فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴
مطالعات تخصصی جامعهشناسی
بازتولید خشونت
در «مغزهای کوچک زنگزده»
تأملی جامعهشناختی و حقوقی
بر یک روایت سینمایی
✍دکتر عباس نعیمیجورشری
جامعهشناس و مدیرگروه جامعهشناسی حقوق انجمن جامعه شناسی ایران
✍دکتر آیلین دائمی
حقوقدان و عضو کمیتهی اختبار مرکز وکلای قوهی قضائیه استان گیلان
مقدمه
فیلم مغزهای کوچک زنگزده ساختهی هومن سیدی (1396)، قصهی پسری را روایت میکند که میخواهد کسی شود و در مقابل خانواده و برادر بزرگترش به هویتی برسد. در مسیر داستان متوجه میشویم، شاهین (نوید محمدزاده) فردیست که توسط خانوادهای به سرپرستی گرفته شده است؛ خانوادهای که برای او کانونی گرم به وجود نیاوردند و او را مورد آزار جسمی و روحی فراوانی ازجمله داغ کردن پیشانی، ضرب و جرح، توهین و انواع خشونتها قرار دادهاند. این خانواده دارای پسری بزرگتر به نام شکور (فرهاد اصلانی) است. او بهصورت پنهانی کودکانی را که در خانوادههای فقیر هستند، خریداری میکند یا کودکان بیسرپرست را جمعآوری میکند و در قبال دادن خرجی، آنها را مورد بهرهکشی قرار میدهد و در مسیر خلاف وارد میکند؛ کودکانی که در شرایط تأسفباری از لحاظ بهداشتی و تغذیه قرار داشته و به نحوی اوباش و لاتمنش تربیت میشوند؛ در واقع شکور که بهعنوان پدرخوانده برای این کودکان ایفای نقش میکند و نقش چوپان را اعمال میکند، شرایط یکسانی را در خانه برای پدر (فرید، سجاد حسینی) و مادر (لادن ژاوهوند) و خواهرش شهره (مرجان اتفاقیان) و برادر کوچکترش شهروز (امیرارسلان یعقوبی)، که از او الگوبرداری میکند و همچنین شاهین، اعمال میکند و درنهایت با دستگیری شکور و شهروز و راههای فراری که برای شهروز، برادر کوچک آنها فراهم میشود، این قصه تکرار خواهد شد.
در آغاز و انجام فیلم مغزها، عبارتی راهگشا نمایان است که «اگه چوپان نباشه، گوسفندا تلف میشن، یا گم میشن یا گرگ بهشون میزنه یا از گرسنگی میمیرن، چون مغز ندارن، هر کس که مغز نداره به چوپان احتیاج داره، یک چوپان دلسوز!»
در یک نگاه کلی و با تأکید بر روایت سینمایی این فیلم، بهروی مغز داشتن یا نداشتن و نسبت آن با پدر و همچنین منطقی که میل پدرانه را در فرزند تولید میکند، فرزندی که در چرخهی بیپایان دلالتهای میل، در جستوجو قدرتیابی پدرسالارانه خواهد بود یافت میشود. تأکید بر واژهی مغز به جای فکر، نمایانگر تأکید بر ویژگیهای مادی و زیستن انسان بهجای اندیشیدن است.
فیلم بهجای سلطهی چوپان (پدر) بر ذهن و زبان دیگری، از سلطه بر بدن دیگری سخن میگوید؛ یعنی سلطه بر آزادیهای تن کودک برای رسیدن به اهداف سودجویانه پدرخوانده و بهکارگیری کودکان بیشمار برای کار و فعالیتهای صنعتی مواد مخدر. کودکانی که تسلیم تصمیمات پدرسالارانهای هستند که برای زیستن و فکر کردن آنها توسط پدرخواندهی داستان اتفاق میافتد. بنا بدانچه رفت با یک روایت سینمایی مواجه هستیم که ریشه در زمین واقعیتهای اجتماعی ایران دارد. در این راستا میتوان از دو سطح تحلیل جامعهشناسی و حقوق، یاری جست و به ارزیابی روایت پرداخت:
الف. سطح جامعهشناختی تحلیل
زمینهی ورود جامعهشناسانه به ارزیابی مغزهای کوچک زنگزده را میتوان حداقل از پنج زاویه ردیابی کرد. این موارد عبارتاند از: حاشیهنشینی و طرد اجتماعی؛ نظم حاشیهای و سرمایهی نمادین خشونت؛ بحران قانون و مشروعیت آن؛ انحلال نهاد بنیادین اجتماعی؛ خشونت بهمثابهی زبان غالب. هر کدام از این موارد را میتوان در مشروح زیر واکاوی نمود:
۱. حاشیهنشینی و طرد اجتماعی: فضاهای تهیشده از نهاد
حاشیهنشینی در جامعهشناسی تنها بهمعنای موقعیت جغرافیایی نیست، بلکه بهمعنای طرد سیستماتیک گروههایی از دسترسی به منابع، فرصتها، و امنیت اجتماعی است. نظریهپردازانی چون ویلیام جولیوس ویلسن و لوئیک وکانت نشان دادهاند که در دوره پسافوردیستی، دولتهای رفاه عقبنشینی میکنند و طبقات فرودست بهتدریج بهسمت طرد فضایی، اقتصادی و نهادی سوق داده میشوند.
در فیلم مغزهای کوچک زنگزده، محلهای را میبینیم که در آن هیچکدام از نهادهای کلاسیک جامعه (مدرسه، دادگاه، درمانگاه، مرکز خدمات اجتماعی، شهرداری یا حتی مسجد) حضور ندارند. افراد نه شغل دارند، نه بیمه، نه امید به پیشرفت. در این وضعیت جوانها بهطرف خلاف، اعتیاد، و درگیری کشیده میشوند. زنان به بردگان خاموش خشونت بدل شدهاند. والدین یا غایباند یا بیاثر. این دقیقاً همان چیزی است که وکانت آن را «فضاهای پسانهادی» مینامد. مکانهایی که دولت از آن عقبنشینی کرده و میدان را به خشونت، ترس و بقا سپرده است.
۲. نظم حاشیهای و سرمایهی نمادین خشونت
سلطه در میدان فرعی قدرت
پیر بوردیو، جامعهشناس برجستهی فرانسوی، در نظریهی کنش و مفاهیم کلیدیاش چون میدان، سرمایه و خشونت نمادین، چارچوبی فراهم میآورد که میتوان از طریق آن مناسبات قدرت، بازتولید سلطه و سازوکارهای حذف در عرصههای اجتماعی را تحلیل کرد. بهویژه در خوانش فیلم مغزهای کوچک زنگزده، کاربرد مفاهیم بوردیویی به فهم دقیقتری از وضعیت ساکنان حاشیه شهر، سازوکارهای بازتولید فقر و خشونت، و جایگاه افراد در نظم نمادین جامعه یاری میرساند. از منظر بوردیو میدان، یک فضای اجتماعی ساختیافته است که قواعد، سرمایهها و منطق خاص خود را دارد. هر میدان (مثلاً میدان قدرت، آموزش، هنر یا خشونت) عرصهای از کشمکش است؛ کنشگران در این میدان با بهرهگیری از گونههای مختلف سرمایه (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین) برای کسب موقعیت و سلطه تلاش میکنند. اما موقعیت فرد در میدان نه از طریق اراده آزاد، بلکه در پیوند با هابیتوس[1] شکل میگیرد.
در فیلم مغزهای کوچک زنگزده، محله حاشیهنشین بهمثابه یک «میدان خشونت» عمل میکند؛ میدانی که در آن، سرمایه مشروع فرهنگی (دانش، تحصیلات، هنر) ارزش ندارد و آنچه تعیینکنندهی جایگاه افراد است، سرمایهی نمادین حاصل از خشونت، وفاداری طایفهای، و قدرت اعمال سلطهی فیزیکی است. شخصیت شکور، رهبر باند و برادر بزرگتر، تجسم سوژهای است که با تسلط بر سرمایهی خشونت، موقعیت بالادست میدان را تصاحب کرده است. در مقابل، شاهین در موقعیتی دوگانه ایستاده: از یکسو درون میدان حاشیهای پرورش یافته؛ اما از سوی دیگر، میل به خروج از این میدان و ورود به میدانی متفاوت (با ارزشهای فرهنگی متفاوت) در او وجود دارد. میلی که در نهایت با شکست مواجه میشود.
بوردیو در نظریهی «میدان» توضیح میدهد که هر میدان اجتماعی، قواعد خودش را دارد و برای موفقیت در آن، باید سرمایهی متناسب با آن میدان را داشت.
در میدان دانشگاهی، سرمایهی فرهنگی (مدرک، زبان علمی) تعیینکننده است. در میدان سیاسی، سرمایهی اجتماعی و نمادین نقشآفرین است؛ اما در میدان حاشیه، آنچه مشروعیت میآورد قدرت تحمیل خشونت است.
شکور کسی است که کنترل میدان را در اختیار دارد. چرا؟ چون او سرمایهی نمادین حاکم در این فضا را دارد:
● توانایی کشتن
● آمادگی برای خیانت
● جسارت حذف نزدیکترین افراد
این سرمایه باعث میشود دیگران به او اقتدا کنند؛ حتی وقتی از او بیزارند. در مقابل، شاهین دچار بحران سرمایه است. او زور ندارد؛ اما میخواهد قانونمدار باشد یا عاشق شود؛ سرمایههایی که در این میدان بیارزش هستند. شخصیت شهره حتی پایینتر است. نه سرمایهی فیزیکی دارد، نه قدرت اجتماعی! نه دسترسی به ابزارهای مقاومت! او مصداق کامل خشونت نمادین جنسیتیست. حذفشدهای خاموش، بیآنکه حتی صدایی برای اعتراض داشته باشد.
از این منظر، فیلم نشان میدهد چگونه افراد در میدانی خاص، تنها از خلال ارزشهای همان میدان امکان بقا یا ارتقاء دارند. کنشگران حاشیه، برای حفظ موقعیت و امنیت خود ناگزیر از بازی با قواعد خشونتبار آناند؛ چراکه فاقد سرمایهای برای ورود به میدانهای دیگرند. در این ساختار، خشونت نه صرفاً یک کنش فیزیکی، بلکه یک خشونت نمادین نیز هست: تحقیر مداوم زنان، حذف تفاوت، بازتولید مردسالاری و طرد سوژههای فاقد مشروعیت، مانند زنانی که قربانی تجاوز یا تمایل به ترک میدان دارند؛ در نتیجه، فیلم را میتوان بازنمایی سینمایی از بازتولید میدانهای بسته و نابرابر دانست؛ میدانهایی که نهتنها فقر مادی، بلکه فقر نمادین را بازتولید میکنند و امکان عبور از آنها برای کنشگران حاشیهای، تقریباً ناممکن میشود. شاهین در پایان فیلم، اگرچه از برادر خود میگسلد، اما نه با ورود بهمیدان جدید، بلکه با سقوطی درونی مواجه میشود؛ گسستی که بیشتر از آنکه رهایی باشد، نشانهی نابودی در میدانی بیبدیل است.
۳. بحران قانون و مشروعیت آن
قانون، ابزار حذف
فوکو در مراقبت و تنبیه نشان میدهد که در جوامع مدرن، مجازات باید بهسمت اصلاح و نظم عقلانی حرکت کند. اما وقتی این روند ناتمام بماند، جامعه به دوران پیشامدرن بازمیگردد:
● قانون بهجای حمایت، ابزار کنترل و ترس میشود.
● دستگاه عدالت، از درون، به فساد و حذف گرایش مییابد.
● مردم بهجای مراجعه به دادگاه، به خشونت شخصی روی میآورند.
تحلیل گفتمان قدرت در آثار میشل فوکو، بهویژه در کتابهایی چون نظم گفتار، تاریخ جنون و نظارت و تنبیه، امکان فهمی عمیقتر از سازوکارهای سلطه در جوامع مدرن و حاشیهای را فراهم میسازد. از منظر فوکویی، قدرت صرفاً به سرکوب و اجبار تقلیل نمییابد؛ بلکه در شبکهای از مناسبات اجتماعی، نهادها، گفتمانها و حتی بدنها، بهشکلی انضباطی و مولد عمل میکند. در فیلم مغزهای کوچک زنگزده، نمودهای قدرت نه در قالب دولت یا نیروی انتظامی بلکه در بستر خانواده، گروه باندی، هنجارهای مردسالارانه و مناسبات غیررسمی محلی آشکار میشوند. شکور، برادر مقتدر و رهبر گروه قاچاق، نمایندهی نوعی از قدرت انضباطی است که نهتنها بدنها، بلکه ذهنها را نیز در قالبهای خاصی از «رفتار مقبول» شکل میدهد. سلطهی او تنها از رهگذر خشونت فیزیکی اعمال نمیشود, بلکه با توسل به کنترل روانی، شرمسارسازی، برساخت هویت «غیر» و طرد افراد از جماعت، نظمی پایدار اما ستمگرانه خلق میکند.
این امر، بهخوبی با مفهوم قدرت انضباطی در اندیشهی فوکو انطباق دارد. قدرتی که از طریق نهادهایی چون مدرسه، پادگان، بیمارستان و خانواده، بدنها را تحت نظارت مستمر قرار میدهد و از آنان سوژههایی مناسب برای سازوکار سلطه میسازد. شاهین، شخصیت مرکزی فیلم، قربانی همین نظم انضباطی است که از کودکی در ساختار خانواده و جماعت شکل گرفته و حتی تلاش او برای رهایی، منجر به فروپاشی روانی و نابودی شخصی میشود. در این فیلم، نظم اجتماعی موجود نهتنها خشونت را بازتولید میکند؛ بلکه آن را طبیعی جلوه میدهد. امری که در گفتمان فوکو، نوعی میکروفیزیک قدرت تلقی میشود. نفوذ قدرت در لایههای خرد زندگی اجتماعی بهنحوی که افراد بهجای مقاومت، به بازتولید آن بپردازند.
در نهایت، مغزهای کوچک زنگزده را میتوان مطالعهایی سینمایی دربارهی بدنهای انضباطیافته، ذهنهای ترازشده، و سوژههای ساکت دانست. جهانی که در آن، آزادی نه بهدلیل اجبار بیرونی، بلکه بهواسطهی سلطهی درونیسازیشده، ناممکن میشود. چنین تحلیلی، امکان فهم پیچیدهتری از نسبت میان فقر، خشونت و فرهنگ را در بستر حاشیهنشینی ایرانی فراهم میسازد.
آگامبن نیز از «وضعیت استثنایی» سخن میگوید. جایی که قانون وجود دارد؛ اما قابل تعلیق است، انسانها وارد منطقه خاکستریای میشوند که در آن میتوان آنها را کشت؛ اما از هیچ حقی برخوردار نیستند. جورجو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی معاصر، در آثار کلیدی خود همچون هومو ساچر[2] و وضعیت استثناء[3]، مفهوم بنیادینی را صورتبندی میکند که بهشکلی نافذ میتوان آن را در تحلیل ساحتهای پنهان سلطه و طرد اجتماعی در جامعه معاصر و آثار هنری، از جمله فیلم مغزهای کوچک زنگزده، بهکار گرفت. مفهوم حیات برهنه[4].
در نگاه آگامبن، حیات برهنه به وضعیتی اشاره دارد که در آن، انسان از تمامی حقوق و حمایتهای قانونی تهی میشود و صرفاً به موجودی زنده فروکاسته میگردد؛ موجودی که میتوان او را کشت، بیآنکه این عمل «قتل» محسوب شود. در اینجا، قانون نهتنها حافظ زندگی نیست؛ بلکه با تعلیق خودخواسته، انسان را به بیرون از نظم حقوقی پرتاب میکند. این وضعیت که آگامبن آن را وضعیت استثناء مینامد، نقطهی تلاقی قانون و بیقانونیست؛ جایی که سوژه، همچون هومو ساچر در سنت رومی، واجد زندگیای غیرقابلسوگواری و فاقد ارزش سیاسی میشود.
فیلم مغزهای کوچک زنگزده را میتوان بهمثابهی یک روایت سینمایی از همین مفهوم در دل جامعهی ایرانی معاصر فهم کرد. شخصیتهایی چون شاهین، شهره، شَکور و سایر اعضای این جماعت حاشیهنشین، درواقع سوژههایی هستند که بهطور سیستماتیک از حوزهی شهروندی، نظم حقوقی و امکان بازنمایی اجتماعی طرد شدهاند. آنها نه بهمثابهی شهروندان، بلکه در مقام بیگانگان درونمرز، تنها با زیست بیولوژیک خود در جامعه حضور دارند. حضوری فاقد هرگونه مشارکت در حیات سیاسی و فرهنگی. در واقع بدنهای آنان واجد زیستیاند که تنها باید تحمل شود، نه به رسمیت شناخته شود.
از این منظر، میتوان محیط حاشیهای فیلم را تجسمی از اردوگاه یا زون آگامبنی دانست. فضایی که در آن وضعیت استثناء به قاعدهی روزمره بدل شده و طرد، خشونت و فقدان قانون، نظم حاکم را شکل میدهند. مرز میان قانون و بیقانونی، مشروع و نامشروع، در این فضا چنان تیره و مبهم است که شکور به مثابهی یک قدرت شبهحاکم، عمل میکند و جای خالی حاکمیت رسمی را پر میسازد؛ بههمینترتیب، شاهین را میتوان تصویر سوژهای دانست که، در تلاش برای خروج از وضعیت حیات برهنه و ورود به حوزهی امر فرهنگی و انسانی، در نهایت دچار فروپاشی روانی میشود؛ چراکه نظم مستقر، امکان دگردیسی را برای سوژه فراهم نمیکند. فیلم، نه صرفاً به خشونت بلکه به امکانناپذیری دگرگونی اجتماعی برای کسانی اشاره دارد که از پیش در وضعیت استثناء قرار دارند.
در آنجا پلیس نه حافظ امنیت، که عامل رشوه، بازجویی بیقاعده و معامله است. شاهدیم که حتی اعترافگیری نیز نه بر اساس قانون، بلکه با منطق قدرت مطلق پلیس انجام میشود. این منطق، مردم حاشیه را به بیاعتمادی رادیکال نسبت به دولت رسانده؛ برای همین، شخصیتها ترجیح میدهند مسائل خود را از طریق خشونت خانوادگی و قبیلهای حل کنند نه دادگاه! در مجموع، خوانش آگامبنی از مغزهای کوچک زنگزده، امکان تحلیل عمیقتری از وضعیت سوژههای حذفشده در جامعهی ایرانی معاصر را فراهم میسازد؛ سوژههایی که نه قربانی خشونت قانون، بلکه محصول فقدان شمول قانوناند.
۴. خانواده، خیانت و مرگ پدر: انحلال نهاد بنیادین اجتماعی
در جامعهشناسی کلاسیک، خانواده نقش مهمی در انتقال ارزشها، کنترل اجتماعی اولیه و بازتولید نظم اجتماعی دارد؛ اما در جامعههای در حال گسست، خانواده بهجای منبع ثبات به مرکز خشونت تبدیل میشود. در نظریههای پدرسالاری (از سیمون دوبووار تا نانسی فریزر)، پدر یا جایگزین مردانه او، تجسم قدرت نابرابر جنسیتی است؛ جایی که زن و فرزند ابژهاند نه سوژه.
در فیلم در خانواده شاهین، نه از مادر اثری هست، نه پدر. برادر بزرگتر، جای پدر را گرفته است. او قانون است. او مرگ و زندگی را تعیین میکند. مرگ شکور به دست شاهین، از نظر نمادین، قتل پدر سنتی است. لحظهای که پسر نظم کهنه را کنار میزند؛ اما این کنش هیچ بدیلی ندارد. شاهین نه قهرمان است، نه روشنفکر! تنها چیزی که باقی میماند، خلأ است و خشونت بیشتر.
این فروپاشی خانواده، همراستاست با تئوری تراژدی فرهنگ زیمل. جایی که نهادهای پیشین فرو میریزند؛ اما هنوز چیزی بهجای آنها ساخته نشده. زیمل بین فرهنگ عینی[5] و فرهنگ ذهنی[6] تفاوت میگذارد.
● فرهنگ عینی یعنی محصولاتی که انسان خلق کرده؛ مثل علم، هنر، حقوق، دین، تکنولوژی، کتاب، قانون، موسیقی، اینترنت.
● فرهنگ ذهنی یعنی توانایی و ظرفیت ذهنی فرد برای درک، جذب و استفاده از فرهنگ عینی مثل خلاقیت، فهم، تأمل، مشارکت در تولید فرهنگی.
تراژدی وقتی اتفاق میافتد که فرهنگ عینی رشد میکند؛ اما فرهنگ ذهنی از آن عقب میماند؛ یعنی ما ابزارها، آثار، تکنولوژیها، نهادها و ساختارهای پیچیدهتری تولید میکنیم، اما توانایی فرد برای معنا دادن، مشارکت، و درک این محصولات افت میکند؛ در نتیجه، انسان مدرن احساس بیگانگی، ناتوانی، و ازخودبیگانگی مینماید.
در این فیلم، میبینیم که نظم و ابزار قدرت، خشونت، گروهبندی، قاچاق، روابط قبیلهای، بهشکل فرهنگ عینی در حاشیهی شهرها رشد کرده. اما افرادی مثل شاهین از لحاظ ذهنی و انسانی توانایی معنا دادن، تغییر دادن یا کنترل این نظم را ندارند. خانواده بهمثابهی نهاد فرهنگی از درون تهی شده؛ ولی همچنان ساختارش حفظ شده. در نتیجه سرکوب، طرد، خشونت، و در نهایت فروپاشی انسانی رخ میدهد. زیمل میگوید این شکاف میان فرهنگ عینی و ذهنی، سرنوشت محتوم انسان مدرن است و این همانچیزی است که در فیلم بهشکلی تراژیک روایت میشود.
۵. خشونت به مثابهی زبان غالب
فقر گفتوگو، سلطهی حذف
خشونت وقتی به تنها ابزار ارتباطی میان انسانها بدل میشود، نشانهی فروپاشی اجتماعی است. در ادبیات نظری، از هانا آرنت تا فوکو، تأکید شده که خشونت، جایگزین عقلانیت یا گفتوگو نیست؛ بلکه نشانهی فقدان آنهاست. در فضای حاشیهای که نهاد آموزش غایب است، گفتوگو جایگاه ندارد. نه زبان مشترکی برای درک متقابل هست، نه فضای امنی برای بیان اعتراض، نه اعتمادی برای سازش!
در فیلم از صحنهی اول تا آخر، گفتوگو شکست میخورد:
● شاهین نمیتواند عشقش را بیان کند.
● شکور تنها با تهدید حرف میزند.
● زنان ساکتاند.
● پلیس بهجای پرسش، دستور میدهد.
اینجا خشونت تنها زبان مشترک است. نه از سر انحراف بلکه از سر ضرورت. در چنین فضایی انسانها نه شهروندند، نه سوژه؛ فقط بدنهاییاند برای حذف یا بقا.
ب. سطح حقوقی تحلیل
در فیلم مغزهای کوچک زنگزده، بزههای متفاوتی از جمله، تولید و مصرف مواد مخدر، قتل، ضرب و جرح، خرید و فروش انسان، منازعه، حمل و نگهداری اسلحه، تمرد، نوشیدن مشروبات الکلی، سوءاستفاده از کودکان با سردستگی، تهدید، مزاحمت برای نوامیس و بانوان، فیلمبرداری و نشر بیاجازه برخلاف حریم خصوصی، باجگیری و مواردی از این قبیل نمایان است؛ اما محوریت داستان متعلق به بردگی و استثمار کودکان بهعنوان نیروی کار میباشد. مادهی 4 اعلامیهی جهانی حقوق بشر، دربارهی بردگیست و اعلام میدارد، هیچکس را نمیتوان در بردگی نگاه داشت و داد و ستد بردگان به هر شکلی که باشد ممنوع است و همچنین مادهی 8 میثاق حقوق مدنی و سیاسی با ادبیاتی مشابه، بردگی را ممنوع کرده است. لازم به توضیح است که با وجود توسعه جوامع انسانی، بردهداری بهمعنای سنتی کماکان وجود دارد و شاید تنها تغییر چهره داده باشد.
سازمان بین المللی کار، تعداد کودکانی را که در سراسر دنیا در وضعیت بردگی یا شبیه آن بهسر میبرند، پنج و نیم میلیون نفر تخمین زده است (ILO, 2012: 14)، که کشور ایران نیز از این مسئله مستثنی نبوده. روزنامهی اعتماد در سال 1392 گزارشی از کودکان کار در محدودهی دروازه غار چاپ نمود؛ که در این منطقه برخی زنان، کودکان خود را از صد هزار تا 5 میلیون تومان میفروشند. کودکانی که اساسأ بهدنیا آورده میشوند؛ تا فروخته شوند و بهچرخهی کار بپیوندند. (سراییان،13 :1392 ).
همانگونه که در فیلم نیز مشاهده میشود، شکور اقدام به جمعآوری این کودکان مینمود تا برای کار در صنعت مواد مخدر سرمایهگذاری کند. کنوانسیون بردگی مصوب جامعهی ملل در 1926، اولین سند حقوقی در راستای مبارزه با بردهداری است. در ماده 1 آن بردگی چنین تعریف شده است: وضعیت یا شرایط شخصی که در آن، بعضی یا همه حقوق مالکانه بر فرد اعمال میشود؛ که مهمترین آن، خرید و فروش و اجاره است. مؤلفهی اصلی بردگی خرید و فروش کودکان بهعنوان نیروی بالفعل یا بالقوهی کار است. برخی اعتقاد دارند که اگر کودک توسط والدین و سرپرستان رأساً و بدون واسطه بهکار گمارده شود مصداق بردگی نیست، درصورتی که هیچ تفاوتی میان این افراد و سایرین وجود ندارد. (رحمتیفر، 289 :1397).
از دیگر مؤلفههای بردگی کودک میتوان به انجام بدترین اشکال کار، نداشتن وقت خصوصی برای انجام فعالیتهای غیر کاری و رفتار شیءگونه با کودک اشاره نمود.
در قانون مدنی ایران، مواردی وجود دارد که زمینهساز اعمال حقوق مالکانه خانواده بر کودک را فراهم میکند؛ بهعنوان مثال در مادهی 1177، قانون مدنی طفل را بهصورت مطلق، موظف به اطاعت از والدین خود نموده است و از کودک در برابر هیچ دستوری حمایت نمیکند. این نحو از قانونانگاری میتواند زمینهی اجبار را در خانوادههایی که در سطح اقتصادی یا فرهنگی پایین قرار دارند فراهم کرده تا کودک خود را موظف به کار و یا اجازهی کار کردن وی را صادر کنند، همچنین به موجب بند 4 ماده 1173، قانون مدنی فقط والدی، صلاحیت حضانت از او سلب میشود که کودک را به مشاغل ضد اخلاق همانند فساد، فحشاء و تکدیگری و قاچاق بگمارد؛ بهعبارت دیگر والدین در بهکار گماردن کودکان خود به مشاغل دیگری که واجد اوصاف گفته شده نیست، هیچگونه ممنوعیتی ندارند.
مادهی 5 قانون حمایت از کودکان و نوجوانان مصوب 1381، این استدلال را تقویت مینمود و اعلام میداشت که هرگونه خرید و فروش، بهرهکشی و بهکارگیری کودکان بهمنظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق، ممنوع و مرتکب حسب مورد علاوه بر جبران خسارت وارده، به شش ماه تا یک سال زندان یا به جزای نقدی از ده میلیون ریال تا بیست میلیون ریال محکوم خواهد شد؛ که این نوع از مجازات بسیار در برابر تبعات این عمل ناچیز بوده است؛ همچنین کودکان را در برابر دیگر حقوق مالکانه آنها مانند اجاره، بهرهکشی در سایر کارها حمایت نمیکند؛ همچنین در مادهی 79 قانون کار، بهکار گماردن کودکان زیر 15 سال را ممنوع اعلام کرده است و کودکان 15 تا 18 سال از حمایت ویژهای در قانون کار بهرهمند نیستند و ضمانت اجرای این ماده در ماده 176، همین قانون به رفع تخلف و تأدیه حقوق کارگر یا پرداخت جریمه و در صورت تکرار، حبس کوتاهمدت قرار داده شده که در جایی که والدین و سرپرستان قانونی کودک وی را بهکار گماردهاند؛ دیگر این مجازات یا جریمه متوجه آنها نخواهد بود. در قانون ایران افراد زیر 18 سال غیر رشید محسوب میشوند؛ بنابراین انعقاد قرارداد با خود کودک و پرداخت دستمزد به او در شرایط سنی 15 تا 18 سال، با مانع حقوقی مواجه است و الزامأ ممکن نیست با فردی انعقاد قرارداد و پرداخت حقوق مالی به آن صورت گیرد که خارج از سن رشد میباشد و این وضعیت باعث خارج شدن از مقررات حقوق کار شده و نوبت به عقد اجاره شخصی در قانون مدنی میرسد که همان اجارهی فرد انسانی با تعریف سنتی بردگی و اعمال حقوق مالکانه بر وی است.
در میان معاهدات بینالمللی که دولت ایران به آن پیوسته است و در مادهی 32 کنوانسیون جهانی حقوق کودک، دولت موظف به تعیین حداقل سن یا سنها برای اشتغال شده است. مقررات مادهی 79 قانون کار، واقعیت حاکم بر جامعه را نادیده گرفته و این امر به نفع کودکان نبوده و فقط میتواند از مسئولیت دولت در مبارزه با بردگی و دیگر اشکال مضر کار کودکان بکاهد. بند ث مادهی 1، قانون حمایت از اطفال و نوجوانان 1399، اشعار میدارد، بهرهکشی اقتصادی عبارت است از، بهکارگیری غیرقانونی طفل و نوجوان، وادار کردن یا گماردن او به کار یا خدمتی که از لحاظ جسمی، روانی، اخلاقی یا اجتماعی با نظر به وضعیت طفل و نوجوان برای وی مضر یا خطرناک باشد. بند ج، از همین ماده اعلام میدارد، معامله عبارت است از خرید و فروش یا هرگونه اقدام غیرقانونی که به موجب آن طفل یا نوجوان در ازای پرداخت وجه یا امتیاز و سایر موارد در اختیار دیگری قرار میگیرد؛ همچنین در بند ث، از مادهی 6 مورد اول، وزارت کار و رفاه اجتماعی را موظف به نظارت مؤثر بر اماکن کار جهت پیشگیری و مقابله با آزار یا بهرهکشی اقتصادی از اطفال و نوجوانان نموده است و همچنین پوشش بیمهای موضوع مادهی 168 قانون کار، مصوب 29/08/1369، برای نوجوانان 15 تا 18 سال شاغل را پیشبینی نموده که بسیار پسندیده بود که کار برای اشخاص زیر 18 سال را ممنوع اعلام مینمود و برای آن مجازاتی در نظر گرفته میشد. در مادهی 15 و 16، از همین قانون آورده شده است که، هر کس بر خلاف مقررات قانون کار مرتکب بهرهکشی اقتصادی از اطفال و نوجوانان موضوع ماده 12 این قانون شود، علاوهبر مجازاتهای مذکور در قانون کار، به مجازات حبس درجهی 6 قانون مجازات اسلامی محکوم میشود؛ همچنین در اختیار قرار دادن یا فروش مواد دخانی به اطفال و نوجوانان یا به واسطهی آنان موجب ضبط مواد دخانی کشف شده و محکومیت مرتکب به جزای نقدی درجه 8 قانون مجازات اسلامی میباشد؛ که این مجازات بسیار خفیفی است و نمیتواند به عنوان یک عامل پیشگیری از وقوع جرم مورد استفاده قرار گیرد. در فیلم سینمایی مغزهای کوچک زنگزده چالشهای حقوقی بهوضوح دیده میشود. جنس این چالشها از نوع، قانونی و قضایی است.
باتوجهبه عدم حمایت قانونی مکفی در زمینهی کودکان کار، پیشگیری واکنشی بهصورت عام و خاص بهوضوح مشهود بوده، همچنین باتوجهبه محوریت داستان مبنیبر محلههای خلافکاری و خرید و فروش کودکان، پیشگیری اجتماعی از طریق تدابیر و اقدامات دولت برای سالمسازی محیط و حذف و کاهش عامل جرمزا، مشهود میباشد؛ همچنین در حوزهی پاسخهای اجتماعی، حق برخورداری از آموزش رایگان در تمامی سطوح، و فراهم کردن امکانات آموزش را تا پایان دورهی متوسط بهعنوان یک حق اجتماعی میتوان محسوب نمود؛ در این خصوص به نقش انجمنهای مردمی که با بودجهی مردم تأمین میشوند، در ابعاد گوناگون، از اعلام جرم تا فعالیتهای فرهنگی در زمینهی فرهنگسازی و تغییر افکار عمومی پیرامون پدیده کودک کار و خیابانی و تا جمعآوری کودکان کار، اسکان و تأمین نیازهای اولیه زندگی آنها میتوان اشاره نمود. (مولابیگی و جمشیدی مطلق، 1402: 29).
درحالحاضر شاهد افزایش کودکان کار هستیم که از عوامل افزایش آن میتوان به خشونتهای خانگی، عدم سیاستگذاری دولت در زمینهی کنترل جمعیت، عدم توضیع عادلانهی ثروت در جامعه و وجود فاصلهی طبقاتی، مهاجرت داخلی از شهرهای کوچک و روستاها به شهرهای بزرگ، جنگ و فقدان ارزشهای سنتی، عدم اطلاع کودک از قوانین حمایتی، ضعف قوانین و مقررات حمایتی حقوق کودک اشاره نمود. (شیشهگران و حاجیدهآبادی، 1396: 841).
در این راستا تأسیس یک بنیاد و تیم تحقیقاتی ویژه برای کودکان کار که متشکل از متخصصانی از جمله: روانشناس کودک، روانپزشک، جامعهشناس، جرمشناس، حقوقدان و سایر متخصصان و یک گروه حمایتی برای کودکانی که شرایط و اوضاع و احوال آنها را برای کار کردن زودهنگام مستعد میسازد، میتواند کارساز باشد.
خشونت علیه زنان بهعنوان نمونهای از جرائم شناختی محسوب میشود که نگاه سنتی و تفکر ضعیف بودن یا ناقصالعقل بودن نسبت به او، موجبات فراهم شدن حق خشونت مردان را، نسبت به آنها فراهم میکند که این باور برتری جنس مرد به زن، ریشهی بخشی خشونتهای مردان علیه زنان میباشد. در این نوع باور، ریشهی برخی جرایم، در باورها و انتظاراتی که در ذهن شخص جای دارد، وجود دارد. (قماشی،1394 : 256).
در نگاه سنتی، غلبهی قدرت مردانه نسبت به دختران و زنان خانواده و برخورد با آنها نیز مشهود بود. برای پیشگیری از جرائم شناختی و مبارزه با جرائم اینچنینی، مستلزم پیش گرفتن سیاستهای فکریفرهنگی است؛ تا از رهگذر آن باورهای اجتماعی پالایش شود. وجود حوزههای عمومی و تبادل آراء جلوی کلیشهسازی و باورهای یک سویه را در جامعه میگیرد.
متغیرهای خشونت در فیلم مغزهای کوچک زنگ زده
انواع خشونت
عوامل وابسته به بزه کار
عوامل وابسته به بزه دیده
انواع پیشگیری پیشنهادی
چالشهای حقوقی مورد بحث
❖ خانگی
❖ تجربه و مشاهده خشونت در کودکی
❖ عدمدسترسی به حمایتهای اجتماعی
پیشگیری واکنشی بهصورت تقنینی
چالشهای قانونی و قضایی (خرید و فروش و قاچاق کودکان، اشتغال کودکان)
❖ خیابانی
❖ وضعیت جسمانی یا روانی خاص
❖ عدمحمایت قانونی
پیشگیری کنشی
ماده 4 اعلامیه جهانی حقوق بشر مصوب 1948.
❖ جسمی
عدممنابع مکفی مالی و پایگاه اقتصادی مطلوب
❖ انزوای اجتماعی خانوادگی
پیشگیری اختصاصی باتوجهبه عوامل فرهنگی
ماده 8 میثاق حقوق مدنی و سیاسی مصوب 1966.
جنسی
❖ تفکر وابسته به سنت یا قومیتی
❖ احساس عدمتعلق یا کماعتنایی به قیود اجتماعی
پیشگیری اختصاصی باتوجهبه عوامل اجتماعی
ماده 1 کنوانسیون بردگی مصوب 1926.
❖ روانی
تجربه و مشاهده خشونت در روابط زناشویی
❖ احساس تعلق به گروه، نهاد خاص یا دوستان ناباب
مواد 1177 و 1173 قانون مدنی. بند ث ماده 1 و ماده 6 قانون حمایت از اطفال مصوب 1399.
❖ کلامی
❖ استفاده از حق قانونی
❖ خانواده پرتنش
ماده 5 قانون حمایت خانواده مصوب 1381.
❖ اقتصادی
❖ تحمل فشارهای اجتماعی و احساس ناکامی
❖ عدمآگاهی و نظارت والدین در نقشهای تربیتی یا سهلگیری
مواد 12، 15، 79، 168، 176 قانون کار مصوب 1369.
ارجاعات:
● سراییان، سهیل (1392). «بازار بچهفروشان»، خرید و فروش کودکان کار از صدهزار تا پنجمیلیون تومان. روزنامه اعتماد، 2901.
● قماشی، سعید (1398). از جرمشناسی علت شناختی تا جرمشناسی شناختی. تحقیقات حقوقی، 70، 272-247.
● شیشهگران م. 1397. بررسی بزهدیدهشناسی کودکان کار. پایاننامه دورهی کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد کرج.
● مولابیگی، علی و جمشیدی مطلق، یوسف (1402). «تحلیل محتوای فیلم مغزهای کوچک زنگزده از نظرگاه جامعهشناسی جنایی». هفتمین کنفرانس بین المللی مطالعات اجتماعی حقوق و فرهنگ عامه،
● رحمتیفر، سمانه (1397). «بررسی وضعیت کار کودکان در حقوق ایران، از منظر مادهی چهار اعلامیه جهانی حقوق بشر». نشریهی مجله تحقیقات حقوقی، 21(82)، 306-283.
● Central & South Eastern Europe & commonwealth of Independent., (2012). ILO Global estimate if forced Labour, results and methodology. (factsheet) Geneva; international labour office, 48 Pages.
[1] . ذائقهها و منشهای نهادینهشده که حاصل تجربهی تاریخی طبقهای خاصاند.
[2] . Homo Sacer)
[3] . State of Exception
[4] . bare life
[5] . objective culture
[6] . subjective culture
لینک دریافت پیدیاف شماره دهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ تابستان ۱۴۰۴:
https://mahgereftegi.com/5397/
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_دهم
#تابستان_۱۴۰۴
موارد بیشتر
در جستوجوی سواد دوسویه نهادی؛ روایتی از دین و موسیقی در ایران معاصر ✍ دکتر حسین سروی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
سایههای گریزان روایتی از تاریکی و نور در بستر آوارگی ✍آرمان نصری(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
نقش حافظهی تاریخی و روانی در مکانیسم ماشه از دیدگاه ادبیات معاصر ✍جمال بیگ(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)