تبعید یا مرگ باشد. چنان‌که سهروردی خود درمسیر فلسفه‌ی نور به مرگ تن داد؛ مرگی که بسیاری آن را شهادتی اشراقی در راه حقیقت می‌دانند.

پیوند این مرگ با مرگ سیاوش نه در شکل که در ماهیت آن نهفته است. هر دو برای پاسداری از راستی، تن و جان خود را در این راه از دست می‌دهند.

این نگاه اسطوره‌ای به جنگ، ریشه در فلسفه‌های کهن ایران دارد. شهاب‌الدین سهروردی «بنیان‌گذار حکمت اشراق» جنگ را نبرد میان نور و ظلمت می‌داند. جنگی که انسان باید در آن همراه نور بایستد، هرچند به بهای جان خود باشد. مرگ سهروردی نیز به‌عنوان شهادتی در راه نور، با مرگ سیاوش که شهادتی در راه راستی است، پیوندی عمیق دارد. این پیوند نشان می‌دهد که در سنت ایرانی، مبارزه برای ارزش‌های والاتر از زندگی فردی، مهم‌تر و مقدس‌تر از خود زندگی است.

در ادبیات غیرحماسی نیز بازتاب این نگاه دیده می‌شود. سعدی با ظرافت از پادشاهی سخن می‌گوید که باید در خدمت عدل باشد، نه در پی فتح و فریب. نگاه او به عدالت، همان اشه‌ زرتشتی است که در پوششی از زبان شاعرانه بیان‌ شده است:

 

سخن در صلاح است و تدبیر و خوی

نه در اسب و میدان و چوگان و گوی

تو با دشمن نفس هم‌ خانه‌ای

چه در بند پیکار بیگانه‌ای؟

عنان‌ باز‌پیچانِ نفس از حرام

به مردی ز رستم گذشتند و سام

تو خود را چو کودک ادب کن به چوب

به گرز گران مغز مردم مکوب

 

وجود تو شهری است پر نیک و بد

تو سلطان و دستورِ دانا خرد

 

‎یا در جایی دیگر می‌گوید:

صلح خواهد عدو سر مپیچ

و گر جنگ جوید عنان بر مپیچ

‎که گر وی ببندد در کارزار

تو را قدر و هیبت شود یک، هزار

‎ور او پای جنگ آورد در رکاب

نخواهد به حشر از تو داور حساب

‎تو هم جنگ را باش چون کینه خاست

که با کینه‌ور مهربانی خطاست

 

حافظ در این شعر بر آن تأکید دارد که در جنگ باید عدالت و تدبیر رعایت شود و حتی در برخورد با دشمن نیز چنین باید رفتار کرد. اگر دشمن به صلح گرایش نشان دهد، ادامه دادن جنگ روا نیست و اگر ناگزیر از نبرد شد باید باعزت و قدرت مقابله کرد اما نه با کینه و نفرت؛ چراکه مهربانی اگر با کینه همراه شود خطاست.

حافظ، با زبانی نرم که در نهان خنجری تیز دارد می‌نویسد:

دورِ فلکی یکسره بر مَنْهَجِ عدل است                                          خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل

 

حافظ که پیامبر مهر است و مهربانی و مهرورزی را رسالت انسان در یاری به خیر می‌داند، در جای دیگری می‌گوید:

ده ‌روزه مهر گردون افسانه است و افسون                                نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا

در حلقه گل‌ و مل خوش خواند دوش بلبل                        هات الصَّبُوحَ هُبّوا یا ایُّها السُّکارا

ای صاحب کرامت شکرانه سلامت                                    روزی تَفَقُّدی کن درویش بینوا را

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است                          با دوستان مروت با دشمنان مدارا

حافظ نیز، همچون فردوسی، گاه به تعبیر خود جدال خیر و شر و نیک و بد را می‌پذیرد، اما تنها آنگاه‌ که جنگ برای راستی باشد، نه برای ستم. آن‌چنان‌که او همواره از فقیه و پادشاه نمی‌هراسید، چه راستی با او بود.

خلوت دل نیست جای صحبت اضداد                                    دیو چو بیرون رود فرشته درآید

صحبت حکام ظلمت شب یلدا است                                 نور ز خورشید جوی بو که برآید

این سیر تاریخی و فرهنگی، به‌ویژه در روزگاران پس‌از اسلام، با مفاهیم عرفانی و شیعی نیز درآمیخته است؛ اما بن‌مایه اسطوره‌ای آن هرگز از میان نرفته و همچنان، حتی در حافظه‌ی تاریخی معاصر، قهرمان کسی است که در راه راستی قربانی شود، نه آنکه لزوماً با معیارهای سطحی پیروز بازگردد؛ چراکه این باور در ژرفای ذهن ایرانی جایگاه خود را حفظ کرده که «خون بر شمشیر می‌چربد». در این جهان‌بینی، جنگی که هدفش عدالت نباشد، از اساس پذیرفتنی نیست و جنگی که عدالت را بجوید، الزاماً با شمشیر تحقق نمی‌یابد. گاه با سکوت، گاه با مرگ و گاه با خون.

در نگاه ایرانی، جنگی که در خدمت ظلم باشد، نه‌تنها بی‌معناست، بلکه مایه‌ی تباهی و فروپاشی جامعه است. براین‌اساس، جنگی مشروع و مقدس است که برای پاسداری از عدالت و راستی انجام گیرد. این نگاه از دل اسطوره‌ها، تاریخ، فلسفه و ادبیات شکل‌گرفته است و به‌نوعی هویت ملی ایرانیان را می‌سازد.

آن‌گونه که پیش‌تر بیان شد، این نگرش همچنان در فرهنگ معاصر ایران حضور دارد؛ جایی که جنگ و مبارزه حتی اگر صورتی فیزیکی نداشته باشد، در معنایی گسترده‌تر ادامه می‌یابد. انسان ایرانی در ژرفای وجدان خود همچنان خویشتن را یاور اهورامزدا می‌بیند، در نبردی با ظلم، فساد و بی‌عدالتی که هدف آن پاسداری از ارزش‌های انسانی و الهی است.

ریشه‌های تاریخی و فلسفی این دیدگاه را می‌توان در آموزه‌های زرتشتی نیز جست‌وجو کرد. در اندیشه‌ی زرتشت، جهان میدان نبردی جاودانه میان اهورامزدا (نماد خیر و نیکی) و اهریمن (نماینده شر و فساد) است. اهورامزدا انسان را نیافرید تا تنها نظاره‌گر باشد. بلکه او را به‌منزلهٔ پیکارگر راستی برانگیخت؛ کسی که با کردار نیک، گفتار درست و اندیشه پاک، نیروی خیر را فزونی بخشد و تهاجم تاریکی را پس زند.

این اندیشه، کهن‌ترین بنیان نگاه ایرانی به جنگ را شکل می‌دهد؛ جنگی معنوی که از مرزهای عینی و بیرونی فراتر رفته و به عرصهٔ اخلاق و جان آدمی گام برمی‌گمارد. براین اساس وظیفه انسان تنها پاسداری از خاک و سرزمین نیست، بلکه نگاهبانی از جهانی استوار بر راستی، حقیقت‌جویی و عدالت است.

چنین فلسفه‌ای می‌تواند بنیاد تفسیر ایرانی از مفهوم جنگ را در قالبی اخلاقی و معنوی فراهم آورد. جنگ از این منظر نه صرفاً نزاعی بر سر قدرت بلکه ستیزی برای پاسداشت نورِ حقیقت و بقای حیات معنوی است. انسانی که در این راه جان می‌سپارد، شکست‌خورده نیست، بلکه به پیروزی راستین دست‌ یافته است.

این تأکید بازتاب همان نگرش اخلاقی به جنگ است که ریشه در اسطوره‌ها و حکمت ایرانی دارد؛ اما این نگاه به جنگ تنها در ژرفای متون کهن و ادبیات باستانی باقی نمانده بلکه در سراسر تاریخ ایران در اندیشه و کردار بزرگان نیز جلوه‌گر شده است.

در افسانه‌ها و وقایع تاریخی این سرزمین، پهلوانان ایرانی همواره نه صرفاً به‌عنوان جنگجویان نبردهای فیزیکی، بلکه به‌عنوان پاسداران اخلاق و عدالت شناخته‌ شده‌اند. برای ایرانیان، جنگ همواره باید در خدمت راستی و عدالت باشد، نه خودخواهی و ستم.

در غیر این صورت جنگ نه‌تنها بی‌ثمر، بلکه مایه‌ی تباهی و ویرانی است. این حقیقت، محور اصلی روایت‌ها در ادبیات و حکمت ایرانی به شمار می‌رود و ژرف‌ترین ابعاد جهان‌بینی ایرانی را نسبت به مفهوم جنگ آشکار می‌سازد. تا امروز نیز می‌توان ردّپای این نگرش را در فرهنگ و حافظه‌ی جمعی ایرانی بازشناخت. مبارزه با ظلم، حمایت از عدالت و ایستادگی در برابر فساد، بخشی جدایی‌ناپذیر از هویت ملی ایرانی است که ریشه در همان کهن‌الگوهای اسطوره‌ای و فلسفی دارد. این مبارزه، هرچند ممکن است در شکل‌های گوناگون نمود یابد؛ اما همواره معنایی واحد دارد: دفاع از نورِ حقیقت و راستی در برابر تاریکی و دروغ.

با این تفسیر، جنگ نه صرفاً یک رویداد تاریخی یا سیاسی، بلکه نمادی از معنای عمیق زندگی ایرانیان است؛ معنایی که ریشه در اسطوره‌ها، شعر و حکمت دارد و نسل‌به‌نسل منتقل‌ شده است؛ جنگی که در آن انسان نه به انگیزه‌ی زر، زور یا منافع شخصی، بلکه برای پاسداری از ارزش‌هایی اخلاقی می‌جنگد، جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ ایرانی دارد و نمادی از پیوند انسان با آسمان به‌عنوان بنیاد معنابخشی به زندگی اوست. چه به‌ زور شمشیر، چه از طریق کردار، کنش و گفتار نیک.

 

 

لینک دریافت پی‌دی‌اف شماره دهم فصلنامه‌بین‌المللي‌ماه‌گرفتگی/ تابستان ۱۴۰۴:

انتشار فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/ تابستان ۱۴۰۴(تهیه فایل پی‌دی‌اف)

 

 

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی

#سال_سوم

#شماره_دهم

#تابستان_۱۴۰۴