خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

فصلنامۀ ماه‌گرفتگی سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳ (اسطوره کاوی در “هزار و یکشب”)

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی

سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳ 

مطالعات ادبیات داستانی ایران و جهان 

اسطوره کاوی در “هزار و یکشب”

و اسطوره نام شهرزاد

در زمانه‌ی زنان ایران

✍مرضیه گلابگیر

 

روایت و اسطوره عشق در دوره معاصر در بازآفرینی ها به موازات تغییرات فرهنگی تغییراتی داشته است. هنر و ادبیات و روایت های عاشقانه سهم به سزایی در ارتباط بین فرهنگ و مردم با یکدیگر دارد و عشق در این جا مضمونی فراگیر برای ایجاد هنر و ادبیات و ایجاد تعامل بین فرهنگ غالب زمان و مردم مورد توجه است.

گذر زمان و تغییر پارادایم باعث می شود بعضی از اسطوره ها و روایت ها فراموش شوند و بعضی بیشتر مورد توجه و استفاده قرار گیرند. شهرزاد و هزار و یکشب جزو روایت هایی بود که در دوره معاصر و جامعه فرهنگی ایران در سالهای اخیر مورد توجه بسیار قرار گرفت. زنده بودن نام اسطوره و روایت آن در دوره معاصر در اسطوره شناسی با اهمیت است. راز ماندگاری و دوباره احضار شدن این روایت، نام و علت استفاده آن در بستر فرهنگی غالب معاصر در ادبیات باز آفرینی و استفاده در روایت های مدرن در چند اثر  بی دلیل نیست. به غیر از تاثیرتغییرات فرهنگی جامعه در تولید یک اثر و ایجاد متن از یک اسطوره و یا بازآفرینی اسطوره و روایت، نوع نگاه هنرمند بر انتخاب و نوع روایت تاثیر دارد.

داستان “شهرزاد” در “هزار یکشب” روایت اصلی این کتاب است. هزار و یکشب یکی از داستان های عامیانه و فولکوریک ایران است که توسط شهرزاد قصه گو روایت می شود. زن داستان سرایی که با قصه هایش جان خود و همجنسانش را نجات می دهد و عشق را جایگزین نفرت می کند. شهرزاد در دوره معاصر به عنوان زن روشنفکر و قدرتمند مورد توجه بوده و در هنر و ادبیات معاصر نوزایی شده است و با توجه به مضمون گفتگو در ایجاد تعامل بین انسان ها مطرح بوده است.

روایت “شهرزاد و شهریار” در هزار و یکشب

دو برادر، به نامهای شهریار (یا شهرباز) و شاه زمان، مورد خیانت زنان خود قرار می‌گیرند. شاه زمان تَرک پادشاهی کرده و راهی دیار برادر می‌شود و شهریار به انتقام خیانت همسرش هر شب دختری را به نکاح درمی‌آورد و بامداد دستور قتلش را می‌دهد، تا اینکه دیگر دختری در شهر نمی‌ماند. وزیر شهریار دو دختر به نامهای شهرزاد و دنیازاد دارد و به شدت نگران این قضیه است، به پیشنهاد دخترش شهرزاد ، وی را به عقد پادشاه درمی‌آورد. شهرزاد همان شب به شهریار می‌گوید که خواهری دارد که هر شب با قصه‌های او به خواب می‌رود و درخواست می‌کند که همان شب خواهرش را به قصر بیاورند تا برای بار آخر برایش قصه بگوید. دنیازاد می‌آید و شهرزاد قصه گویی را آغاز می‌کند، شهریار هم که مسحور قصه شده مهلت می‌دهد که فردا شب ادامه قصه را بشنود و بنابراین کشتن شهرزاد را موکول به بعد می‌شود و این قصه گویی‌ها هرشب ادامه پیدا می‌کند. هزار و یکشب کتابی با تقابل بین عشق و خیانت است و شهرزاد قهرمان این کتاب با عشق و تکرار داستان هایی که از روایت خیانت به همسران آغاز می‌شود و شهریار را به خود جذب می‌کند، شروع کرده و در پایان نور عشق را در شهریار روشن می‌کند.

هزار و یکشب کتابی که در طول تاریخ از فرهنگ های زیادی تاثیر گرفته و در هرشرایط داستان هایی به آن افزوده شده است. عده ای ریشه اولیه آن را هندی می دانند و عده ای این کتاب را ایرانی دانسته اند و برخی آن را عربی می دانند. هزار و یکشب شامل داستان های زیادی است که شاید هر بخش آن از جایی به آن اضافه شده باشد. شاید بخش درمانی و نجات دهندگی داستان را علت اصلی ریشه هندی این داستان‌ها را می توان دانست. ولی علت دوم وجود حیوانات و رفتار انسانی حیوانات در آن است و اعتقاد هندیان به تناسخ و تبدیل انسان به حیوان است دلیلی بر ریشه هندی این داستان هاست. در داستان ها به کرات انسان‌هایی که به صورت حیوان و سگ درآمده‌اند را می‌بینیم و انسان‌هایی که به دلیل مجازات تبدیل به سگ می‌شوند و تقاص عمل زشت خود را می‌بینند. سومین علت تودرتویی داستان‌هاست که در فرم داستان‌های هندی این نوع پرداخت دیده می‌شود و چهارمین دلیل داستان‌های قدیمی از هند است که در این مجموعه نمونه‌هایی از آن‌ها دیده می‌شود مثل داستان چهل طوطی.

ولی دلایل ایرانی بودن داستان‌های هزار و یکشب هم کم از دلایل ریشه هندی بودن آن نیست. شاید عمده‌ترین علت آن را بتوان وجود اسامی شخصیت‌ها در داستان دانست. محور اصلی داستان شهرزاد است، که داستان پردازی را انجام می‌دهد. البته در هزار افسان داستان‌هایی که با نام هارون الرشید پرداخت می‌شود تبدیل ازنام خسروانوشیروان است.  ابن الندیم در الفهرست از کتابی به نام هزار افسان نام می‌برد که در مورد زنی است که برای پادشاه قصه می‌گوید. البته قصه‌های جمع آوری شده در زمان انوشیروان ممکن است بعداً با قصه‌های هندی ترکیب شده باشد و در پایان با حمله اعراب و مسلمان شدن مردم ایران تغيیراتی در آن داده شده و داستان با فرم امروزی آن، داستان اولیه هزار و یکشب نباشد.

این کتاب پیش از دوره هخامنشی در هند و به زبان سانسکریت به وجود آمده و قبل از حمله اسکندر به فارسی باستان ترجمه شده است و در قرن سوم هجری زمانی که بغداد مرکز علم و ادب بود از پهلوی به عربی برگردانده شده ‌است. اصل پهلوی کتاب ظاهراً از زمانی که به عربی ترجمه شده از میان رفته‌است. نام ایرانی آن هزار افسان است و وقتی به عربی ترجمه شده، نخست الف خرافه و سپس الف لیله خوانده شده، و چنان‌که حکمت می‌گوید در زمان خلفای فاطمی مصر به صورت الف لیلة و لیله (هزار شب و یک شب) درآمده‌است. می‌توان گفت در تمام ترجمه‌ها تعدادی داستان جدید به آن اضافه شده‌است.

هزارویک ­شب کتابی است که شاید سال­های اخیر از نظرادبی مورد نظرادیبان ایرانی قرار گرفت وتا قبل از آن به عنوان یک کتاب سرگرم کننده وتاحدودی تابو شکن کمترمورد نظربوده است.

ابن اسحاق الندیم، دانشنامه­نویس قرن چهارم هجری در کتاب خود به نام الفهرست به این کتاب اشاره می­کند و می­گوید: ایرانیان قدیم نخستین قومی بودند که درباره افسانه­ها دست به تالیف کتاب زدند و آن­ها را در کتابخانه­ها نگهداری کردند. به عقیده او پادشاهان ساسانی در قرن سوم تا هفتم میلادی به این داستان­ها علاقه­مند بوده­اند. و بعد­ها عرب­ها این داستان­ها را به زبان عربی ترجمه می­کنند وبه آن اضافه و از آن کم کردند. داستان­ها و افسانه­های ایرانی مورد توجه اعراب بوده است.(پینالت،۱۳۸۹، ۵)

مسعودی، تاریخ نگار قرن چهارم هجری نیز در مروج الذهب از هزار افسان نام می­برد. اوبه آن نام هزار افسان را می دهد که می گوید معنای عربی آن «الف لیله» است.(بیضایی، ۱۳۹۰، ۱۸)

بهرام بیضایی در جواب به شرق شناسانی که ریشه هزار و یک شب را به اعراب و یونانیان نسبت می‌دهند، اما از ایرانی بودن آن سخنی به میان نمی‌آورند، در کتاب هزار افسان کجاست در مقام دفاع از ایرانی بودن داستان اصلی این کتاب یعنی داستان شهرزاد و شهریار است.

چیزی که از محتوی داستان های هزار و یکشب بر می آید این است که در هر ترجمه داستانی به متن اضافه شده است و داستان­های زیادی برمجموعه اصلی افزوده شده است. ولی هرچه هست داستان و روایت پوسته این کتاب یعنی شهرزاد و شهریار از همان روایت اولیه هزاروشب و روایت ایرانی برجا مانده است.

جلال ستاری در کتاب افسون شهرزاد به تفسیر و تحقیق در مورد این متن می­پردازد او براین عقیده است که بخش آغازین هزارویک­شب یعنی نظیر و معادل داستان شهرزاد در هند به دست آمده و نیز چنانکه اشارت رفت پاره­ای از آن که از سانکرسیت به چینی در سال 251م ترجمه شده در چین بازیافته شده است. (ستاری، 1368، 13)‌ او براین عقیده است که نقل داستان­هایی برای بدست آوردن مهلت و مانع شدن از کاری شتابزده و نسنجیده یا قصه­گویی برای پس انداختن مرگ و نیز شیوه درج کردن قصه­ای در قصه دیگر، روش خاصی از هندیان است و طرز درج کردن قصه در قصه و آوردن داستان در داستان در کتب دیگر هندی چون مهابهارات، پنجاتنترا و تالاپنجا و یم­­ستی  دیده می­شود. البته به نظر گروهی از محققان از قرن نوزده به بعد شیوه قصه­گویی شهرزاد را نه فقط هندی بلکه یونانی و رومی و بین­النهرین و مصری می­دانند. ستاری بر این عقیده است که قصه­ی اول داستان یعنی داستان شاه شهریار و برادرش شاه زمان از جمله داستان­های هند و ایرانی است. هزار و یکشب از عربی به زبان های دیگر نیز ترجمه شده است و منبع الهام بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان معاصر بوده است.

در ایران نخستین بار، به دستوربهمن میرزا، حاکم آذربایجان و فرزند چهارم عباس میرزا،(1225-1301ق/1811-1184م)، میرزا عبداللطیف طسوجی تبریزی(د.1297ق./1880م.)ملقب به شمس­الشعرا، متخلص به سروش، به فراخور متن، اشعاری سرود یا از اشعار شعرای بزرگ به کتاب افزود.(هزارویک­شب،1261ق،مقدمه)

چندین نسخه خطی بدون تصویر از این ترجمه موجود است ولی تاکنون تنها یک نسخه خطی مصور از این ترجمه شناسایی شده و آن هم نسخه سترگ و شاهواری است که در کاخ گلستان تهران نگهداری می­شود.

قصه­های هزارویک­شب به خاطر مخلوقات عجیب وغریب وفضاهای مجلل و ماجراهای خاص مناسب برای تصویرسازی است. با این حال فقط یک نسخه مصورعربی از هزارویک­شب به جا مانده است.(محفوظ درکتابخانه جان ریلند،منچستر، ms646) چاپ­های عربی هزارویک­شب که درقرن نوزدهم انجام شده تصویرندارند. ولی چاپ­های قرن بیست عربی دارای تصویر هستند که معمولا از نسخه­های مشابه چاپ اروپایی مصور شده­اند. ولی در ایران از هزارویک­شب چاپ­های رنگی متعددی وجود دارد.(همان،۹)

در ایران چندین نسخه خطی بدون تصویر از ترجمه عبداللطیف طسوجی تبریزی موجود است. ولی تاکنون تنها یک نسخه خطی مصور از این ترجمه شناسایی شده و آن نسخه در کاخ گلستان تهران نگهداری می­شود.این ترجمه در سال 1259ق به پایان رسیده و تصویر سازی شده است.

نسخه خطی هزارویک شب کتابخانه گلستان، از یک سو، تنها نسخه خطی مصور ترجمه فارسی کتاب الف­الیله ولیله عربی است و از سوی دیگر، پرنگاره­ترین نسخه خطی فارسی به شمار می­رود. این نسخه شامل 3655 نگاره در قالب 1136برگ دورو است. علاوه براین، آخرین نسخه مصور خطی تولیدشده در دربارهای ایران است.(بوذری،11،1394)

با این که این کتاب هزار و یکشب در زمان محمدشاه به فارسی ترجمه می­شود، ولی شهرت آن در بین اروپائیان، شاهان صفویه را به این کتاب متمایل کرده بود و سعی داشتند همان تصویری که اروپائیان از خواندن هزارویکشب نسبت به شرق دارند را دوباره سازی کنند. در زمان قاجار با ترجمه این کتاب توسط “طسوجی” به زبان فارسی این کتاب در بین فارسی زبانان دوباره زنده شد و در دوره معاصر به خاطر شیوه داستان­پردازی ویژه این کتاب و استفاده از روایت­های تودرتو در آن مورد توجه محققان و روایت شناسان قرار گرفت.

هزار و یکشب معاصر

هزار و یکشب به چند صورت به مخاطب معاصر معرفی شد. اول در بازنویسی داستان به صورت مستقیم و دوم به صورت استفاده از مضمون و شگرد روایت و استفاده از نام اسطوره شهرزاد در هنر و ادبیات.

پرداخت در نوع روایت به این شیوه در دهه هفتاد مورد توجه نویسندگان نسل سوم داستان­نویسی ایران مثل شهریار مندنی­پور قرار گرفت. او در کتاب آموزش داستان­نویسی خود به شگردها و فرم­های داستان­نو می­پردازد و آن را با عنوان “کتاب ارواح شهرزاد” نام گذاری می­کند. او که شاگرد هوشنگ گلشیری است و بنا به آموزه­های او بازگشت و آفرینش نو ادبیات کهن ایران را به گونه­ای سرمشق خود دارد. به آموزش داستان­نویسی به شیوه­ی شهرزاد می­پردازد. او در بخش آموزش شخصیت در داستان، از عنوان فصل”ارواح شهرزاد”؛ دربخش زاویه دید، از عنوان “سپیده­دمان شهرزاد” و در بخش لحن، ازعنوان “اندوه لبان شهرزاد” و …نام می­برد.

داستان کوتاه” هزار و یکشب”در مجموعه” شرق بنفشه” از این نویسنده است. این داستان از شب نهصد و نود وپنجم شروع می­شود و شامل بخش­هایی است که هرکدام با یک سرتیتر از شب نهصدونودوپنجم تا هزارویکم  ادامه پیدا می‌کند. داستان مربوط به اعتراضات خیابانی است و شرح وقایعی که در یک اعتراض اتفاق می­افتد. اعتراضاتی که در سال 1357در تهران اتفاق افتاده است. شخصیت اصلی داستان یک گوینده تلویزیون است که واگویه ­هایش را در این بخش­ها بیان می­کند. او گوینده یک بخش برنامه رادیویی به نام «وجدان تاریخ» است که هرشب اجرا می­شود و گوینده بین قصد درونی خود، کار و گفتن مطالب دچار درگیری ذهنی شده است وموازی این درگیری به غیر از روایت انقلاب مردم به بیان عشق به زنی به نام فرخنده و خیانتش به همسر نیز اشاره  می­کند و فرخنده در این بین او را ترک می­کند و به خارج از کشور می­رود.

در ادبیات داستانی در بخش رمان عامه پسند رمان های زیادی با استفاده از عنوان شهرزاد نگاشته شد و عشق در این رویکرد معاصر با نگاه نو به رابطه زن و مرد پرداخته می شود.

به عنوان  مثال در “امشب نه شهرزاد” از حسین یعقوبی، این داستان، داستان توهم عشق در دوره معاصر است. دراین­ روایت، راوی خود را سرشار از عشق می­داند و در توهم عشق به همسرش و مرگ او به بی­خوابی افتاده است. او فیلم می­بیند تا با این شهرزاد دیجیتالی خواب به چشمش بیاد و با این فیلم دیدن متوجه می شود که شاید چیزی که بین او و همسرش بود عشق نبوده و توهمی از عشق از آن مانده بود و آنها در این روزهای آخر به ملال و خستگی و دلزدگی از هم رسیده بودند و به این صورت گویی درمانی دیگر اتفاق می­افتد و او را به جهان برمی­گرداند و می­تواند به زندگی معمول خود ادامه دهد.

در این داستان مسیری کاملا برعکس از داستان شهرزاد درهزارویک شب را طی می­کند. این بار شهرزاد داستان­هایش ملک را به دنیای عشق و مهربانی برنمی­گرداند، بلکه باعث می­شود که توهم و سایه­ای که بر وجودش حاکم بود را کنار بزند و با دنیای واقعیت آشنا شود. به صورتی که در فصل پایانی داستان وقتی که در حال صحبت در مورد داستانی کلاسیک در مورد عشق با فرهاد سردبیر مجله هستند. (کسی که عشق را به شیوه­ای لاابالی دنبال می­کند.) راوی درجواب سوال فرهاد که می­پرسد داستانی که خوندی اصلا درباره چی هست؟ می­گوید” درباره اینکه رهایی از توهم بیشتر از کشف حقیقت آدمو عاقل می­کنه”.(همان، ۱۶۲) و این بار جادوی داستان و روایت در جهت عکس ولی به صورتی ویژه باعث درمان راوی سرگردان و شوریده داستان می­شود.

شهرزاد به عنوان قصه­گویی که می­تواند تحول ایجاد کند و با هنر و ادبیات و شیوه­ای از داستان­پردازی و درمانگری جریان تاریخ را عوض کند، در دوره معاصر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است و آن را از تصاویر خیالی و عاشقانه­ی دوره قاجار و قبل­تر هزارویک­شب، که آن را یک داستان شبانه می­دانست جدا می­سازد.

در اواخر دهه هفتاد با گسترش مفهوم گفتگو و گفتگوی تمدن ها این اثر که درآن کلام و تاثیر آن در ایجاد همدلی بسیار زیاد است، اهمیت پیدا کرد. در این سال ها مجلات ادبی داخلی زیادی با عنوان “شهرزاد” چاپ و به بازار عرضه شد. نکته‌ای است که هزار و یکشب را خاص می‌کند و آن را از سطح ادبیات عامیانه بالاتر می برد، همین استفاده ازگفتگو توسط شهرزاد در ایجاد عشق و همدلی است.

توجه به روایت شهرزاد در سالهای اخیر و استفاده از نام شهرزاد را می توان به دلایل زیادی در تغییر پوسته فرهنگی جامعه ربط داد. ادبیات در بین مردم به طور کلی به دو صورت مورد توجه قرار می گیرد؛ ادبیات رسمی و ادبیات غیررسمی و عامیانه. به طور معمول کار ادبیات غیررسمی شکستن تابوهاست. این فرم ادبیات در ادبیات جدید و ادبیات معاصر ایران تبدیل شده است به جک‌های عامیانه و پیامک هایی که در بین مردم رد و بدل می‌شود. شکستن تابوها شامل شکست تابوهایی مثل قدرت و جنسیت و مذهب. این شیوه روایت در دوره های کوتاهی ایجاد و محو می شود. نکته ای که هزار و یکشب را از حد ادبیات غیررسمی حاضر بالاتر می‌برد و با یک بار خواندن و یا گذشت زمان از بین نمی رود شکست تابوها در موقعیتی فراتر از یک برهه زمانی خاص است. یعنی حضور زن به عنوان کنش گر در تصمیمات کلان جامعه.

روایت شهرزاد از دو سو مورد توجه معاصرین قرار گرفت. اول شیوه بیان روایت شهرزاد و دوم نقش شهرزاد به عنوان یک کنش گر فعال زن در تاثیراتی که ممکن است بر خانواده و جامعه بگذارد. این پرداخت در ادبیات داستانی، هنر نمایشی و سینما، همین طور تصویر سازی از این شخصیت و روایت به صورت های گوناگون استفاده شد.

توجه خاص بهرام بیضایی به این داستان یکی از دلایل توجه به این داستان و روایت در داستان­پردازی در بین نویسندگان و یا استفاده درمانی در به بیان آوردن خواسته­های شخصی دانست.

“شب هزارویکم” نمایشنامه­ای از بهرام بیضایی است که در سال  1383در تهران به روی صحنه رفت. او در آن به داستان و روایت اصلی هزارویک­شب و شهرزاد و خواهرش و این همانی این دو شخص با دو خواهر جمشید در شاهنامه پرداخته بود.

این نمایش در سه پرده نخستین بار، سال 1383 در تالار چهارسوی تئاتر شهر بر صحنه رفته است. در پرده اول وجه اسطوره ای این داستان مورد استفاده است و بیضایی داستان شهرزاد وخواهران جمشید و ضحاک را از یک ریشه دانسته و بر پایه آن پرده اول را می سازد. دو زن، ضحاک را با کلام مغلوب می کنند. در پرده دوم وجه تاریخی را در شکل گیری صحنه ها در نظر می‌گیرد و شخصیت ها بر این پایه شکل می‌گیرند. در این بخش به تصدی عرب­ها بر ایران و تسلط زبان عربی برزبان فارسی در زمان خاص تاکید می­کند.

در پرده سوم نیز دو زن و یک مرد به بازی می پردازند و در پایان زنان با عشق و گفتگو مرد را قانع می کنند که مکتب خانه را باز کند. در این سه بخش بهرام بیضایی با توجه به پژوهش خود و درباره داستان هزارویک شب و تحقیقات خود نمایش هزارویکم را می­نویسد و اجرا می­کند و به ریشه اسطوره­ای این داستان و بخش تاریخی و مضمون این داستان می­پردازد. روایت در سه بخش زنان از منفعل و مظلوم به سمت مظلوم فعال تغییررویه می­دهند و زن در این سه زمان با وجود مبارزه کلامی در هر سه مقطع در برابر حاکم مرد خود تغییر را ایجاد می­کند. او بیشتر به ریشه اسطوره­ای این داستان و بخش تاریخی و مضمون این داستان می­پردازد. روایت در سه بخش زنان از منفعل و مظلوم به سمت مظلوم فعال تغییررویه می­دهند و زن در این سه زمان با وجود مبارزه کلامی در هر سه مقطع در برابر حاکم مرد خود تغییر را ایجاد می­کند. او در بقیه آثار مثل”مرگ یزد گرد” و…نیز به زن مبارزه و گفتگو می پردازد و در این نمایش نیز روایت را در خدمت نظریات خود می‌گیرد.

“شهرزاد (زن هزارویک شب)”، 1394،فیلمنامه ای از تهمینه میلانی است. میلانی در سال ۱۳۷۶ و با ایجاد فضای باز سیاسی پس از انتخابات دوم خرداد ریاست جمهوری، فیلم دو زن را ساخت. به خاطر ساخت این فیلم، میلانی جایزه بهترین فیلمنامه جشنواره فیلم فجر را برد و نامزد جایزه بهترین کارگردانی از همین جشنواره شد.

«زن هزار و یکشب» به صورت فیلم­نامه و با الهام از داستان “هزارویک شب” و “تلخون” نوشته صمد بهرنگی و افسانه “آه” نوشته شده است و به صورتی بازنویسی همان داستان قدیمی هزارویک­شب، شهرزاد وشهریار است با داستان­های فرعی و داخلی کمتر و ترکیب آن با دو افسانه دیگر ایرانی. در هزارویک­شب داستان­ها به صورت تودرتو تعریف می­شود ولی این­جا یک داستان به قسمت­هایی تقسیم شده و تا پایان داستان به طور خطی ادامه دارد. داستان بیان شده از دهان شهرزاد برعکس داستان­های هزارویک­شب که از خیانت زنان و از بی­اعتمادی دوطرف شروع می­کند، ازعشق بی­انتهای زن به عاشق خود دم می­زند و بیان یک عاشقانه است. این فیلم نامه بازنویسی آزاد از داستان کلی هزارویک­شب وتم قصه­گویی شهرزاد است وقصه­ی درونی داستان و قصه­ی تعریف شده در بین روایت از “افسانه آه” ویا همان قصه “تلخون” صمد بهرنگی اقتباس شده است.

در سینما و سریال هم سریال ” شهرزاد” از حسن فتحی نمونه دیگری از کاربرد این نام با شخصیت خودساخته و و کنش گر فیلم را به نمایش می گذاشت.

بازنویسی و چاپ متن اصلی هزار و یکشب

هزار و یکشب متنی است که جزو ادبیات عامیانه می‌توان آن را طبقه بندی کرد و در آن استفاده از تابوها و نبایدهای عرفی و شرعی حاکم بر ادبیات رسمی بسیار بیشتر دیده می شود. به این خاطر پس از انقلاب به خاطر نظارت بر چاپ کتاب  و ممیزی، چاپ این کتاب به طور رسمی با مشکل مواجه شد.

برای مقایسه تفاوت ها در بازنویسی، سه نسخه از نسخه های چاپ شده پس از انقلاب انتخاب شده است. نسخه بدون تاریخ و ناشر از هزار و یکشب با برچسب مطبوعاتی حسینی را می توان از جمله چاپ اثر در اوایل انقلاب و تا قبل از شکل گیری مجوز چاپ کتاب دانست. نسخه دوم مربوط به سال 1377، نشر دنیای کتاب با ویراستاری میترا مهرآبادی و نسخه سوم چاپ شده در سال 1396 از نشر سازمان علمی انتشاراتی توسعه فرهنگ وروانشناسی.

هزار و یکشب در نسخه 1377 توسط ممیزی زمان خود نسبت به نسخه قبلی تغییراتی عمده داشته است. این ممیزی هم در داستان اصلی(شهرزاد) دیده می­شود و هم در دیگر داستان­ها و بنا به اقتضای زمان خود و زمان چاپ کتاب، کتاب توسط ممیزی و شاید ویراستار که می­خواسته مجوز چاپ کتاب را به هر طریق بگیرد تغییراتی در نوع روایت و شخصیت­ها داده است. این تغییرات آنقدر زیاد است که گاه خط اصلی داستان فراموش می شود و یا خرده روایت های اصلی و پیش برنده در طول داستان به طور کامل حذف می‌گردد.

شاه زمان و ملک شهرباز دو شاهزاده هستند که به خاطر خیانت همسرانشان نسبت به زنان بی­اعتنا وکینه­جو هستند. داستان اطلاع شاه زمان از خیانت همسرش با غلام خود و همین­طور اطلاع از خیانت همسربرادرش به طور کامل در داستان و روایت اصلی روایت می­شود ولی در این نسخه به این پارگراف بسنده شده است.

(لیک زمانی فرا رسید که آن دو برادر به سبب خوی­های زشت و ناپسند که از همسرانشان بدیدند، آن­ها را کشتند و از آن پس، شاه زمان تجرد گزیده، از علایق و خلایق دور همزیست. اما شهرباز، خاتون و کنیزکان و غلامان را عرضه شمشیر و طعمه سگان کرده پس از آن هرشب، دختری را بزنی آورده و بامدادانش همی کشت و تا سه سال به همین منوال گذشت…)(طسوجی،۱۳۷۷، ۳ )

او کل روایت خیانت دو همسر را با جزییات حذف کرده و به خوی­های زشت و ناپسند بسنده می­کند. این تغییرات در کل داستان­های این کتاب به طور واضح دیده می­شود که در بسیاری از جاها باعث تغییر در روند داستان و نامفهوم شدن داستان و یا بی­هدف شدن بیان روایت آن داستان شده است. تم کلی این داستان­ها براساس خیانت زنان بنا شده است که با تغییرات در این تم در روایت وقفه ایجاد می­کند و سیر کلی داستان را به انحراف می­کشد.

داستان فرعی دیگری به طور مثال ذکر می­کنم. داستان دختر و غلام، دختری به شوهر خود خیانت کرده و پس از بی­هوشی شوهر به سراغ غلام سیاهی می­رود و با او همبستر می­شود و در این نسخه چاپی در آن تغییرات داده می­شود.

در زمان معاصر به دلایل ممیزی وجوّ حاکم خاص به کشور، هزار و یکشب با چاپ‌های متفاوت ایجاد شده است. در داستان خاص صیاد و عفریت (داستان شب چهارم هزار و یکشب) در چاپ اخیر می‌بینیم که داستان را از بدنه اصلی خود جدا کرده است. کل داستان‌های هزار و یکشب بر پایه خیانت زن و عقوبت آن است. خصوصاً در شروع هزار و یکشب و این تم حاکم و شگرد داستان پردازی شهرزاد است که ملک را که از زنان متنفر است به داستان‌های خود علاقمند کند. ولی در این چاپ اخیر زن به شوهر خود خیانت نکرده است و با مرد دیگری رابطه ندارد، بلکه او برادر دیوی دارد که به خانه‌ی  او می‌رود. در روایت معاصر غلام زنگی به دیو تبدیل شده و داستان کاملاً از بنیاد تغییر کرده است.

روایت قدیمی­تر از این حکایت که در کتابی به نام هزارویک­شب و بدون تاریخ و ناشر شاید در سال­های اوایل انقلاب چاپ شده است. در توضیح این کتاب فقط درشناسنامه کتاب نوشته “مرکز فروش مطبوعاتی حسینی”

(دخترعمم از گرمابه بدرآمد سفره گستردند. خوردنی بخوردیم و زمانی بحدیث اندر شدیم پس از آن شراب حاضرآوردند دخترعمم قدحی خورده و  قدحی دیگر بمن داد من چنان نمودم که باده همی خورم اما به پنهانی ساغر بریختم و نخسبیدم شنیدم که می­گفت بخسب که برنخیزی. پی برخاست جامه حریر و زرین بپوشید و خویشتن بیاراست و درگشوده برفت من نیز از اثراو دوان شدم و همی­ رفتم تا به دروازه شهر برسیدیم سخنی گفت و فسونی خواند که من ندانستم در حال دروازه گشوده شد و از شهر بدر شدیم و همی رفتیم تا به حصاری برسیدیم. دختر به خانه گلینی که در میان حصار بود برفت و من به­فراز خانه برشدم بر روزنه بنهادم دیدم که دخترک بغلام سیاهی سلام کرد و زمین ببوسید غلامک سربرداشته به او تندی کرده و گفت تاکنون چرا دیرکردی که زنگیان در این­جا بودند و هر کدام معشوقه در کنار داشته و باده همی گساردند چون تو در این­جا نبودی من باده ننوشیدم. دخترک گفت ای خواجه خود می­دانی که مرا شوهری است بسی او را ناخوش دارم و اگر پاس خاطر تو نبود من این شهر را زیروزبر می­کردم. غلامک گفت ای روسپی دروغ می­گویی…..(طسوجی ، بدون تاریخ،21)

در نسخه چاپ 1377 داستان این گونه بیان می­شود.

(دخترعمم از گرمابه بدرآمد، سفره گستردند. خوردنی بخوردیم و زمانی بحدیث اندر شدیم. پس از آن شربت حاضر آوردند. دخترعمم قدحی خورده، قدح دیگر بمن داد. من چنان بنمودم که شربت همی­خورم. اما به پنهانی آن بریختم و نخسبیدم. شنیدم که می­گفت: بخسب که برنخیزی. پس برخاسته جامه حریر و زرین بپوشید و در گشوده و برفت. من نیز از اثر او روان شدم و همی رفتم تا به دروازه شهر برسیدم. سخنی گفت و فسونی خواند که من ندانستم. در حال دروازه شهر گشوده شد و از شهر بدر شدیم و همی­رفتیم تا به حصاری رسیدیم. دختر به خانه گلینی که در میان حصار بود، برفت و من بفراز خانه برشدم و دیده بر روزنه نهادم دیدم که دخترک به دیو سیاهی سلام کرد و زمین ببوسید. دانستم که همسرم از خانواده دیوها می­باشد دخترخرم نشست و با دیو گفت: ای خواجه، خوردنی و نوشیدنی همی­خواهم….)(طسوجی، ۱۳۷۷، ۴۱)

در این تغییر روایت و ممیزی دیگر دختر داستان به سراغ فاسق خود در بیرون شهر نمی­رود؛ بلکه به دیدن خانواده خود که از دیوان است می­رود و کلا جریان داستان تغییر می­کند و پس از آنکه توسط قهرمان داستان سرغلام بریده می­شود علت در روایت دوم کاملا متفاوت از علت در روایت اول است در روایت اول علت خیانت زن به شوهر است و در روایت دوم علت پنهان کردن گذشته خود و به سراغ خانواده خود رفتن بوده است.

این تکه در چاپ دیگری در سال 1396به صورت همان چاپ قدیمی و با بیان همه جزئیاتی که در چاپ قبلی هست عینا روایت شده است. (دخترعمم از گرمابه بدر آمد سفره گستردند و خوردنی بخوردیم و زمانی به حدیث اندر شدیم. پس از آن شراب خواستیم، شراب آوردند….) (طسوجی،1396، 41)

در این چاپ از کلمه­های شراب و روسپی استفاده شده است و عینا روایت همان روایت خیانت زن به همسرخودش و به سراغ غلام سیاهی رفتن است.

این تغییر در روایت را می­توان نتیجه تغییراتی در نوع برخورد برای چاپ در سال­های 1396 و تغییراتی در نوع برخورد ارشاد با مجوز چاپ دانست که تغییرات این سیاست باعث چاپ کلمات خاص و روایت به همان شیوه قدیمی خود شده است.

پایان­بندی داستان شهرزاد در نسخه­های 1396،1377 یکسان است و در هر دو شهرزاد پس از سه سال فرزندان خود را به شاه عرضه می­کند و جشن ازدواجی برگزار می­گردد. نسخه قدیمی بدون تاریخ درنیمه راه چاپ رها شد و تا پایان کتاب وسرانجام داستان شهرزاد نرسیده است.

شهرزاد و زمانه‌ی زنان ایران

زنان در ایران معاصر در انقلاب و جنگ و پس از آن با تغییراتی مواجه شده بودند، داستان شهرزاد با وجه دیگر یعنی عدم انفعال زن در کارکرد سنتی به عنوان معشوقه و تبدیل به یک کنش‌گر در جامعه برای ایجاد تغییر سعی در بازشناخت زنان ازخود داشت. زنان در این دوره با فعالیت­هایی که در زمینه اجتماعی داشتند و همین­طور تحصیل بیشتر زنان به سطح بیرون جامعه آمده بودند. در این زمان به علت نبود منع خانوادگی در مورد تحصیل زنان به جامعه­های ادبی و هنری بیشتری راه داشتند. شاید قبل از انقلاب به علت آزادی­های خاص بعضی از خانواده ها از بیرون آمدن و تحصیل دختران ممانعت می­کردند، ولی پس از انقلاب این منع توسط خانواده­ها از بین رفت و باعث گسترش حضور زنان در جامعه شد.

 

علت دوم را باید توجه به روایت و روایتگری هزارویک­شب در ادبیات پست مدرن غرب دانست. رشد ادبیات پست مدرن در اوایل دهه هشتاد و اواخر دهه هفتاد در ایران یکی از دلایل توجه به روایت در هزارویک­شب و نقش کلیدی داستان­پردازی در تغییر شد. در هزار و یکشب تا وقتی داستان تعریف می‌شود و تا زمانی که داستانی جالب برای شنیدن هست مرگ به تعویق می‌افتد. اگر قربانی بتواند داستانی بگوید که قدرت بالاتر و یا مخاطب با آن ارتباط برقرار کند و بتواند با آن همه ذات پنداری کند از مرگ نجات پیدا می‌کند و داستانی می‌تواند مرگ را به تعویق بیندازد که مخاطب را بهتر جذب کند.

 

در هزار و یکشب داستان و مخاطب هر دو محترم هستند. در حکایت ملک یونان و حکیم رویان، حکیم کتابی برای ملک می‌آورد که سفید است و بر روی برگه‌هایش زهر مالیده شده است. ملک کتاب بی‌داستان را ورق می‌زند و می‌میرد. اهمیت داستان پردازی و روایت در کل داستان توسط شهرزاد به خواننده تلقین می‌شود و غیرمستقیم شهرزاد این تلقین را انجام می‌دهد که با شنیدن روایت خوب، مرگ به تعویق می‌افتد و این را به عنوان پایه داستان در کل و جزء داستان‌ها دخالت داده است.

بسیاری از عاشقانه­ها و نام­ اسطوره­های عاشقی در فرهنگ معاصر کاملا ناشناخته و بدون کاربرد است. اسطوره هایی که سالها در بین مردم و متن ها زنده مانده و در دوره معاصر بدون کاربرد هستند. مرگ اسطوره­ها فراموشی آن­ها آسیب جدی به فرهنگ یک جامعه و هنر و ادبیات آن می­زند. تعداد کمی اسطوره ایرانی جایگزین اسطوره های جاری در فرهنگ شده اند و از این معدود اسطوره نام ها “شهرزاد” یکی از آن هاست که با اقبال عمومی همراه بوده است. روایت شهرزاد به دنبال نیاز عمومی در ساختارهایی از اسطوره های باقیمانده در جامعه و به خصوص در هنر و ادبیات، با تغییر و دگردیسی در بستر جامعه زنده و بازیابی شده است. اسطوره شهرزاد و روایت او در بستر فرهنگی کنونی به خاطر الگوواره و پاردایم حاکم فرهنگی کنونی؛ نقش فعال زن در جامعه و همین طور استفاده از عنصر گفتگو در ایجاد تعامل فرهنگی  مورد توجه در پژوهش هنر و ادبیات و سینما قرار گرفته است. شهرزاد به عنوان زن کنش گردر رابطه و عشق و همین طور شخصیتی فرهنگی و تاثیر گذار بر سرنوشت جامعه درآثار معاصر مورد استفاده است. این استفاده گاه به خاطر شیوه مبارزه و استفاده از گفتمان در مبارزه مورد توجه است. گاه به خاطر نوع روایت تو در تو و شیوه و ساختار پرداخت داستان و گاه به عنوان زن فعال و کنش گر در عشق مورد نظر بوده است و در هر اثر بسته به شیوه کاربرد و بستر شکل گیری و بیان آفریننده اثردر خدمت گرفته شده است. در پرداخت به عشق زمانی که به ساختار شخصیتی قدرتمند و مستقل شهرزاد پرداخته شده، در عین پیروزی شخصیت کنش گر، او بدون شهریار و تنها تصور شده است. زن و مرد معاصر با رسیدن به این استقلال بهای سنگین تنهایی را در مقابل این شناخت می پردازند و در نهایت این شناخت از خود، استقلال و قدرت باعث از بین بردن توهماتی می شود که در عشق با فرم سنتی به آن اهمیت داده می شد.

 

منابع:

– آلندی،رنه(1373)عشق،ترجمه جلال ستاری،تهران، انتشارات توس.

-آلن،گراهام(1385)بینامتنیت، ترجمه پیام یزدانجو،تهران،نشر مرکز.

– باباصفری، علی اصغر(1391) فرهنگ داستان ­های عاشقانه در ادب فارسی،تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

– بدیو، آلن(1393)در ستایش عشق، ترجمه مریم عبدالرحیم کاشی، تهران،ققنوس.

– بوذری، علی(1394) نمایشگاه تصویرگری هزارویک شب (به مناسبت صدوهفتادمین سالگرد ترجمه هزارویک شب) تهران، انتشارات پویا نمایی.

-بیضایی، بهرام(1390)هزار افسان کجاست؟(پژوهش)پاره دوم ریشه یابی درخت کهن،تهران،روشنفکران و مطالعات زنان.

-بیضایی، بهرام(1383)شب هزارویکم (نمایش­نامه)،تهران، روشنفکران و مطالعات زنان.

-پینالت،دیوید(1389)شیوه های داستان پردازی در هزارویکشب،ترجمه فریدون بدره­ای،تهران، انتشارات هرمس.

-ستاری، جلال(1368) افسون شهرزاد پژوهشی در هزارافسان، تهران، انتشارات توس.

– عوض پور،بهروز(1395) اسطوره کاوی، تهران، کتاب آرایی ایرانی.

– فروم،اریک(1366) هنرعشق ورزیدن؛ ترجمه پوری سلطانی،تهران، مروارید.

– قاسم زاده، محمد(1391)داستان های عاشقانه ادبیات فارسی، تهران، نشر هیرمند.

– معرک نژاد،سید رسول(1393)اسطوره و هنر، تهران،انتشارات میر دشتی.

– مندنی­پور،شهریار(1377) شرق بنفشه، تهران،نشرمرکز.

– مندنی­پور،شهریار(1383) کتاب ارواح شهرزاد، تهران،نشرققنوس.

– میلانی، تهمینه (1394)شهرزاد (زن هزارویک شب)،تهران،کتاب­سرا.

– نامور مطلق،بهمن(1392)درآمدی بر اسطوره شناسی، تهران،سخن.

– نامور مطلق،بهمن(1395)بینامتنیت از ساختار گرایی تا پسامدرنیسم ، تهران،سخن.

– نامور مطلق،بهمن(1398)اسطوره کاوی عشق در فرهنگ ایرانی، تهران،سخن.

-نراقی، آرش(1390)درباره عشق، مجموعه مقالات:مارتا نوسباوم رابرت سالومون، رابرت نوزیک، لارنس تامس، اَنت بایر، الیزابت راپاپورت، تهران، نشر نی.

-هزارویک­شب مطبوعاتی حسینی

-هزارویک­شب براساس نسخه عبدالطیف طسوجی تبریزی(1396) تهران، سازمان علمی انتشاراتی توسعه فرهنگ و روانشناسی.

-هزارویک­شب(1377) عبدالطیف طسوجی تبریزی، تهران،دنیای کتاب.

-هزارویک­شب(1383)گردآورنده پروانه شریفی عراقی، شیراز، ندای شریف.

-یعقوبی،حسین(1388) امشب نه شهرزاد … تهران، مروارید.

مقالات:

– سلطانی فرد گرد فرامرزی، مهدی(1385)، عشق، از اسطوره تا واقعيت )تحليلی نشانه شناختی بر عشقهای اسطوره ای در دنيای سنتی و مدرن( ماهنامه خردنامه آبان ، انتشارات همشهری.

-عوض پور، بهروز- نامور مطلق، بهمن(1393)ژیلبر دوران و نقد اسطوره ای.فصلنامه ادبیات عرفانی و اسطوره شناختی، شماره 37، زمستان 93

 

لینک دریافت پی‌دی‌اف شماره هشتم فصلنامه‌بین‌المللي‌ماه‌گرفتگی/ زمستان ۱۴۰۳:

انتشار فصلنامه‌بین‌المللي‌ماه‌گرفتگی سال دوم/شماره هشتم/زمستان ۱۴۰۳(دريافت فایل پی‌دی‌اف)

 

 

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی

#سال_دوم

#شماره_هشتم

#زمستان_۱۴۰۳