فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴
مطالعات تخصصی جامعهشناسی
کوششی در شناخت اندیشه انسان ایرانی
امتناع یا موانع
✍دکتر کاوه فرهادی
✍دکتر حامد حری
پرسش از اندیشه و چیستی آن از بنیادیترین مسائلی است که آدمی همواره با آن روبهرو بوده است، و اگر این پرسش با واژههای قوم و ملت پیوست شود پیچیدگیهای بیشتری نیز مییابد، بدین صورت که بپرسیم تفکر یک قوم چیست و چگونه است؟ در پرسش نخست، چیستی تفکر، تنها صورت محض تفکر را در نظر آوردهایم و از شرایط و امکان آن پرسش کردهایم، درحالیکه در پرسش دوم، چیستی تفکر قوم یا ملتی، تجربه و امکانات آن نیز در نظر گرفته شده است، بهقولی ساحت پرسش نخست تحلیلیمنطقی است؛ درحالیکه پرسش دوم تاریخ و تجربهی یک قوم را نیز در نظر میآورد؛ گو اینکه تاریخ و تجربه چون قید و رسمی، آن تفکری را که در مبانی منطق بهگونهای محض اندیشیده شده است، به تعریف درآورده است، و حلاجی کرده و به صورتی دیگر درمیآورد. در پرسش تفکر قوم چیست ما فرصتها و تهدیدهای تفکر در نزد یک قوم را پیش چشم میآوریم. در تعریف منطقی فکر و فعل آن تفکر، در کتابهای منطقی آن را حرکت عقل میان مجهول و معلوم میخوانند.[1]
«ملاهادی سبزواری» در منظومهی خود در شناساندن منطقیِ فکر بیان میکند:
«والفکر حرکه الی المبادی و من مبادی الی المراد»
و «علامه ذوالفنون تفتازانی» در تهذیب المنطق خود که خطاب به فرزندش آن را نوشته است، در رساترین و زیباترین تعاریف منطقی از تفکر، میفرماید که؛ «هو ملاحظۀ المعقول لتحصیل المجهول»[2]
با از نظر گذراندن دیگر کتابهای منطقی که تفکر را تعریف کردهاند این حرکتگونه بودن را، در صفت تفکر مشاهده خواهیم کرد. این تعریف در مبادی بنیادیترین علم یعنی منطق که سایهی سنگین آن بر تعاریف و استدلال هر علمی و تو بگو هر رفتار و گفتار و فرهنگی گسترده است خود خالی از هرگونه عنصر روانشناسی، فرهنگی، تاریخی و زبانی و… است. که قدرت و سرسختی دانش منطق در همین محض بودن و خالی بودن از عناصر فرهنگی است؛ اما در واقعیت این حرکت محض منطقی میان مجهول و معلوم، متغیرها و قیدهای دیگری دارد که به چگونگیهای زبانی و فرهنگی یک قوم بستگی دارد، چیزی که از آن میتوان با کمک گرفتن از فلسفه هگل با عنوان روح یک قوم سراغ گرفت. همین روح قومی و تاریخی که در آن سیر میکند چیزی است که قومی را در حرکت به مجهولات و مسائل خویش دچار شدت و شتاب یا سستی و کاهلی میکند. و در همین جاست که میشود این پرسش را طرح کرد که آیا در این حرکت عقلی میان معلومات و مجهولات/ مسائل یک قوم میشود از مانع یا حتی امتناع سخن گفت و اگر پاسخ آری است این امتناع تفکر یا موانع ممکن است چه چیزی باشد؟
اما هنوز بررسی مورد نظر این مقاله در قوارهی فصلنامهای فرهنگی یک قید کم دارد؛ چراکه غرض این نیست که ما به واکاوی اندیشه یک قوم و موانع موجود در راه توسعهی آن بهصورتی کلی بیندیشیم، که چنین چیزی قالب پرحجم کتابی را میطلبد که نه فرصت حوصله فصلنامه و مخاطبان محترمش است و نه دانش و پژوهش نویسندگان چنین ادعائی را دارد؛ بلکه منظور این نوشتار تنها جستوجویی در اندیشه قومی خاص بهمنظور ارائه طرحی در شناسایی موانع تحرک میان معلوماتش، در گذشته و حال، و مجهولات و مسائلش، در گذشته و اکنون و آینده است. بنابراین پرسش بنیادی ما در این جستار معطوف به طرحی از شناسایی امتناع یا موانع تفکر کردن برای انسان ایرانی معاصر است. اما همانگونه که در ابتدای این یادداشت به اجمال نظری بر تفکر و چیستی آن با یادی از بزرگان منطقی کردیم و دانستیم که تفکر هرچه هست با حرکت میان یافتههای معلوم و نایافتههای نامعلوم و به قول معروف مسائل نسبت دارد لازم است نظری نیز به انسان و قید همراهش که ایرانی بودن و معاصرت است بیندازیم تا سپس بتوانیم برای امتناع یا موانع بالندگی و رشد تفکر او طرح پرسش کنیم؛ همچنین میدانیم در طرح پرسش از انسان و بهصورت خاصتر انسان ایرانی کار به این سادگی نیست که در پرسش از تفکر آن را طرح کردیم، آنجا با رجوع به چند قول منطقی به صفت حرکت و مشترک بودن آن در میان منطقیون تکیه کردیم و تمام! اما در پرسش اصلی این یادداشت یعنی چیستی تفکر قوم ایرانی در دوران معاصر، با پیچیدگیای روبهرو هستیم که کار راحتی را در مجلهای غیرآکادمیک با دشواری روبهرو میکند. بنابراین برای جلوگیری از اطناب ممل در میان خود و مخاطب فرهیخته، مفهوم انسان و معاصرت، که اشاره به دورهی زمانی ما در حدود صد سالهی اخیر دارد، را مشترک ذهنی میگیریم و تنها به اشاراتی رو به کیستی انسان ایرانی میپردازیم تا بتوانیم با توسل به این دو مقدمه به طرح پرسش خویش از امتناع یا مانع/ موانع تفکر انسان ایرانی معاصر بپردازیم.
اما انسان ایرانی معاصر کیست و چگونه خویش و دیگری و جهان را به تصور و حکم میآورد؟
وقتی میخواهیم از انسانی در موقعیت قومی، دینی و امثال اینها پرسش کنیم به دنبال آن فصلی هستیم که آن را در همان سنخ مورد سنجش و پژوهش از دیگریاش جدا کند؛ برای مثال مرحوم «نجف دریابندری» در فصل جذاب و خواندنی کتاب «مستطاب آشپزی» با عنوان مکتبهای مادر، وقتی بسه مکتب اصلی جهانی آشپزی را معرفی میکند و به تقسیمبندی مکتب ایرانی، چینی و رومی میرسد با مفهوم پیچیدهای چون «جا افتادن» مکتب ایرانی را از دیگر مکتبهای آشپزی جدا میکند؛ مفهومی مبهم و دیرفهم که در دانش ضمنی[3] انسان ایرانی خاصه زنان خانهفهم و آشپزش معنادار است و تنها در تجربهی زیسته با ایشان در آشپزخانهها و در گذر زمان و با صبر و حوصله فراوان و سعی و خطاهای بسیار برای نسلهای جدید جوان و نوجوان معنادار و قابل دسترسی میشود تا بدین وسیله مهارت آماده کردن غذایی جاافتاده را پیدا کنند؛ البته باتوجهبه پیشگفتار کتاب نامبرده مکتب ایرانی غذا ممیزهای دیگری هم دارد؛ چون رنگ متفاوت از دیگر مکاتب غذایی یا جلوگیری از اسراف و ساختن غذاها با مواد مصرفی ارزان یا حتی استفاده کمتر از ادویهها! اما همه اینها با دیگر مکتبهای آشپزی در تقسیمبندی نجف اشتراکاتی دارد اما مفهوم جا افتادن بهکل چیز دیگری است؛ چیزی که ویژهی انسان ایرانی است در غذا پختنش! نجف در همان فصل میگوید:
«به هرحال، دم کشیدن و جا افتادن غذا، آشپزی ایرانی را از سایر شیوههای آشپزی ممتاز میکند. ملل دیگر، به هر دلیل و موجبی که باشد، بیشتر غذاهای خود را به سرعت آماده میکنند، و در بعضی موارد، مثلاً در آشپزی چینی، بسیاری از مواد را فقط مختصری تفت میدهند یا بهاصطلاح میترسانند، و بهصورت نیمپز میخورند. در اروپا هم این رسم چینی تا حدی رایج شده است. ازآنجاکه ذائقهی ما ایرانیها به غذای دمکشیده و جاافتاده عادت دارد، بسیاری از ما برای قبول اینگونه غذاها آمادگی نداریم…»[4]
ما در این یادداشت در پرسش از کیستی انسان ایرانی در مقایسه با دیگر سنخهای انسانی بهدنبال به دست دادن چنین مفهومی در تمییز و جداکردن او از دیگر خواهران و برادران انسانیاش هستیم. و در دیدگاه نویسندگان، این ممیزه هرچه هست با همان مفهوم جاافتادن در غذاپختنمان در نسبت است؛ برای همین مثال بالا را بیش از چیزی که چنین یادداشتی به آن نیاز داشت شرح دادیم و اندکی به حاشیه نشستیم، که قصد ما از مثال بالا تنها دادن نمونهای برای فهم مشخصهای فرهنگی نبود؛ بلکه در همان جا جستوجویی در اشاره به انسان ایرانی را در نظر گرفتیم. به پرسش باز میگردیم؛ انسان ایرانی کیست، ایدهاش چیست و چگونه میاندیشد؟
قابل توجه و تأکید دوباره است که در این پرسش بهطور ناخودآگاه، دیگری از نوع خودمان، یعنی انسانها در اقوام و هویتهای گوناگون، را فرض کردهایم و ایشان را در مقابل خود دیدهایم که وقتی به فصل و جداسازی در بنیادهای فرهنگ و ادب خویش میاندیشیم باید همانند آن را در دیگری اندیشیده باشیم، خودآگاه یا ناخودآگاه! چه وقتی ممکن میشود تفکر در کیستی انسانی با قید یا صفت ایرانی که مقابل آن فرض شده باشد. آری ایرانی با تاریخ کهن و باستانی خود، بیاغراق شاید به بلندای شهری شدن انسان، همواره با دیگری طرف بوده است. مرحوم استاد احمد اشرف در کتاب ممتاز خود که کاوشی است در شناخت هویت ایرانی در همان آغاز و بر مقدمه میگوید:
«هویت ملی و قومی از تصور تمایز و رویارویی میان «ما» یا «خودیها» در برابر «دیگران» یا «بیگانگان» نشئت میگیرد: ایران در برابر انیران (که در ساسانیان رواج گرفت)، ایران در برابر توران (به مفهوم اسطورهای و تاریخی و بعدها به منزلهی سرزمین مردمان ترکتبار)، ایران در برابر روم (نوعی تعبیر اسطورهای و واقعی که در خصوص یونان و روم و بیزانس یا روم شرقی و امپراتوری عثمانی به کار میرفت)، عجم، عمدتاً ایرانی، در برابر عرب، تاجیک (فارسی زبان) در برابر ترک، ایران در برابر هند (از زمان صفویه) و ایران در برابر فرنگ (اروپا)»[5]
پس پرسش ما در این مقدمه با این برابرایستاهاست که ممکن میشود و فرض آن در خود پرسش پنهان است. احمد اشرف در همان و هنگام معرفی نیروی پیوندهدهندهی قوم ایرانی، که میتوان ایده ایرانی را نیز در لابهلای سطور آن از دیدگاه ایشان به مناظره نشست بیان میکند:
«ادبیات فارسی و بهویژه شعر فارسی، عنصر محوری این نیروی پیونددهنده و تمایز فرهنگی مشخص را تشکیل میداده است. علاوهبراین، ایده «ایران» و عناصر آن در میراث فرهنگی ایرانی با برخورداری از یک سنت ادبیات شفاهی نیرومند، بهویژه شعر، ازطریق نقالی و شاهنامهخوانی در میان تودههای شهری، روستایی و مناطق ایلی و عشیرهای گسترش یافته است. بسیاری از مردمان بیسواد، اشعار حافظ و سعدی و شاهنامه فردوسی را در حافظه دارند و در گفتوگوهای روزانه اجتماعی خود غالباً به آنها اشاره میکنند.»[6]
همانطور که میبینیم استاد احمد اشرف در کیستی انسان ایرانی بر عنصر شاعرانهی او دست میگذارد و همین عنصر را در کلام شاعرانش که چون اوجهایی به بلندای اورست و گاه سرسختی کیتو[7] در حافظه زبان بشری میمانند به عنوان پیونددهندهی افراد قوم ایرانی به یکدیگر به معرفی مینشیند. همین پیوند را بسیاری دیگر از متفکران معاصر ایرانی که برایشان ایران، ایده ایرانی و انسان ایرانی مسئله شد بهصورتهای گوناگون به بحث گذاشته و این شاعرانگی را در بنیاد شناخت ایرانی مورد اشاره قرار میدهند[8]. مرحوم «سیدجواد طباطبائی» نیز چون استاد اشرف بر همین عنصر شاعرانه ادب ایرانی بهعنوان پیوستاری فرهنگی نزد ایرانیان تأکید میورزد و اندیشه فلسفی ایرانیان را به پیروی از هانری کربن و اندیشه سیاسی ایرانشهر چون مؤلفههایی دیگر به آن پیوند میزند. سیدجواد طباطبایی در کتاب «خواجه نظامالملک» در پارهای که تلخیصش کردهایم میگوید:
«مسئله تداوم تاریخی و فرهنگی ایرانزمین از پراهمیتترین مسائل تاریخ و تاریخ فرهنگی این کشور است… ایرانشناسان باتوجهبه اینکه اغلب اهل ادباند، تداوم تاریخی و فرهنگی ایران را به تداوم زبان فارسی در دوره اسلامی مربوط دانسته و بر آن رفتهاند که ایرانیان… زبان ملی خود را حفظ کرده و بدینسان به تاریخ و فرهنگ باستانی خود تداوم بخشیدند. در میان توضیحهای خاورشناسان… توضیح هانری کربن… بسیار جالب توجه و شایان اعتناست. توضیح هانری کربن که با گسست از بیان اهل ادب امکانپذیر شده به اجمال بر پایه این بیان استوار شده است که تداوم اندیشه ایرانشهری در گذار به دوره اسلامی عامل اساسی در تداوم تاریخی و فرهنگی ایرانزمین به شمار میرود. نگارندهی این سطور بر آن است که از نظر تداوم تاریخی و فرهنگی ایرانزمین در کنار زبان و اندیشه فلسفی اندیشه سیاسی ایرانشهری از عمدهترین عوامل تداوم ایرانزمین باید به شمار آید…»[9]
همانطور که گفته شد سیدجواد طباطبایی عامل تداومبخش هویت انسان ایرانی را سه عامل زبان فارسی، اندیشه فلسفی/ منطقی و اندیشه سیاسیاش میداند؛ عواملی که میتوانیم همانها را ویژگیهای دیگرگون انسان ایرانی از دیگری بدانیم، زبان متفاوت، فلسفه متفاوت در صورت نظامهای منطقی خاص خود و اندیشه سیاسی سامانبخش انسان و شهر ایرانیاش. اینکه برای چه این عوامل متفاوتاند اگر در زبان فارسی و ادبیات پرعرض و طولش به آسانی فهمیدنی باشد در عقلانیت ایرانی چه در صورت محض آن و چه در صورت سیاسی آن نیاز به توضیح دارد که این یادداشت را از هدف خویش دور میکند. تنها به این نکته در عقلانیت فلسفی ایرانی[10]بسنده میکنیم که فلسفه ایرانیاسلامی در طرح صدها مسئلهی جدید در نظامهای یونانی فلسفه ضرورت ایجاد مکاتب دیگری در فلسفه را در خویش یافت که در آماده کردن آنها آنچنان توفیقی پیدا کرد که از درخشانترین دورههای تاریخی فرهنگ ایرانی مختص به همان ادواری است که نظامهای فلسفی یکی پس از دیگری در نقد و پاسخ نقد شکوفا میشوند؛ از مشاییان تا اشراقیان و فسلفه صدرالمتالهین.
این واقعیتی است که در اصل آن کمترین چونوچرایی میتوان کرد و اگر اختلافی در این گزارش است در شرح چگونه واقع شدن گزارش فرهنگی بالاست. اما آنچه که در شناسایی عوامل هویتبخش انسانِ ایرانی در نزد سیدجواد طباطبایی برای این نوشتار اهمیت دارد عنصر زبان و شاعرانگی فارسیزبانان است. که باتوجهبه فلسفههای معاصر در قرن بیستم و توجهی که به زبان آشکار شد، آن دو عنصر دیگر را نیز میتوان به زبان فارسی تحویل داد؛ حتی اگر زبان ترجمه اندیشه ایرانی در بسیاری از آثار اهالی فلسفه ایرانی، عربی بوده باشد. در نزد پارهای دیگر از اندیشمندان ایرانی و ناایرانی آن عنصری که با آن ایرانی را در هزارههای خویش میتوان شناساند دینخو بودن اوست که ایرانی همواره در ستایش امر الهی و مقدس دیندار و اهل مناسک بوده است؛ بهویژه در هزاره اخیر خویش از پایههای استوار و اساسی مدینه اسلامی بهشمار میآمده است. پارهای از اندیشمندان، عنصر اسلام ایرانی را در صورت مذهب شیعه در کنار زبان فارسی اصلیترین عامل شناسنده انسان ایرانی بهشمار میآورند؛ بهویژه اینکه در دهههای معاصر این شناسا صورت جدید اثباتی و سلبی سیاسی به خود گرفته است و ایران و انسانش را از جدیترین بازیگران سیاسی در جغرافیای منطقه و حتی جهان مطرح کرده است. از جدیترین اندیشمندانی که ایرانی را با این ممیزه به تماشا مینشیند میشود به نامهای آشنا و گاه بسیار متفاوتی در نگاههای فلسفی، دینی و سیاسی چون رضا داوری، سیدحسین نصر، مرتضی مطهری، عبدالکریم سروش، علی شریعتی، فرامرز رفیع پور، احمد فردید و مانند اینها…اشاره کرد. تمامی این گروه، دین، خاصه اسلام و مذهب تشیع را از اصلیترین شاخصهای انسان ایرانی میخوانند؛ حتی در میان اهالی فلسفه اروپایی که توجهی به غیرخود دارند متفکری چون «فوکو» انسان ایرانی را با همین دینداری و معنویت به تفکر و تأمل میآورد و در سلسله یادداشتهایی که میان اهالی فرهنگ شناخته شده است در این چگونگی میاندیشد.
از دیگر پژوهشگران جامعهشناسی که دربارهی شخصیت ایرانی کتابی را با عنوان «بررسی تجربی نظام شخصیت در ایران» به رشته تحریر در آورده است، مسعود چلبی است که در پژوهشی سهساله مؤلفههایی از نظام شخصیت آدمی را برای انسان ایرانی ذیل نظریههای روانکاوی، انسانشناسی و جامعهشناسی به سرانجام رسانیده است؛ اما مسئله اینجاست که چلبی در کتاب خویش با زهدی آکادمیک از اظهار نظر قطعی در معرفی انسانایرانی پرهیز کرده است. بدین ترتیب با نگاه چلبی تحلیل انسان ایرانی به یک یا چند مؤلفه ممتاز ممکن نیست؛ اما از نکات متفاوت و تأملبرانگیز همان کتاب، توجه به خصوصیت لوطیگری و درویشی است که از تاریخ باستان ایرانیان تا به امروز کش آمده است و با اسلام و فرهنگ عربی آمیخته شده است و درصورتیکه فتوتش مینامند قرار و قوام گرفته است. از دیگر اندیشمندان علوم انسانی که مؤلفهای متفاوت از دیگران را در معرفی انسان ایرانی به بررسی میگذارد، مردمشناس معاصر «مرتضی فرهادی» است که در آثارش مؤلفهی «یاریگری» را در آدمی بهصورت عام و در تمدنهای باستانی و شرقی خاصه ایرانی به تماشا مینشیند. فرهادی همکاری، تعاون و فارسینوشت آن یاریگری را آن چیزی میداند که به صورتهای بازاندیشیده توسط او ایرانی را از دیگریاش جدا میکند. در همین راستاست که او در سنت یاریگری ایرانی، نهادها و ساختارهایی چون واره، بُرّابرّی، قنات، بنه و مانند اینها… را معرفی میکند و رفتار یاریگرانه اقوام ایرانی را در آنها نشان میدهد. با همین زاویه مفهوم یاریگری است که فرهادی توسعه و سیاستهایش را در دول غربی و کشورهای دنبالهرو به نقد مینشیند. از دیگر افرادی که در حوزهی اندیشه و معرفی ایرانی قلمفرسایی کردند و نقل نظر او بهدلیل نقدی که در شماره بعدی این نوشتار به آرای او میآید لازم است، «آرامش دوستدار» است. دوستدار نیز انسان ایرانی را با هویت دینی بازمیشناسد چیزی که از آن به دینخویی یاد میکند؛ اما او این خصیصه را بهعنوان مؤلفه منفی برای انسان ایرانی معرفی میکند. دوستدار را باور این است که همین دینخویی ایرانی است که اصلیترین عامل امتناع اندیشه را برای او به بار آورده است. در شمارهی بعدی این یادداشت به شرح و نقد دوستدار بر چگونگی انسان ایرانی خواهیم پرداخت؛ بدینترتیب با کوششی که در مقدمه داشتیم اشاراتی در تعریف تفکر و انسان ایرانی را در پیش دید مخاطب فرهیخته قرار دادیم، با مقدمه اول مؤلفهی حرکت میان معلوم و مجهول/ مسئله را در تفکر برجسته کردیم و در مقدمهی دوم انسان ایرانی را با مؤلفههایی چون زبان فارسی و شاعرانگیاش، فکر فلسفی، اندیشه سیاسی، اسلام، تشیع، یاریگری و فتوت بازشناساندیم. حال با این توسعه در مفاهیم و بنابر تصویری که در این پایان از تفکر و ایرانی بودن داریم به پرسش آغازین خویش با صورتی دیگر بازمیگردیم:
اگر بشود از تفکر ایرانی سراغی گرفت که به گواه تاریخ درازدامنهاش میتوان چنین ادعایی کرد، آیا میتوانیم برای آن امتناع در اندیشیدن یا وجود موانعی در اندیشهورزی را بیان داریم؟
بر همگان آشکار است که تفکر برای ورزیده شدن و خلاقیت و نو گفتن و نو شنیدن به چشمانداز نیاز دارد، که تفکر کردن به نفسکشیدنهای عمیق میماند، و همانگونه که دم و بازدمهای عمیق به تازگی هوای صبحگاهی نیازمند است تفکر کردن نیز به افق نیاز دارد. حال پرسش ما این است که آیا افق تفکر انسان ایران باز است یا بسته شده است؟! شایان دقت و توجه است که این افق برخلاف تنظیر دم زدن و هوای تازه بیرون از ما نیست، که چیزی است در نسبت با بودن ما در فضای فرهنگ و ادب!
پاسخ به این پرسش وظیفهای است که در یادداشتی دیگر سودای آن را در سر میپروریم… .
[1] . حرکه العقل بین المعلوم و المجهول.
[2] . تهذیب المنطق، تفتازانی، ص54، ملکشاهی حسن، انتشارات سروش.
[3]. دانشی که در صورت یونگی آن در ناخودآگاه یک قوم است و اصطلاحاً سینهبهسینه منتقل میشود و در خود این دانش و انتقال سینهبهسینهاش حرف و سخن بسیار است و یادداشتی جدا میطلبد، بههرحال این دانش هرچه هست میبایست به کشف آگاهی قوم درآید.
[4] کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز، نجف دریابندری، نشر کارنامه، ص 71.
. [5] هویت ایرانی، اشرف احمد، ترجمه احمدی حمید، ص22، نشر نی.
[6]. همان، ص222.
[7]. دومین قلهی بلند زمین که آن را اغلب کوهنوردان بهعنوان سرسختترین قلهها به شمار میآورند.
. [8] پارهای از ایشان همین شاعرانگی را مانع جدی اندیشه ایرانی یا حتی مؤلفهی اصلی امتناع تفکر در نزد قوم ایرانی میدانند.
.[9] خواجه نظامالک، طباطبائی سیدجواد، ص74و75، نشرطرح نو، چاپ اول.
.[10] برای توضیح فرض اندیشه سیاسی ایرانی، خوانندهی محترم را به آثار سیدجواد طباطبائی ارجاع میدهیم.
لینک دریافت پیدیاف شماره نهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_نهم
#بهار_۱۴۰۴
موارد بیشتر
دیدههای یک جامعهشناس از بیمارستان بهمثابهی دگرمکان (هتروتوپیا) به قلم دکتر فریبا نظری(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
بیماریهای روان در سپهر اجتماعی به قلم دکتر سولماز شیخشعاعی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
بررسی وضعیت فرهنگی و اجتماعی امروز ایران به قلم دکتر فهیمه نظری(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)