نقد و پژوهش منتخب در سایت
“آیا بدن زن در ادبیات معاصر
میدان جنگ ایدئولوژی ها شده است؟”
(با تأکید بر نظریهی فراگفتاریک)
✍جمال بیگ
بدن زن در ادبیات معاصر یکی از «مناقشه برانگیزترین» موضوعات است؛ زیرا از سطح صرفن «زیستشناختی» فراتر میرود و به کانونی برای تقاطع «سیاست، فرهنگ، ایدئولوژی و زیباییشناسی» بدل میشود. برای همین است این پرسش تنها از یک زاویه قابل پاسخگویی نیست، بلکه نیازمند نگاهی چندبعدی است: مانند «فلسفه، روانکاوی، جامعهشناسی، نقد ادبی» و در نهایت «نظریهی فراگفتاریک».
در رویکرد فراگفتاریک که توسط «جمال بیگ» بنیانگذاری شده، زبان یک «موجود زنده» تلقی میشود که در تعامل با ذهن و فرهنگ، حیات مستقل مییابد. همین نگاه را میتوان به بدن زن نیز بسط داد: بدن زن نیز در ادبیات معاصر موجودی زنده است که بافتهای ایدئولوژیک بر آن مینویسند، اما همواره توان مقاومت و خلق معنای تازه را دارد.
رولان بارت در لذت متن (۱۹۷۳) نشان میدهد که متن عرصهی «نزاع و بازی» است، نه «یک شیء ثابت». بدن زن در ادبیات نیز دقیقن چنین کارکردی دارد: یک متن پر از لایهها، حاشیهها و معانی متضاد. در شعر و داستان، بدن زن گاه «متن عاشقانه» است، گاه «متن سیاسی»، گاه «متن مقاومت» و گاه «متن زخمی»…
از دیدگاه فراگفتاریک، بدن زن یک «ابژهی صامت» نیست بلکه یک «فرانشانه» است؛ یعنی نشانهای که از نشانه بودن «فراتر» میرود و در لایههای مختلف ذهن و زبان تولید «معنا»میکند. درست همانطور که کلمات در شعر فراگفتاریک به «حیات مستقل» دست مییابند، بدن زن نیز در ادبیات به «سوژهای متنی» بدل میشود که از کنترل «ایدئولوژیها» میگریزد.
«تاریخ فلسفه» همواره بدن زن را در «حاشیه» نگاه داشته است. افلاطون و ارسطو آن را «ناقص و فرودست» میدیدند. هگل زن را «دیگری» در برابر «عقل مردانه» معرفی کرد. اما با ورود نیچه، فوکو و دریدا، بدن زن به «مرکز فلسفه» بازگشت.
نیچه: «حقیقت در بدن» است، نه در «روح مجرد». (چنین گفت زرتشت).
فوکو: بدن «عرصهی قدرت و مقاومت» است (نظارت و تنبیه).
دریدا: بدن زن محل «تفاوت و تاویل بیپایان» است. (دیسمیناسیون).
باتلر: جنسیت یک «اجرای ایدئولوژیک» است و بدن زن را «گفتمانها» شکل میدهند (مشکل جنسیت).
از دیدگاه فراگفتاریک، این تاریخ فلسفی را باید با «زیستمندی زبان» پیوند زد. بدن زن همچون زبان، در طول تاریخ فلسفه و ادبیات بارها «دوبارهنویسی» شده است. اما هیچگاه این بازنویسی کامل و نهایی نیست؛ همیشه چیزی میگریزد و همین گریزشان امکان رهایی را فراهم میکند.
بدن زن در جامعهی معاصر به میدان «تقابل سنت و مدرنیته، دین و سکولاریسم، شرق و غرب» تبدیل شده است. در ایران، فروغ فرخزاد با نوشتن از بدن زن، صریحن هژمونی سنتی را به چالش کشید. در مقابل، بسیاری از متون مردسالارانه بدن زن را یا به کالای جنسی تقلیل دادند یا آن را به نماد عفت بدل ساختند.
از نگاه فراگفتاریک، این نزاعها در «لایههای زبان» هم تکرار میشوند: همانطور که زبان در میدان کشمکش «قدرت و معنا» قرار دارد، بدن زن نیز در میدان جنگ گفتمانهاست.
نمونههای جهانی مانند رمان سرگذشت «ندیمه مارگارت اتوود» نشان میدهد که بدن زن چگونه به ابزار «تولیدمثل» اجباری در نظامهای توتالیتر تقلیل مییابد. در اینجا بدن زن همانند زبان، «اشغال شده اما زنده» است: حتا در وضعیت سرکوب، امکان مقاومت را در خود حفظ میکند.
در روانکاوی فروید، بدن زن محل «میل و اضطراب» است. در لاکان، بدن زن با «دیگری بزرگ» پیوند دارد و نماد فقدان است.
در ادبیات معاصر، بدن زن گاه با زخم و بیماری، گاه با «زیبایی و اغوا»، و با «فقدان و غیاب» بازنمایی میشود. این بازنماییها نشان میدهد که ناخودآگاه جمعی، بدن زن را در مرکز میل و ترس قرار داده است.
در چارچوب فراگفتاریک، میتوان گفت بدن زن همچون زبان، «ناخودآگاه» دارد: چیزی در آن همواره از گفتار و نوشتار میگریزد. همین بخش گریزان، همان «میدان مقاومت» است که ایدئولوژیها هرگز نمیتوانند کاملن آن را تصرف کنند.
بنابراین می توان گفت:چهار نوع ایدئولوژی مسلط وجود دارد که بدن زن را کنترل می کند
۱- مذهبی: بدن زن را «ابژهی گناه» یا «پاکی» میداند.
۲- مرد سالارانه: بدن زن را «ملکیت» مرد میکند.
۳- سرمایه داری: بدن زن را به «کالا و تبلیغ» بدل میسازد.
۴- فمنیستی: بدن زن را «سوژهی مقاومت و هویت» معرفی میکند.
با توجه به این تقسیم بندی، در نگاه فراگفتاریک، بدن زن، تنها عرصهی سلطهی این ایدئولوژیهانیست، بلکه «محل شکست آن ها» نیز هست. همانطور که زبان در شعر میتواند قواعد را بشکند و معناهای نو بیافریند، بدن زن نیز در ادبیات میتواند از معنای تحمیلی ایدئولوژیها عبور کند…
«نمونه های ایرانی»
۱- فروغ فرخزاد: در شعر او بدن زن، سوژهی «میل و زبان» است. شعر «تولدی دیگر» صریحترین شکل این رهایی است.
۲-سیمین بهبهانی : با قالب سنتی غزل، بدن زن را وارد «فضایی نو» میکند و ساختار «مردسالارانهی» غزل را به چالش میکشد.
۳- گلی ترقی: بدن زن در داستانهای او، هم «ابژهی اجتماعی» است و هم «سوژهی فردی».
«نمونه های جهانی»:
۱- ویرجینیا وولف: در اتاقی از آن خود، بدن زن را در نسبت با «استقلال فکری» میبیند.
۲- سیلوریا پلات: بدن زن را نماد «زخم و رنج وجودی» تصویر میکند.
۳- مارگارت اتوود: بدن زن را در دل «نظامهای استبدادی و مذهبی» بازنمایی میکند.
اکنون می خواهم بدن زن را از دیدگاه فراگفتاریک به تحلیل بنشینم
در نظریهی فراگفتاریک، زبان یک موجود زنده است که از کنترل انسان میگریزد و خود معنا میآفریند. این ویژگی را میتوان به بدن زن تعمیم داد:
۱- بدن زن حافظه دارد:
همانطور که زبان «تاریخ و خاطرهی جمعی» را در خود نگه میدارد، بدن زن نیز حامل تاریخ «خشونت، عشق، سرکوب و مقاومت» است.
۲- بدن زن خودمختار است:
درست مثل زبان، میتواند از «معناهای تحمیلی» فاصله بگیرد.
۳- بدن زن تنفس می کند:
در تقابل با فرهنگ و سیاست، زنده میماند و (تغییر شکل» میدهد.
۴- بدن زن تولیدکننده ی معناست:
همانطور که زبان در شعر فراگفتاریک معناهای تازه میآفریند، بدن زن نیز در ادبیات «امکانهای نو» میسازد.
پس بدن زن در ادبیات معاصر نه تنها «میدان جنگ ایدئولوژیها»ست، بلکه میدان «فراگفتار» هم است: جایی که «زبان و بدن» همزمان زندهاند و در برابر «سلطه» مقاومت میکنند.
در نتیجه پرسش اصلی این مقاله نشان داد که بدن زن بیشک به میدان جنگ ایدئولوژیها بدل شده است: «سنت در برابر مدرنیته»، «مذهب در برابر سکولاریسم»، «مردسالاری در برابر فمینیسم»، و «سرمایهداری در برابر آزادی». اما این تمام ماجرا نیست.
در پرتو نظریهی فراگفتاریک، بدن زن صرفن «ابژهی جنگ» نیست؛ او موجودی زنده است که میتواند از سلطه بگریزد، معناهای نو بیافریند و به «سوژهی آزادی» بدل شود. بدن زن همانند زبان، هرگز قابل تصرف کامل نیست. به همین دلیل، ادبیات معاصر همواره بدن زن را هم در وضعیت سرکوب و هم در امکان رهایی نشان داده است.
بنابراین، میتوان گفت: بدن زن در ادبیات معاصر میدان جنگ ایدیولوژی هاست، اما همزمان میدان «زایش معنا، ازادی و فرا_گفتار» نیز هست».
#جستار
#جمال_بیگ
#نظریه_فراگفتار_یک
#بدن_زن_میدان_جنگ_ایدئولوژی
#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت
#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی
موارد بیشتر
نقد و پژوهش منتخب در سایت(خوانش پرویز حسینی از مجموعه گزینه اشعار نرگس دوست با يادداشتی از مدیریت نشر نارنج کاوه کرباسی)
بازخوانی روایتشناسی و ترامتنیت ژراژ ژنت✍مریم گمار (فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
زنان گمشده در شعرهای محمدرضا براری ✍دکتر علی تسلیمی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)