فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴
مطالعات تخصصی نقد سینمایی
نقدی بر فیلم «پیرپسر»
با کارگردانی اکتای براهنی
✍طاهره بارئی
نقد پیش رو علاوهبر تلاش برای مختصر و چکیده بودن، ازین خاستگاه پیروی میکند که با فاصلهگیری از هیجانهائی که غالباْ یک فیلم برای بالا بردن فروش و فتح حداکثری گیشه خلق میکند، (و درنتیجه لایه و رویهای ساخته میشود که همچون فیلتری پیام اصلی محصول هنری را میپوشاند) به استخوانبندی داستان و روایت آن و همچنین به تحولی بپردازد که از دل آن، پیام عمیقتر فیلم خواهان به گوش رساندن خویش است. مقصودم پرداختن به لایههائی است که چهبسا جذابیت یکی از بازیگران یا بازی درخشان ضد قهرمان فیلم، میتواند آنها را از چشم تماشاگر با ایجاد یک پرده و لایهی کاذب معنایی دور نگاه دارد.
هدف ما در اینجا نه بررسی شخصیت دو برادر است، نه التفاوتی به رقابت احتمالی پدر و پسر داریم؛ بلکه به چگونگی ورود و تولد آنها بر پرده و در منظر نگاه تماشاگر دقیق میشویم؛ همچنین سرنوشت و پایان آنها، یعنی مهرههای اصلی شطرنجی که کارگردان چیده است.
با این اعتقاد که تولد آنها، از آگاه یا ناخوداگاه کارگردان شکل گرفته (که خود بخشی از ناخود اگاه جمعی محسوب میشود) و از این نظر اهمیت دارد که ببنیم که این اندیشهی جمعی چه سرنوشتی برایشان رقم میزند. هدف ما در اینجا نه بررسی شخصیت دو برادر است نه التفاوتی به رقابت احتمالی پدر و پسر داریم. به چگونگی ورود و تولد آنها بر روی پرده دقیق میشویم و سرنوشت و پایان آنها.
کنجاویم بدانیم رعنا، این شخصیت یگانه فیلم که «ماه» داستان است چگونه و از چه موضعی تابانده میشود. او را فیلمساز به کجا و کدام جایگاه بازمیگرداند (خواهیم دید که به زیر بنا و زیرساخت داستان و زیرساخت فرهنگ ایرانی).
میپرسیم «پدر»ِ فیلم، چه تخمی میافشاند و خالق چه مخلوقات مادی و غیرمادی است. و میبنیم که نهتنها در پدر بیولوژیک بودن او جای تردید است، در جایگاه پدری او بهعنوان آموزشدهنده و تعالیبخش نیز، پرونده خالی است. او حتی آموزشیافتگی پسرش را که توسط اراده و تلاش شخصی خودش انجام گرفته نه فقط تحسین و تمجید نمیکند؛ بلکه با استهزا با آن روبهرو میشود. ما با پدری تقلبی و ساختگی و تصنعی روبهروییم که هرچند اسم پدر را به پسرانش و به ماه زنانهی فیلم تحمیل میکند؛ اما از اجرای نقش آن کاملاْ ناتوان است. او فقط پرسروصدا و پرمدعاست؛ ولی توخالی.
هر چند مطالعه برخی از نقدهای نگاشتهشده بر این فیلم نشان از دلسردی تماشاچی دربارهی عدم پیروزی خیر بر شر در این داستان دارد، نگاه ما غیراز این است؛ در واقع کارگردان با «به زمین خواباندن» مهرههای اصلی مرد داستانش، یعنی پدر و دو پسر، با رابطهی بسیار مغشوش و سردرگمیکه بینشان است، آن هم بر روی زمینی که زن اصلی فیلم را به زیر آن حمل کرده، میگوید زیر بنای خانه سرزمین ما باید زنان باشند و مردان را «دراز میکند.»
شاید این دراز کردن به روشهای دیگری هم میتوانست انجام بگیرد که کمتر خشونتبار باشد؛ اما همانطور که در ابتدا گفتم بالاخره تکلیف هیجانانگیز شدن فیلم و تأثیرگذاریاش را امروزه از پروژه ساخت فیلم نمیشود جدا کرد.
در صحنهای که پدر لنگه کفش «رعنا» (ماه داستان) را میبوید، هر چند بهعنوان تنها صحنه ارتباط فیزیکی او با این زن میتواند مورد بررسی و توجه روانکاوانه قرار گیرد؛ اما در دنبالهی دیدگاهی که تا اینجا روشن کردیم، میتواند پابوسی قهرمان زن مرکزی فیلم هم تلقی شود.
اما از دید و با نحوه بررسی ما در اینجا: پیرپسر بر روی و در تقاطع چند خط اصلی ساخته شده است:
خانهای که قابل فروش نیست چون زیر آن زنانی به ناحق کشته شده خفتهاند.
دغدغه پیرپسران داستان، نه خشونت عریان و چشمگیر پدر، بلکه نگرانی نسبت به سرنوشت و عاقبت مادرشان است؛ یعنی یک زن! این نگرانی در امتداد دلواپسی برای رعنا و سرنوشت رعنا، در فیلم چنان اوج میگیرد که پتانسل و دینامیک آفرینش صحنههای آخر را سوختگیری میکند.
رعنا در قالب زنی به پرده میآید که مطابق افکار عمومی رایج گمان میرود با پول میشود او را خرید؛ گویا دغدغهای جز در آوردن پول از دست مردان با دوز و کلک ندارد؛ اما کارگردان دست رد به این باور میزند و نشان میدهد این زن دغدغه نخستش پول نیست و مخالف آنچه جامعه میپندارد، آنچه در مرد میپسندد نجابت اوست. فاصله داشتنش از بازیهای رایج اجتماعی و دارا بودن یک استقلال روحی درونی است. همهی اینها برایش بر پول برتری دارند.
جهان فیلم، مردانی را به صحنه میآورد که از اقدام کردن و عامل بودن، فاصله گرفته و خانگی و دستآموز شدهاند.
تا همینجا میتوان دید که زن و سرنوشت زن، جوهره و تنفس فیلم را تشکیل میدهد، نه بزنبزنها و ادبیات خشنی که برخی ضد قهرمانان فیلم بر زبان میرانند.
فیلم بر محوری بودن عنصر «زن» وقتی بیشترین نور را میتاباند که «رعناِ»ی فیلم را به صحنه میآورد و او را جلوهگاه نگاه خیره و مجذوبانه هر سه مرد روایت، پدر و دو پسرش قرار میدهد که از قاب پنجره فیلم مسحور اویاند.
بهنظر برخی زبانشناسان مدرن، هر زبان دارای یک آرزومندی است و آرزومندی زبان فارسی، دیدن زنی در مرکز و قلب زندگی و در جایگاه ایزدبانوئی است.
«رعنا»ی این فیلم همان «ثریا در اغما»ی اسماعیل فصیح، همان «لیلا» و «سیم رخ» فرهنگ ایرانی است که روح فارسی، تشنه دیدنش، زنده دیدنش، در آسمان دل و دیده خویش است. خالی از ظرافت نیست بیاد بیاوریم نفش رعنا را در این فیلم، لیلا نامی، لیلا حاتمی، بازی میکند.
سوای این موضوع که فیلم مردانش را بهرغم هیاهو و پر سروصدا بودن و رقص و خودجنبانیشان، اهلی و خانگی میکند، بهعبارتدیگر آنچه را بهعنوان «مردانه» میشناسیم بهسوی زنانگی سوق میدهد، در تحول رویدادها، هر سه مرد اصلی فیلم را نقش بر زمین میکند آن هم به دست خودشان.
فیلم که در ابتدا با جنگی بین دو مرد، هیجانی برای دانستن پیروز این دعوا، در تماشاچی تولید میکند، یکباره با یک شوک مختصر نشان میدهد که این دعوا یک بازی بیشتر نبوده، بین دو برادر!
دعوا و گلاویز شدن مردان باهم نه از سر دلاوری، که نوعی بازی و وقتگذرانی است بدون پیروزی در صحنه!
حتی پدر نیز که پیرپدری بیش نیست، تمام قدرتش نمایشی است و با باج دادن به دیگران، شهرت این «توانمندی» را برای خودش میخرد. والّا جز توان آمیزش با اجساد را ندارد؛ چراکه همه از تعفن وجودی او بیزارند.
تأملبرانگیز است که نام هیچیک از پیرپسران، «غلام» نیست؛ چرا که آنان آزادهترند. و ضد قهرمان پرسروصدا و معتاد فیلم، که توان باز کردن قفل یک در برای رسیدن به موادش را هم ندارد، به غلامی مفتخر شده! که در اصل غلامی برای رعناست.
فیلم که از همان ابتدا نشان داده در این جمع، دعواها همگی بین «خودی» و درونی هستند و با همین دعواهای درونی نیز داستان را پایان میدهد، نشانی از دلاوری و رستمخوئیِ راستین در مردان عرضه نمیکند.
شاید نمایش اکتای براهنی پیام اصلی داستان را در یک چمله چنین نقش میزند که مردان همه کشتگان فقدان رعنا، لیلا، ثریا و سیم رخ، در جایگاه ایزد بانوان ایرانیاند.
پا نوشت:
https://zamaaneh.com/literature/2009/09/post_542.html
ثریا در اغما، نگاهی به رمان اسماغیل فصیح
«مقالهای به همین قلم»
https://asre-nou.net/php/view.php?objnr=29650
اسماء زبان فارسی: جدائی و وصل
نگاهی به فیلم اصغر فرهادی
از سیمرغ تا «سیمرخ» روانکاوی
خلاصهای از فیلم برای کسانی که آن را ندیده یا به خاطر نسپردهاند:
فیلم پیرپسر به نویسندگی و کارگردانی اکتای براهنی محصول سال ۱۴۰۰ است. حسن پورشیرازی، حامد بهداد، محمد ولیزادگان و لیلا حاتمی هنرپیشگان اصلی این فیلماند.
خانوادهای بهظاهر سهنفره، دو برادر هریک از مادری متفاوت (و شاید حتی پدری متفاوت)، با مردی بزنبهادر و کلاش و معتاد که جایگاه پدری را غصب کرده است، با انواع اختلافات در خانهای قدیمی زندگی میکنند. و بهرغم اصرار پسران، پدر تن به فروش خانه نمیدهد تا مبدادا اسرار «نامردانگیاش» فاش و برایش دردسرساز شود. ورود زنی جذاب و دلربا به خانه روال حوادث را به هم میزند. «یکنواختی» را به افشا شدن پیاپی واقعیاتِ کتمانشده هدایت میکند. در سایهی این ورود و روشنائی این شخصیت است که رضا و علی از اهلی و خانگی بودن، نجات یافته و شخصیت درونی خود را بازمییابند. هرچند حضور این زن محوری در داستان، کوتاه است؛ چون ستارهای که بدرخشید و ماه مجلس شد، اما در این مجلس است که مردان از سایه بیرون میآیند.
نماد «برادری» که در ابتدا مغشوش بود و سرگرمیاش، «با هم گلاویز شدن» است، به همکاری و پیوند محکم تبدیل میشود.
گفتیم که ساکنان خانه قدیمی ظاهراً سه نفرند، اما نام و ذکر زنانی که زیر بنای آناند، تمام مدت شنیده میشود؛ حتی بعداز نقش بر زمین شدن هر سه مرد، که میتواند بهنوعی بازگشت آنان بهسوی و به سطح آن زنان نیز، ترجمه شود.
فیلم اکتای براهنی با ناخودآگاهی ساخته و پرداخته شده توسط زبان و فرهنگ ایرانی، مردان را به جستوجوی زنانی میفرستد تا در مرکز آمال و آرزوی فرهنگ ایرانزمین جایگاه خود را بازیابند؛ گوئی بدون حضور و درخشش زندگیبخش این زنان، مردان نمیتوانند جز در بازیهای تصنعی قدرت، عمر خود را ببازند.
از همین رو در یک جمله این فیلم را «فراخوانی به زنان تا قدرت مرکزی خود را بازیابند» نام مینهم.
لینک دریافت پیدیاف شماره دهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ تابستان ۱۴۰۴:
انتشار فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/ تابستان ۱۴۰۴(تهیه فایل پیدیاف)
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_دهم
#تابستان_۱۴۰۴
موارد بیشتر
یادداشتی بر فیلم «دوستداشتنی»✍امیرحسین تیکنی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
نقد فیلم سینمایی« ابد و یک روز» ✍حوریه سیدغراب(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
بازخوانی فضا،جنسیت و عاملیت زنانه در یک مناسک مذهبی ✍زهرا اسماعیلی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)