خانه جهانی‌ماه‌گرفتگان (NGO)

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت (نقد و تحلیلی بر شعر “آینه‌ بازگرد” اثر صحرا کلانتری  ✍ دکتر رویا مولاخواه شاعر، نویسنده و منتقد ادبی)

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت

نقد و تحلیلی بر شعر “آینه‌ بازگرد”

اثر صحرا کلانتری 

نویسنده: دکتر رویا مولاخواه 

شاعر، نویسنده و منتقد ادبی 

این شعر نیست، تئاتر شورش اندام‌هاست. 

«تئاتر، بدون عنصری از شقاوت در ریشۀ هر نمایشی شکل نمی‌گیرد.» 

آنتونن آرتو 

شعر صحرا کلانتری، نوعی بدن‌نگاری هستی‌شناسانه است. بدن در بیشتر اشعار صحرا، به‌مثابۀ ساحت نوشتن، هستی خود را تعریف می‌کند. بدن با تئاتری شورشی به تعریف تازه‌ای از خود دست می‌زند. در این شعر بالاخص بدن نه یکپارچه که حتی گسسته و ناآشناست. این بدن همان بدن بدون اندام «آرتو» است؛ جایی که کارکرد و مکانیسم اندام‌ها از حالت طبیعی خود خارج شده‌اند. پاها غذا می‌خورند. لب‌ها شکار می‌شوند، پستان‌ها آزمایش می‌شوند.

آمدم

بنشینم با پاهایِ کوچکم

اما بسیار درازند

مجبور به پرخوری‌ شده‌اند

در این شعر، بدن دیگر ابژۀ نمایش نیست؛ بلکه خود صحنۀ نمایش است. این تئاتر شورش اندام‌ها، برای مقاومت و فرار از ابژ‌گی است. صحرا، در این شعر با شکستن قاعدۀ زبانی شعر و فرار از انسجام نحوی، متذکر می‌شود که فرم در این شعر متأثر از سوژه‌ای در حال فرو‌پاشی است. جمله‌ها شکسته، پی‌درپی، جهنده و بدون مرکزند. قاعدۀ تسلسل و وحدت معنا مدام تکه‌پاره می‌شوند و در حال پرتاب شدن‌اند.

صحرا کلانتری با بازی‌گردانی اندام‌ها، پرفورمنسی را به اجرا درمی‌آورد که هرچند در فضایی سورئال روی صحنه می‌روند؛ اما ضدروایت بازی می‌کنند. صحرا، با به‌کارگیری جامپ‌کات از خرس قطبی به ناهید، از پستان به میمون، از قطب به ماداگاسکار، از عقاب به تمساح… این هم‌زمانی روایی را متلاشی می‌کند.

رحم‌ات توی آسمان پرواز کند

دنبالِ جفت‌گیری با یک عقاب باشد

و از هم‌آغوشی کرکسی باردار شود

تمساحی در امپراطوریِ ماداگاسکاری‌اش

از طعمِ لب‌هایت به کروکودیل‌های رقیب افتخار کند

این پرش‌ها در شعر آینه برگرد، در خدمت بیان ذهنی روان‌پریشانه و عامدانه برای نمایش تئاتر تروما استفاده شده است؛ طوری که خواننده حس شتاب و ناآرامی شاعر را به‌صورتی نفس‌گیر در کلمات دنبال می‌کند.

سوژه در این شعر مرکزیت ندارد؛ روایت‌گریز است. اصلاً روایت نمی‌شود، بلکه مدام در حال اجرا و سپس فروپاشی است. نوشتار به‌شدت زنانه است، طوری‌که از نظم مردانه سرباز می‌زند. و فرم در خدمت نمایشی پست‌مدرن و دراماتیک است، طوری که خواننده را وارد صحنه‌ای کابوس‌وار می‌کند.

صحرا، با بازنویسی بدن، سوژه و زبان را نه درمان می‌کند، نه تطهیر، بلکه با نمایش و پرفورمنس زخم، رنج را فرامی‌خواند و رودرروی آن می‌ایستد. شاعر در این شعر، تروما را از سطح روانی و فردی و جنسیتی، به سطحی جهانی، اجتماعی، جغرافیایی، سیاسی، فلسفی می‌کشاند.

وی با به‌کارگیری هوش مصنوعی، ناهید، بیگ‌بنگ، خرس، عقاب، قطب در یک وضعیت اگزجره نشان می‌دهد سوژه در عصر حاضر انسانی منسجم و یکپارچه اعم از ذهن مرکزی و بدن نیست؛ بلکه اشیا، اندام‌ها، ماشین‌ها، حیوانات، اجرام؛ هر چیزی به همان اندازه که آزاد است و می‌تواند شورش کند، سوژۀ روایت است.

اصلاً لب‌هایم روبه‌رویِ دهانِ آن ببر چه می‌کند؟

که از شکارِ دیشبش چند گوشت به کفتارها هبه کرده است.

در واقعیت، سوژه همواره خود را در آینه بازمی‌تاباند؛ اما آینۀ شعر صحرا از نوع آینه نمایش آرتو است.

تا چند پیک زهر به سلامتیِ فاصله‌هایت بزنی

و نزدیکی‌ات به رصدِ هیچ آینه‌ای نرسد

همين دیشب نبود

آینه مشت کوبید به نامرئی‌‌ات

که بقایش را به سخره گرفته‌ای

ندیدی کوله‌ برداشت

و از میانۀ «معلوم‌نیست‌ات» گریخت

«من از مرکز افتاده است. بازتابی نیست»، برای همین آینه مشت می‌کوبد به نامرئی خودش. آینه در شعر ابزار خشونت است. از سوژه می‌گریزد. وجود وی را بازنمی‌تاباند. کریستوا آینه را میدان برخورد سوژۀ زنانه با بدن و زبان مردانه می‌داند. در شعر صحرا راوی خود را در آینه نمی‌بیند، بلکه نقش «دیده‌شده» یا «خوانده‌شده» را می‌بیند و آن را انکار می‌کند.

شاید آینه را برگرداندم

و با یک تکۀ کوچکِ مرئی

که از تو دزدیده‌ام

اعتمادِ بقایش را برانگیختم

در این بند، صحرا آینه را به‌مثابۀ بازتاب تروما و از خودبیگانگی یا همان انکار خود در مرحلۀ آینگی لاکان به تصویر می‌کشد. آینه محل بازگشت امر سرکوب‌شده است‌. بازتاب ندارد. چندتکه است. یک تکه از آن خاطرۀ تروماست که به عمد توسط آینه بازخوانی و در حافظۀ راوی به‌شکلی دردناک ثبت می‌شود.

در شعر آینه برگرد، بیگ‌بنگ نه حادثه‌ای کیهانی بلکه رخدادی درونی و روان‌شناختی است.

هر شب می‌روم با این تکۀ نامرئی

او می‌داند محصولِ بیگ‌بنگی مکرر در مرکزم است

می‌آیم به مرکز تو

شاید یک تکه از خودم برداشتم

از نگاتیوهای سوخته‌ات

 

تکرار بیگ‌بنگ، یعنی سوژۀ شعر بارها منفجر، تکه‌تکه و از نو ترکیب شده است.

مرکز هستی شاعر در این شعر نه سکون دارد و نه مأوا. اینجا مرکز خود به میدان زایش تروما بدل شده است.

نگاتیوهای سوخته، اشاره نامستقیمی است به خاطرات سوخته و ردپای تروما در تلاش برای بازپس‌گیری خود نامرئی‌شدۀ راوی است در آینۀ نگاه دیگری.

این بیگ‌بنگ در واقع رخدادی روانی‌نمایشی است که سوژه در آن هربار که خود را در دیگری می‌جوید، انفجاری درون وی رخ می‌دهد و لکه‌های تروما بخش‌هایی از وی را نامرئی می‌کند.

صحرا در سطری اشاره به فرگشت و میمون‌های محقق دارد.

تا دل‌شوره‌ی مکرر پستان‌هایم‌ را بفهمد

که می‌خواهند برگردند

اما در دستِ میمون‌های محقق

برای بازنویسیِ فرگشتی ثانویه

تحتِ آزمایش‌اند

آینه باید صبر کند

صبر کن آینه

در این بند اجزای زنانه (پستان‌ها) به‌عنوان ابژۀ پژوهش‌ها و شیئی برای تحقیق، از سوژۀ هویت زنانه خود تهی و شکلی از خشونت را نمایش می‌دهد. این بخش به‌قدری جسورانه پرداخت شده است که می‌شود از آن به‌عنوان نقدی بر روایت مردسالارانه و نگاه ابژه به زن به‌مثابۀ دادۀ آزمایشگاهی یاد کرد.

صحرا، با بیان فرگشت، بازنویسی مردانۀ بدن، تاریخ و هویت زن را نشانمند می‌کند. در شعر آینه برگرد، تغییرات اقلیمی، یخ‌زدگی و سرما در خدمت بازنمایی بحرانی روانی‌جنسیتی است.

در این شعر، زنی تکه‌تکه‌شده از مرکز خود بیرون زده است و به‌دنبال ترکیب مجدد خود است تا خود را از نگاه دیگری پس بگیرد.

اما با این آینۀ بی‌طاقت

بعید می‌دانم ترکیبِ مجددی شوم.

 

#تحلیل

#رویا_مولاخواه

#آینه_بازگرد

#تحلیل_شعر

#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت

#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان

#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی