فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴
مطالعات ادبیات داستانی ایران و جهان
تحلیل رمان “من او را دوست میداشتم”
اثر آنا گاوالدا
براساس نظریهی سهسطحی ژرار ژنت
✍ دکتر زهره غلامی
Analyse du roman Je l’aimais” d’Ana gavalda”
Basée sur la théorie des trois niveaux de Gérard Genette
A narrative analysis of Anna Gavalda’s I loved him based on Gérard Genette’s theory of the three narrative levels
چکیده
پژوهش ساختارگرایانهی هر روایت بر سه پرسش اساسی استوار است: چه کسی روایت میکند، از چه سطحی از روایت و چگونه؟ این گونهی پژوهش در حوزهی روایتشناسی جای میگیرد. پژوهش پیش رو، رمان من او را دوست میداشتم اثر آنا گاوالدا را از منظر نظریهی روایتشناسی ژرار ژنت، نظریهپرداز فرانسوی، بررسی میکند و بر مقالهی معروف او با عنوان گفتمان روایت تکیه دارد. این تحلیل با روش توصیفیتحلیلی و بر پایهی تحقیقات کتابخانهای انجام گرفته است و هدف آن بررسی این اثر از دیدگاه روایتشناسی و برجسته ساختن ویژگیهای روایی ویژه سبک این نویسنده است. با اتکا بر نظریهی سهلایهای ژنت، از دیدگاه زمان روایی، وجه روایت و صدای راوی، این پژوهش ویژگیهای این رمان را شناسایی و دستهبندی میکند. روایت دوپارهی گاوالدا (زندگی شخصیت اصلی و شخصیت فرعی)، که بر پایهی عناصری زمانی سامان یافته است، در میانهی رمان با ایجاد نوعی غافلگیری و تغییر در کانونگذاری به یکی از نقاط قوت استراتژی روایی نویسنده تبدیل میشود.
واژههای کلیدی: روایتشناسی، داستان معاصر، آنا گاوالدا، ادبیات فرانسه.
Résumé
L’étude structuraliste de tout récit repose sur trois questions fondamentales : qui raconte, à partir de quel niveau narratif et comment ? Elle s’inscrit dans le cadre de la narratologie. La présente recherche examine le roman Je l’aimais d’Anna Gavalda à travers la théorie de la narratologie du théoricien français Gérard Genette, en s’appuyant sur son article connu intitule: »Discours du récit«.Cette analyse, menée selon une méthode descriptive et analytique, et fondée sur des recherches bibliographiques, vise à explorer cet ouvrage du point de vue de la narratologie, en mettant en lumière la spécificité narrative propre à Gavalda. En appuyant sur la théorie des trois niveaux de Genette — le temps narratif, la focalisation et la voix narrative — l’étude identifie et catégorise les caractéristiques narratives du roman. La narration bipartite de Gavalda (la vie du protagoniste et celle d’un personnage secondaire), structurée autour d’éléments temporels, provoque un effet de surprise au milieu du récit et modifie la focalisation, ce qui constitue un point fort de sa stratégie narrative.
Mots-clés : narratologie, Gérard Genette, fiction contemporaine, littérature française
Abstract
The structuralist study of any narrative is based on three fundamental questions: who is telling the story, and from what narrative level does the narration occur and how? It falls within the framework of narratology. This research examines the novel Je l’aimais by Anna Gavalda through the narrative theory of the French theorist Gérard Genette, drawing on his well-known article entitled Discours du récit.
This analysis, conducted using a descriptive and analytical method and based on bibliographic research, aims to explore this work from the perspective of narratology, highlighting Gavalda’s distinctive narrative style .Relying on Genette’s theory of the three narrative levels — narrative time, focalization, and narrative voice — the study identifies and categorizes the narrative features of the novel.
Gavalda’s bipartite narration (the life of the protagonist and that of a secondary character), structured around temporal elements, creates a surprise effect in the middle of the story and alters the focalization, which constitutes a strong point of her narrative strategy.
Keywords: narratology, Gérard Genette, contemporary fiction, French literature
1. مقدمه
بررسی روایتشناختی آثار ادبی، یکی از شاخههای نقد ادبی است که از دیرباز برای نویسندگان، منتقدان و پژوهشگران توجهبرانگیز بوده است. آنچه در هر اثر ادبی، افزونبر موضوع، اهمیت دارد، شیوهی بیان و پروراندن موضوع و توانایی آن برای ایجاد معناها و تفسیرهای چندگانه است. این امر در حوزهی رمان، با طرح این دو پرسش پایهای که؛ چه کسی روایت میکند؟ و چگونه روایت میکند؟ و بررسي و بازگشایي این دو پرسش، منجر به درك تفاوتهای بزرگ هر اثر با دیگری، از نظر پیشبرد روایت و دریافت مخاطب ميشود. در دهههای اخیر انواع نظریههای روایت شناختی مطرح شدهاند، که هرکدام از آنها مفاهیم و روشهای ویژه خود را وارد نقد ادبی کردهاند. ژرار ژنت،[1] یکی از این نظریهپردازان ادبی و نشانهشناس فرانسوی از چهرههای برجستهی حرکتهای فکری بود که در دههی1960در حوزهی پژوهشهای ادبی برای تطبیق و گسترش نظریههای فردینان دو سوسور[2] در زبانشناسی و کلود لویاستروس[3] در انسانشناسی پژوهشهایی انجام داد و نظریه خود را در حوزه روایتشناسی ارائه کرد. نظریه سهسطحی او از سه منظر؛ زمان، سطح و وجه هر اثر روایی را بررسی میکند.
این پژوهش نظریهی سهسطحی ژنت را واکاوی میکند و در حوزهی روایتشناسی و تطبیق آن دربارهی زمان، صدا و وجه بر رمان من او را دوست میداشتم اثرآنا گاوالدا[4]، را تجزیهوتحلیل کرده است تا در پایان به این سه پرسش پاسخ دهد:
· عناصر زمانی چگونه به پیشبرد متفاوت روایت گاوالدا دامن زده و آن را منحصربهفرد کرده است؟
· بر اساس نظریهی ژنت دربارهی صدا، راوی در این رمان کیست و در چه زمانی و از کدام جایگاه روایت میکند؟
· کانونیشدگی در روایت گاوالدا چندگانه است؟
در آغاز نظریهی روایتشناسی ژنت، نظریهپرداز فرانسوی را بازگشایی و شرح میکنم و پس از معرفی کوتاه اثر یادشده، رمان من او را دوست میداشتم را بر اساس نظریهی ژنت تحلیل و بررسی خواهیم کرد؛ بهاینترتیب که نخست اثر را از نظر مبحث زمان واکاوی میکنم و سپس از نظر وجه یا منظر روایت و کانونیسازی و در پایان صدای روایت را در رمان بررسی میکنم و سپس نتایج نهایی را با کمک جدول و نمودار نشان خواهم داد.
2. پیشینهی پژوهش
آثار آناگاوالدا از منظر فرهنگیاجتماعی، جامعهشناسی، عشق، فمینیسم و ترجمه، مورد نظر پژوهشگران قرار گرفته است و با آثار ایرانی تطبیق شده است؛ اما از منظر روایتشناسی تاکنون هیچ اثری از این نویسنده واکاوی نشده است؛ برای نمونه، زیاری عربزاده (1399) در پژوهشی با عنوان مقایسه نگرش آنا گاوالدا و فریبا وفی درباره مسائل فرهنگی اجتماعی نمودهای فرهنگیاجتماعی در جامعه ایران و فرانسه، از نظرگاه این دو نویسنده، را بررسی کرده است و آثار آنان را ازاین دیدگاه که نسبت به زن و مسائل مربوط به او (ازحیث فرهنگ اجتماع چه دیدگاهی داشتهاند) بررسی کرده است. کلالی (1397) در بررسی نمادهای اسطورهای قهرمانان زن در من او را دوست میداشتم، با بهره گرفتن از نظریههای روانشناسی کارل گوستاو یونگ[5] کهنالگوهای مسلط بر روان شخصیتهای زن کتاب من او را دوست میداشتم، را پژوهیده است. مبحث روایتشناسی بهطور عام و نظریه روایتشناسی ژنت بهطور ویژه مورد توجه پژوهندگان قرار گرفته و در قالب رساله و مقالههای گوناگونی ارائه شده است؛ برای نمونه: صادقی مرشت (1392) در پژوهش خود نظریهی روایتشناسی ژنت را کاویده است.
در این پژوهش، نگارنده بر آن است که بر پایهی تعاریف نوین روایت در نظریههای ادبی ساختارگرایان، همچون ژنت و نیز دیدگاههای فرمالیستها، رابطهی روایتشناسی و زبانشناسی از دیدگاه ژنت و نیز تقسیمبندی او در زمینهی روابط میانمتنی را بررسی کند. یعقوبی (۱۳۹۱) نیز در پژوهشی روایتشناسی و تفاوت میان داستان و گفتمان را بر پایهی نظریهی ژنت کاویده است؛ مفهومی که تاکنون دریافتها و برداشتهای گوناگونی ازسوی منتقدان ادبی دربارهی آن ارائه شده است.
3. چارچوب نظری
1.3. زمان روایت در نظریهی ژنت
ژنت در کتاب گفتمان روایت، در تعریف چیستی زمان، روایت را زنجیرهای با زمان دوگانه در نظر میگیرد. بهگونهای که زمان آنچه نقل میشود یا زمان واقعی داستان را، مدلول میشمارد و زمان روایت، یعنی زمانی را که روایت یک واقعه در متن به خود اختصاص میدهد، دال میداند و آن را از سه چشمانداز بررسی میکند:
3. 1. 1. ترتیب زمانی: «ترتیب زمانی توالی رخدادها در داستان و ترتیب شبه زمانی قرار گرفتن آنها را در روایت را بررسی میکند و هرگونه تخلف از آن، زمانپریشی نامیده میشود» (ژنت، 1398: ص27).
الف) زمانپریشی: ژنت معتقد است که بههم خوردن نظم و ترتیب رخدادها دو نوع زمانپریشی ایجاد میکند: «گذر به گذشتهی زمانپریشی که در آن حرکت از نظر زمانی بهسوی عقب است (پسنمایی) و گذر به آیندهی زمانپریشی که رویدادها آینده را پیش از آنکه به ترتیب زمانی در داستان رخ بدهند (پیشنمایی) بیان میکند. «هر زمانپریشی نسبت به روایتی که در آن قرار دارد، از نگر زمان روایتی فرعی یا زمان ثالث ایجاد میکند که در این نوع روایی، تابع روایت اولیه است و میتواند بیرونی یا درونی باشد. اگر این بازگشت زمانی مقدم بر نقطه شروع زمانی روایت اولیه باشد، روایت مربوط به گذشته است.» (همان:28).
و ژنت آن را «بازگشت زمانی بیرونی» مینامد؛ اما اگر گسترهی زمانی این بازگشت درگسترهی روایت اولیه محصور باشد، «بازگشت زمانی درونی» نامیده میشود.
ب) روایت اولیه: ژنت روایت اولیه را بستری میداند که زمانپریشی برای رفتن به گذشته یا آینده از آن استفاده میکند.
ج) دامنه: از نظر ژنت، زمانپریشی به گذشته یا آینده، با قطع زمان روایت اولیه و فاصله گرفتن از آن در بازهی زمانی که دارای آغاز و پایان است، حرکت میکند.«این فاصلهی زمانی یا مقدار زمانی را که زمانپریشی در خط روایت اصلی دربرمیگیرد، دامنهی زمانپریشی مینامیم» ( همان: 25).
3. 1. 2. تداوم زمانی تداوم زمانی اشاره به رابطهی میان طول زمان داستان و طول زمان گفتمان دارد. «به بیان دیگر ژنت تداوم را به معنی نسبت بین زمان متن و حجم متن به کار میبرد و از آن در تعیین ضرباهنگ و شتاب داستان استفاده میکند.» (صادقیمرشت،1392: ص.77).
که در چند بخش تعریف میشود:
الف) تلخیص: ژنت، مقولهی کوتاه کردن زمان را با خلاصه کردن رخدادها که باعث شتاب گرفتن داستان میشود، تلخیص مینامد و این شتاب را شتاب مثبت مینامد.
ب) تطویل: از نظر ژنت، طولانیتر کردن زمان یک رخداد در روایت بهصورتیکه مدت روایت شدن آن بیشتر از مدت زمان رخ دادن آن باشد، باعث شتاب منفی در داستان میشود و ضرباهنگ آن را آهسته میکند.
ج) درنگهای توصیفی: توضیحاتی که نویسنده یا راوی دربارهی مسئلهای میدهد یا توصیف میکند، باعث کش آمدن زمان میشود.
د) حذف: ژنت، زمان حذفشده در داستان را که باعث شتاب مثبت در داستان نیز میشود «حذف» مینامد و آن را در زیرشاخههای مؤثر در تداوم زمانی قرار میدهد.
3. 1. 3. بسامد
این مقوله از نظریهی ژنت، تکـرار یـا بسـامد است که ارتبـاط میـان شمار بارهایی را کـه رويدادها در داستان رخ میدهند و روایت میشوند، بررسـی میکند.
«بسامد از دیدگاه ژنت در حالتهای متفاوت رخ میدهد:
الف) روایت مفرد: رويدادي که یک بار رخ میدهد و یک بار هم روایت میشود.
ب) روایت بازانجام: رويدادي که چند بار رخ میدهد؛ اما تنها یک بار روایت مـیشـود.
ج) روایت تکراری: رويدادي که یک بار اتفاق میافتد؛ اما چندین بار روایت مـیشـود.
د) روایت چندگانه: رويدادي که چند بار اتفاق میافتد و چندین بار هم روایت مـیشـود.» (یعقوبی، 1391: ص293).
2. 3. وجه (منظر) روایت در نظریهی ژنت
از نظر ژنت حالت یا وجه روایت، به فاصله زاویه دید راوی بستگی دارد. فاصله راوی باتوجهبه سخن روایتشده، سخن انتقالیافته و سخن گزارششده تغییر میکند و از الگوهای ویژه برخوردار است. «فاصله و منظر که عجالتاً اینطور نامگذاری و تعریف میشود، دو شیوه مهم ساماندهی اطلاعات روایی یا همان وجه است؛ مثل دید من از تصویری که وضوح آن به فاصله من از آن و گسترهاش به موقعیت من نسبت به هر مانع جزئی بستگی دارد که کمابیش در برابر آن حائل ایجاد کرده است» (ژنت، 1398: 118).
3. 2. 1. کانونیسازی
ژنت در بسط و تشریح وجه روایت، عنوان کانونیساز را برای پاسخ به پرسش نخست که «از دیدگاه چه کسی روایت شکل میگیرد؟» مطرح میکند. ژنت دستهبندی خود را دربارهی کانونیسازی اینگونه بیان میکند:
الف) کانون صفر (کانونیسازی نشده)
بهطور کلی در روایتهای کلاسیک رایج است و بر ذهنیت شخص خاصی تمرکز ندارد. این کانون به دو شکل نمود مییابد:
۱. کانون صفر، بازنمود ناهمگن: همانند دانای کل است؛ ولی جزء شخصیتهای داستانی نیست.
۲. کانون صفر، بازنمود ناهمگن: همانند دانای کل است؛ ولی جزء شخصیتهای داستانی است.» (صادقیمرشت،1392: 84).
ب) کانونیسازی درونی
گونه دوم در دستهبندی ژنت «کانونساز درونی» نامیده میشود. این کانون، ممکن است ثابت یا متغیر یا مرکب باشد.
۱. ثابت: همهچیز از دید یک شخصیت کانونی میشود.
2. متغیر: « در این نوع از کانونیسازی درونی، کانونیکننده از یک شخصیت، به شخصیت دیگر تغییر میکند. منبع کانونیسازی ممکن است به کانونیکننده اول بازگردد یا ممکن است به شخصیتی دیگر انتقال پیدا کند.» (یعقوبی،1391: 295).
3. چندگانه (مرکب): بر رویدادی مشابه تمرکز میشود و آن رویداد ازسوی شخصیتهای گوناگون بازگو میشود.
ج) کانونیسازی بیرونی
در این نوع کانونیسازی شخصیت اصلی داستان از منظری بیرونی نشان داده میشود. «مثل رمانهای نامهای که رخدادی یکسان ممکن است چند بار مطابق دید چند شخصیت نامهای مطرح شود.» (ژنت،1398: 141).
3. 3. صدای روایت در نظریهی ژنت
ژنت در مقالهی گفتمان روایت نهتنها بر خود داستان، بلکه بر چگونگی بیان کـردن آن نیـز تأکیـد دارد. او روایت را بهعنوان تعامل میان آنچه گفته میشود (داستان) و چگـونگی بیـان داستان (گفتمان) مورد بررسی قرار میدهد.
3. 3. 1. کیستی راوی (شاهد روایی)
از نظر ژنت، پاسخ به این دو پرسش که راوی چه کسی است؟ و از کجا روایت میکند؟ نسبت راوی با داستان روایتشده را روشن میکند. این نسبت با دو حالت متفاوت روبهرو است: «روایت مربوط به راوی غایب از داستانی که نقل میکند و دیگری روایت مربوط به راوی حاضر بهعنوان شخصیت در داستانی که نقل میکند.» (ژنت،1398: 187). ژنت حالت اول را «دگرروایتی» و حالت دوم را که راوی یکی از شخصیتهای داستان است و از نظر مکانی درون جهان داستان حضور دارد، «همروایتی» مینامد.
3.3. 2. زمان روایتگری
زمان روایتگری، مؤلفهای است که نسبت مقطع زمانی روایت شدن رخدادها را با مقطع زمانی رخداد، نشان و مشخص میکند؛ بنابراین از دیدگاه وضعیت زمانی، ژنت چهار گونه روایتگری را از هم جدا میکند:
1. پس از داستان: وقایعی که در گذشته روی دادهاند در زمان حال، روایت میشوند.
2. پیش از داستان: راوی پیش از رخ دادن رخدادهای داستان، دربارهی آینده پیشگویی میکند.
3. همزمان با داستان: راوی رخدادها را در همان زمان رخداد، نشان میدهد و در زمان حال بیان میکند.
4- جابهجا شونده: ترکیبی از حالت اول و سوم است.
3. 3. 3. سطوح روایی
اختلاف سطح از نظر ژنت رخدادی است که نسبت بین روایتگری و جهان داستان را مشخص میکند که در سه عنوان بررسیشدنی است:
الف) برونروایتی: راوی که بیرون از جهان روایت شده در داستان قرار دارد و برای مخاطبانی بیرون از جهان روایت شده در داستان نیز روایتگری میکند.
ب) درونروایتی: راوی که درون جهان روایت شده، در داستان قرار دارد؛ بهعبارت دیگر یکی از شخصیتهای داستان است و برای مخاطب یا مخاطبانی در همان داستان روایتگری میکند.
ج) فراروایتی: (روایتدرروایت)
4. بحث و بررسی (تحلیل رمان من او را دوست میداشتم براساس نظریهی ژنت)
پژوهش رمان من او را دوست میداشتم براساس نظریهی سهسطحی ژنت است که از سه منظر زمان روایی که گاوالدا با آن روایت را پیش میبرد: وجه روایت که کانونی شدن از دید شخصیتها را بررسی میکند و صدای روایت که جایگاه و زاویه دید راوی را نشان میدهد، تحلیل میشود.
1.4. فشردهی رمان
داستان دربارهی زن جوانی به اسم کلوئه است که با همسرش آدرین و دو دخترشان در پاریس زندگی میکند. ناگهان روزی آدرین، کلوئه را ترک میکند تا با زن دیگری زندگی کند. بعد از این رویداد ناگهانی، کلوئه که درمانده و اندوهگین است، به همراه دو دختربچهی کوچکش پاریس را ترک میکند و به خانهی مادر و پدر آدرین میرود. داستان از این نقطه آغاز میشود. در مکالمهای کوتاه در همان آغاز داستان، پییر، پدرشوهر، تصمیم میگیرد در همان شب، کلوئه و دو نوهاش را به خانهی قدیمی خودشان که خارج از شهر است، ببرد تا آنها کمی حالوهوا عوض کنند. این تصمیم ناگهانی باعث مخالفت مادرشوهر و شگفتی کلوئه میشود؛ اما پییِر که مردی خشک و خودرای است، تصمیمش را عملی میکند. آنها شبانه بهسوی کلبه حرکت میکنند. کلوئه که در گذشته رابطهی نزدیکی با پییر نداشته است، میکوشد با این پیرمرد کمحرف ارتباط برقرار کند. پییر هم در مقابل سعی میکند با نوههایش خوش بگذراند و با کلوئه حرف بزند. در تمام طول رمان، داستان بر پایهی گفتوگویی درازدامن میان کلوئه و پدرشوهرش شکل میگیرد. در مسیر رسیدن به کلبه، ماجرای جدایی و همسرش، کمکم برای مخاطب روشن میشود. آنها سرانجام به خانهی ییلاقی میرسند؛ خانهای که خاطرات گذشته را برای کلوئه زنده میکند. نویسنده با همین ترفند یادآوری خاطرات، خردکخردک مخاطب را با داستان آشنایی کلوئه و آدرین و دیگر رویدادهایی که در زندگی مشترکشان رخ داده، آشنا میسازد. گفتوگویی طولانی میان کلوئه و پییر شکل میگیرد؛ آن دو دربارهی نگاهشان به زندگی، خاطرات و مسائل گوناگون با یکدیگر گفتوگو میکنند. در میانهی داستان، پییر روایت را به دست میگیرد و داستان عاشقانهی زندگیاش را بازگو میکند. او در چهلودوسالگی، زمانی که همسر سوزان و پدر آدرین بود، در سفری کاری با دختری جوان آشنا میشود و به او دل میبازد. رابطهای پنهانی و پراکنده میان آنها شکل میگیرد و این عشق تازه، فصلی نو در زندگی پییر میگشاید؛ اما پس از زمانی، زن جوان او را ترک میکند و پییر نمیتواند این عشق را حفظ کند؛ این ناکامی، به بزرگترین حسرت زندگیاش تبدیل میشود. در خلال روایت پییر، گاه واکنشها و دیدگاههای کلوئه، مسیر روایت را قطع میکند و سپس دوباره داستان پییر از سر گرفته میشود(گاوالدا،1387: 25، 175).
2. 4. تحلیل زمان روایی در رمان من او را دوست میداشتم
زمان در نظریهی ژنت نقشی کلیدی دارد و از سه دیدگاه مهم، اثر را بررسی میکند؛ سه دیدگاهی که پیشتر به آنها اشاره شد. ازآنجاکه رمان من او را دوست میداشتم با رفتوبرگشتهای زمانی روایت میشود و عنصر زمان در پیشبرد روایت نقشی پررنگ دارد، این پژوهش در ادامه با پاسخگویی به سه پرسش، این رمان را از منظر زمان تحلیل میکند:
1. بازگشتهای زمانی چگونه با برهم زدن نظم خطی روایت، به شکلگیری شیوهای متفاوت در روایت گاوالدا کمک میکنند؟
2. نابرابریهای زمانی میان روایت و داستان در این رمان از چه نوعی هستند؟
3. بسامد زمانی در این رمان چگونه نمود پیدا میکند؟
1. 2. 4. نظم و ترتیب در رمان من او را دوست میداشتم
در این رمان، راوی (کلوئه) زنیست که بهتازگی با شوک ناگهانی خیانت و ترک شدن ازسوی همسرش روبهرو شده است. او همراه با پدرشوهرش، سفری ناگهانی را آغاز میکند که بستر زمانی روایت را شکل میدهد. داستان در زمان حال روایت میشود؛ اما کلوئه با بازگشت به خاطرات گذشته، در حین روایت لحظههای سفر، تجربههای زیستهی خود را بازمیگوید و بهاینترتیب، مخاطب را بهتدریج با گذشتهاش آشنا میسازد. نقطهی عطف اصلی رمان، یعنی ترک خانه ازسوی همسر کلوئه، پیش از آغاز فصل اول رخ داده است؛ اما راوی در طی داستان با بازگشتهای زمانی به گذشتهی دور یا نزدیک آن را برای مخاطب کمکم بازگشایی و روایت میکند.
این پژوهش با تمرکز بر چهار فصل نخست رمان، زمانپریشی را بررسی کرده است و با بیان نمونههای مستند و شیوهی بهکارگیری آنها در ساختار روایی، اثر را تحلیل میکند.
الف) بخش اول ودوم رمان
روایت اولیه1
گذشتهی نزدیک: داستان با گفتوگویی میان پدرشوهر، مادرشوهر و کلوئه آغاز میشود. آنها دربارهی رفتن به خانهای جنگلی گفتوگو میکنند. این بخش که در آغاز روایت آمده است؛ درواقع از نظر زمانی به گذشتهی روایت اصلی تعلق دارد و نوعی بازگشت به گذشته به شمار میرود.
جملهی آغازین این صحنه:
« تو چه میگویی؟!»
– «میگویم آنها را میبرم. برایشان خوب است کمی حالوهوا عوض کنند.»
-« اما کی؟»
-« الان.»
-« الان؟ فکر نمیکنی»
-« به همهچیز فکر میکنم.»
-« معنی این کار چیست؟…» (19).
زمانپریشی نخست: زمان حال (زمان روایت داستان)
در صفحهی دوم از بخش اول، رمان تازه وارد زمان اصلی (زمان حال) میشود که راوی اولشخص و قهرمان داستان (کلوئه) آن را روایت میکند.
«در اتومبیل ماریون در صندلی مخصوصش خوابیده، انگشت شستش گوشه لبهایش مانده. کنار او لوسی گلوله شده. پدرشوهرم را نگاه میکنم. راست پشت فرمان نشسته و با انگشتان دستش به فرمان چنگ انداخته.» (20).
درواقع، زمانپریشی معکوس اتفاق افتاده است؛ یعنی رمان در آغاز با گذشته نزدیک (همان شب) و با یک گفتوگویی شتابزده و مبهم آغاز شده است و بلافاصله وارد زمانپریشی اول (زمان حال) میشود و این بازگشت زمانی از نوع درونی است؛ چراکه روایت اولیه این زمانپریشی، بستر اصلی شکلگیری آن را در خود دارد.
ب) بخش سوم رمان
زمانپریشی دوم:
در ابتدای بخش سوم، نخستین زمانپریشی از نوع گذشتهگویی رخ میدهد.
«پیشترها من و آدرین روی آن میخوابیدیم. تختخوابی که خیلی ناجور جیرجیر میکند. وقتی بازو یا پایتان جابهجا شود همهی خانه میفهمند.» (23).
زمانپریشی سوم:
بلافاصله بعد از یک پاراگراف، وارد زمانپریشی سوم میشویم که تنها آیندهگویی داستان است.
«میدانم آدرین به اینجا خواهد آمد با زن دیگری…» (23)
ج) بخش چهارم رمان
زمانپریشی چهارم:
در ابتدای بخش چهارم، به زمان حال برمیگردیم.
«ماریون ما را بیدار میکند. عروسکش را روی لحاف میکشد و درباره پستانکهای غیبشدهاش داستانی سرهم میکند».
(25).
ولی به سرعت در پاراگراف دوم وارد زمانپریشی پنجم میشویم.
زمانپریشی پنجم: (گذشتهی نامعلوم)
« یک روز که لوبیا پاک میکردیم و درباره عشق حرف میزدیم، مادرشوهرم با من کمی خودمانی شد و گفت پییر محبتش را خیلی نشان نمیدهد؛ اما میدانم مرا دوست دارد.» (25).
زمانپریشی ششم:
راوی، بعد از بازگشایی شکل رابطه پدرشوهر با همسرش (سوزان)، با تعریف خاطره، باز هم یاد خاطرهای در همان کلبه جنگلی میافتد تا بهوسیله آن خاطره، شکل ارتباط پییر با دخترش را شرح دهد؛ درواقع بر بستر گذشتهگویی و زمانپریشی وارد گذشتهگویی دیگر میشود.
« شب ناآرامی را در همین آشپزخانه به یاد میآورم. خواهرشوهرم از مربی بچههایش شکایت میکرد، میگفت آنها ناکارآمد و ناوارد هستند. این چنین گفتوگو به مسئلهی آموزش کشیده شد.» (26).
و پس از دو صفحه بازگویی این خاطره، به زمان حال برمیگردد. (گفتوگوی کلوئه و پدرشوهرش)
«خوبی؟ سردت نیست؟»
-«خوبم، ممنونم»
-«بچهها چطورند؟»
-«کارتون مورد علاقهشان را تماشا میکنند.» ( 28).
این روند در فصلهای بعدی نیز تکرار میشود. در میانهی رمان، پدرشوهر روایت را به دست میگیرد و داستان عشق پنهانی دوران جوانیاش را بازگو میکند. با ورود او بهعنوان راوی، بازگشت به گذشته شدت میگیرد؛ زیرا اتفاقهایی را روایت میکند که در دوران جوانیاش از سر گذرانده است؛ درنتیجه، زمانپریشی از نوع بازگشت به گذشته بارها روی میدهد و از دامنهی بازگشت زمانی از گذشتهی دور، به دورتر و نزدیک میرود و به زمان حال بازمیگردد. این روند تا پایان رمان ادامه مییابد.
«زنی را دوست میداشتم…سوزان را نمیگویم … زن دیگری را.» (89).
2.2. 4. نابرابریهای زمانی در رمان من او را دوست میداشتم
تداوم زمانی با زیرمجموعههای: تلخیص، حذف، تطویل و درنگهای توصیفی در نظریهی ژنت باعث ایجاد شتاب مثبت یا منفی در روند روایت میشوند. در رمان من او را دوست میداشتم، تلخیص، حذف و درنگ توصیفی سه عامل به وجود آمدن شتاب مثبت و منفی در روند روایت آنا گاوالدا هستند.
الف) حذف (شتاب مثبت)
حذف بخشهایی از داستان در روایت، باعث شتاب مثبت روند پیشبرد روایت میشود. در رمان گاوالدا، روایت از شب اولی که همسر کلوئه یعنی آدرین او را ترک کرده است، آغاز میشود و رخدادهای پیش از آن حذف شده است؛ درصورتیکه این رویداد، علت اصلی شکل گرفتن همهی داستان است و همین آغاز ناگهانی در همان سطرهای آغازین رمان، برای مخاطب ایجاد تعلیق میکند.
«- برو وسایلت را جمع کن، هر وقت آماده شدی، حرکت میکنیم.
– دوست ندارم پا به خانه خودمان بگذارم.
– پس آنجا نرو … هر چه لازم داشتید، همان جا تهیه میکنیم.» (همان،19)
چه شده ؟
این پرسش در ذهن مخاطب ایجاد میشود. فقط میداند اتفاقی افتاده است؛ اما نمیداند چه اتفاقی و این تعلیق تا بخش سوم ادامه مییابد و در آنجا هم گاوالدا با اشارهای کوتاه میگذرد:
«میدانم آدرین به اینجا خواهد آمد. با زن دیگری در این تختخواب خواهد خوابید و…» (23).
ب) تلخیص (شتاب مثبت)
داستان جدایی کلوئه یعنی راوی از شوهرش، تلخیص شده است و راوی با چند جمله همهچیز را برای خواننده روشن میکند و از توضیح دادن داستان مرد میگذرد.
«چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟ ایکاش! ساعت شنی داشتم. آخرین باری که همدیگر را در آغوش گرفتیم، من شروع کردم. من او را بوسیدم؛ در آسانسور خیابان فلاندر. او هم مخالفتی نکرد. چرا؟ چرا گذاشت زنی که دیگر دوست نداشت، او را ببوسد؟ چرا مرا در آغوش گرفت؟!» (35).
ج) درنگ توصیفی (شتاب منفی)
درنگ و مکث بارها در داستان گاوالدا دیده میشود. راوی که داستان را در زمان حال روایت میکند، گاهی داستان را متوقف میکند تا دربارهی شخصیتی یا رویدادی اظهارنظر کند.
«وقتی در صف صندوقهای پرداخت ایستاده بودیم، پدرشوهرم گفت: حدود ۱۰ سال است که پایش را در چنین فروشگاههایی نگذاشته است. یاد سوزان افتادم. همیشه سبد چرخدارش را تنها حمل میکرده. همیشه همهجا تنها بوده.» (33).
«پدرشوهرم حاضر نبود با فرزندانش وارد گود مبارزه شود. کنایههای نیشدار آنها را میشنید؛ ولی هرگز پاسخی نمیداد. همیشه لبخندزنان در آخر کار میگفت: انتقادهایی که از من میکنید، مثل این است که روی تکه یخی قلوهسنگ بگذارید، یخ آب میشود، قلوهسنگ سر میخورد.» (26).
«مسخره است، عبارات از عهده بیان واقعیات برنمیآیند. باید خیلی ترسیده باشی تا معنای عبارت (عرقهای سرد) را بفهمی یا خیلی مضطرب بوده باشی تا بفهمی (شکمم گره خورده)، واقعا یعنی چه؟ نه؟ رها شده هم همینطور. چه عبارت بینظیری، چه کسی نخستین بار آن را به کار برد؟ رها کردن طنابها، ترک کردن یک زن خوب. اوج گرفتن، بالهای پلیکانی خود را گشودن و در اقلیمی دیگر فرود آمدن.» (53).
وقتی روایت از زاویه دید اولشخص اتفاق میافتد، معمولاً اینگونه درنگها بهدلیل اظهار نظر راوی که گاهی نظر خود و گاهی بیانیه نویسنده را بیان می کند، در طول روایت باعث ایجاد درنگ در روایت اصلی و شتاب منفی در طول داستان میشود.
2.3. 4. بسامد در من او را دوست میداشتم
درواقع، بسامد روایی که رابطهی تکرار میان روایت و داستان را نشان میدهد، به ما میگوید که هر رخداده، چند بار روایت شده است یا هر روایت، چند بار روی داده است. همانطور که در فصل دوم آمده است، انواعی دارد.
الف) روایت مفرد:
در رمان من او را دوست میداشتم، واقعهی اصلی داستان که یک بار رخ داده، فقط یک بار روایت میشود. اما در جزییات روایت، تکرارهایی وجود دارد.
ب) روایت بازانجام:
اتفاقاتی که چند بار و در زمانهای گوناگون تکرار شدهاند، تنها یک بار روایت میشود.
« از تمام وجودم مایه میگذارم. صبحها بیدار میشوم، لباس میپوشم، میخورم، به آنها لباس میپوشانم. غذا میدهم. تا شب مراقبشان هستم. آنها را میخوابانم و پیشانیشان را میبوسم.» (29).
«مادرم زیاد از خانه بیرون میرفت. رو به آسمان میکرد و میگفت: «باید به کلیسا بروم.». در عبادت افراط میکرد.» (44).
3.4. تحلیل وجه روایت در من او را دوست میداشتم
این پژوهش در اینجا با طرح این دو پرسش که چه کسی میبیند؟ و چه کسی سخن میگوید؟ باتوجهبه عنوان کانونیسازی در نظریهی ژنت به تفکیک صدا از وجه در رمان گاوالدا میپردازد.
1.3.4. کانونیشدگی دوگانه در رمان من او را دوست میداشتم
داستان با روایت کلوئه بهعنوان راوی اولشخص و با سفر او به همراه پدرشوهر و دو فرزندش در زمان حال آغاز میشود. او در روایت پابهپای رخدادهای سفر پیش میرود. در نیمه دوم داستان، پییر، پدر شوهر او، داستان زندگی خود را برای کلوئه تعریف میکند؛ بهاینترتیب گاوالدا با طرح کانونشدگی دوگانهای داستان را روایت میکند.
الف) قهرمان، داستان زندگی خود را روایت میکند.
در داستان گاوالدا، راوی، من قهرمان، یا همان کلوئه است. زنی که ناگهان با بیوفایی شوهرش روبهرو میشود و به پیشنهاد پدرشوهرش، برای اینکه حالوهوایی عوض کند به همراه او و فرزندان خردسالش به سفر میرود. در طول این سفر، کلوئه همانطورکه وقایع معمول زمان حال سفر را روایت میکند، وقایع گذشته را نیز بازگو میکند. گاهی به شکل یادآوری به خود و گاهی در هنگام گفتوگو با پدر شوهرش، حلقههای مفقودهی داستان زندگیاش گشوده میشود و اینگونه داستان به پیش میرود.
«ازدواجتان را یادم میآید؛ البته… دستت در بازوی من بود و خیلی خوشگل شده بودی. قوزک پایت درد گرفته بود. از همان میدان سنآماند رد میشدیم که تو در گوشم زمزمه کردی: بهتر بود مرا میدزدیدید، این کفشهای لعنتی را از شیشهی اتومبیل به بیرون پرت میکردم و میرفتیم مغازه یویت صدف میخوردیم…» (76).
ب) منِ قهرمان در وضعیت سوم شخص قرار میگیرد
در میانهی رمان، پییر، پدر شوهر کلوئه، شروع به روایت داستان خود میکند؛ بنابراین کانونسازی از اولشخص به وضعیت سوم شخص جابهجا میشود.
«زنی را دوست میداشتم…سوزان را نمیگویم… زن دیگری را. چشمهایم گشاد شد.» (89).
پییر صورتش را مالید.
-« کجا بودم؟ آه بله… داشتم میگفتم که خودم را در گوشهی دیگر دنیا مییافتم، در کنار زنی که زندگیاش را
با پریدن از این قاره به آن قاره میگذراند.» (130).
4. 3. 2. کانونسازی درونی تغییرپذیر
رمان من او را دوست میداشتم از زاویه دید اولشخص، کانونی میشود. اولشخصی که خود، قهرمان داستان هم است و منِ قهرمان، داستان زندگی خود را بازمیگوید. از حالتها و دیدگاههای خود نسبت به درونمایهی داستان و وقایعی که در طول داستان روی میدهد آگاه است و در جایجای رمان، از حالوهوای اکنون خود، خاطرات گذشته و نگاهش نسبت به وقایع پیشآمده، حرف میزند. همهی این عوامل از یک کانونیسازیشدهی درونی خبر میدهد؛ اما در میانهی رمان، از جایی که پییر، تعریف داستان عاشقانهی خود را آغاز میکند، وضعیت کانونیساز درونی از حالت اولشخص و من قهرمان به وضعیت سومشخص تغییر میکند و راوی مطابق دید شخصیت پییر در وضعیت سومشخص پیش میرود. پییر داستانی را تعریف میکند که کلوئه از آن کاملاً بیخبر است و تنها در بین روایت پییر، یا نظرات خودش را نسبت به آن بیان میکند یا همچون راوی سومشخص حالتهای بیرونی شخصیت پییر یا مکان و زمانی را که در آن قرار دارند، توضیح میدهد.
3.4. 3. کانونیشونده وکانونیکننده
در داستانهایی که بر روایت من قهرمان پیش میرود، کانون دید راوی بر کانون دید قهرمان منطبق شده است و درحقیقت، کانونیساز (فاعل) همان کانونیشونده (مفعول) است. این فرمول در بخش اول داستان گاوالدا پذیرفتنی است؛ اما ازجاییکه پییر داستان خود را آغاز میکند، کانون دید راوی بر کانون دید این شخصیت مینشیند. کانونیشونده یا مفعول در این بخش از رمان، پییر است؛ درحالیکه کانونیساز یا فاعل همچنان کلوئه است.
4.4. تحلیل صدای روایت در رمان من او را دوست میداشتم
این بخش از پژوهش، در تحلیل راوی به این سه پرسش پاسخ میدهد:
1. نسبت راوی با داستان روایتشده، چیست؟
2. نسبت مقطع زمانی روایت شدن رویدادها با زمان رخ دادن آنها چگونه است؟
3. نسبت روایتگری با جهان داستان در چه سطحی از روایت تعریف میشود؟
4. 4. 1. راوی خودگو
راوی در این داستان از نوع «درونرویداد» و همان کلوئه، یعنی شخصیت اصلی، است که داستان زندگی خودش را روایت میکند. ژنت این راوی را اصطلاحاً «راوی خودگو» مینامد. در این رمان، کلوئه داستان زندگی خود را با روایتگری واپسنگر (گذشتهگویی) پیش میبرد. داستان در زمان حال روی میدهد و راوی در زمان حال حضور دارد؛ ولی رخدادهای گذشته را مرور میکند.
«خوابیدن، نه غیرممکن است. ما هر سه در تختخواب مادربزرگ آدرین خوابیدهایم. تختخوابی که خیلی ناجور جیرجیر میکند .پیشترها من و آدرین روی آن میخوابیدیم. وقتی بازو یا پایتان جابهجا شود، همهی خانه میفهمند. صبح وقتی پایین میآمدیم متوجه نگاههای مخفیانه کریستین میشدم.» (23).
در داستان گاوالدا راوی (کلوئه)، در زمان حال حضور دارد و در طول داستان حرکت میکند، با زمان پیش میرود. رخدادهایی را روایت میکند که در طول این سفر در حال رخ دادن است؛ ولی باتوجهبه وضعیت، گاهی به رویدادهای گذشته هم اشاره میکند. در میانهی رمان پدرشوهر و همسفر کلوئه روایت داستان زندگی خود را آغاز میکند و در ادامهی رمان، گاوالدا ماجرای عاشق شدن پیرمرد در دوران میانسالی را شرح میدهد؛ اما راوی اصلی داستان همچنان کلوئه است.
«زنی را دوست میداشتم…سوزان را نمیگویم… زن دیگری را. چشمهایم گشاد شد.» (89).
4. 4. 2. زمان روایتگری متناوب
گاوالدا در این رمان، روایت را در زمان حال آغاز کرده است و راوی رخدادها را هنگام رخ دادنشان روایت میکند.
«دکمهی دستگاه خودکار نوشیدنی را اشتباه میزنم، فلاسکم پر از مایعی دل بههمزن میشود، فورًا خالی میکنم.»
«در فروشگاه یک بسته پوشک برای لوسی و برای خودم یک مسواک میخرم» (21).
در بخشهایی از داستان، راوی برخی رویدادهای گذشته را به یاد میآورد و آنها را از دیدگاه زمان حال روایت میکند. او ضمن بازگویی این رویدادها، برداشت شخصی خود را نیز با مخاطب در میان میگذارد.
«برای شام منتظرش میماندم. ساعتها منتظر میماندم … اما او گرسنه نبود، مؤدبانه میگفت اشتها ندارد یا شاید با هم چیزی خورده بودند. شاید… چقدر برایش سخت بوده روبهروی من بنشیند! من که با شادمانی همیشگیام داستانهایی از خانواده خوشبختمان را برایش تعریف میکردم! چقدر برایش سنگین بوده! وقتی فکرش را میکنم چه عذابی میکشیده… طفلک چه شکنجهای! برای یک مرد خیانتکار اما پایبند!» (78).
در میانهی رمان، هم وقتی پییر داستان گذشتهی خود را روایت میکند، از دید کلوئه روایت کردن او بهعنوان یکی از رخدادهای سفر، روایت میشود.
«پی یر صورتش را مالید.
– کجا بودم؟ آه بله …میگفتم که خودم را در گوشهی دیگر دنیا می یافتم، در کنار زنی که زندگیش را با پریدن از این قاره به آن قاره میگذراند. و گویا مرا بهخاطر آنچه بودم، دوست داشت، آنچه در درونم بود، در درون من.» (130).
باتوجهبه این دو نوع روایت، یعنی همزمان با اتفاق افتادن رویدادها و روایت وقایع گذشته در زمان حال، زمان روایتگری در رمان گاوالدا، از نوع روایتگری متناوب است.
4. 4. 3. دو سطح داستان
الف) درونداستانی
راوی در این رمان، کلوئه است که در جایگاه اولشخص خودگو، داستان را پیش میبرد. ازآنجاییکه راوی، بهعنوان شخصیت اصلی داستان، زندگی خود را چه در زمان حال (طول سفر با پدر شوهرش)، چه وقایعی که در گذشته روی داده است، روایت میکند و در جهان داستان هم حضور دارد، راوی درونداستانی است و داستان را همسطح جهان داستان و شخصیتها روایت میکند.
«پدرشوهرم بخاری آشپزخانه را روشن کرده. او را میبینم در گوشهی باغ در جستوجوی هیزم است. نخستین بار است با او تنها هستم. هیچگاه در کنار او احساس راحتی نکردهام. زیادی ساکت است. وانگهی همهی این سالها آنچه آدرین دربارهی پدرش به من گفته، چندان خوشایند نبوده است.»
(25).
ب) زیرداستانی
در نیمهی دوم رمان گاوالدا، داستان دومی ازسوی پدر شوهر کلوئه روایت میشود. عمل روایت کردن همسطح با داستان اصلی قرار دارد، و راوی زیرداستانی در سطحی همتراز با خود داستان است؛ اما داستان دومی که پییر برای کلوئه بازگو میکند، در لایهی پایینتری از داستان اصلی قرار دارد و زیرداستانی به شمار میرود.
«زنی را دوست میداشتم … سوزان را نمیگویم… زن دیگری را. او را بیش از هر چیزی در این دنیا دوست داشتم. بیش از هر چیزی… نمیدانستم آدم میتواند تا این حد کسی را دوست داشته باشد … خلاصه من بههرحال، فکر کردم برای اینجور دوست داشتن برنامهریزی نشدهام؛ اعترفات عاشقانه، بیخوابیها، فوران شور و عشق، گویی برای دیگران خوب بود.» (89).
« اسمش ماتیلد بود. البته هنوز هم اسمش ماتیلد است. ماتیلد کوبر، چهلودو سال داشتم و احساس پیری میکردم؛ چهل و دو سال… آدمی در چهلودوسالگی چه انتظاری از زندگی دارد؟» (90).
5. نتیجهگیری: تطبیق نظریهی سهسطحی ژنت بر رمان من او را دوست میداشتم
این پژوهش پس از بررسی رمان من او را دوست میداشتم، بر اساس نظریهی ژنت در سه سطح؛ زمان، وجه و صدا به این نتایج رسیده است:
5. 1. سطح اول: زمان
رمان من او را دوست میداشتم، در زمان حال رخ میدهد؛ اما رخداد اصلی رمان، که باعث ایجاد گره شده است. پیش از آغاز رمان، رخ داده است و راوی در طی رمان با بازگشتهای زمانی (زمانپریشی) به گذشتهای دور یا نزدیک، داستان زندگی خود را برای مخاطب بازگشایی و روایت میکند؛ بنابراین روایت با تکیه بر عنصر زمان و شگردهای زمانی در نظریهی ژنت، پیش میرود و چارچوب اصلی متن بر همین اساس بنا شده است. در این پژوهش چهار فصل اول رمان، برای ثبت الگوی زمانپریشی بررسی و نتیجهی آن در جدول و نمودار شماره 1 درج شده است.
5. 2. سطح دوم: وجه
کانونیشدگی در من او را دوست میداشتم درونی، تغییرپذیر و دوگانه است:
الف) قهرمان، داستان زندگی خود را روایت میکند. رمان گاوالدا از زاویه دید اولشخص، کانونی میشود. اولشخصی که خود قهرمان است و منِ قهرمان، داستان زندگی خود را بازگو میکند.
ب) وقتی پییر داستان زندگیاش را تعریف میکند، من قهرمان (کلوئه) در وضعیت سومشخص قرار میگیرد. وضعیت کانونیساز درونی از حالت اولشخص و منِ قهرمان به وضعیت سومشخص تغییر میکند. راوی مطابق دید شخصیت پییر، در وضعیت سومشخص پیش میرود. در داستانهایی که بر روایت منِ قهرمان پیش میرود، کانون دید راوی بر کانون دید قهرمان منطبق شده است؛ درواقع، کانونیساز (فاعل) همان کانونیشونده (مفعول) است. این فرمول در بخش اول داستان گاوالدا پذیرفتنی است؛ اما ازجاییکه پییر داستان خود را آغاز میکند. کانون دید راوی بر کانون دید این شخصیت مینشیند و کانونیشونده یا مفعول در این بخش از رمان، پییر است؛ درحالیکه کانونیساز یا فاعل همچنان کلوئه است. (نمودار شماره 2).
5. 3. سطح سوم: راوی
راوی درونرویداد در من او را دوست میداشتم، شخصیت اصلی است که داستان زندگی خودش را روایت میکند. ژنت این راوی را راوی خودگو مینامد. کلوئه در جایگاه اولشخص خودگو، داستان زندگی خود را چه در زمان حال (اتفاقهای سفر با پدر شوهرش) و چه رخدادهای گذشتهی خود را روایت میکند. او در جهان داستان حضور دارد، راوی درونداستانی است و داستان را همسطح جهان داستان و شخصیتها روایت میکند؛ اما در نیمهی دوم رمان، داستان دیگری ازسوی پدرشوهر کلوئه روایت میشود. عمل روایت کردن همسطح با داستان اصلی است و راویِ زیرداستان، در سطحی همتراز با خود داستان است؛ اما داستانی که پییر برای کلوئه روایت میکند، لایهای پایینتر از داستان اصلی قرار دارد و زیرداستانی به شمار میرود (نمودار سوم).
5. 4. جدولها و نموارها
این بخش مقاله را به دلیل داشتن جداول و نمودار میتوانید از طریق لینک درج شده در شماره نهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی مطالعه کنید.
فهرست منابع:
الف: کتاب
باختین، میخائیل، (1401)، تخیل مکالمهای، ترجمه: رؤیا پورآذر، تهران: نی.
پاینده، حسین، (1399)، نظریهها و نقد ادبی، تهران : سمت.
حاجیبابایی، محمدرضا، (1398)، روایتشناسی نظریه وکاربرد، تهران: مهراندیش.
ژانت، ژرار، (1398)، گفتمان روایت، ترجمه: معصومه زواریان، تهران: سمت.
گاوالدا، آنا.(1387). من او را دوست میداشتم، ترجمه: الهام دارچینیان، تهران: قطره.
مکاریک ایرنا، ریما. (۱۳۸۳). دانش نامه نظریههای ادبی معاصر. ترجمه: مهران مهاجر و محمد نبوی. تهران: آگه.
ولک، رنه و وارن، آوستین، (1400)، نظریه ادبیات ترجمه: ضیاء موحد و پرویز مهاجر، تهران: نیلوفر.
ب: نشریه
بامشکی، سمیرا، (1393)، «تداخل سطوح روایی» جستارهای ادبی، 184، 1- 24.
خدادادی، فضلالله، طاهری، حمید، (1396 )، «تبیین تفاوتهای متن روایی و غیرروایی» متن پژوهی ادبی، ۷۱، 29 -47.
کلالی، نگار، مزاری، نگار، خامنهباقری، طاهره، (1397)، «بررسی نمادهای اسطورهای قهرمانان زن در من او را دوست میداشتم» اثرآنا گاوالدا، مطالعات زبان و ترجمه، 51 ،91-112.
میبدیآقایی، فروغ، (1392)، «پیشدرآمدی بر مطالعهی روایت و روایتپژوهی» کهننامه ادب پارسی» 2،1-19.
یعقوبی، رؤیا، (1391)، «روایتشناسی و تفاوت میان داستان و گفتمان براساس نظریات ژرار ژنت» پژوهشنامه فرهنگ وادب، 13، 289 -313.
ج: پایاننامهها
الف. صادقیمرشت، هدی، (1392 )، «بررسی نظریهی روایتشناسی ژرار ژنت» پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشکده علومانسانی دانشگاه قم.
ب. عربزادهزیاری، زهرا، (1399)، «مقایسه نگرش آنا گاوالدا و فریبا وفی درباره مسائل فرهنگی اجتماعی».
References
Satterlund Mia(2009),Une etude sur La Consolante par Anna Gavalda,Lunds Universitiest
Svensson Magdalena (2010),Une analyse des personnages masculins et femininis dans,
c’est tout et Je l’aimais d’ Anna Gavalda, Hogskolan i Halmstad
لینک دریافت پیدیاف شماره نهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_نهم
#بهار_۱۴۰۴
موارد بیشتر
بررسی داستان «اولین روز» اثر گلی ترقی باتوجه به نظریه… ژولیا کریستوا ✍مریم امانی ✍مینا رحیمی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
حرکت راوی از سطح داستان به سطح گفتمان در داستان “مردی که برنگشت” ✍سپیده نوریجمالویی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
یادداشتی بر رمان “سوفیا پتروونا” ✍نوشین جمنژاد(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)