فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴
مطالعات اندیشه و فلسفه
نقش حافظهی تاریخی و روانی
در مکانیسم ماشه از دیدگاه ادبیات معاصر
✍جمال بیگ
روندی که در این مقاله انتخاب شده است، در مرزهای روانکاوی، فلسفهی تاریخ و زیباییشناسی انتقادی قرار دارد. برای تحلیل آن نخست باید مفهوم مکانیسم ماشه را در بستر ادبیاتی و روانی بفهمیم و سپس پیوند آن را با حافظه بررسی کنیم.
1. تعریف اجمالی مکانیسم ماشه در ادبیات
مکانیسم ماشه، در ادبیات معاصر به سازوکارهای زبانی، ذهنی یا حسی گفته میشود که با تحریکِ ناگهانی، نوعی «فعالسازی» روانی، تاریخی یا حتی جمعی ایجاد میشود. این مفهوم در نظریات روانتحلیلی روانشناسان بهویژه فروید و لاکان و بعدتر در حوزهی پژوهشهای روانزخم[1] و حافظه ریشه دارد.
در ادبیات، مکانیسم ماشه معمولاً ازطریق یک تصویر، یک واژه، یک لحظهی روایی یا حتی یک سکوت اتفاق میافتد و خاطرات سرکوبشده یا تاریخهای فراموششده را بیدار میکند.
2. نقش حافظهی تاریخی در مکانیسم ماشه
حافظهی تاریخی در ادبیات معاصر، حافظهای جمعی است که با جنگها، استعمار، خشونتهای سیاسی، سانسور، مهاجرت، نسلکشیها، انقلابها و شکستها، گره خورده است.
در اینجا مکانیسم ماشه ممکن است همچون «کُد زبانی» عمل کند که با رمزگشایی، فجایع گذشته را از دل سکوتها بیرون میکشد.
برای نمونه در شعر شاملو، واژههایی مثل «شبگیر، سکوت، طناب دار» تبدیل به ماشههایی برای یادآوری تاریخ خفقان و استبداد میشوند.
در آثار محمود دولتآبادی، مکانها (ده، کویر، شهر) خود، حافظهی تاریخی را حمل میکنند و در لحظهای خاص، انفجار روانی یا ذهنی خلق میشود.
در ادبیات پسااستعماری، زبان استعمارزده میتواند ماشهی بازتولید خشونت تاریخی باشد.
3. نقش حافظهی روانی در مکانیسم ماشه
حافظهی روانی، حافظهای شخصی و درونروانی است که در ناخودآگاه فرد نهفته است و اغلب با روانزخم (تروما)، سرکوب یا تضادهای ذهنی دفن شده است. در اینجا، مکانیسم ماشه همان چیزی است که فرد را بیهیچ پیشاگاهی به گذشتهی خویش پرتاب میکند.
اما در ادبیات واژهی «مادر»، «خانه»، «گریه»، یا حتی سکوت، ممکن است برای راوی، ماشهای برای فروپاشی درونی یا بازگشت به لحظهای سرنوشتساز باشد.
در ادبیات زنان، مکانیسم ماشه اغلب دربارهی بدن، نقش جنسیتی یا حافظهی سرکوبشدهی مادرانه و دخترانه ظاهر میشود.
از نگاه روانکاوی، لاکان میگوید که زبان خودش میتواند ماشه باشد. کلمهای که قبلاً شنیدهایم، ناگهان در جای نادرست روان ما را پاره میکند.
کریستوا، معتقد است نوشتن خود نوعی بروز روانزخم (تروما) است؛ یعنی نوشتن ماشهای است برای بازیابی ناممکنها.
حالا باتوجهبه تعاریفی که در بالا گفته شد ببینیم در ادبیات معاصر چه اتفاقی میافتد:
در ادبیات معاصر، این دو حافظهی تاریخی و روانی، اغلب درهم تنیدهاند. مکانیسم ماشه از موقعیتی ذهنی آغاز میشود؛ اما به حافظهی جمعی یا تاریخی گره میخورد. ادبیات معاصر، بهویژه در شکلهای «پستمدرن و فراگفتاریک» این ماشهها را نه برای تسکین، بلکه برای افشا و شکستن سکوت بهکار میبرد .نقش حافظهی تاریخی و روانی در مکانیسم ماشه، در ادبیات معاصر، همانند نیروی پنهانی است که زبان را از رسانهی بیان، به میدان مین تبدیل میکند. جایی که واژهای کوچک، تاریخ را منفجر میکند. جملهای ساده، روان را به ژرفای خاطرات تبعید میکند.
حال اگر مکانیسم ماشه را از دیدگاه حافظهی تاریخی به بررسی بنشینیم، پی خواهیم برد که مکانیسم ماشه نه صرفاً تکنیکی ادبی بلکه واقعهای وجودی است؛ واقعهای که از دل حافظههای دفنشده، شعر را به میدان بازگشت فاجعهها و درگیریهای سوبژکتیو تبدیل میکند.
ادبیات معاصر دیگر تنها روایت نیست، انفجار است. انفجار واژه، انفجار معنا، انفجار حافظه. نظریهی فراگفتاریک، یکی از جریانهای تأثیرگذار در ادبیات فارسی، این انفجار را نه امری تصادفی بلکه ضرورت زبانی و ذهنی میداند که در لحظهای خاص، ماشهاش چکیده میشود.
بهاینترتیب به پرسشی ویژه میرسیم که؛ چگونه حافظههای تاریخی و روانی در چارچوب نظریهی فراگفتاریک مکانیسم ماشه را در شعر فعال میکنند؟
حافظه در فراگفتاریک گذشته نیست؛ بلکه آیندهای است که در اکنون فشرده شده است .مکانیسم ماشه، تلاقی ذهن در لحظهی سقوط معناست.
حافظهی تاریخی و روانی باهم ترکیب میشوند تا «رویداد شعری» آفریده شود. در شعر، ما چقدر فگورات گرفتهایم. از جمال بیگ، واژههایی چون (چهار دستوپا، بوزینه، قهوه قجری، کلاه گذاشتن) همان، ماشههای حافظهی تاریخیاند.
حافظهی استعمار، فریب، قضاوت اجتماعی و تکرار ریاکاریهای سیاسی، همزمان حافظهی روانی گوینده را نیز فعال میکنند. اضطراب وجودی، شرم از همنوعی، افسردگی هویتی.
در شعر در خودزنی که خرچنگها، حافظهی روانی، کهنالگوهای مرگ، خودتخریبی و هراس از نابودشدن را در ماشهی استعاری «خرچنگ» به رخ میکشد، ماشهای که هم روان فرد را میگزد، هم تاریخ را به دو نیم میکند. نیمهای که زیستهایم و نیمهای که میسوزانیم.
حالا اگر بخواهیم پیوند نظری با روانکاوی و فلسفهی تاریخ را از نگاه روانکاوانهی فرویدلاکان تحلیل کنیم چه اتفاقی میافتد؟
مکانیسم ماشه مشابه بازگشت امر واپسزده است. خاطرهای که از ناخودآگاه بیرون رانده شده است؛ اما با ماشهی زبان یا تصویر دوباره در میدان روانی ظاهر میشود.
از نگاه فلسفهی تاریخ، والتر بنیامین، «تاریخ چیزی نیست جز زخمهای نادیدهگرفتهشدهای که در لحظهای ناگهانی، خود را از دل زبان آشکار میکنند.»
شعر معاصر، آن لحظهی انفجار است. ماشهاش، استعاره یا غیاب معنای آشناست. در آخر یادآوری کنم که در ادبیات معاصر و بهویژه در شعر فراگفتاریک، حافظهی تاریخی و روانی جدا از هم نیستند؛ بلکه همپوشان و درهمتنیدهاند. مکانیسم ماشه در این بستر، اتفاقی نیست؛ واکنشی است ارگانیک به فروپاشیهای ذهنی و اجتماعی.
واژهای کافی است تا سوبژهی شاعر و راوی منفجر شود. تاریخ دوباره زاده شود و حافظه، از زیر خاکستر فراموشی بیرون بیاید.
ادبیات معاصر بهویژه فراگفتاریک، ما را از جایگاه خواننده بیرون میکشد و در موقعیت بازمانده قرار میدهد. بازماندهای که ماشهاش هنوز کشیده نشده است.
[1] . تروما (Troma)
لینک دریافت پیدیاف شماره دهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ تابستان ۱۴۰۴:
https://mahgereftegi.com/5397/
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_دهم
#تابستان_۱۴۰۴
موارد بیشتر
بازتولید خشونت در «مغزهای کوچک زنگزده» تأملی جامعهشناختی و حقوقی بر یک روایت سینمایی ✍دکتر عباس نعیمیجورشری ✍دکتر آیلین دائمی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴ )
در جستوجوی سواد دوسویه نهادی؛ روایتی از دین و موسیقی در ایران معاصر ✍ دکتر حسین سروی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)
سایههای گریزان روایتی از تاریکی و نور در بستر آوارگی ✍آرمان نصری(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ دهم/تابستان ۱۴۰۴)