خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

فصلنامۀ ماه‌گرفتگی سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳ (بررسی رمان خشم‌وهیاهو)

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی

سال دوم/ شمارۀ هشتم/زمستان ۱۴۰۳ 

مطالعات ادبیات داستانی ایران و جهان 

بررسی رمان خشم‌وهیاهو

نوشته: «ویلیام فاکنر»

خشم‌وهیاهوی خانواده کامپسون

✍ محمدمعین شرفایی

 

مهم‌ترین رمان تاریخ ادبیات! سرگل رمان‌های تاریخ ادبیات آمریکا! یکی از پیچیده‌ترین و در عین‌حال جذاب‌ترین رمان‌های جهان!

اینها همه عناوینی است که یک دوجین دیگر می‌توان به رمان خشم‌وهیاهو نوشته ویلیام فاکنر نسبت داد. پرسشی که همین ابتدا به‌وجود می‌آید این است که چرا این رمان بعد از گذشت چند سال از انتشارش همچنان محبوب و خواندنی است؟ باید گفت خشم‌وهیاهو چیزی فراتر از یک اثر ادبی است. شخصیت‌پردازی‌های ماندگار، قصه عرش به فرش آمدن خانواده‌ای متمول و البته سرگذشتی که هیچ‌وقت قصه‌اش را نخ‌نما نمی‌کند؛ علت مانایی این اثر است.

فرم و محتوای قصه طوری در این رمان چفت‌وبست یافته که نمی‌شود فرمی دیگر برای این قصه و قصه‌ای دیگر برای این فرم در نظر گرفت. عجین شدن ساختمان داستان با وجوه داستان‌سرایی فاکنر یکی دیگر از همان علت‌هایی است که رمان خشم‌وهیاهو را زنده نگه داشته است. قصه رمان درباره خانواده‌ای است به نام کامپسون که شامل پدر و مادری است که چهار فرزند به نام‌های جیسون، کوئنتین، کدی و بنجامین یا بنجی دارند. زن و شوهر خدمتکاری به نام روسکاس و دیلسی که سه فرزند به نام‌های تی‌پی، فرونی و ورش دارند و در ادامه فرونی فرزندی به‌دنیا می‌آورد با نام لاستر که مراقب فرزند کوچک و معلول ذهنی خانواده کامپسون یعنی بنجی می‌شود. به‌طور‌کلی این رمان شامل چهار فصل می‌شود که هر فصل توسط یکی از اعضای خانواده کامپسون‌ها به‌شکل منحصری روایت می‌شود. روایت اول توسط بنجی است که سی و سه سال دارد و معلول ذهنی است، روایت دوم توسط کوئنتین ارایه می‌شود، روایت سوم توسط جیسون و روایت چهارم به‌شکل سوم شخص محدود به دیلسی روایت می‌شود. دلیل این شکل روایت و محتوا نوع روایت دقیقاً در خود اثر نهفته است.

باید گفت جز تا کل این اثر حاوی پیام، نماد، شمایل است؛ از فرم گرفته تا محتوا و حتی نام شخصیت‌ها که ارتباط تنگاتنگی با کتاب مقدس برقرار می‌کند. این بدان معنی است که جزییات نه تنها در این رمان مهم است بلکه حرکتی پیشرو برای ارایه قصه است. برای مثال قبل از شروع فصل چهارم این پرسش مطرح می‌شود که چرا کدی که یکی از اعضای مهم خانواده کامپسون‌ها و دقیقاً نقش محوری او در طول قصه است روایت نمی‌کند؟ و خیلی زود به این جواب خواهیم رسید که مگر کدی در صحنه رمان حاضر است؟ یا مگر کدی عامل افول خانواده کامپسون‌ها نیست؟ خب چرا بیاید روایت کند، انگار فاکنر او را مجازات کرده که حق روایت ندارد و این مخاطب است که باید تصمیم بگیرد که عامل این اضمحلال چه کسی است.

فصل اول (بنجی روایت می‌کند…)

هفتم آوریل ١٩٢٨

راوی فصل اول رمان خشم‌وهیاهو، بنجی یا همان بنجامین است. انتخاب این نوع راوی یکی از مهم‌ترین معماهایی است که فاکنر در این رمان قرار می‌دهد. بنجامین از لحاظ ذهنی رشد نکرده و می‌شود گفت معلول ذهنی است؛ اما راوی عجیبی برای بیان سرگذشت خانواده کامپسون‌هاست. او که فرزند کوچک خانواده است از طرف تمام اعضای خانواده همیشه مورد ترحم قرار می‌گیرد، این ترحم در ذهن بنجی جایی ندارد و بدون قضاوت به بیان خاطرات ذهنی‌اش می‌پردازد. راوی این فصل با پرش‌های زمانی به شکل متوالی یک به یک شخصیت‌های خانواده کامپسون‌ها را از منظر ظاهری (ابژه) معرفی می‌کند. این نوع بیان که در برخی موارد التقاط با متن کهن می‌شود، بیش از پیش اهمیت راوی (بنجی) را مشخص می‌کند. نشانه‌های بسیاری در ارتباط با کتاب مقدس در این فصل وجود دارد، گاه حتی این نشانه‌ها به تمثیل نمی‌رسد و مانند خود نام بنجامین که به این نام تغییر یافته علناً به‌کار برده می‌شود. در تمام صحنه‌هایی که بنجامین در حال روایت است و خودش در صحنه درگیر نیست، داستان به فرا داستان تبدیل می‌شود و عملاً نویسنده حذف می‌شود. این شکل از روایت حالتی از دید زدن را پیدا می‌کند که نشان از بی‌اهمیتی وجود بنجامین در متن دارد.

قصه در هفت آوریل ١٩٢٨ آغاز می‌شود. این روز، روزی است که بنجامین متولد شده است. در همین ابتدا ویلیام فاکنر با این نوع شروع تا چند پاراگراف بعد، رمزها و رمزگشایی‌هایی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. برای مثال موقعی که بنجامین در حال عبور از کنار میله‌های زمین گلف است، لباسش به یک میخ گیر می‌کند و متن داستان برش می‌خورد به موقعی که بنجامین در اتفاقی مشابه سال‌ها پیش لباسش به یک میخ گیر می‌کند و کدی (خواهرش) کمکش می‌کند تا رها شود. اما اتفاقات مشابه فقط مورد توجه بنجامین نیست، گاه حتی موضوع های مشابه یا حتی مضمون های مشابه روایت را در هم برش می‌دهد. در صحنه دیگری بنجامین خاطره‌ای تعریف می‌کند که به‌نوعی پیش‌بینی دقیق سرنوشت کدی و کوئنتین و جیسون یعنی خواهر و برادرانش است. این روایت برمی‌گردد به موقعی که در کودکی خواهر و برادران بنجی به نزدیکی دریاچه‌ای رفته‌اند و در حین بازی لباس کدی خیس می‌شود و او اقدام به درآوردن لباسش می‌کند، غیرت کوئنتین نمی‌گذارد که خواهرش جلوی خدمتکاران خانواده لخت شود. بگو مگویی بین کدی و کوئنتین رخ می‌دهد و درنهایت کدی کار خودش را می‌کند. کوئنتین که راهی پیش رویش نمی‌بیند تا خواهرش از این اقدام منصرف شود او را به داخل دریاچه هل می‌دهد تا آب که نماد پاکی است کدی را بپوشاند. اما کدی زود از آب بیرون می‌آید و شروع به آب پاشیدن به سمت کوئنتین و بقیه می‌کند. در راه بازگشت به خانه بنجی از کدی سخن می‌گوید که لباسش گل‌آلود شده و لکه پاک نمی‌شود که باز اشاره به لکه‌ای می‌کند که دامن خانواده کامپسون‌ها را می‌گیرد. دیگر برادر خانواده یعنی جیسون دست در جیب ایستاده و شاهد ماجراست و دخالتی نمی‌کند. دست در جیب بودن جیسون نشان از خساست او دارد که در ادامه رمان با آن روبه‌رو می‌شویم. بنجامین فقط با به‌کار بستن ابژه‌ها و ایماژهای دقیق، غایت خانواده‌اش را شرح می‌دهد. همین چند پاراگراف به‌تنهایی راز فصول بعد رمان خشم‌وهیاهو را آشکار می‌کند. اگر بخواهیم به صورت خطی روایت بنجی را موشکافانه بررسی کنیم عملاً تعلیق منحصر به‌فرد فاکنر را از بین خواهیم برد؛ چراکه تلاش فاکنر برای جلوه دادن غم‌انگیز بودن سرگذشت خانواده کامپسون‌ها تنها به دو چیز وابسته است: یکم؛ بنجامین و دوم؛ سیال بودن شکل روایت.

در جای‌جای این فصل عجیب، نکته‌های مهمی وجود دارد؛ برای مثال در شروع روایت از زمان حال به سمت زمان گذشته‌های نزدیک و دور می‌رود و دوباره روایت به زمان حال برمی‌گردد. این روایت در زمان حال در فصل سوم و چهارم به‌خوبی جا می‌افتد؛ چراکه اتفاقات زمان حال، گره‌گشایی خاص خانواده کامپسون‌هاست. درواقع علت سردرگمی فصل اول خود پیامی از سوی نویسنده است که سرگذشت خانواده کامپسون‌ها مانند این شکل از روایت مبهم و شلوغ است.

فصل دوم (کوئنتین روایت می‌کند…)

دوم ژوئن ١٩١٠

کوئنتین در این فصل از روایت‌های درونی خودش و دیدگاهی که منجر به خودکشی‌اش می‌شود سخن می‌گوید. کوئنتین هم مانند بنجی در ارائه نوع روایتش شلختگی دارد؛ با این تفاوت که کوئنتین نسبت به زمان درک دارد و روایت‌هایش بیشتر معطوف به خودش و خواهرش جدی است. فلاش‌بک‌های کوئنتین خاطرات مهم زندگی‌اش هستند؛ اما در فلاش‌بک‌های بنجی خیال‌پردازی آمیخته به خاطره بیشتر غالب بود. همانطور که در روایت بنجی خوانده شده حساسیت بیش از حد کوئنتین بر روی خواهرش کدی ریشه در گذشته آنها دارد. مسئله اصلی کوئنتین چیزی است که خودش برای حفظ آرمان خانواده‌اش به گردن می‌گیرد، یعنی زنای محارم با خواهرش!

کدی بعد از روابط نامشروعی که معلوم نیست با چه کسی برقرار کرده حامله شده و حالا این موضوع در نظر خانواده کامپسون‌ها به‌خصوص پدر خانواده امری عادی و بی‌اهمیت جلوه می‌کند و این کوئنتین است که این مسئله را نمی‌پذیرد و در نهایت به دروغ اذعان می‌کند که مسئله بارداری کدی از سوی او رخ داده است. این مسئله هدف اصلی کوئنتین در مبارزه با هرزگی کدی است. تحلیل‌های ذهنی کوئنتین زمانی به اوج می‌رسد که در مواجه با همکلاسی‌هایش وجود چنین موضوعی بی‌اهمیت جلوه می‌شود. کوئنتین سخت پایبند سنت‌های منطقه‌ای و جغرافیای خودش است و به‌همین‌دلیل بعد از اینکه قبول به زنای محارم می‌کند، سپس خودش را از بین می‌برد تا لکه ننگ بر خانواده کامپسون‌ها ننشیند. فاکنر در روایت‌های پایانی فصل دوم موقعیتی برای کوئنتین خلق می‌کند که او را نسبت به آنچه که بر کد گذشته است به کلی مبرا می‌کند. اتفاق از این قرار است که کوئنتین روزی با یک دختر کوچک در یک نانوایی آشنا می‌شود. دختر بچه گویا پول پرداخت نان را ندارد و کوئینتن این کار را به‌عهده می‌گیرد. کوئنتین کنجکاو زندگی دختر بچه می‌شود و او را تعقیب می‌کند که ببیند در کجا زندگی می‌کند. برادر دختر بچه پی به این ماجرا می‌برد و در نهایت کوئنتین در دادگاه مجبور به پرداخت جریمه می‌شود. در این بخش ذهنیت کوئنتین که آن دختر بچه را شبیه به خواهرش دیده آشکار می‌شود و عملاً خواننده ذهنیتی را که خود کوئنتین برای خودش خلق کرده بود می‌پذیرد.

اما دو نکته لازم به‌ذکر درباره این فصل:

یکم؛ این فصل در حدود هجده سال قبل از خط اصلی روایت حال بنجی در حال رخ دادن است. درواقع با این پرش زمانی گسترده ما با این موضوع روبه‌رو می‌شویم که مسئله اصلی رمان خشم‌وهیاهو را آشکار می‌کند. هول محور روایت این رمان کدی و کوئنتین است که در فلاش‌بک عظیم فاکنر به هجده سال پیش این موضوع مطرح می‌شود.

دوم؛ کوئنتین در این رمان مانند بنجی که درک درستی از زمان نداشت؛ این بار او به‌دنبال شکستن زمان است. شکستن ساعت در این فصل کوئنتین را با مسئله حرکت زمان روبه‌رو می‌کند. درواقع او به‌دنبال متوقف کردن زمان است که این اتفاق عملاً رخ نمی‌دهد.

فصل سوم (جیسون روایت می‌کند…)

ششم آوریل ١٩۲٨

روایت جیسون یک روز قبل از روایت بنجی بیان می‌شود. در این فصل برخلاف دو فصل قبلی خبری از جریان سیال ذهن و روایت‌های گذشته نیست. جیسون در حال و آینده غوطه‌ور است و به چیزی جز مادیات فکر نمی‌کند. در این فصل با یکسری از ابهامات خانواده کامپسون‌ها روبه‌رو می‌شویم. مثلاً می‌فهمیم کوئنتین خودش را در آب غرق کرده یا بعد از آنکه نامزد کدی متوجه می‌شود که او باردار است قراردادی را که با جیسون بسته بود فسخ می‌کند. این فصل در عین یکسری مسائل گره‌گشایی تعلیق جدی‌ای برای فصل بعد درنهایت انتهای رمان خلق می‌شود. این فصل با شخصی به اسم خانم کوئنتین روبرو می‌شویم که دختر کدی است و به این دلیل نامش را کوئنتین گذاشتند که نام و خاطر دایی اش همیشه زنده باشد. ضمن اینکه کوئنتین برای همین منظور اقدام به خودکشی کرد تا عفت خانواده کامپسون‌ها حفظ شود. جیسون در این فصل برخلاف جیسونی که در دو روایت قبلی وجود داشت او را شخصی تندخو و سخت‌گیر می‌خوانیم. جیسون مدام با خانم کوئنتین درگیر است و این درگیری به علت معشوقه‌هایی است که خانم کوئنتین با آنها ارتباط برقرار می‌کند. مادر خانم کوئنتین (کدی) بعد از رسوایی‌های بار آمده خانه را ترک می‌کند؛ اما هر ماه مبلغی پول برای دخترش می‌فرستد که جیسون آنرا تحویل می‌گیرد. جیسون به‌دنبال آن است که پول را بالا بکشد و البته موفق به این کار می‌شود؛ اما در فصل بعد ورق برمی‌گردد. اساساً فصلی که جیسون در حال روایت آن است شکل داستان سرایی فاکنر مستقیم‌تر و جذاب‌تر است و این اتفاق دقیقاً به این دلیل رخ می‌دهد که در دو فصل قبل روایت‌های پیچیده و کدوار در این فصل منجر به گره‌گشایی‌های پیاپی می‌شود.

فصل چهارم (روایتی معطوف به دیلسی…)

هشتم آوریل ١٩٢٨

قبل از خواندن فصل چهارم رمان خشم‌وهیاهو انتظار داشتیم که با فصل کدی روبه‌رو شویم؛ اما این فصل به صورت سوم شخص محدود به دیلسی خدمتکار سالخورده خانواده کامپسون‌هاست که روایت در پیرامون او رخ می‌دهد. این فصل یک روز بعد از روایت بنجی و دو روز بعد از روایت جیسون در حال رخ دادن است. این فصل از لحاظ زمانی یک روز مانده به پایان عید پاک است که به‌نوعی فاکنر بعد از پایان‌بندی تلخ این رمان اشاراتی به رستاخیز شدن خانواده کامپسون‌ها دارد! اینکه بعد چه می‌شود هیچ‌چیز معلوم نیست تا این حد که دیگر لاستر زمام امور را به دست می‌گیرد و درست در خط پایانی داستان لحظه‌ای است که لاستر گل دست بنجی را می‌شکند و در این لحظه رمان به پایان می‌رسد. فصل دیلسی با فرار خانم کوئنتین و معشوقه‌اش بعد از آنکه تمام پول‌های جیسون را بالا می‌کشند می‌گذرد. جیسون به‌دنبال خواهر زاده‌اش به جاده می‌زند و هیچ‌چیز به‌دست نمی‌آورد. در این فصل گفت‌وگو ها و سخنانی که دیلسی می‌گوید بسیار حائز اهمیت است و انگار خوش‌بینی‌هایی که او در طول رمان می‌کرد حالا به جملاتی دو پهلو تبدیل شده. در رمان خشم‌وهیاهو همسر دیلسی یعنی روسکاس شخصیتی به‌شدت بدبین بود و آینده‌ای دردناک برای خانواده کامپسون‌ها پیش‌بینی می‌کرد نقطه مقابل روسکاس دیلسی بود که امیدش را حفظ کرده بود؛ اما در پایان فصل چهارم ابهام بر روی کل اثر چادر می‌زند.

 

 

لینک دریافت پی‌دی‌اف شماره هشتم فصلنامه‌بین‌المللي‌ماه‌گرفتگی/ زمستان ۱۴۰۳:

انتشار فصلنامه‌بین‌المللي‌ماه‌گرفتگی سال دوم/شماره هشتم/زمستان ۱۴۰۳(دريافت فایل پی‌دی‌اف)

 

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی

#سال_دوم

#شماره_هشتم

#زمستان_۱۴۰۳