فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴
بخش داستان
دبیر ادبیات داستانی: سودابه استقلال
داستان کوتاه:”خطهای عابر پیاده”
✍ساریه امیری
بابا دَمر خوابیده بود. اولینبار بود که بابا را دَمر خوابیده میدیدم. پوشههای سفید دورش را پُر کرده بودند. اولینبار بود که پوشههای اداره را به خانه میآورد. از مدرسه تا خانه اگر نمیدویدم فقط ده دقیقه راه بود. بابا هیچوقت در ده دقیقه خوابش نبرده بود؛ چون همیشه قبل از خواب سیگاری میکشید، تقریباً بیست دقیقهای هم دستشویی رفتنش طول میکشید. لازم نیست که بگویم یبوست داشت، از این کلمه خوشش نمیآید. در این سالها ندیده بودم بابا قبلازظهر به خانه برگردد. اولینبار است که میبینم در این ساعت روز خوابیده، آنهم با شلوار اداره. روی چروک شدن شلوارهایش حساس بود. وقتی بعدازظهرها برمیگشت، قبلاز حمام رفتن شلوارش را آویزان میکرد به چوب رختی اتاق خواب. جورابها و لباس زیرش را تا میکرد و میگذاشت روی میز چرخ خیاطی، کنار روسری سارال. سابقه نداشت قبلازظهر بخوابد، آنهم دَمر. همیشه به پشت میخوابید؛ حتی وقتی بواسیرش را عمل کرد تا وقتی که پلکهایش سنگین میشد و به خواب میرفت به دکتر و باسنش بد میگفت. برای اولینبار است که بابا را دَمرخوابیده میبینم. گودی کمرش شبیه به گودی کمر کانیاست. از اینجا که من ایستادهام تُنک بودن موهای پس کلهاش بیشتر معلوم است. اگر میدانستم وقتی که دَمر میخوابد دیگر خُروپف نمیکند، به سارال میگفتم بهش بگوید گناه که نیست سالی یک بار سعی کند دَمر بخوابد. انگشتهای دست راستش را گذاشته بین یکی از پروندههای سفید. پروندههای اداره برای او مثل بچههای زن دوم بودند که نمیخواست آنها را به کسی نشان بدهد؛ مثل بچههای زن دوم بهمن. آنها را یکیدوبار بیشتر توی کوچه ندیدهام. بهمن اجازه نمیداد روزها زیاد توی کوچه آفتابی شوند. بابا هر چقدر سعی کرد خیلی چیزها را مخفی کند بالاخره امروز سوراخ کفِ جوراب سمت چَپش، موهای تُنک، گودی کمر و پروندههای ادارهاش را رو کرد.
زنجیر دوچرخهام صدا میدهد. از وقتی که با قلمموی رنگِ سرِ سارال بهش رنگ سفید زدم صدای جیرنگجیرنگش بیشتر شده است. چند بار روغنکاریاش کردم؛ اما فایده نداشت. سارال میگوید: «اگر کمی پا روی زمین میگذاشتی آنقدر پاهایات دراز نمیشد و دوچرخهات شفا پیدا میکرد.»
وقتهایی که پا نمیزنم، پاهایم را میکشم روی سطح زِبر آسفالت. همیشهی خدا پاچههای شلوارم خاکوخُلیاند. بیشتر پاچههای شلوارم پاره شده است. تقریباً هیچ شلواری ندارم که با خیال راحت در مهمانیها با آن بنشینم. همیشهی خدا دستهایم دو طرف پاچهها را گرفته است؛ بهجز وقتهایی که چای یا میوهای، چیزی میخورم. سارال هر بار که زیر شیر آب پاچههای شلوارم را با صابون میسابد یا با چرخ خیاطیاش میدوزد، میگوید: «راه رفتن مثل زندگی کردنه، باید زیاد راه بری تا یاد بگیری چه جوری تنت به تنِ یه آدم ناجور نخوره یا نیفتی زیر ماشین کسی که اولینبارش نیست که آدم زیر میکنه. هرچی بیشتر راه بری میدونی پاهات رو کجاها محکم بذاری و کجاها باید بپری.»
صابون هم امتحان کردم رنگِ سفیدش را برد؛ اما جیرنگجیرنگش تمام نشد، انگار تصمیم گرفته بود شفا پیدا نکند.
پارسال وقتی سیروان مُرد، مداد فشاری کلهتوپیاش داخل کیف من بود. بهخاطر مداد فشاری کلهتوپی مُرد. کیفش سوراخ بود، وسط خیابان داشتیم رَد میشدیم. یکی گفت: «پسر از توی کیفَت یه چیزی افتاد.»
سیروان فکر کرد مداد فشاری کلهتوپیاش افتاده است. خیلی دوستش داشت. یک بار به من گفت بیشتر از پدرم. مداد را احتمالاً کسی که خیلی دوستش داشت به او داده بود، کسی غیر از پدرش. ماشینی که صورت سیروان را چسباند به زمین و ترمز کرد، نمیدانست چه چیزی در زندگی سیروان ارزشش بیشتر از زنده ماندن است. سیروان بهخاطر یک مداد فشاری کلهتوپی مُرد. راننده بعداً فهمید ممکن است جان یک بچه بَند باشد به یک مداد فشاری کلهتوپی. لاستیک سمتِ راست جلویی نیسان صورت سیروان را فشار داده بود روی آسفالت. سیروان دَمر خوابیده بود روی سطح زبر آسفالت، دقیقاً روی یکی از خطهای سفید عابر پیاده، و با انگشتهای دست راستش کیفش را گرفته بود. زنگ آخر بود که از روی میزش بَرش داشتم. مداد فشاری خوشدستی بود، فقط کلهیتوپیاش را بعداً گُم کردم و جایش را با دکمهای سفید که از چرخ خیاطی سارال برداشتم پُر کردم. هنوز هم استفاده میکنم. هر بار که دکمهی سفید را فشار میدهم یاد صورت سیروان میافتم.
لینک دریافت پیدیاف شماره نهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_نهم
#بهار_۱۴۰۴
موارد بیشتر
داستان کوتاه”تسبیح در دهان کروکودیل” ✍ماهور حاتمی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
گفتوگو با سهراب گلهاشم از چهرههای کاریکلماتورنویسی پرسشگر: نرگس جودکی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
گفتوگوی ویژه با فیض شریفی مصاحبه کننده: ندا پیشوا (بخش دوم)(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)