فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴
مطالعات تخصصی جامعهشناسی
دوبووار؛ طرحی از اگزیستانسیالیسم و فمینیسم
✍دکتر عباس نعیمی جورشری
دبیر بخش مطالعات تخصصی جامعهشناسی
جامعهشناس/ مدیر گروه جامعهشناسی حقوق انجمن جامعهشناسی ایران
سیمون دوبووار (۹ ژانویه ۱۹۰۸ – ۱۴، آوریل ۱۹۸۶)، با نام اصلی سیمونی لوسی ارنِستین ماری برتران دو بووار، فیلسوف، نویسنده، فمینیست و اگزیستانسیالیست فرانسوی بود که در پاریس و در خانوادهای بورژوا به دنیا آمد. اثرگذاری او بر اندیشهی اجتماعی معاصر پررنگ بوده است. در این راستا، میتوان از چارچوب نظری و دیدگاههای او پرسش نمود: فمینیسمِ دوبووار چه مشخصاتی دارد و اگزیستانسیالیسم در چه نسبتی با آرای او دیده میشود. نکات زیر در اینباره سزاوارِ تأمل است.
الف. چهارچوب نظری: آرا و آثار
1. جنس دوم[1]
موضوع: فلسفه، فمینیسم
این کتاب دو جلد دارد و یکی از متون پایهای فمینیسم مدرن است. دوبووار در آن نشان میدهد چگونه زنان در طول تاریخ، توسط جامعه، فرهنگ و مذهب به «دیگری» تقلیل یافتهاند. جملهی معروف او «زن، زن زاده نمیشود؛ بلکه تبدیل به زن میشود» از همین کتاب است. او تحلیل عمیقی از اسطورهها، زیستشناسی، روانکاوی و جامعهشناسی ارائه میدهد تا ریشههای ستم جنسیتی را بررسی کند.
[2]. ماندارنها2
موضوع: رمان، سیاست
رمانی نیمهزندگینامهای دربارهی روشنفکران چپگرای فرانسهی پس از جنگ جهانی دوم است. شخصیتهای آن بر اساس شخصیتهای واقعی مانند ژانپل سارتر و آلبر کامو ساخته شدهاند. این رمان دربارهی تضاد بین تعهد سیاسی و زندگی شخصی، عشق، آزادی و اخلاق است. دوبووار برای این کتاب جایزهی معتبر گنکور را دریافت کرد.
۳. مرگ آرام[3]
موضوع: خاطرات شخصی
این کتاب روایت دوبووار از بیماری و مرگ مادرش است. او بهصورت دقیق و صمیمی، احساسات خود را در مواجهه با رنج، پیری و مرگ مادرش بیان میکند و درعینحال به مسائل فلسفی مانند مرگ، وابستگی و استقلال میپردازد.
۴. همه میمیرند[4]
موضوع: رمان فلسفی
داستان مردی جاودانه که قرنها زندگی کرده است و شاهد تغییرات تاریخی، انسانی و اجتماعی بوده است. این اثر فلسفی تلاش میکند نشان دهد جاودانگی نهتنها آرمانی نیست؛ بلکه میتواند پوچی و بیمعنایی بههمراه داشته باشد. موضوع اصلی آن معنای زندگی و مرگ است.
۵. خاطرات یک دختر مطیع[5]
موضوع: خودزندگینامه
اولین جلد از چهارگانهی خاطرات سیمون دوبووار که کودکی و نوجوانی او را بازگو میکند. او در این کتاب به سنتهای خانوادگی، آموزش مذهبی، فشارهای اجتماعی و اولین گامهایش بهسمت اندیشهی آزاد و فمینیسم میپردازد.
مهمترین دیدگاهها:
۱. زن شدن، فرایندی اجتماعی است
مشهورترین جملهی دوبووار در این زمینه عبارت است از: «زن به دنیا نمیآید؛ بلکه ساخته میشود.»[6] این جمله کلید فهم نگاه اوست. او معتقد است که جنسیت بیولوژیک (مرد یا زن بودن از نظر جسمی) یک چیز است؛ اما جنسیتِ اجتماعی (نقشها، انتظارات، محدودیتها) چیزی متفاوت است که توسط فرهنگ و تربیت به فرد تحمیل میشود. او مینویسد: «جامعه، بر اساس تعریف مردانه از زن بودن، از زن توقع دارد که بهگونهای خاص بیندیشد، رفتار کند و آرزو کند» (جنس دوم، جلد اول).
۲. نظریهی دیگریشدگی[7]
دوبووار تحلیل میکند که زنان در فرهنگِ غربی همیشه جایگاه «دیگری» را داشتهاند. او میگوید: «مرد، خود را بهعنوان مطلق (سوژه) تعریف میکند؛ زن، تنها بهواسطهی ارتباط با مرد تعریف میشود.» در جای دیگری مینویسد: «او دیگری است و مرد تنها بهواسطهی در برابر قرار دادن او بهعنوان دیگری، خود را سوژه میکند.»؛ یعنی زن همیشه در نسبت با مرد تعریف شده است؛ همسرِ مرد، مادرِ مرد، دخترِ مرد… نه موجودی مستقل.
۳. آزادی اگزیستانسیالیستی و مسئولیت
دوبووار، تحتتأثیر اگزیستانسیالیسم سارتر، تأکید میکند که انسان موجودی آزاد است و باید سرنوشت خود را خود بسازد؛ ولی زنان بهخاطر قرنها سرکوب اجتماعی، آزادیشان محدود شده است. او مینویسد: «آزادی زن همچون آزادی برده، آزادی در بند است. او باید بر بندگی خود آگاه شود و برای رهایی بجنگد» (جنس دوم؛ جلد دوم)؛ بهعبارتی زن باید نخست بفهمد که زیر سلطه است تا بتواند از آن عبور کند.
۴. نقد ازدواج و مادرانگی سنتی
دوبووار ازدواج سنتی را نهادی سرکوبگر میداند: «ازدواج، زن را به وضعیت بردگی خانگی تقلیل میدهد.» او میگوید: بسیاری از زنان ازطریق ازدواج به موجوداتی مطیع، بیآینده و کاملاً وابسته بدل میشوند. در مورد مادرانگی هم هشدار میدهد که جامعه، نقشِ مادری را طوری به زن تحمیل میکند که گویی سرنوشتِ طبیعی و محتوم اوست؛ درحالیکه مادری نیز باید انتخاب آزادانهی زن باشد، نه اجبار اجتماعی.
۵. راه رهایی زنان
دوبووار راهکار میدهد: «آزادی زن تنها با دستیابی به استقلال اقتصادی، شغلی و فکری ممکن است.» او میگوید که زن باید بتواند خودش زندگی کند، تصمیم بگیرد و از لحاظ مالی وابسته به مردان نباشد.
ب. نقدهای اصلی
۱. بیتوجهی به تفاوتهای طبقاتی و نژادی
دوبووار در «جنس دوم» بهطور عمده از تجربهی زنانی سخن میگوید که سفیدپوستاند، اروپاییاند، از طبقهی متوسط یا بالاترند و تحصیلکردهاند.
نقد: او وضعیت زنان فقیر، زنان کارگر، زنان استثمارشده یا غیرسفیدپوست را خیلی سطحی یا اصلاً بررسی نکرده است. فمینیستهای «تقاطعگرا» (مانند بل هوکس یا کیمبرلی کرنشاو) بعداً انتقاد کردند که: «تجربهی زن بودن فقط به جنسیت محدود نمیشود؛ طبقه، نژاد و ملیت نیز بهشدت تأثیرگذارند.» مثال: زنی که در آفریقا یا آمریکای جنوبی زندگی میکند، تجربهای از «زن بودن» دارد که کاملاً متفاوت از زن فرانسوی طبقهی متوسط است؛ اما دوبووار این گوناگونی را نادیده گرفته است.
۲. نگاه یکسویه و منفی به مادری
دوبووار، مادری را بیشتر بهعنوان «بند و زندان» تحلیل کرده است. او میگوید: «بارداری و مادری اغلب زن را از مسیر رشد فردیاش منحرف میکند.»
نقد: بسیاری از منتقدان (کارول گیلیگان یا سارا رودیک) میگویند که مادری نهتنها محدودیت نیست؛ بلکه ممکن است تجربهای خلاقانه، عاطفی و رشددهنده باشد. دوبووار به تجربههای مثبت مادران (لذت از فرزندپروری، احساس شکوفایی، بسط وجودی از راه مراقبت) کمتر توجه کرده است. مثال: دیدگاههای فمینیستی جدید (مثلاً فمینیسم مراقبت) میگویند که میتوان مادری را نه اجبار، بلکه یک انتخاب ارزشمند دانست.
۳. همراستایی با اگزیستانسیالیسم مردانه
دوبووار اساس کار خود را بر اگزیستانسیالیسم سارتر بنا کرده است:
آزادی: غلبه بر وضعیت زیستی و جسمانی
اصالت انسان: غلبه بر نیازهای طبیعی
نقد: منتقدان (لوس ایرگری و ژولیا کریستوا) باور دارند که این دیدگاهِ اگزیستانسیالیستی، «فرار از بدن» را ستایش میکند. درحالیکه بدن، برای زنان همواره بخشی از هویت و تجربهی زیستهشان است. زنان نمیتوانند صرفاً با «عقل» یا «اراده» بدن خود را کنار بگذارند یا نادیده بگیرند. مثال: قاعدگی یا بارداری، واقعیتهای بدنی مهمیاند که نمیتوان گفت فقط باید بر آنها «غلبه کرد»؛ بلکه باید آنها را پذیرفت و در تعریف هویت انسانی جا داد.
۴. تصویر زنانهی جدید خلق نکرد
دوبووار بیشتر درگیر تحلیل موقعیت موجود زنان بود؛ اما خیلی کمتر کوشید تصویری جدید از زن بودن (مثلاً زن آزاد از تعریفهای مردانه) بسازد. او بیشتر بر نابرابریها تأکید میکند تا بر کشف امکانات زنانهی متفاوت.
نقد: نویسندگانی مانند ایرگری (با ایده « نوشتار زنانه؛ écriture féminine) گفتند که زنها باید شیوههای خاص خودشان را برای اندیشیدن و نوشتن پیدا کنند، نه اینکه صرفاً در چارچوب مردانه تحلیل کنند.
۵. رادیکالیسم محدود
برخی میگویند دوبووار، اگرچه نقدی جدی بر وضعیت زنان دارد؛ اما پیشنهادهای عملیاش (مانند استقلال اقتصادی) خیلی محافظهکارانه است. او انقلابِ ساختاری یا تغییر عمیق نظام مردسالار را دنبال نمیکند؛ بلکه بیشتر بر رشد فردی زنان تأکید دارد.
نقد: این دیدگاه ممکن است پاسخگوی ریشههای عمیقتر ستم جنسیتی نباشد؛ مثل: قوانین خانواده، سیاستهای دولتی یا کلیشههای فرهنگی وسیع.
پ. فمینیسم دوبووار در نسبتِ مکاتب و تاریخ فمینیسم
۱. فمینیسم دوبووار: اگزیستانسیالیسم فمینیستی
هویت زن: محصول فرایند تاریخیاجتماعی است. دوبووار میگوید: «زن زاده نمیشود، زن میشود.» (جنس دوم).
هدف: رهایی زن از وضعیت «دیگری» بودن و رسیدن به خودآگاهی اگزیستانسیالیستی.
راهبرد: تغییر آگاهی فردی، تغییر روابطِ اجتماعی، دفاع از آزادی فردی.
نگرش به بدن: بدن زن شئیشده است؛ زن باید بر بدن خود تسلط بیابد، بدون انکار واقعیت جسمانی.
۲. فمینیسم لیبرال (مثلاً مری ولستونکرافت، بتی فریدان)
ریشهی نظری: لیبرالیسم کلاسیک (جان لاک، جاناستوارت میل)
هویت زن: زن و مرد از لحاظ عقلانی برابرند. نابرابری، محصول تبعیض فرهنگی و قانونی است.
هدف: برابری حقوقی و فرصتهای برابر در آموزش، کار، سیاست.
راهبرد: اصلاح قوانین، تغییر نگرشهای فرهنگی، بدون برهم زدن نظم بنیادین اجتماعی.
نگرش به بدن: بدن، مسئلهی اصلی نیست؛ تمرکز بر توانمندی عقلانی زن است.
۳. فمینیسم رادیکال (مثلاً آندریا دورکین، شولا میث فایرستون)
ریشهی نظری: نقد شدید نهادهای سنتی (خانواده، ازدواج، پورنوگرافی) بهعنوان ابزارهای کنترل مردسالارانه.
هویت زن: زن ذاتاً تحت ستم نظام مردسالاری است؛ حتی در روابط روزمره و عشق.
هدف: سرنگونی کامل ساختارهای مردسالار.
راهبرد: نقد ریشهای تمام نهادها (خانواده، دین، زبان) و ساختن روابط اجتماعی جدید.
نگرش به بدن: بدن زن میدان اصلی سرکوب است؛ بارداری، سکسوالیته، مادر بودن، همگی زیر سلطهی مردان است.
۴ . فمینیسم مارکسیستیسوسیالیستی (مثلاً الکساندرا کولُنتای، سیلویا فدریچی)
ریشهی نظری: مارکسیسم و تحلیل طبقاتی.
هویت زن: موقعیت زن در نتیجهی مناسبات تولیدی سرمایهداری شکل گرفته است؛ زن خانهدار، نیروی کاری است که بازتولیدکننده بدون دستمزد است.
هدف: دگرگونی نظام اقتصادی برای از بین بردن ستم زنان.
راهبرد: انقلاب اجتماعی و اقتصادی: ایجاد ساختارهای اشتراکی (مهدکودکها، کار جمعی خانگی، دستمزد برای کار خانگی)
نگرش به بدن: بدن زن ابزار تولید اجتماعی است؛ بارداری و کار خانگی باید اجتماعی شوند.
۵. فمینیسم پستمدرن (مثلاً جودیت باتلر، لوئیس ایریگاری)
ریشهی نظری: ساختارگرایی، پساساختارگرایی، فوکو، دریدا.
هویت زن: هیچ هویت ذاتیای وجود ندارد؛ زن بودن برساختی اجتماعیزبانی است.
هدف: به چالش کشیدن مفهوم «زن»، «مرد» و هرگونه هویت تثبیتشده.
راهبرد: نقد زبان، نقد گفتمانهای قدرت و ایجاد فضای سیال برای هویتها.
نگرش به بدن: بدن هم ساختهی گفتمانهاست؛ «طبیعت» بدن زیر سؤال میرود.
تصویری کلی:
فمینیسم لیبرال: معتدل و حقوقی← تمرکز بر برابریِ فرصتها.
فمینیسم دوبووار: اگزیستانسیالیستی، میان فرد و ساختار ← آزادی زن از «دیگری» بودن.
فمینیسم مارکسیستی: اقتصادی و ساختاری ← انقلاب طبقاتی.
فمینیسم رادیکال: انقلابیفرهنگی و بدنی ← نابودی ساختارهای مردسالار.
فمینیسم پستمدرن: نقدِ زبان و گفتمان ← سیالیت هویت.
میتوان دوبووار را حلقهی واسطی دانست که مثل لیبرالها، به حقوق فردی اهمیت میدهد، هم مثل مارکسیستها و رادیکالها به ساختارهای عمیقتر اجتماعی حساس است و هم راه را برای نقدهای پستمدرنتر از هویت زنانه باز میکند.
زمانبندی موجهای فمینیسم و جایگاه دوبووار
موج اول: تلاش برای کسب حق رأی[8] محور اصلی بود. زنان برای برابری حقوقی میجنگیدند؛ ولی بحثهای عمیقتر دربارهی بدن، عشق یا هویت جنسیتی مطرح نبود.
موج دوم: سیمون دوبووار با جنس دوم (۱۹۴۹) جهان فکری فمینیسم را دگرگون کرد: زن بودن را «ساخت اجتماعی» معرفی کرد. نقد نهادهای سرکوبگر مثل خانوادهی سنتی و عشق رمانتیک در همین دورهی فمینیسم مارکسیستی و رادیکال هم قوی شدند.
موج سوم: تجربهی زنانه را متکثر و وابسته به نژاد، طبقه و فرهنگ دانستند. جودیت باتلر با آشوب در جنسیت[9] ادامهی بحثهای دوبووار را به سطح جدیدتری برد و گفت: «زن بودن» خود محصول گفتمان است، نه حقیقتی طبیعی.
موج چهارم: عصر شبکههای اجتماعی و هشتگهایی مثل #Me Too. تمرکز بر تقاطع ستمها (Intersectionality)، که توسط فمینیستهای سیاهپوست و رنگینپوست مطرح شد. سیمون دوبووار را میتوان مادر فکری موج دوم فمینیسم دانست؛ ولی آثارش همچنان در موج سوم و چهارم نیز، بهعنوان پایهی نظری «ساخت اجتماعی جنسیت» بسیار پررنگ است.
ت. تمایزات دوبووار و سارتر
۱. مبانی فلسفی
سارتر یکی از پایهگذاران اگزیستانسیالیسم است و معتقد است که انسانها فاقد جوهر یا ماهیت ثابت هستند و «وجود پیش از ماهیت» است؛ بهعبارتی انسان خود را میسازد و معنای زندگی را ازطریق اعمال و تصمیماتش میآفریند. این آزادسازی از هیچ، قانون ثابت و پیشساختهای است. یکی از مهمترین آثار او «وجود و هیچ»[10] است که مفهوم «آزادی» و «مسئولیت فردی» را بهگونهی فلسفی و عملی میکاود.
دوبووار هم مانند سارتر، اگزیستانسیالیست است؛ اما دیدگاهش را به حوزهی جنسیت میبرد. مهمترین نظریه او در کتاب جنس دوم این است که زن بودن فرایندی اجتماعی و تاریخی است و هیچ هویت ثابت یا ذاتی برای زن وجود ندارد. او میگوید، زنها بهطور اجتماعی و فرهنگی «دیگران» به شمار میروند و جامعه، آنها را «دیگری» میسازد. دوبووار در بسیاری از نظریات خود با سارتر همنظر است؛ اما نظرش دربارهی ساختارهای اجتماعی و مفاهیم جنسیتی متفاوت است.
۲. آزادی و مسئولیت
در فلسفهی سارتر، آزادی مفهومی محوری است. انسانها از نظر او مجبور به انتخابهای فردی و مسئولانه هستند. آزادی انسانها هیچگونه محدودیتی ندارد و در نهایت، هر فرد باید مسئولیت کامل انتخابهای خود را بپذیرد؛ اما این آزادی در عالم وجود، هیچ سرمنشأ یا هدف از پیش تعیین شدهای ندارد.
دوبووار نیز به آزادی فردی اهمیت میدهد؛ اما این آزادی را تحتتأثیر ساختارهای اجتماعیفرهنگی میداند. زن بهدلیل تاریخ فرهنگی و اجتماعیاش از آزادی واقعی محروم است؛ زیرا جامعه آنها را بهعنوان دیگری میبیند و به آنها اجازه نمیدهد خود را بهطور کامل تعریف کنند. به نظر دوبووار، رهایی زن تنها در صورتی ممکن است که از ساختارهای اجتماعیفرهنگی که او را محدود کردهاند، رهایی یابد.
۳ . مفهوم دیگری
سارتر در کتاب وجود و هیچ از مفهوم دیگری صحبت میکند. او معتقد است که هر فرد ازطریق نگاه دیگران به خود، معنای وجودی پیدا میکند. در نگاه سارتر، دیگری، حقیقتی انسانی است که همواره در فرایند روابط اجتماعی مطرح میشود.
دوبووار مفهوم دیگری را گسترش میدهد و معتقد است که زن بهطور تاریخی و فرهنگی بهعنوان دیگری تعریف شده است. زن در نگاه مردان، دیگری شناخته میشود و در این فرایند، هیچگاه اجازه نمییابد که خود را بهطور مستقل و برابر تعریف کند. این مفهوم در جنس دوم بهطور مفصلتر توضیح داده شده است: زن همواره در وضعیت دیگری قرار دارد؛ بهعنوان کسی که نه «خود» بلکه بهعنوان دیگری شناخته میشود.
۴. جنسیت و هویت
سارتر بهطور خاص به جنسیت نپرداخته است؛ اما از دیدگاه او در فلسفه اگزیستانسیالیستی، جنسیت بهطور کلی بهعنوان برساختی اجتماعی در نظر گرفته نمیشود. او بهطور کلی بر اساس آزادی فردی و انتخابهای فردی تأکید دارد. برای سارتر، انسانها ازطریق اعمال خود هویت میسازند و هیچ هویت از پیش تعیین شدهای برای آنها وجود ندارد.
دوبووار بهشدت به مقولهی جنسیت و آثار آن در شکلگیری هویت زنانه پرداخته است. او معتقد است که زن بودن وضعیتی اجتماعی است و بهطور عمده تحتتأثیر فرهنگ و تاریخ قرار دارد. در جنس دوم، دوبووار به بررسی این مسئله میپردازد که چطور زنها از کودکی بهعنوان دیگری تلقی میشوند و به همین دلیل هیچگاه اجازه ندارند که هویت و وجود خود را بهطور کامل و آزادانه تعیین کنند.
۵. عشق و روابط
در فلسفه سارتر، عشق نیز نوعی «پیمانکاری» است که در آن هر فرد باید آزادی دیگری را محترم بشمارد. سارتر باور داشت که عشق بهعنوان رابطهای میان دو فرد آزاد، همواره با تنش و تضاد همراه است؛ زیرا هر فرد باید آزادی و هویت خود را در رابطه با دیگری حفظ کند.
دوبووار در کتاب جنس دوم، عشق را بهعنوان نهادی اجتماعی و فرهنگی بررسی میکند. او به این نکته اشاره میکند که عشق سنتی برای زنها به نوعی دلیل دیگری بودن و محدودیت آزادی تبدیل شده است. در عشقهای سنتی، زنها مجبور به از خودبیگانگی و فدای آزادی خود بهخاطر حفظ رابطه و ازدواج میشوند. عشق در نگاه دوبووار میتواند به ابزاری برای نگه داشتن زن در وضعیتی وابسته و غیرمستقل تبدیل شود.
در یک جمع بندی میتوان اذعان داشت که سارتر بر آزادی فردی و مسئولیت انسان در شکلدهی به وجود خود تأکید دارد و معنقد است که انسانها باید انتخابهای خود را در دنیای فاقد معنا بسازند. درحالیکه دوبووار این آزادی را مورد تأکید قرار میدهد؛ اما بر تفاوتهای جنسیتی و ساختارهای اجتماعی تأکید دارد که آزادی زنان را محدود میکند. او بهویژه به مفهوم «دیگری بودن» در مرد زنان پرداخته است که در نگاه سارتر بهطور خاص مطرح نشده بود. دوبووار تحتتأثیر سارتر بود و فلسفه اگزیستانسیالیستی او را میپذیرفت؛ ولی او بهطور خاص بر تأثیرات اجتماعی و فرهنگی که بر زنان اثر میگذارند، تمرکز داشت.
[1] Le Deuxième Sexe:1949)
[2] (Les Mandarinse: 1954)
[3](Une mort très douce؛1964)
[4]Tous les hommes sont mortels:1946
[5]Mémoires d’une jeune fille rangée؛1958
[6] femme: on le deviant On ne naît pas.
[7] Otherness
[8] suffrage movement
[9]Gender Trouble
[10]Behng and Nothhngness.
لینک دریافت پیدیاف شماره نهم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ بهار ۱۴۰۴:
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_سوم
#شماره_نهم
#بهار_۱۴۰۴
موارد بیشتر
بیماریهای روان در سپهر اجتماعی ✍دکتر سولماز شیخشعاعی(فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/بهار ۱۴۰۴)
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/ بهار ۱۴۰۴(دریافت فایل پیدیاف بخش داستان)
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال سوم/ شمارۀ نهم/ بهار ۱۴۰۴( دریافت فایل پیدیاف بخش شعر)