فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳
مطالعات ادبیات داستانی ایران و جهان
نگاهی فمینیستی بر
«باد بادآوردهها را نمیبرد»
نوشتهی نادر ابراهیمی
✍️پروانه مهرگان
آثار ادبی در خلأ نوشته نمیشوند. ادبیات فرآوردهی اجتماعی است که با تأثیرپذیری از روابط اجتماعی و قواعد حاکم بر ارتباطات انسانها تولید میشود. ازاینرو، آثار ادبی منعکسکنندهی باورهای مردسالارانه یا سامان مردسالارانهی جامعه هستند (پاینده، 1401: 82). «باد بادآوردهها را نمیبرد» نیز از این حیث، مبین همین مردسالاری در زندگی ترکمنهاست. مردسالاریای که در آن سلسله مراتب در خانواده؛ به عنوان نخستین نهاد اجتماعی، بهگونهای تعریف شده که پدر خودسرانه برای آیندهی دختر و ازدواجش تصمیم میگیرد و دختر جرأت ابراز وجود و بیان حرفش را به پدر ندارد. و حتی مادربزرگ نیز، علیرغم گیسسفیدی و سنوسالش، جایگاهی یکسان با دختر دارد و با کوچکترین تشری از سوی پسرش زبان به دهان میگیرد و سکوت میکند.
راویِ «باد بادآوردهها را نمیبرد» در همان سطور ابتدایی داستان میگوید: «پیرزن حرفی داشت.» (ابراهیمی،1401: 367)، و عین همین جمله را چهار صفحه جلوتر تکرار میکند. این جمله و تکرارش مبین ترسِ پیرزن از حرف زدن و بیانِ خود است. و این ترسْ آنجایی بهتر فهمیده میشود که راوی میگوید: «ما حس كردیم كه پیرزن حرفی دارد.» (همانجا)؛ چراکه آلنیِ پیر نقش جنسیتی خود را مطابق با آنچه در جامعهی مردسالارِ ترکمنها برایش مقرر شده پذیرفته است. او قبول کرده که منفعل، تسلیمطلب و ترسو باشد و سکوت اختیار کند. در نتیجه، با اولین تشرِ پسرش بارزیل؛ پدر گزَل حرفش را میخورد. «های آلنی! پدرسوخته! با گذشتهها دکان باز نکن!» آلنیِ پیر خندید و گفت: «من مادرش هستم اینطور با من صحبت میکند.» و رفت. (همانجا).
اما آلنی بهدنبال گوشی برای شنیدن است. برای شنیدن حرفی که به نظر میرسد تابهحال آن را برای کسی بازگو نکرده است. در نتیجه، منتظر اولین فرصت میماند. یعنی، زمانی که مطمئن میشود بارزیل برای خواب به چادرش رفته است. گرچه، در این هنگام همْ او هنوز مردد است که آیا واقعاً گوش شنوایی برای شنیدن حرفهایش وجود دارد یا نه. شک او در این بخش از متن مشهود میشود که قبل از شروع به صحبت از راوی و همراهانش میپرسد: «هنوز بیدار هستید؟» (ابراهیمی، 1401: 370). و این تردید در قالب همین جملهی مشخص، در ادامهی داستان، تا زمانی که حرف آلنی پایان یابد؛ عیناً تبدیل به بنمایهی تکرارشونده میشود. زیرا آلنی گمان میدارد راوی و همراهانش نیز بهسبب زنبودگیِ او به حرفهایش گوش نمیدهند.
در حرفهای آلنی نکات قابل توجهی وجود دارد. اولین نکته آن است که در روایت سه صفحهای آلنی از ماجرای عشق قلیچ و گزل، فقط صدای مردان است که شنیده میشود و عملاً هیچ صدایی از گُزَل و خود آلنی به گوش نمیرسد. در واقع، گُزَل نیز همانند آلنی تسلیم قواعد مردسالارانهی حاکم بر زندگی است و همچون اُبژهای منفعل بهجای بیانِ میلش به ازدواج با قلیچ سکوت اختیار میکند و به گفتهی آلنی فقط گریه میکرده است. نکتهی قابل توجه دیگر در روایت آلنی رویکرد او در بیان اتفاقات گذشته است. او فقط به شرح ماجرای کشته شدن گُزَل و پسر حانشاقلو و قلیچ بسنده نمیکند، بلکه پسزمینهی پیدایش عشق بیفرجام میان گُزَل و قلیچ را با جزئیات ذکر میکند که این ویژگی نیز به سبب زنبودگی اوست.
آنچه در راویت آلنی مشهود است قربانی شدن گُزَل بهدست سامانِ مردسالارانهای است که نقش جنسیتی مؤنثِ منفعل را در وجود او نهادینه کرده است. تا جایی که بهجای ایستادگی در برابر منطق نامعقول بارزیل مبنی بر اینکه قلیچ همچون گرگ است و مانند پدرش دزد، برای رسیدن به عشقش، هیچ کاری جز گریه نمیکند و بهراحتی حاضر میشود عروسِ «حانشاقلو» شود که به گفتهی آلنی برادرش را کور کرده و زن را زیر شلاق کشته (ابراهیمی، 1401: 372).
و اسمِ خوب هم ندارد. (همانجا). درواقع، تصویری که از گُزَل و همچنین آلنی در داستان بازنمایی شده همان تصویر غالب از زن در ادبیات است که موجودی منفعل و احساساتی است.
اما عشق نیز در داستان به دلیل سلطهی نظام مردسالارانه از منظری مردانه روایت شده است. در روایت سه صفحهای آلنی، عشقِ گُزَل به قلیچ فقط در یک جمله آنهم به سادهترین شکل ممکن بیان شده: «گُزَل عاشقش بود.» (ابراهیمی، 1401: 371).
درحالیکه، مابقی روایت به بیان عشق از منظر قلیچ اختصاص یافته است. ابراز عشقی که پس از شنیدن جواب منفی از بارزیل، شکل تهدیدکننده به خود میگیرد و طی آن قلیچ بارزیل را به کشتن گُزَل تهدید میکند، و در آخر، به شکل ترانهای که بعد از مرگ گُزَل با تارنوازی به یادِ او میخواند نمود مییابد. اما در هیچکدام از بخشهای این ترانه که ظاهراً معشوق گزَل را ستایش میکند، هیچ صدایی از معشوق مؤنث شنیده نمیشود و در بخشهایی مشخصاً با توقعات مردسالارانهی عاشق، یعنی، سخنگوی ترانه، قلیچ از معشوق مواجه میشویم که این خود نیز مُقوّمِ کلیشههای جنسیتی است که در نظام مردسالار تعریف شده است.
گُزَل! هیچكس برای چادر من قالیچه نمیبافد.
گُزَل! هیچكس اسب مرا به آخور نمیبرد.
گُزَل! هیچكس به سلام من جواب نمیگوید.
گُزَل.... تنها.... گزل.... تنها (ابراهیمی، 1401: 374).
نکتهی دیگر اینکه، پیرنگِ روایتِ آلنی، همانگونه که از یک جامعهی مردسالار توقع میرود تماماً با تصمیمها و اَعمال و ارادهی مردان پیش میرود. قلیچ عاشق گُزَل میشود. او را از بارزیل خواستگاری میکند. بارزیل جواب منفی میدهد. قلیچ حانشاقلو و گُزَل را تهدید به مرگ میکند. هماوست که به بارزیل شلیک میکند و گُزَل و دامادش را در شب عروسیاش میکشد. بارزیل است که بههنگام گوش سپردن به صدای ترانه خواندن قلیچ افسوس میخورد که چرا قلیچ را تحریک کرده که گزل را بکشد. حانشاقلوست که انتقام پسر و عروسش را میگیرد و دستِ آخر، قلیچ را میکشد.
علاوه بر اینها، در روایت آلنی چندینبار بر مردبودگی سه شخصیت بارزیل، حانشاقلو و قلیچ از زبان خود آنها تأکید میشود. حانشاقلو در زمانی که قلیچ بعد از مهمانیِ عروسی سر میرسد. دستهای اسکناس درمیآورد و به قلیچ وعدهی گوسفند میدهد و به او میگوید: «میدانم که تو مَردی!» (ابراهیمی، 1401: 372). گرچه، این اظهار او نتیجهای را که او توقع داشت برآورده نکرد. همچنین، زمانی که بارزیل با نعش قلیچ مواجه میشود، میگوید: «مَرد را مَرد میکشد.» (ابراهیمی، 1401: 373) و در مغز کوبیدهی نعشْ پنجاه تیر خالی میکند. در همینجاست که بار دیگر حانشاقلو قلیچ را مَرد میخواند و با تأکید بر مردبودگی خود و بیهودگی تلاش بارزیل برای اثبات مردبودگیاش، چراکه برخلاف توقع حانشاقلو، نه تنها قلیچ را به خونخواهی دخترش نمیکشد؛ بلکه تنها به سرزنش او که چرا بهجای کشتن، گُزَل را با خود نبرده عملی که بهدور از مردانگی است، بسنده میکند، میگوید: «مَرد را مَرد کشته.» (همانجا).
تأکید بر عدم مردبودگی بارزیل، مطابق با کلیشهای که در جوامع مردسالار وجود دارد. در روایتِ راوی همجنسِ با او نیز چند بار در طول داستان تکرار میشود. بنمایههای تکرارشوندهی «ما، در صورتش خشم را نمیدیدیم.» (ابراهیمی، 1401: 368، 369، 375) و «صورتش خیس بود.» (ابراهیمی، 1401: 368، 374) و «زیر چشمهایش (ترکمن) لرزید.» (ابراهیمی، 1401: 368، 369) که توسط راوی مذکر داستان در مواقعی که بارزیل ترانهی قلیچ را میشنود و یا دست به تفنگ میبَرد گفته میشود، میتواند تأکید دیگری بر عدم مردبودگی بارزیل در نگاه مردان باشد که از او توقع دارند مطابق الگوی تعریفشده از مردبودگیْ نسبت به قلیچ خشمگین و در برابر او شجاع باشد. گرچه، بارزیل در مقابل قلیچ آنطور که باید به پیروی از الگوی مردبودگی در جوامع مردسالار رفتار نمیکند. اما در هنگام خشم گفتارش بهخوبی پیرو این الگوست، و اصطلاح «ننهسگ!» (ابراهیمی، 1401: 368، 369) را به زبان میآورد که خود مبین تحقیری جنسیتی است که از سوی جامعهی مردسالار پذیرفته شده است و به کاربرد آن اعتراضی نمیشود.
در پایان باید گفت که «باد بادآوردهها را نمیبرد» با تأکید بر معیارهای مردبودگی، از جمله: گویندهی حرف اول و آخر در تصمیمگیریها، رسم کینخواهی و انتقامجویی مردان، جهانی مردسالار را در میان ترکمنها به تصویر کشیده است که در آن هویت زنانه به محوشدگی میل میکند. درحالیکه هویت مردانه حضوری پررنگ و مؤثر دارد. و آن اندک نشانی هم که از زنان در این داستان نشان داده شده است آنان را همانند اُبژهای منفعل معرفی کرده، نه سوژهای تأثیرگذار در وقایع. اما شخصیتپردازی خاص بارزیل و اظهار ندامت چندبارهی او از اینکه بهتر بود قلیچ دختر را میبُرد بهجای آنکه او را بکُشد، خواننده را به بازاندیشی دربارهی نقصانهای جهان مردسالارانهی حاکم بر داستان و همچنین، جهان بزرگتری که خواننده در آن زندگی میکند وامیدارد. جهانی که کموبیش مردان در آن جایگاه برتری نسبت به زنان دارند و اِعمال ارادهی آنهاست که سرنوشت زنان را تعیین میکند.
منابع:
ابراهیمی، نادر، (1401)، باد بادآوردهها را نمیبرد. (حسن میرعابدینی)، هشتاد سال داستان ایران جلد اول، (صص 375- 367)، چاپ هشتم، تهران؛ انتشارات کتاب خورشید.
پاینده، حسین، (1401)، نظریه و نقد ادبی، جلد دوم، (صص 162 – 73)، چاپ چهارم، تهران؛ انتشارات سمت.
لینک دریافت پیدیاف شماره هفتم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ پاییز ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/3503/
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_دوم
#شماره_هفتم
#پاییز_۱۴۰۳
موارد بیشتر
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳ (گفتوگوی نرگس جودکی با بانوی هنرمند ایرانی_تاجیکی آمن حسینی)
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳ (یادداشتی بر داستان کوتاه «دور هم بودن» به قلم مریم عربی)
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳ ( یادداشتی بر رمان «ناطور دشت» به قلم غزال امیری)