فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴
بخش مصاحبه و گفتوگو
گفتوگوی اختصاصی فصلنامه ماهگرفتگی
با مهری رحمانی
نویسنده، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی
✍نرگس جودکی
نویسنده، شاعر، منتقد و پژوهشگر ادبی
■ لطفاً از خودتان و از پیشینهی هنریتان بگویید و اینکه چه شد که به ادبیات علاقهمند شدید؟
پاسخ: تحصیلات دانشگاهی من در رشته زیستشناسی است و سالها این دانش را تدریس کردم؛ اما در طول کار آموزشی پژوهشهای آزادم دربارهی ادبیات شاعران و داستاننویسان بود و اندیشه ادیبانی مانند مولانا و حافظ و دیگران را چاشنی آموزش علمی میکردم و مخاطبانم هم خیلی شوق نشان میدادند؛ بهویژه اندیشههای مولانا و حافظ. کمکم دامنه این پژوهشها از کهن به نو و امروز رسید و شاعران و نویسندگان مشهور زمانه را پژوهیدم. آرامآرام شعر به دامنم افتاد و سپس داستان. کنار این پژوهشهای ادبی کمکم گرایش شگفتی به دانش روانشناسی پیدا کردم. در آغاز، روانشناسی خودیار و سپس روانشناسی علمی و پیچیده از فروید گرفته تا یونگ و ویکتور فرانکل، اریک فروم و درنهایت ژاک لکان و بسیاری از روانشناسانی که زیرمجموعه نخبگان بودند. آرامآرام گرایش به فلسفه و پژوهشهای فلسفی از کلاسیک تا مدرن در من پیدا شد که کار به خواندن تاریخ و جامعهشناسی و هنر کشید؛ حتی بعضی از هنرها را مانند نقاشی و موسیقی بهطور مختصر تجربه کردم. در پایان باید بگویم هر دانش و آگاهی و دانشی که برای شناخت ابعاد گوناگون وجود انسان لازم است، جذبم کرد.
تا ساختار بدن و روان انسان را نشناسیم به ژرفای تراوشات ادبی و هنری و فلسفی و جامعهشناسانه و انسانشناسانه انسان پی نخواهیم برد؛ بههمیندلیل شدیداً تحتتأثیر یونگ قرار گرفتم که هم پزشک بود هم روانپزشک و هم با فلسفه و هنر و ادبیات و شخصیتهای مهم این حوزهها آشنایی و اشراف عمیقی داشت. پس از پژوهش آثار یونگ، مدتها کارگاه خصوصی یونگشناسی داشتم؛ البته پس از کارگاههای بسیاری در حوزههای گوناگون روانشناسی خودیار و کارگاه طولانی مولاناشناسی و آموزش خطبهخط همهی مثنوی و مقالات شمس و حافظشناسی، توانستم کتابهای متعددی بنویسم که یکی پس از دیگری به چاپ رسیدند. در پایان این گفتوگو فهرستی از کتابهایم را در اختیارتان خواهم گذاشت.
■ چه چیزی شما را همزمان بهسوی نقد ادبی، روانشناسی، شعر و داستاننویسی کشاند؟
پاسخ: البته من خودم را منتقد ادبی نمیدانم، در مجله دنیای سخن که بودم خیلی شوق داشتم دربارهی کتابهایی که میخوانم چیزی بنویسم. خوشبختانه آقای شاهرخ تویسرکانی، سردبیر مجله، قلم و نگرش مرا دوست داشت و کارهایم را چاپ میکرد. ایشان اثر بسیاری در نویسنده شدن من داشت. آن روزها هنوز کتابی از من به چاپ نرسیده بود که خوشبختانه شتاب پژوهشها و نوشتههایم سیری بالاروندهی عجیبی پیدا کرد. این اتفاق بعد از پایان کارهای آموزشی و بازنشستگی از کار رسمی هم روی داد. بیشتر ساعتهای زندگی هم به خواندن، نوشتن مقاله، سرودن شعر، نوشتن رمان و اجرای کارگاههای خصوصی و شرکت در نشستهای ادبیهنری آن زمان و نشستهای کانون نویسندگان و سخنرانی در مراسم ویژه میگذشت، درحالیکه کانون خانواده و فرزندان و زندگی و کارهای هرروزینه هم سر جایش بودند. انگار واژهها تمام وجود مرا پر کرده بودند و من دغدغهای جز پرداختن به کلمات نداشتم. جادو شده بودم و میتاختم.
■ چگونه میان این چهار حوزه تعادل برقرار میکنیم؟ آیا آنها را مرتبط میبینیم؟
پاسخ: وقتی ذهنیت نویسنده یا شاعری با علم روانشناسی عمیق بهویژه از نوع یونگیاش پیوند میخورد، بیتردید بهدنبال ریشههای شکل گرفتن یک شخصیت، یک روایت، یک دیالوگ، ارتباط تصاویر با هم و حتی خزیدن در بینامتنیت و تأکیدها و ندیده گرفتنها در روان خالق این آثار میشود. یونگ بهگونهای نیچه را تحلیل میکند که هم به شناخت بیماریهای او میپردازد، هم به نبوغ و کشفهای او در علم روانشناسی. من وقتی بوف کور را بررسی میکنم بهگونهای به بیماری روانی هدایت اشاره میکنم که چیزی از قدر او بهعنوان خالق اثر و ارزش خلق جاودانه او کاسته نشود. این کار را کسانی میتوانند بکنند که افزونبر روانشناسی از ادبیات و هنر و فلسفه نیز بهاندازه آشنایی داشته باشند. روانشناس خبره، ولی ناآگاه نسبت به حوزه بیکران هنر و ادب و فلسفه بیتردید نیچه، هدایت، کافکا و مانند آنها را رنجوران روانی میداند؛ تشخیصی که ادیبان و هنرمندان مدافع آنها برنمیتابند؛ چون همه ناهنجاریها را به حساب نبوغ آنها میگذارند. برمیگردم به پرسش شما که در نگاه من شعر، داستان، نقد و تحلیل از آبشخور روان خالق برمیآیند و این نگاه ریشهای مشترک، در ذهن من بهراحتی بین شاخههای گوناگون ادبیات و هنر تعادل برقرار میکند. تکرار میکنم و این نگاه ریشهای مشترک در ذهن من بهراحتی بین شاخههای مختلف ادبیات و هنر تعادل برقرار میکند. گاه بهعمد تحلیل روانشناسانه میکنم؛ مانند نقد طولانی بر طوبی و معنای شب، گاه ناخودآگاه این ریشه میخزد در نقد و تحلیلم بهویژه در شعر. مثل سهراب، پیامبر سبز؛ کتابی که درباره سهراب و دیدگاه سهراب و تحلیل اشعارش نوشتم و در این کتاب شعرهای ما هیچ ما نگاه و همچنین منظومه «مسافر» را تجزیهوتحلیل و تفسیر کردم، که گاهی که مراجعه میکنم به تفسیرهای خودم متوجه نمیشوم که این اندیشه از کجا آمده بود؛ بنابراین حتی نگاه من به شعرهای او هم شهودی است.
■ بهعنوان منتقدی ادبی، معیارهای اصلی شما برای نقد یک اثر چیست؟
پاسخ: باز هم تکرار میکنم من خودم را منتقد حرفهای نمیدانم. من فقط نگاه و نظرم را دربارهی کتابهای شعر و داستان یا حتی فیلم و نقاشی و تئاتر مینویسم و نگاهم بیشتر محتوامدار و روانشناسانه است؛ البته خانمی که داشت دربارهی نقد زنان تحقیق میکرد و پایاننامه کارشناسیارشدش بود و میخواست کتاب بنویسد، نقدهای مرا گرفت و خواند؛ بهویژه طوبی و معنای شب. من گفتم نمیدانم اینها نقد به شمار میروند یا نه. گفت: «اینها از نظر من خیلی نقدتر است، از آن کسانی که ادعای منتقد بودن دارند.» این سخن ایشان بود که متخصص این کار بود که لطف داشت.
معیارهای من برای نگاه به یک اثر بیشتر از همه به دانش نویسنده و شاعر و اشراف او به فضای متن و شخصیتهاست. گاه با نویسندگانی روبهرو میشویم که قلم شیوا و توانایی دارند؛ ولی دانایی کافی برای تولید متنی اثرگذار را ندارند. من درباره طوبی و معنای شب نوشته شهرنوش پارسیپور ۱۴۰ صفحه تحلیل نوشتم که برای خودش در آمریکا فرستادم. تعجب کرده بود که چگونه اینهمه لایه از فضا و شخصیتهای داستان میشود بیرون کشید. گفتم من این کار را پس از خواندن رمان دمیان اثر هرمان هسه و کتاب نگاهی به دمیان که نویسنده دیگری نوشته بود انجام دادم. برایش توضیح دادم که تحلیل ژرف و گسترده تنها بر یک اثر پرمحتوا و غنی ممکن میشود و رمان شما به تمام معنا چندلایه و غنی است. میخواستم دربارهی رمان عقل آبی شهرنوش پارسی پور هم بنویسم؛ ولی آنقدر پیچیده و پرتوان بود که نیازمند نوشتن یک کتاب دقیق بود که متأسفانه سرگرمی به کارهای دیگر فرصتی نگذاشت و نشده هنوز. اما فکر میکنم منتقد حرفهای باید به جریانشناسی شعر و رمان و فیلم و سبکهای گوناگون آگاه باشد تا به ساختار و فرم متن خلقشده بپردازد. به زبان اثر از دیدگاه زبانشناسی مدرن توجه کند. بدون نگاه سلبی و ایجابی بتواند به فراز و فرودهای اثر بپردازد و سپس برسد به تحلیل محتوا با علم به ریشههای شخصیتسازی و شرایط جامعه و فضایی که در داستان اتفاق افتاده است. بهنظرم هر اثر باید در نوع و سبک تولیدش بررسی و بازشناسی شود. منتقد نمیتواند با معیارها و نگاه پستمدرن اثری مدرن یا کلاسیک را بنگرد و از این نگاه آن را محدود بداند. تعصب به سبک و جریانی ویژه، منتقد را دچار دگماتیسمی تلخ میکند. من بشخصه درحالحاضر از شعر و داستان خوشتراش و نوآور و تفکربرانگیز و غافلگیرکننده و بدیع که در هر سبک و جریانی تولید شده باشد لذت میبرم و برایم ارزشمند است.
■ بهنظر شما نقد ادبی امروز بهسوی عادلانهتر شدن پیش رفته است یا جهتگیریهای ویژه دارد؟
پاسخ: نمیتوانم حکمی صادر کنم که بشود تعمیم داد. بهنظر من نقد یک متن، تا اندازهی زیادی به سلیقه موردپسند منتقد بستگی دارد که منتقدها از این نظر اصلاً خوششان نمیآید. میگویند منتقد باید بدون دخالت سلیقه به اثر نگاه کند؛ ولی عملاً از نظر روانشناسی ناممکن است که منتقد از ذهنیت خود مستقل شود. منتقدی که خود بهشدت شاعری پستمدرن و آوانگارد است و در شعر، انتظار فلسفه و تفکربرانگیزی دارد، هرچه هم بخواهد از ذهن خود فاصله بگیرد، همیشه نمیتواند و در نهایت شعرهایی را شعر میداند که در مسیر جریان دلپسند او پیش رفته باشند؛ بههمیندلیل است برای نقد هر اثر لازم است پرسشهایی مشخص شود و منتقد با آن پرسشها به فضای متن وارد شود؛ مثلاً اینکه این شعر ساختارگراست یا فرمالیست، چرا؟ آیا زبان به شعریت رسیده، به چه دلایلی؟ آیا این شعر زبانی است، به چه دلایلی؟ آیا این شعر پستمدرن است و معیارهای پستمدرنیسم را دارد، به چه دلایلی؟ آیا این شعر بداهه و جوششی است، یا تأملی و کوششی، به چه دلایلی؟ کلاً نگاهی به هست و نیست داشته باشد نه به خوب و بد.
■ پیوند میان نقد روانشناسی و نقد ادبی را چگونه یررسی میکنید؟
پاسخ: نقد ادبی مدرن معمولاً از نظریه مرگ مؤلف پیروی میکند و به خود متن میپردازد. کار را از دیدگاه هنری و ادبی بررسی میکند و توانمندی آن را در دعوت مخاطب و آفرینش متنی دیگر توسط او میسنجد. هرچه زبان متن از معیارهای متعین فاصله گرفته باشد و نگاهی نامتعین به روایت معنادالها و مدلولها و نتایج داشته باشد، هرچه متن چندلایهتر، معناگریزتر، کرویتر، لغزندهتر و هنجارشکنتر باشد، آن را غنیتر و عمیقتر میداند. معیارهای نقد نو بیشتر به زبانیت متن میپردازد؛ چون فلسفه زبان مدرن بر این باور است که همهچیز در زبان اتفاق میافتد؛ درنتیجه زبان معیار با معانی تثبیتشده نمیتواند آثاری آوانگارد و نوآور و نامتعین بیافریند. اما نقد صرفاً روانشناسانه از زبان معیار پیروی میکند؛ مگر اینکه منتقد افزونبر روانشناسی، خود شاعر و نویسنده هم باشد با نظریههای ادبی آشنایی کامل داشته باشد، به فلسفه و زبانشناسی آگاهی نسبی داشته باشد. در این صورت به تحلیل روانشناسانه زبان معیار و زبان نامتعین و آنارشیست و چگونگی عملکرد و اثرگذاری آنها بر مخاطب میپردازد و این کاری دشوارتر از نقد محض است، میشود به آن گفت نقد کاربردی.
■ شخصیتپردازی در داستانهای شما چقدر تحتتأثیر دانش روانشناختیتان است؟
پاسخ: از دیدگاه من شخصیتها هم به نوع تربیت در خانواده و سلامت و عدم سلامت روان والدین و آگاهی و ناآگاهی والدین در تربیت فرزندان بستگی دارد و هم به وضعیت جامعهای که در آن تحصیل و رشد کردهاند؛ البته مقداری هم به تیپ شخصیتی ژنتیک آنها بستگی دارد و رفتارهای آنها ریشه در این عوامل دارد و واکنشهای آنها هم بستگی به این ریشهها دارد. رماننویسی آگاه مثل میلان کوندرا و رومن رولان و داستایفسکی، عمیقاً به این نوع عوامل نگاهی تیزبینانه و دقیق دارند. رفتارها و واکنشهای شخصیتهای داستانهای آنها بهشدت حسابشده و روانشناسانه است؛ اما من خود را از چنین قدرتی برخوردار نمیبینم؛ چون حرفه معلمی و میل به آموزش مخاطب بهشدت به داستانهایم از نظر ادبی آسیب زدهاند؛ مثلاً شهرنوش پارسیپور در مورد نقد رمان درد تکرار در رادیو زمانه گفته است که این داستان رمان خوبی نیست؛ ولی کتاب بسیار خوبی است. بهطوریکه مرا مایل کرد دیگر داستانهای مهری رحمانی را بخوانم. وقتی رمان بگذار مادر بخوابد را خواند گفت این رمان خوبی است و به معیارهای رمان نزدیکتر است. از هفت رمان من همین دوتا را خوانده و نظر دادهاند؛ ولی شهرنوش پارسیپور شعرهای سپید مرا خیلی دوست دارد و در رادیو زمانه نقد بسیار مثبتی از 3 کتاب شعر اول من کرده است. ۴ کتاب دیگرم را هنوز ندیده است.
■ بهنظر شما شعر امروز چقدر توانسته با مسائل اجتماعی و روانی انسان مدرن ارتباط برقرار کند؟
پاسخ: بهطورکلی نمیتوان یک نظر را به تمام اشعار زمانه نسبت داد. من همیشه از تعمیم گریزانم؛ چون منصفانه و دقیق نیست. شعر غیرزبانی امروز که با اپیستمهای نو در برابر اپیستمه غالب بر زبان کلاسیک ایستاده و جریانها و موجهای تازه به وجود آورده است؛ ولی این تازگی به تکرار رسیده است؛ چون سبب ایجاد اپیستمه غالب دیگری شده است. معمولاً اینگونه شعرهای غیرزبانی مخاطبان بیشتری را جذب میکنند و ادامه کارهای سهراب، شاملو، اخوان و فروغاند؛ البته ادامه نه تکرار و گاهی این ادامهها موفقتر از اشعار آنها هستند، گاهی فروتر. در تاریخ ادبیات هرگاه نوآورانی پا به میدان نهادهاند و با اپیستمه تازه به جنگ اپیستمه کهن یا کلاسیک رفتهاند، زبان آنها پس از مدتی به اپیستمه غالب تبدیل شده و به درد تکرار دچار شدهاند. نوع دیگری از شعر که شعر آوانگارد زبانیست بر پایهی نظریههای تازه در غرب که بعضی معتقدند در ادبیات گذشته ما نیز وجود داشتهاند؛ مثلاً آسیمههای معنا عبدالقاهر جورجانی نوشتهی علی جهانگیری پا به عرصهی ادبیات گذاشته است. شعر زبانی همانطور که میدانید معتقد است که با زبان معیار و متعین در جنگ است و با شبهاپیستمه به جنگ اپیستمه غالب میرود؛ درنتیجه خود هرگز تبدیل به اپیستمه غالب نمیشود؛ مثل شعر حافظ. شعر زبانی شعری است: معناگریز، دستورشکن، واژهشکن و واژهساز دالهای گسسته از مدلولهای پیشین و تثبیتشده بدون مرکز و بدون روایت، لغزندگی دالها، کرویت، آنارشیست و بهنوعی بیوطن کردن کلمات و ویژگیهایی از این دسته است که آخرین جریانش ازسوی آفرینشگران شعر فراسپید؛ فرزاد میراحمدی، کیوان اصلاحپذیر شکل گرفته است و جاری و ساری است؛ اما همانگونه که میدانید اشعار آوانگارد بهدلیل پیچیدگی و دیررس بودن مفهوم، دشوارند و مخاطبان کمی دارند. میشود گفت که بر تاریخ ادبیات و آوانگاردیسم اثر عمیقی دارند؛ ولی با مسائل اجتماعیروانی انسان پیوندی محدودی برقرار کردهاند؛ درواقع شعر آوانگارد زبانی شعر طبقه خواص ادبی و تیپ الیت نه جامعه ادبیات و هنر است، چه رسد به تودهها.
■ دیدگاهتان دربارهی جایگاه عشق در شعر امروز چیست؟
پاسخ: جایگاه عشق در شعر امروز هم به یک طیف مانند است، نه یک جایگاه مشخص. عشق هنوز در شعر غیرزبانی مفهوم کلاسیک دارد و بر معشوق یا معشوقه تمرکز میکند و جایگاهش در مرکز متن است و همهچیز گرد او میچرخد؛ ولی عشق در متون آوانگارد از مرکزیت افتاده است و به معانی متعدد و گریزانی رسیده است. تا میآیی به معنایی برسی میلرزد و محو میشود. بههمیندلیل است که عمر عشقها چه در هنر و ادبیات، چه در جامعه واقعی بسیار کوتاه است. آنگونه که هنرمندی چون کیارستمی میگوید: «عشق یک سوءتفاهم است.» نبود تعین، عشق را هم به بیراهههایی تبدیل کرده که رسیدن، راه به ناکجا میبرد و نرسیدن، راه به حسرت. مگر به موازات طیف عشق، بافاصله حرکت کند. در شعر آوانگارد عشق گوهری است که نیستیاش متن را از هم میپاشد، خلأیی است که جذب نمیکند از معنای خود نیز میگریزد و میگریزاند.
■ شعر مورد علاقه بانو مهری چیست؟
پاسخ: آیا منظور یک شعر است یا منظور سبکی از شعرسرایی؟ مثلاً آیا فراسپید را دوست دارم یا سپید را؟ یا مثلاً فلان شعر را دوست دارم از همه شعرها بیشتر؟ کلاً من نمیتوانم جریان شعریای را بهطور کامل پسند و دلخواه خودم ببینم یا رد بکنم. من هنوز هم جذب غزلی بسیار عمیق و زیبا میشوم. هنوز هم جذب رباعی زیبا و عمیق و نوآور میشوم. هنوز هم جذب تکبیتیهای فلسفی و تفکربرانگیز میشوم. هنوز هم جذب شعرهای بداهه و جوششی که غافلگیرم کند و مرا به حیرت وادارند میشوم و هنوز هم از شعرهایی که در معانی نوآور باشد با زبان بسیار زیبا و شاعرانه جذب میشوم؛ ولی چون آخرین سبک شعرنویسی من فراسپید است در این سبک هم برای خودم روشی ویژه دارم که با بقیه فراسپیدنویسها متفاوت است. تفکربرانگیزی، یعنی شعری که تفکربرانگیز باشد و فلسفه خاصی در آن باشد و نامتعین باشد و موضوع ثابتشده و تعیینشدهای را تکرار نکند برای من جذابیت خاصی دارد. جذابیت خاصی خوانشش و تفسیرش و تغییرش و نقدش دارد.
■ نگاهتان به زن در ادبیات چیست؟
پاسخ: زن در ادبیات امروز هم در جایگاه شاعر و نویسنده، هم در شخصیتهای آفریدهشده در متون، درخشش شگفتی یافته است. شاید بشود گفت حضور زنان در ادبیات به این شتاب و در این زمان کوتاه چند دهه بازدارنده و سنگانداز، در هیچ جامعهای پیشینه نداشته باشد. از بیاستعدادترین یا کماستعداد درخشانترین و باسوادترین آنها در تلاشاند و آثاری آفریدهاند که مخاطبان خاص خود را هم دارند. جنبشهایی که زنان در این چند دهه بر پا کردهاند بهشدت بر آثارشان تأثیر گذاشته است یا بر آثار ادیبان و نویسندگان تأثیر بسیاری گذاشته است که در گذشته زن همیشه در سایه بود؛ نقش او هم در سایه بوده است. حالا از کسی نام نمیبرم چون بیتردید حق نامنبردهها پایمال میشود.
■ نگاهتان به بخشبندی ادبیات به زنانه و مردانه چیست؟
پاسخ: این جداسازی چیزی نیست که در اثر بخشبندی بهوجود آمده باشد، واقعیتی است که وجود دارد؛ ولی بعضی از مردها زنان را بهتر از خودشان میشناسند؛ مثل میلان کوندرا در آثارش. گاهی حس میکنم چیزی در من میبیند که من از بیانش هم وحشت دارم؛ ولی کمتر نویسندهی زنی را میشناسم که مردان را از خود آنها بهتر بشناسد. ادبیات ایران پس از انقلاب بخش زنانهاش بهشدت پررنگتر و قویتر و اثرگذارتر شده است، بهطوریکه حتی نویسندگان مرد به مقدار بیشتری به زنان میپردازند و به نقش زنان و اثرگذاری آنها دست میگذارند و این نوید خوبی است.
■ نقاط قوت ادبیات ایران که میتواند در جهان مطرح شود چیست؟
پاسخ: من فکر میکنم فرازهایی از ادبیات جنگ و پساجنگ و ادبیات نسل سوخته و نسل زنزندگیآزادی میتواند برای مردم کتابخوان جهان جذاب باشند، مشروط به اینکه ترجمه و ارائه شوند. مشکل اصلی این است که آثار برجسته یا ترجمه نمیشوند یا بد ترجمه میشوند. روزی به مشیری گفتم چرا رمان از فارسی به انگلیسی ترجمه نمیکند، گفت دشواری است و مترجم باید به هر دو زبان در حد زبان مادری اشراف داشته باشد. پیشنهادم به کانون نویسندگان همین بود که باید کانونی برای ترجمه آثار برجسته ایجاد کند و حرکت ترجمه را بهشکل تخصصی پیگیر شوند؛ برای ارائه به جهان. گفتند این کار بودجه میخواهد که نداریم بههمیندلیل مترجمان تمایلی ندارند به این کار ولی تنها راهش همین است. از همین راه بوف کور و سووشون به جهان راه یافتند همانطور که سینمای ما در جهان درخشید ادبیات ما هم ظرفیت ارائه شدن به جهان را دارد. من هرگز شعر و ادبیات ایران را تهی و در بحران منفی ندیده و نمیبینم؛ منتها آنقدر شمار ادیبان و هنرمندان افزون شدهاند که پژوهش و بررسی و تحلیل و مقایسه آنها و گزیدن بهترینها کار بسیار دشواری است که کمتر کسی به آن دست میزند.
■ بزرگترین چالش زن هنرمند از نظر بانو رحمانی چیست؟
پاسخ: این پاسخ را دوست دارم همینطور گفتاری بگویم. من فکر میکنم حالا که دیگر بیشترین چالش ما با سانسور نیست. بهخاطر اینکه فضای مجازی و پخش کردن آثار در فضاهای مجازی بدون سانسور سبب شده که سانسور ارشاد کمرنگ شود و هنرمندان و نویسندهها میتوانند آثارشان را به خارج بفرستند و چاپ کنند. چند اثر من اینجا اجازهنامه نگرفتند، فرستادم و یکیشان چاپ شد. اینکه هر هنرمندی میتواند و هر نویسنده میتواند خودش با بودجه خودش کارش را چاپ کند که بیشتر الآن تازهکارها این کار را میکنند؛ چون ناشران فقط به پیشکسوتها و کسانی که چندین کار چاپ کردند پیشنهاد میدهند که بدهید برایتان چاپ کنیم؛ ولی معمولاً نویسندهها خودشان سرمایهگذاری میکنند و آثارشان را به چاپ میرسانند. بیشترین چالشی که ما داریم کتابنخوان بودن مردم است. واقعاً سانسور اگر هم نباشد و تعداد زیادی هم کتاب چاپ شود، مردم دیگر اهل کتاب خواندن نیستند و خیلی کماند افرادی که کتاب خواندن یکی از عاداتشان است و افراد متفاوت علل مختلف میآورند. یکی اینکه میگویند چون سانسور میشوند، دیگر جذابیت ندارند. خیلی کتابها هستند که سانسور هم نشدند؛ یعنی فضا طوری بوده که نیاز به سانسور نبوده؛ ولی آنها هم زیاد مورد اقبال قرار نمیگیرند. بهویژه کتابها و داستانها و اشعار برجسته، یعنی کتابهایی که داستانهایی که سرگرمکنندگی دارند و دختر و زنان خانهدار میخوانند، از گونه نویسندههایی زردنویساند که رمانهای زیادی هم تولید میشود و آنها میخوانند بهعنوان یک سرگرمی که انگار زندگی خودشان را در آن داستانها پیدا میکنند؛ اما کار جدی، ادبیات جدی، شعر و رمان مخاطب بسیار کمی دارد؛ چون افراد کتابخوان اغلبشان کتاب ترجمهشده میخوانند. متأسفانه یکی از آنها خود من هستم که بیشتر کتابهای ترجمه را میخوانم و اندک کتابهایی که در داخل تولید میشوند و کتابهایی که برایم فرستاده میشوند که نقدی بنویسم یا سخنی بگویم؛ ولی اغلب خط اصلی مطالعات من کتابهای پربار ترجمهشده است. انگار آنها چون ابزار کار ما هستند و ما نیاز داریم که آنها را مطالعه کنیم؛ بنابراین این عادت که باید در محیطهای آموزشی بهوجود بیاید و ما متأسفانه در سیستم آموزشیمان چنین عادتی را ایجاد نکردیم؛ مثلا من خودم وقتی که تدریس میکردم بچهها را وادار میکردم و تشویق میکردم به خواندن. کتابخانه خیلی پرباری تهیه کرده بودیم و بچهها را کمک میکردیم برای انتخاب کتاب برای خواندن، نظر دادن ولی پدر و مادرها و مسئولان مدرسه مقاومت میکردند و میگفتند اینها باید درسهایشان را بیشتر بخوانند؛ چون سالهای سرنوشتساز زندگیشان است. این مسئله ورود به دانشگاه یک مانعی بود که نمیگذاشتند عادت مطالعه بهوجود بیاید. بعدها هم که بچهها وارد دانشگاه میشدند و دیگر به آن هدف رسیده بودند؛ چون عادت به مطالعه نداشتند در دانشگاه هم باز همینطور کتابها کمتر مورد استقبال و خوانش قرار میگرفت و میگیرد. الآن شمارگان کتابها که من شنیدم که حتی چاپ دوم شد، چاپ سوم شد، شمارگان صدتایی را میزنند ۵۰۰ تا بعد چاپ دوم دوباره تعداد نمیزنند و چاپهایی که انجام میشود مقدار کمی است. که اینها همینطور برای اینکه مورد استقبال مردم قرار بگیرد چاپهای بعدی میزنند. میگویند چاپ دوم سوم هفتم و اینها شگردهاییست که برای اینکه شوری در مردم ایجاد کنند که کتاب خواندنی است و بخرند و بخوانند. این متأسفانه بزرگترین چالش ما نویسندههاست که برای خوانده شدن مورد استقبال قرار نمیگیریم و آن کسانی که کتابهایشان پرفروش است یا آنقدر جاافتادهاند که گاهی خودشان از دنیا رفتهاند و کتابهایشان دیگر مشخص شده که مردم میخوانند؛ ولی آنهایی که تازهکارند بهخصوص تازهکارهایی که آثارشان به دستم میرسد، میبینم واقعاً آثار برجستهایاند؛ اما خوانده نمیشوند. حالا میگویند علتش فضای مجازی است؛ ولی من این را باور ندارم، چون در کشورهای دیگر هم مجازی وجود دارد و مردم سرگرم این فضاها هستند؛ ولی هنوز شمارگان فروش کتابها بالاست و هنوز مثلاً حدود ۵۰۰۰ تا ۱۰ هزار تا کتاب به چاپ میرسد و مردم هنوز در متروها، پارکها، در ساعت آزاد حتی تنهایی به کافیشاپ میروند کتاب میخوانند و این خیلی برای ما نقطهآسیب است که آثار نویسندگان مورد اقبال قرار نمیگیرد و بعد میگوییم که آثار خوبی تولید نشده است. من باور ندارم چون بعضی اوقات که میخوانم چیزهای تفکربرانگیز و تحلیلپذیر هم هستند. بههرحال این چالش مهمی است که من فکر میکنم نویسندهها با آن روبهرو هستند.
رمانها:
درد تکرار، نشر البرز؛
آنجا باران میآمد، نشر پیکان؛
شب آبی، نشر البرز؛
زن قراردادی، نشر البرز؛
بگذار مادر بخوابد، نشر مروارید؛
پرده را کنار نزن، ( قرارداد با نشر مروارید داشت که مجوز نگرفت و در نشر آفتاب در نروژ به چاپ رسیده است؛
نامههای عاشقانهی یک زن، نشر البرز،
سه رمان چاپنشده و چند داستان کوتاه چاپنشده.
مجموعهشعرها:
یک خوشه زن، نشر آهنگ دیگر؛
دارم شبیه خود میشوند، نشر نخستین، 200 جلد از این کتاب توسط ارشاد خریداری شد و برندهی جایزهی شهروند واژه از کارگاه شعر سیدعلی صالحی؛
بیگبنگ تردید، نشر نخستین؛
تو حادثهترین انتخاب منی، نشر مایا؛
آه زادهی بیاسب، نشر سیب سرخ؛
من نور خوردهام بگذار تاریک بمانم، نشر مایا؛
بمب فالوس (مجموعهشعرهای فراسپید) نشر هرمزگان، در دست چاپ بود که از ارشاد مجوز نگرفت؛
یک جلد گزیده اشعارم در نشری در جنوب در دست چاپ است؛
و چند مجموعهی چاپنشده… .
…….
نقد و شرح و تفسیرها
سهراب، جانی که ناشناخته رفت، نشر البرز
سهراب پیامبر سبز، نشر البرز (برندهی جایزهی صدای پای آب)300 جلد از این کتاب ازسوی ارشاد خریداری شد.
حافظ طلایی نفیس، در قطعهای مختلف با جعبه.
(با مقدمهای بلند درباره شخصیت و غزلیات حافظ و شرح و تفسر کوتاه بر هر غزل از دیدگاه روانشناسی و عرفان و رندی حافظ)
نگاهی روانشناسانه به رمان طوبی و معنای شب، رمانی از شهرنوش پارسی پور، در 140 صفحه آماده برای چاپ.
کتابهای روانشناسی
حدیث مهر از طعم میوهی ممنوعه، نشر البرز.
آیا موفق بودهایم، نشر آسیم.
نقد روانشناسی تربیتی و خودیار و راهکارهای ممکن
سالارهای غمگین، ریشههای فرزندسالاری در ایران و راهکارهای ممکن (500جلد خریداریشده ازسوی ارشاد)، نشر البرز.
عشق و ارتباط جنسی، (تحلیلی علمی از ارتباط عشق و غریزهی جنسی)، نشر البرز.
مجموعهی دانشگاه زندگی در 365 جلد کتاب کوچک جیبی؛ نشر نسل نواندیش
شامل تمام نکات روانشناسی علمی و خودیار و علاوهبر آن بررسی روانشناسانهی آثار ادبی شاخص (حافظ، سعدی، خیام، مولانا)
روانشناسی یونگ به زبان ساده 4 جلد، نشر فرهنگ بوستان.
عاشقی بر ویرانههای نفس (تحلیل مثنوی از دیدگاه روانشناسی یونگ) نشر فرهنگ بوستان.
….
نزدیک به پنجاه مقالهی نقد داستان و نقاشی و فیلم، چاپشده در مجلهها و روزنامههای: دنیای سخن، گلستانه، معیار، آدینه، الف، انتخاب، امروز و فردا، موفقیت، راز، کتاب هفته، ایران. و چندین مقاله و نقد اجازهنامه نگرفته برای چاپ.
نمونه شعر فراسپید:
شوم شاک شوم شاک صدای قلب جهان تار میتپد تیر میزند در خود میافتد، از خود برمیآید…ترکش ستارهها قلب زمین را در ما میزنند…مردها میلولند، فحشا میپولد پرنده پرپر میریزد…لختلخت در زمستان عرق میکنند میریزند…بوی حشیش شش میآورد بر تختهنرد پارکها…کنسرو کنسرتها دود میکشند داد میزنند در حنجرهها…هااا مه میشود خشم چشم را نمیبیند، کلمه لخت میشود پیراهنش را تکان میدهد، قطار تارتار ریلها را گم میکند…صدای دریا در آبهای تبخیر جیغ میکشد….. خواب از آدمی میپرد، درد فراکش میکند در زخم زخمِ زخم …مردم در خیابانها از شادی میلرزند روی خونهای خشک.
نمونه شعر سپید:
رستاخیز
در آناتِ محاکمه خدا
او سکوتِ هیچ است
و من پر از کلمه
هرچه واژه به نام او شلیک میکنم
کمانه میکند به گمانِ من
خدا ابژهای است که ندیدنش
در من سوژه میشود
و در هر رستاخیز
او از من شکست میخورد
من تاوانِ شکست او را میدهم.
لینک دریافت پیدیاف شماره نهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_نهم
#بهار_۱۴۰۴
موارد بیشتر
گفتوگوی ویژه فاطمه آزادی با نیلوفر کاظمی نویسندهی “رمان جزیرهی کوچک من”(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
یادداشتی درباره رمان “جزیرهی کوچک من” ✍فاطمه آزادی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
یادداشتی بر ماضی مردگان ✍دکتر علی تسلیمی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)