فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴
مطالعات ادبیات داستانی ایران و جهان
از سایه خورشید سیاه
بررسی داستان «اولین روز»
از مجموعهداستان «دو دنیا» اثر گلی ترقی باتوجه به نظریه مفهوم سوژه در فرایند و مالیخولیا از ژولیا کریستوا
✍مریم امانی
✍مینا رحیمی
چکیده
پژوهش پیش رو با هدف بررسی داستان «اولین روز» از مجموعهی دو دنیا به قلم «گلی ترقی»، بر اساس نظریههای ژولیا کریستوا، بهویژه مفاهیم «سوژه در فرایند» و مالیخولیا انجام شده است. کریستوا که با تلفیق حوزههای روانکاوی و زبانشناسی کوشید درکی پویا و خلاقانه از مفاهیم فلسفی ارائه دهد، توجه ویژهای بر پویایی سوژه و نقش زبان در بازسازی هویت او داشت و در تبیین نظریاتش از زبانشناسی سوسور و دستاوردهای فیلسوفان پساساختارگرایی همچون فوکو، دریدا، رولان بارت و… بهره برد.
کریستوا مالیخولیا را «سوگواری ناممکن» برای فقدانی تعریف میکند که هرگز نمادینه نشده است. وی رهایی از مالیخولیا را برای زنان بسیار دشوارتر میداند؛ ازآنرو که زنان نه میتوانند مادر را بهطور کامل در زبان بازنمایی کنند و نه میتوانند آن را بهمثابهی ابژهای مُرده بپذیرند. ازسویدیگر نظم نمادین، زبان را بهمثابه ابزاری مردانه تعریف میکند و زنان برای بازنمایی رنج خود با خلأ دالهای مناسب مواجهاند. این سکوت اجباری، مالیخولیا را به وضعیتی پایدار تبدیل میکند.
در این داستان، راوی، زنی مهاجر است که در کلینیکی در پاریس، میان خاطرات نوستالژیک ایران و واقعیت بیگانهی حاضر، درگیر است. این گسست هویتی، تجسمی از «سوژهای در فرایند» است که در تقلای دائمی برای بازتعریف خود در نظم نمادین جدید دستبهگریبان مالیخولیاست.
در این تحلیل، مؤلفههایی مانند پراکندگی زبانی، بازگشت به خاطرات مادرانه، و نوشتن بهمثابهی مقاومت بررسی شدند. یافتهها نشان میدهند راوی با «چیز مادرانه» همذاتپنداری میکند و ناتوانی در سوگواری نمادین، او را در چرخهی مالیخولیا محبوس میسازد؛ همچنین نوشتنِ آشفته و رمزآمیزِ راوی، تلاشی برای عبور از سکوت مالیخولیایی و بازسازی هویت در زبان است. این پژوهش نشان میدهد که داستان ترقی، با بازنمایی بحرانهای هویتی و زبانی چارچوبی غنی برای بازخوانی نظریههای کریستوا فراهم میآورد.
مقدمه
ژولیا کریستوا، فیلسوف و زبانشناس بلغار فرانسوی، که در زمینههای گوناگونی همچون زبانشناسی، روانشناسی و پژوهشهای فمینیستی فعالیت کرده است، زبان را سیستمی گفتمانی و دلالتی تعریف میکند که در آن سوژهی سخنگو همواره خود را ساخته و بازمیسازد» (McAfee, 2004)کریستوا تحتتأثیر لکان، تعریف و مفهومی تازه از «سوژه» ارائه میدهد (Prud’homme, et al., 2014). این مفهوم به ما یادآوری میکند که هنر سوژهای در فرایند است که سوژه را پدید میآورد (Fletcher, et al., 1990)او هویت ثابت سوژهها را مورد تشکیک قرار میدهد و معتقد است سوژه، متأثر از عرصههای زبانی و فرهنگی دائماً درحال دگرگونی است.
مفهومی دیگری که در این مقاله بررسی شده است، مفهوم مالیخولیا و سوژهی مالیخولیایی است. مالیخولیا به عقیدهی کریستوا احساس سوگی است که بر خلاف افسردگی، حالتی ماندگارتر و دائمی دارد (Fletcher, و غيره, 1990) و سوژهی مالیخولیایی سوژهای است که نمیتواند احساس سوگ عمیقی را که دارد با دیگران درمیان بگذارد. (Beloved and Kristevan melancholic subject, 2012).
در این مقاله، ابتدا به شرح معنای این واژهها در فلسفهی کریستوا خواهیم پرداخت. پس از آن با تأکید بر این مفاهیم در اندیشهی کریستوا داستان اولین روز از گلی ترقی را بررسی میکنیم و نشان خواهیم داد که چگونه گسست هویتی راوی و تقلای او برای بازتعریف خود در فضای مهاجرت نمونهی ادبی مناسبی برای بازخوانی نظریهی کریستوا بهوجود آورده است.
پیشینه پژوهش
آثار گلی ترقی جزو محبوبترین آثار بین پژوهشگران ادبیات، جامعهشناسی و روانکاوی بوده و هست. پژوهشهای پیشین درباره آثار گلی ترقی عمدتاً بر جنبههای فمینیستی یا مهاجرت متمرکز بودهاند؛ برای نمونه، مقالهی «ادبیات مهاجرت از خلال خاطرهپردازیهای گلی ترقی» به قلم آفاق مساح و دیگران. در میان این پژوهشها بررسی رئالیسم عاشقانه، معنای تشرف، بحران رشد شخصیت، نامگزینی، اسطورهی یاد و فراموشی، مباحث کهنالگویی و تقابلهای دوگانه نیز به چشم میخورد که نشاندهنده گرایش پژوهندگان به آثار اوست. در میان این پژوهشها، رویکردهای نشانه معناشناسانه، تحلیل گفتمان و نقد جامعهشناختی هم نوشته شده است که میشود از آن میان به نقد منصوره باقریمزرعه و عبدالرضا مدرسزاده بر مجموعهداستان «خاطرههای پراکنده» اشاره کرد. از میان آثار او «درخت گلابی» بیشتر توجه پژوهشگران را برانگیخته است؛ اما تاکنون پژوهشی که داستانهای او را با نظریه «سوژه در فرایند» کریستوا کاویده باشد، انجام نشده است.
روش تحقیق
این پژوهش با شیوهی اسنادی و کتابخانهای داستان اولین روز از گلی ترقی را بررسی نشانهشناختی کرده است و با تکیهبر مفاهیم «سوژه سیال» و «مالیخولیا» در اندیشه کریستوا دادههایی را که ازطریق بررسی مؤلفههای زبانی، کنشهای شخصیتها، و تقابلهای فضایی از داستان استخراج کرده است، بررسی میکند.
چارچوب نظری
ژولیا کریستوا کار خود را با تأثیر از تحلیلهای لکان از مرحله آینهای و عقده ادیپ آغاز کرد. او با گسترش ایدههای لکان که باور داشت ناخودآگاه «مانند یک زبان ساختاریافته» عمل میکند، و این امر به ما کمک میکند تا بفهمیم سوژهی انسانی چگونه در یک نظام معنایی شکل میگیرد (McAfee, 2004)؛ و با در نظر آوردن جنبههای اجتماعی و تاریخی و افزودن ملاحظات زبانشناسی هر دو حیطهی زبانشناسی و روانکاوی را بهشکل چالشبرانگیزی گسترش داد. او در برابر فروکاست معاصر سوژه به قلمرو نمادین، ایستاد و سوژه را بهشکلی نو بازتعریف کرد.
پیش از کریستوا، فروید مفهوم دوپاره بودن سوژه میان خودآگاهی و ناخودآگاهی را بیان کرده بود؛ اما کریستوا با برداشتن گامی پساساختارگرایانه به مرزها و شکافهایی در شکلگیری سوبژکتیویته اشاره کرد؛ جایی که هویت فرد هنوز ازسوی امر نمادین و فرهنگ به شکل هستی جمعی درنیامده است؛ ازدیگرسو کریستوا با بازبینی نظریه روانکاوی لکانی تکامل سوژه را به تکامل زبان مرتبط میکند و یادآور میشود که سوژه ذاتاً درحال حرکت است و این ایده میتواند ماهیت یکپارچه زبان را به چالش بکشد (Prud’homme, و غيره, 2014). همچنین، او تأکید دارد که سوژه بهعنوان یک «وحدت تقسیمشده» همیشه در جستوجوی شناخت و هویت است و در این فرایند، تحتتأثیر «نام پدر» و قواعد اجتماعی قرار میگیرد (Prud’homme, و غيره, 2014). به عبارتی، این قوانین باعث میشوند که سوژه قادر به حفظ رابطهای با خود و دیگران باشد، هرچند در این راستا ممکن است دچار تضادهای درونی شود.
این باور که سوژه در استمراری دائم ازسوی جنبشها و انگیختگیهای امر نمادین و براساس ساحتی آرکائیک و پیشاهستیشناختی در حرکت است و هیچ ثباتی را نمیشود به آن نسبت داد، مفهومی در برابر سوژه دکارتی و باقی برداشتهای پیشین از سوژه بود و آن را ناآگاه و مبتنیبر رانهها توصیف میکرد. او از این سوژه با نامهای سوژه در فرآیند، سوژه سیال یا سوژه سخنگو نام میبرد.
کلیدواژه دیگری که ما در بحث خود بر آن تکیه خواهیم کرد واژه مالیخولیاست. کریستوا مالیخولیا را نه صرفاً بیماری، بلکه حالتی از سوگواری برای از دست دادن ابژهی عشقی توصیف میکند که هرگز بهطور کامل درک نشده است. این حالت که با احساس غم عمیق، بیگانگی از خود و ناتوانی در بیان رنج ازطریق زبان معمولی همراه است، منجر بهنوعی بیگانگی از خود و زبان میشود.
لکان تأکید داشت که «مالیخولیا و افسردگی» ممکن است حاصل گم شدن سوژه در دنیای نشانهها باشد (McAfee, 2004). کریستوا با بازنگری در آرای لکان مالیخولیا را پدیدهای مرتبط با فرآیندهای ناخودآگاه و رابطه سوژه با نمادها و معنا میداند. از نگاه او مالیخولیا با فروپاشی ارتباط نمادین مرتبط است. فرد مالیخولیایی نمیتواند رنج خود را در قالب زبان عادی بیان کند و بهجای آن، این رنج به شکل علائم فیزیکی یا سکوت بروز میدهد و ریشهی آن در فقدان اولیه (مانند جدایی از مادر) است. این فقدانِ بازنمایینشدنی، به احساس خلأ و غم دائمی و «سوگواری ناممکن» می انجامد که در آن سوژه نمیتواند شیء ازدسترفته را بهعنوان «مرده» بپذیرد و درنتیجه در چرخهای از درد تکرارشونده گرفتار میشود.
برخلاف افسردگی کلینیکی، مالیخولیا نزد کریستوا بهمثابه بحرانی وجودی است که در آن فرد از دسترسی به نمادها محروم میماند و در مرز میان سکوت و بیان گرفتار است. این وضعیت نهتنها بیماری، بلکه نشانهای از تقلای سوژه برای بازسازی ارتباط با جهان نمادین است.
برای روشن شدن نظریه کریستوا لازم است به مفاهیم مرتبط با امر نشانهشناختی، امر نمادین، کورا، سوژه در فرایند و مالیخولیا اشاره کنیم.
امر نشانهای
امر نشانهای از منظر کریستوا، به بعد پیشازبانی و تنانی دلالتها بازمیگردد. امر نشانهای همچنین با مفاهیمی چون ناخودآگاه و دوره پیشاادیپی مرتبط است. این مفهوم ثبات را ازطریق ریتم، لحن و انگیزههای بدنی مختل میکند. امر نشانهای را میتوان در زبان شاعرانه، موسیقی و نوشتار آوانگارد یافت (Kristeva, 1984).
امر نمادین
امر نمادین سویه ساختاریافته و قانونمند زبان به شمار میرود که با نظم اجتماعی، دستور زبان و قانون پدر (متأثر از لکان) مرتبط است. این مفهوم تحت سلطه قوانین زبانی (دستور زبان و نحو) قرار دارد و با قوانین اجتماعی مردسالارانه مرتبط است. بااینهمه، وجود امر نمادین برای برقراری ارتباط با دیگران لازم است (Kristeva, 2024).
کورا
کورا که از واژه یونانی χώρα به معنای ظرف یا فضا، وام گرفته شده است نمایندهی فضای پیشازبانی، آهنگین و پویا است که با بدن مادرانه و تمناهای فرد در ارتباط است و مربوط به زمانی میشود که سوژه هنوز به جهان زبانی (دستور زبان و قوانین آن) ورود نکرده است. کورا یک فرایند محسوب میشود (Kristeva, 1982).
سوژهی در فرایند
سوژه همواره در فضاهای یادشده سیر میکند و گاهی (بهواسطه مالیخولیا یا افسردگی) به آنها بازمیگردد. کریستوا سوژه را ذاتاً ناپایدار میداند؛ موجودی که در تقلای دائمی میان «نظم نمادین» (ساختارهای ثابت زبان و فرهنگ) و «امر نشانهای» (انرژیهای پیشازبانی مانند ریتم و عاطفه) قرار دارد. این تقلا سوژه را در فرایندی از تغییر و بازتعریف خود قرار میدهد که دائمی و بهشدت تحتتأثیر زبان، ناخودآگاه و تعامل با دیگری است (Kristeva, 1984).
مالیخولیا
تصور کریستوا از کارکردهای نشانهای و نمادین که به زندگی اجتماعی و روانی مربوط میشود، مبتنی بر تمایز انگیزههای پیشاادیپی و ادیپی است، در مقابل، امر نمادین سیستم ادیپشدهای است که بهواسطه قانون پدر شکل گرفته است و این دو با هم دو وجه سوژه سخنگو را تشکیل میدهند.
کریستوا در «خورشید سیاه» تمایز ظریف اما گویایی میان دو مقوله مالیخولیا و افسردگی برقرار میکند؛ برخلاف افسردگی که رنج و شدت کمتری دارد، نوع مزمن و نهادی مالیخولیا اندوهی جانکاه است که با دگرگونیهای شیدایی، افسردگی پیدرپی مشخص میشود (پارسا, 1388, #). اما در ادامهی کارهایش ساختار مشترکشان را در نظر میگیرد.
ریشهی مشترک افسردگی و مالیخولیا به باور کریستوا آنجاست که به مجرد از دست دادن مادر و متوسل شدن بر نفى، «من» او را بهسان نشانه، تصویر، واژه باز پس میگیرم. از نظر او، بدون این اقدام که مادر را در زبان متجلی میسازد، سوگواری به مالیخولیا تبدیل میشود که در آن اشتیاقی دیگر نه به ابژهی میل فرویدی، بلکه به «چیز» مادرانه وجود دارد یک ناابژهی میل و فقدانی که از دلالت میگریزد (لچت, و غيره, 1388).
چیز مادرانه مانند کورا ترسیمکنندهی جایگاهی پیشانمادین، ناگفتنی و سیال است که با ایستادگی در برابر زبان و معنا، آشیانه مالیخولیا میشود. کریستوا این مفهوم را با کمک استعارهای از شاعر فرانسوی ژرار دو نروال شرح میدهد و آن را خورشید سیاه مینامد. استعارهای که روشنایی بدون جلوه را پیش میکشد؛ خورشیدی موهوم!
کریستوا معتقد است برای رهایی از مالیخولیا، فرد باید با «مادرکشی نمادین»، وابستگی پیشاابژهای به مادر را قطع کند تا به سوژهای مستقل تبدیل شود. مادرکشی اولین گام بهسوی استقلال و بهبودی است؛ انسان برای کسب استقلال و سلامت روحی باید «مادر» را بکشد (Kristeva, 1987).
تنها با عمل مادرکشی است که چیز مادرانه رنگ میبازد و بار دیگر همانطور که کریستوا میگوید، بهواسطهی تلاشی نمادین باورنکردنیتر نهاده میشود. او این قتل نمادین و جدایی را، شرط لازم فرد شدنمان میداند؛ امری که برای زنان بسیار سختتر است. کریستوا میگوید افسردگی در زنان شایعتر از افسردگی در مردان است و از بعضی لحاظ به درمان، سختتر پاسخ میدهد؛ چراکه وابستگی زن به مادر اغلب غیرقابل شکست است (Kristeva, 1987).
این دشواری ریشه در سهگانه مفهومیِ همزیستی پیشاابژهای با مادر، ضرورت مادرکشی نمادین، و جایگاه جنسیتی در نظم نمادین دارد. زنان بهدلیل نقش زیستشناختی و فرهنگی در تولید مثل، بهشکل ساختاری با این چیز، همذاتپنداری میکنند. این همذاتپنداری، مانع از آن میشود که زنان بتوانند فقدان مادر را بهمثابه ابژهی نمادینشده سوگواری کنند. ازآنجاکه زنان خود بهمثابه «ابژههای مادرانه آینده» بازتولید میشوند، مرز میان «خود» و «مادر» در آنها سیال و نامتمایز است. این امر موجب میشود سوگواری برای مادر، بهمثابه سوگواری برای بخشی از هویت خودِ زن تجربه شود، نه فقدانی خارجی. بهگفته کریستوا: «درونفکنی ابژه مادرانه بهجای مادرکشی، مرگ فرد مالیخولیایی یا افسرده را در پی دارد» (Kristeva, 1987).
زنان به دلیل انجام ندادن «مادرکشی نمادین»، در دام درونفکنیِ چیز مادرانه گرفتار میمانند. زنان نه میتوانند مادر را بهطور کامل در زبان بازنمایی کنند (زیرا چیز مادرانه از دلالت میگریزد) و نه میتوانند آن را بهمثابه ابژهای مرده بپذیرند. این بنبست، آنها را در چرخهای از رنج تکرارشونده محبوس میسازد. او میگوید:
«اشخاص افسرده […] به اعماق ابژه (چیز) واقعی فقدانشان سقوط میکنند […] با رنج و درد گرفتارش میشوند» (Kristeva, 1987, 43-44).
«ازآنجاکه نظم نمادین، زبان را بهمثابه ابزاری مردانه تعریف میکند، زنان برای بازنمایی رنج خود با خلأ دالهای مناسب مواجهاند. این سکوت اجباری، مالیخولیا را به وضعیتی پایدار تبدیل میکند.»
زندگی و آثار گلی ترقی
گلی ترقی، ادیب، مترجم، فیلمنامهنویس و شاعر برجسته معاصر ایرانی، در سال ۱۳۱۸ خورشیدی در تهران دیده به جهان گشود. از همان سالهای نوجوانی، عشق به نویسندگی در وجودش ریشه دواند. شاید بشود این شور را متأثر از پدر فرهیختهاش، لطفالله ترقی دانست که خود از صاحبان قلم و اندیشه و مدیر مجله «ترقی» بود. وی پس از پایان دبیرستان، برای ادامه تحصیل راهی ایالاتمتحده شد و موفق به دریافت دانشنامه کارشناسی در رشته فلسفه شد. با بازگشت به ایران، به مدت شش سال در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران سرگرم پژوهش در حوزهی اسطورهها و نمادهای کهن شد. در سال ۱۳۵۸، برای اقامتی کوتاه، همراه با دو فرزند خود به فرانسه رفت؛ اما پس از چندی برای همیشه در آن کشور ساکن شد.
آثار داستانی گلی ترقی، که در قالب پنج مجموعهداستان کوتاه چاپ شدهاند به این نامهاست: «من هم چگوارا هستم» (۱۳۴۸)، «خاطرههای پراکنده» (۱۳۷۱)، «جایی دیگر» (۱۳۷۹)، «دو دنیا» (۱۳۸۱) و «فرصت دوباره» (۱۳۹۳).
از میان این آثار، داستان «درخت گلابی»، که در مجموعهی «جایی دیگر» به چاپ رسیده است، از شاخصترین آثار او بهشمار میرود و با استقبال گستردهای روبهرو شد، تاآنجاکه داریوش مهرجویی، کارگردان نامآشنای سینمای ایران، اقتباس بهیادماندنیای از آن را به تصویر کشید. ترقی، امروزه از تأثیرگذارترین نویسندگان در پهنه داستاننویسی کوتاه ایران شناخته میشود و آثارش همواره ازسوی اهل فن نقد و تحلیل شده است.
تحلیل داستان «اولین روز»
داستان «اولین روز» اثر گلی ترقی، با بهرهگیری از روایتی سیال و خاطرهپردازانه، تجربه روانی راوی را در درمانگاهی در پاریس بازتاب میدهد. این متن، با تمرکز بر مفاهیم مالیخولیا، «چیز مادرانه» و فرایند سوژه شدن از منظر ژولیا کریستوا، امکان تحلیل ساختارهای ناخودآگاه، فقدان های نمادین، و تقلای سوژهی زن برای بازسازی هویت در نظم نمادین را فراهم میکند.
۱. مالیخولیا و سوگواری ناممکن برای «چیز مادرانه»
کریستوا مالیخولیا را «سوگواری ناممکن» برای فقدانی تعریف میکند که هرگز بهطور کامل نهادینه نشده است. در داستان ترقی، راوی در چرخهای از بازگشت به خاطرات مادر و باغ شمیران گرفتار است؛ گویی این خاطرات تجسم چیز مادرانهی بازنماییناشدنیاند:
• باغ شمیران بهمثابه چیز مادرانه:
راوی بارها به باغ شمیران و مجسمههایش اشاره میکند.
«به باغ شمیران فکر میکنم […] پدرم را میبینم که روی صندلی راحتیاش زیر درختان چنار نشسته […] سایه بزرگش تا انتهای باغ گسترده است» (ترقی, 1381, 11).
این فضا، نماد امنیت پیشانمادینی است که با مادر پیوند خورده و فقدان آن، سوگواری راوی را به مالیخولیا تبدیل میکند.
• سوگواری ناتمام:
راوی نمیتواند فقدان مادر را بهمثابهی ابژهای مرده بپذیرد. این امر در صحنههای نوستالژیکِ مراقبت مادر (مانند بافتن موها یا دادن روغن ماهی) دیده میشود.
«مادر موهایم را میبافد و یک قاشق روغن ماهی توی حلقم میریزد» (ترقی, 1381).
این خاطرات، بهجایآنکه سوگواری را تسهیل کنند، بهعنوان «ناابژه میل» عمل میکنند که راوی را در چرخهی رنج تکرارشونده محبوس میسازد.
۲. مهاجرت و گسست از نظم نمادین
کریستوا بر نقش زبان و فرهنگ در شکلگیری سوژه تأکید دارد. راوی، بهعنوان مهاجر در پاریس، با گسست از نمادهای فرهنگیِ تهران (مانند زبان فارسی، باغ شمیران، و خاطرات کودکی) روبهرو است.
• غربت و بیگانگی:
توصیف درمانگاه همچون فضایی بیگانه
«آدمهای مچاله با صورتهای مقوایی»
«شمشادهای صاف منظم مثل سربازها» (ترقی, 1381).
نشاندهندهی ناتوانی راوی در انطباق با نظم نمادین جدید است. این بیگانگی، مالیخولیا را تشدید میکند.
«کجا هستم؟ […] زنگ کلیسا […] غربت اطرافم را تشدید میکند» (ترقی, 1381).
راوی در درمانگاه روانی ویل دوری پاریس، خود را میان دو دنیا (گذشته در ایران و حال در فرانسه) دوپارهشده میبیند. این گسست هویتی، بازتابی از سوژهی در فرایند کریستوا است. او در وضعیتی است که مدام درحال بازسازی خود است.
«من اینجا چه کار میکنم؟» (ترقی, 1381, 11)
این پرسش نشاندهندهی بحران هویت و عدم تعلق است.
• زبان همچون مرز:
تلاش راوی برای نوشتن
«میخواهم بنویسم […] جملههایم سروته ندارند» (ترقی, 1381)
بازتاب تقلای او برای بازسازی هویت در نظم زبانی جدید است. این تقلا، مطابق با نظر کریستوا، نشاندهنده سوژهی در فرایند است که ازطریق زبان خود را بازسازی میکند؛ حتی اگر این فرایند ناتمام و پراکنده باشد.
۳. نوشتن همچون مقاومت در برابر مالیخولیا
کریستوا معتقد است هنر و نوشتن میتوانند بهعنوان سازوکارهایی برای عبور از مالیخولیا عمل کنند. راوی، با وجود آشفتگی ذهنی، نوشتن را راهی برای بازسازی نظم نمادین مییابد:
• نوشتن و بازنمایی چیز مادرانه:
صحنهی بازی راوی با جوهر و تلاش برای نوشتن
«انگشتم را توی دوات فرومیکنم […]
قصهای را که نوشتهام نشانش بدهم» (ترقی, 1381).
نمادی از تقلای او برای تبدیل چیز مادرانه به ابژهای نمادین است. این فرایند، بر پایه نظریه کریستوا، شرط ضروری برای سوگواری موفق است.
• زبان رمزآمیز:
راوی به «زبانی رمزآمیز» روی میآورد.
«سنگنوشتهای قدیمی که میبایست معنایش را کشف کنند» (ترقی, 1381).
این زبان، شبیه به «امر نشانهای» کریستوا است که از ریتمها و نشانههای پیشازبانی بهره میبرد تا امر واقعی را بازنمایی کند.
۴. مواجهه با «امر واقعی»
صحنه زندانی شدن راوی در زیرزمین و دیدار با دختر چراغبهدست، تجسم مواجهه با امر واقعی لکانیکریستوایی است:
• تاریکی و چراغ:
زیرزمین نماد فضایی است که نظم نمادین در آن فروپاشیده است. دختر چراغبهدست با وجود ترس راوی، امید به عبور از مالیخولیا را نمایندگی میکند.
«چشمم کمکم به تاریکی عادت میکند […] صورتش را میبینم […] بهترین دوست من خواهد شد» (ترقی, 1381).
این صحنه، شبیه به کوشش کریستوا برای یافتن «راهگذر» از مالیخولیا به سوگواری نمادین است.
• نماد سرکوب در نظم نمادین
صحنه پسرِ بستهشده به درخت «پدر و مادرش […] او را با طناب به صندلی میبندند»
بازتابی از سرکوب میل پیشانمادین در نظم پدرسالارانه است. این صحنه، به نقد کریستوا از ایدئولوژیهای زنستیزانه و کنترل بدنِ «دیگری» مرتبط است.
۵. جنسیت و مالیخولیا: نقدی کریستوایی
کریستوا معتقد است مالیخولیای زنانه بهدلیل همذاتپنداری ساختاری زنان با چیز مادرانه، پیچیدهتر است. راوی زن در داستان ترقی، این بحران را تجربه میکند:
• مادر بهمثابهی مرگ:
راوی در رویاهایش مادر را بهمثابه موجودی دوگانه (هم منشأ زندگی، هم تجسم رانهی مرگ) میبیند.
«مادر میچرخد و به من نگاه میکند. شکل گرگ شده است. زندایی هم میچرخد و به من نگاه میکند. دهانش نیمهباز است. دندانهای گرازش درازتر شدهاند. جیغ من از جیغ مادر و دایی بلندتر است. توی سرم تاریک میشود مثل لامپی که یکمرتبه بسوزد. از حال میروم.» (ترقی, 1381, 26).
این دوگانگی، مطابق با نظر کریستوا، زنان را در دام مالیخولیا گرفتار میکند.
• هنر مردانه و حاشیهرانی زنانه:
راوی با وجود تلاش برای نوشتن، همواره خود را در حاشیه میبیند: «نوشتههایم آشفتهاند […] مثل شاگرد تنبلی هستم» (ترقی, 1381). این احساس، بازتاب نقد کریستوا به نظم نمادینی است که بیان خلاقانهی زنان را بیارزش میشمارد.
6. سوگواری برای ابژهای ناممکن
وی به گذشتهای نوستالژیک (باغ شمیران، پدر) وابسته است، خاطراتی که دیگر دستیافتنی نیستند. این حالت مالیخولیایی است که کریستوا آن را «سوگواری برای ابژهای ناممکن» مینامد.
«پدر را میبینم که روی صندلی راحتیاش زیر درختان چنار نشسته…» (ترقی, 1381, 11)
این خاطره بهعنوان ابژهی ازدسترفته که همان پدر باشد، راوی را در دام مالیخولیا گرفتار میکند.
7. نوسان میان امرنمادین و امر نشانهای
راوی داستان «اولین روز» در تقلایی دائمی میان امر نمادین (نظم زبانی و فرهنگی پاریس) و امر نشانهای (خاطرات پیشازبانی باغ شمیران و مادر) گرفتار است. این تقابل را میشود در صحنههای زیرزمین مدرسه، که راوی با «دختر چراغبهدست» مواجه میشود، بهروشنی دید. تاریکی زیرزمین، بهمثابهی فضایی پیشانمادین، تجسم کورا کریستوا است؛ جایی که مرزهای خود/ دیگری محو میشود و راوی در تماس مستقیم با امر واقعی لکانی قرار میگیرد. این مواجه، اضطرابی را برمیانگیزد که نه در قالب زبان، بلکه از طریق فیزیکالیسم بدن (لرزش دستها، تنفس نامنظم) و تصاویر رؤیاگونه (مادر-گرگ) بیان میشود.
ازسویدیگر، حضور پدر در خاطرات راوی («سایهی بزرگش تا انتهای باغ گسترده است») نشانگر تلاش ناخودآگاه او برای بازسازی «نام پدر» در نظم نمادین جدید است. اما غیاب فیزیکی پدر (نماد قانون و نظم در نظریه لکان) و جایگزینی آن با فضای بیمارستان پاریس (نظمی بیگانه)، بحران هویت راوی را تشدید میکند. این شکاف در نظم نمادین، مطابق با نظر کریستوا، سوژه را به بازگشت اجباری به چیز مادرانه سوق میدهد؛ بازگشتی که نه رهاییبخش، که تکرار درد فقدان است.
همچنین، صحنهی «پسر بستهشده به درخت» را میشود بهمثابه نمادی از سرکوب رانههای پیشانمادین در نظم پدرسالارانه خواند. این صحنه، همزمان بازتابی از ناتوانی راوی در پذیرش نظم جدید (پاریس) و ایستادگی او در برابر انقیاد بدن زنانه در نظم نمادین مردانه است.
8. اختلال در تکلم، مالیخولیا و بازگشت به فضای پیشازبانی
کریستوا معتقد است مالیخولیا منجر به اختلال در زبان میشود. این اختلال و ناتوانایی در برقراری ارتباط، فرد را به فضای پیشازبانی بازمیگرداند که سبب تشدید مالیخولیا میشود؛ چیزی که در این داستان، به روشنی دیده میشود.
راوی از «پراکندگی فکرها و کلمهها» (ترقی, 1381, 12) رنج میبرد. این اختلال از دید کریستوا نشاندهندهی گسست از نظام نمادین زبان نیز است.
9. عشق مادرانه
رابطهی خانمگرگه با پسرش (امیرخان) نمونهای از عشق مالیخولیایی است. او پسرش را بهعنوان ابژهای آرمانی میپرستد، اما این عشق نهایتاً منجر به ویرانی او میشود.
برای نمونه پس از مرگ امیرخان خانمگرگه بهکلی ازهم میپاشد (ترقی, 1381, 53). این فروپاشی بازتابی از مالیخولیای کریستوایی است که در آن سوژه با از دست دادن ابژهی عشق، بخشی از خود را نیز از دست میدهد. در مجموع میشود گفت، داستان «اولین روز» با تمرکز بر هویتهای متزلزل و خاطرات ازدسترفته، نظریات کریستوا را بهروشنی بازتاب میدهد.
بحران هویت، گسست از گذشته، و تقلا برای بازتعریف خود، راوی را به سوژهی در فرایند تبدیل میکند. راوی با سوگواری برای ابژههای ازدسترفته (وطن، عشق، هویت قدیمی، پدر) در سراسر داستان مصداق روشن چیزی است که کریستوا آن را مالیخولیا مینامد. ترقی با این روایت شخصی، مفاهیم پیچیدهی کریستوایی را به تصویر میکشد.
راوی درگیر گسست هویتی میان گذشته (ایران) و حال (پاریس) است. این دوگانگی او را به سوژهای ناپایدار و در حال بازتعریف بدل میکند؛ همچنین او به خاطر بیگانگی با محیط و زبان اطرافیان، ناتوان از درمیان گذاشتن سوگش با دیگران است. راوی در داستان «اولین روز» تنهاست و تضادهای درونی او در جایجای داستان دیدنی است. او در جستوجوی ابژههای ازدسترفته (پدر، وطن، کودکی، خانواده و…) آشکارا سوگوار و درگیر مالیخولیا است. توصیفهای راوی از گسست فکری و زبانی، نمونه عینی نظریهی کریستوا دربارهی ارتباط مالیخولیا و فروپاشی زبان است.
نتیجهگیری
(McAfee, 2004) در تحلیل و ادامهی نظریات کریستوا بر این نکته تأکید مینماید که: سوژه حاصل فرایندهای زبانی است». به بیان دیگر، ما با زبان و دلالتها همانی میشویم که هستیم. زبان بهعنوان «فرآیندی دلالتی» عمل میکند و بهواسطه آن، سوژهها در حال تغییر و تحولاند. این دیدگاه به ما نشان میدهد که زبان نه فقط ابزاری برای برقراری ارتباط، بلکه ابزاری نیز برای شکلدهی به هویت و وجود ماست. نظریات کریستوا درباره سوژهی سیال به ما افقهای جدیدی برای درک هویت و زبان میدهد. او با تأکید بر دگرگونی و ناپایداری هویت، ما را به اندیشه دربارهی پیچیدگیهای وجودمان فرامیخواند؛ بنابراین سوژه نه بهعنوان موجودی ثابت، بلکه بهعنوان فرایند دائماً در حال تغییر و شکلگیری در نظر گرفته میشود که با زبان و تجربههای اجتماعی او پیوسته در تعامل است. این رویکرد، چشمانداز جدیدی را در پژوهشهای ادبی، زبانشناسی و روانکاوی فراهم کرده است و به ما کمک میکند تا سوژه را در دنیای پیچیدهمان بهتر درک کنیم.
این پژوهش نشان داد که داستان «اولین روز» گلی ترقی، با بهرهگیری از شگردهایی مانند روایت غیرخطی، تصاویر رؤیاگونه، و تکگوییهای درونی، سوژهی مالیخولیایی را در تقلای برای بازتعریف هویت خود در نظم نمادین جدید بازمیآفریند.
لازم است یادآور شویم که گرچه نظریات فلسفی از جمله نظریههای کریستوا چارچوبی قدرتمند برای تحلیلهای ادبی فراهم میکنند، اما نباید از تفاوتهای ماهوی میان ادبیات داستانی و فلسفه غافل شد. نظرات کریستوا دستمایه خوبی برای فهم مالیخولیا فراهم میکند؛ اما آیا «نوشتن آشفته» راوی، میتواند تجلی «سامیوتیک» و مقاومت در برابر سکوت مالیخولیایی باشد؟ با احتمال بسیاری میشود حدس زد در متن ترقی، این عمل صرفاً کنشی روانشناختی نیست؛ بلکه آمیزهای از روان نویسنده و استراتژی روایی آموختهشده و تمرینشدهی اوست برای بازنمایی چندپارگی هویت مهاجر.
همچنین، تمرکز کریستوا بر مادرکشی نمادین، بهعنوان شرط استقلال سوژه، ممکن است دربارهی راوی این داستان ناکامل باشد؛ چراکه راوی، برخلاف الگوی کریستوایی نه از طریق طرد مادر، بلکه با بازآفرینی او در قالب خاطرات نوستالژیک به بقای خود ادامه میدهد. این تناقض، پرسشی جدی را به میان میآورد و آن اینکه آیا ادبیات فارسی راهی جایگزین برای سوگواری دارد که در نظریههای فلسفی دیده نشده است؟ این پرسش نیاز به بازخوانی انتقادی نظریات کریستوا را در بافتارهای فرهنگیادبی خاص یادآور میشود.
ازسویی نمادهایی که راوی داستان ترقی در خاطرهی آنها اسیر است. علاوهبر چیز مادرانه ممکن است استعارههایی برای ایران قدیم و فضایی باشد که با فروپاشی نظم سیاسیاجتماعی حاکم و در جریان انقلاب ازدسترفته و به ابژه ناممکن برای سوگواری تبدیل شده است. از این منظر مالیخولیای راوی بیشتر همخوان با نظرات کریستوا درباره رابطه سوژه و تاریخ است.
پس از این یادآوری آنچه با تدقیق در داستان و اندیشههای کریستوا بهعنوان نکات برجسته میتوان یافت پیوند مالیخولیا و تروماهای تاریخی راوی نقش نوشتن برای او و راهی است که راوی ترقی، برخلاف الگوی کریستوایی برای بازسازی هویت خویش در پیش میگیرد و آن احضار نمادین مادر در خاطراتش است. این یافتهها گویای آن است که ادبیات مهاجرت ایران، با ترکیب مفاهیم روانکاوی و نشانهشناسی، الگوهای بومیشدهای از سوژگی را پیشنهاد میکند که میتواند به غنای نظریههای فلسفی غرب بیفزاید. پیشنهاد میشود پژوهشهای آتی به بررسی تطبیقی مالیخولیا در ادبیات مهاجرت زنان ایرانی (مانند آثار سپیده شاملو و شهرنوش پارسیپور) با تکیه بر نظریههای پسااستعماری بپردازند.
منابع
Beloved and Kristevan melancholic subject. Talebian Camelia Sadehi و Helen Ouliaei Nia. 2012. 2012، The Journal of International Social Research ، الصفحات 133-142.
Johanne Prud’homme و Lyne Légaré. 2014. The Subject in Process. signosemio. [متصل] 2014. http://www.signosemio.com/kristeva/subject-in-process.asp.
John Fletcher و Andrew Benjamin. 1990. Abjection, Melancholia and Love. New York : Routledge، 1990.
Julia Kristeva. 1987. Black Sun. New York : Columbia University Press، 1987.
—. 2024. Desire in Language. New York : Columbia University Press، 2024.
—. 1982. Power of Horror. New York : Columbia University Press، 1982.
—. 1984. Revolution in Poetic Language. New York : Columbia University Press، 1984.
Noelle McAfee. 2004. Julia Kristeva. New York : Routledge، 2004.
ادبیات مهاجرت از خلال خاطرهپردازی های گلی ترقی. آفاق مساح، محمد زیار و رویا رزاقی. 2024. 2024، Journal of Research en Langue Francaise، الصفحات 79-100.
جان لچت، وآخرون. 1388. خورشید سیاه مالیخولیا: افسردگی و مالیخولیا در آثار ژولیا کریستوا. [المترجمون] مهرداد پارسا. تهران : رخ داد نو، 1388.
گلی ترقی، 1381. دو دنیا. تهران : نیلوفر، 1381.
لینک دریافت پیدیاف شماره نهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_نهم
#بهار_۱۴۰۴
موارد بیشتر
تحلیل رمان “من او را دوست میداشتم” براساس نظریهی سهسطحی ژرار ژنت ✍ دکتر زهره غلامی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
حرکت راوی از سطح داستان به سطح گفتمان در داستان “مردی که برنگشت” ✍سپیده نوریجمالویی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
یادداشتی بر رمان “سوفیا پتروونا” ✍نوشین جمنژاد(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)