فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳
مطالعات تخصصی نقد و پژوهش شعر
نقد کتاب مجموعهشعر خورشید حجم
✍️جعفر محمدی واجارگاهی
ابتدا پیرامون شعر حجم صحبتی مینمایم؛ (اسپاسمانتالیسم) Espacementalisme حجمگرایی
غنیسازی در شعر از اهداف اصلی شاعران حجم است و درواقع شاعران آن تلاش دارند که شعری توانمند را نشان دهند و پیرامون اسپاسمانتالیسم صحبتهای متعددی شده است که زوایای دیداری و ادراکی به شعر حجم را بازگو کردهاند.
تصویرپردازی در شعر حجم بسیار جالب است بهگمان بنده یک سردرگمی که وضعیت خوبی هم ندارد در درون شعر رخنه میکند و تمام نمیشود؛ یعنی نمیخواهد که تمام شود و خواننده برمیگردد به جلو و عقب و اگر راه به جایی نبرد مجبور است برگردد به شاعر.
اما مفهوم تنها مؤلفهای نیست که بنا باشد به ذات برسد… شعر حجم تقابلی میان هستی و نیستی میتواند باشد بین مفهوم و نامفهوم و بهظاهر میخواهد بستر ظاهر را فراموش کند و حادثه را در بن و لایههای خود نشان بدهد و این نگاهی است که به شعر حجم میتوانم داشته باشم؛ ولی فضای موجود در شعر حجم بستر ثابتی را معرفی نکرده که بتوانم بگویم جهات ابتدا و انتهایش در این سیر میتواند باشد و فقط نشانگر شده که نگاه به انسان اشیا و جهان و… آنچه که مؤلفه است خود مؤلفه نیست؛ در لایه و ماورای دیگری یا در هجرت یا مخالف دیگری وجود دارد.
باوجوداین شعر حجم میتواند زوایای فتوحی دیگری را هم در خود جا بدهد و یک موسیقی درونی را درون خود متصور بشود و حتی دست از سازش با ماورای دیدار بردارد و هویت را در اصل خودش هم به چالش بکشد.
شعر مسیر درجا زدن نیست و شعر حجم که بانیان آن به شکلی ناب به بستر آن پرداختهاند میتواند مسیرهای تازهتری کشف نماید؛ چرا که گستردگی صادقانهای را در اصالت این نگاه شعری را میتوان دید.
همگام شدن در اندیشههای روز و نسل جدید و رسیدن به یک ادبیاتی که وسیع باشد در حوزه شعر که بتواند زبانها و فرهنگها را در خود توجیه نماید، تلاش زیادی میخواهد تا موجی که برخواسته مضامینش را شکل درست و قابل تأملی بدهد و بتواند خودش پشتوانه شعری خودش بماند در فرازونشیب زبان و فرهنگ و تفکری که تلاش آن رسیدن به کمال انسانی است. مستلزم اندیشهای نو و نگاهی نو و دغدغه است. بههمینمنظور شعر حجم را نباید محدود به زوایای نگاه و نگرش و تفکری کرد که قبلاً دربارهی آن چینش و نشانهگذاری شده و یافتههای آن را در همان اعترافاتی که نشأت گرفته از شاعرانی است که شهامت حرکت را فقط در رفتار حضور اولیه خود دیدهاند و نتوانستهاند این پشتوانه ادبی را شکل کاملتری بدهند.
با این اشاره به اتفاقات شعری حجم که در گیجی خودش دستوپا میزند؛ نه اینکه ضعیف است، نه اینکه محدودیتش نمیتواند رها باشد؛ بلکه میزبان خوبی در حقیقت یک رهایی نمیتواند باشد و درعینحال آنچه که مسلم است پهنهی خود شعر است که ترجیح میدهد در جسارت خود باقی بماند؛ جسارتی که میتواند واقعیات را به چالش قرار بدهد و این نگاه به یقین خود شعر میتواند باشد اما جسارتی که ضعیف باشد جسارتی که به باورهای کوچک و بزرگی که میتواند پذیرا باشد تن نمیدهد باعث تزلزل در مطلوبترین شکل خودش میشود.
نمادگرایی در شعر حجم زنگها را به صدا در میآورد و آن مستقل بودن در زبان شعریشان است و شاعرانش در این باور ساز خودشان را در توهم یک تولد دوباره در شعر حجم را میزنند. این درحالی است که تفکر در آراستن شعری باید اهمیت بیشتری داشته باشد تا تولدی اتفاق افتد و کلمات از محدودیت خود خارج شوند.
گاهی اصالت و رفتار شعری که توسط شاعران به شعر نسبت داده میشود میتواند آسیب بیشتری به بستر شعر برساند و شعر حجم از این امر مستثنی نبوده. آیا این ترسناک نیست که فقط کلمات در زبان جذب بشود و شعر فقط یک قاعده سینهچاک را خودنمایی کند؟ آیا این بیانصافی نیست که فضای بیشماری که در شعر میتواند نگهداری شود، فقط و فقط ضرورت رابطه زبان مدرنیسم و محتوایی در پرتاب شعر باشد آن هم در چارچوب محدود شده به خودش؟
اما باید پذیرفت فرم شعری که توان این را داشته چالش ایجاد کند و به نگاهی تازه برسد و بستری برای شاعران باشد تا تأکید بیشتری بر این تازگی داشته باشند قابل احترام و مورد بحث و گفتمان است. در عصری که بحثها و عبورها از نو بودن به دوباره تازگی میرسند و منجر به شکستن قاعدهها و کنشهای ادبی میشود منجر به شرح نواندیشی در رابطهها و شناختها و عناصر مربوط به رخدادهای شعری هستند و این توجیه کردن خود آغاز نهایت یک اتفاق مطلوب میتواند باشد؛ چراکه شرح واقعه البته شرح کامل و درست که صورتی آشکار از فهم را پذیرا باشد باعث پذیرش و گام نهادن در مراحل جدید و قابل درک خواهد شد.
نیما شعر نو را تنها با سرودن شعرهایش تعریف نکرد. او شمایل شعری خود را به شرح کشاند او ساختار نو بودن را توانست توجیه کند؛ اگرچه شاعران بعد نیما که گامهای تازهتری برداشتند بهتازگی شعرهایش و شکل و شمایل شعریاش ایراد گرفتند و همین نگاه به شاعران دیگر مثل شاملو و سپهری و… هم گرفته شد و این روند ادامه دارد، چراکه در این زمان که شعر در چالشهای گستردهای قرار میگیرد و تحول و تازگی به شکلی ظهور میکند. مثلاً در سالهای اخیر شاعرانی در نحلههای گوناگون شعری توانستهاند جایگاهی برای شعر مطرح نمایند و قدم نهادن در نگاه تازهتری و شهامت قلم زدن در آن نگاه را داشتند حالا حرف و حدیثهای بعد از آن که میتواند طبیعی باشد. من خود بهشخصه از تازگی در شعر استقبال میکنم؛ چراکه نیاز شعر گام نهادن به جلو است، اما باید فرصت تکامل و شکلگیری به این بستر جدید را داد.
متأسفانه در جامعه ادبی ایران تعامل برقرار نمیشود، هر کسی حرف خودش را میخواهد بزند و این بزرگترین آسیب را به شعر خواهد زد.
اینکه شعر حجم با تمام تفاسیر و بحثها و مقالات توانسته تأثیرگذار در شعر ایران باشد شکی نیست؛ ولی اینکه توانسته تکامل بپذیرد مورد بحث است.
بخشی از نوشتن شعر برمیگردد به نیاز و ضرورت درخواست شاعر به جهانبینی درونی و بیرونی و وسیعتر که میخواهد رابطهها را شناسایی کند، به حال به آینده و گذشته و آنچه میتواند متمایز قرار بدهد هم نشان بدهد و شگفتیای که پیدایش آن عصر کنونی را به چالش بکشاند.
شعر حجم که به نگاه ساختن و درنوردیدن به معنایی دیگری از اشکال و واقعیات میپردازد و این شرط، بدون هیچ اضافه و کاستی مطلق گردیده در آن توانسته از رفتار انتظاری ادبی بیرون بیاید و مخاطبین خود را پیدا کند.
آنچه که در مفهوم گنجانده میشود در شعر حجم گرایش به حقیقت ندارد و تنها گرایش به انبوهی از آشکارسازیهای نو و بهناچار رازگونه و عروجی که نه ترس است نه شهامت نه سوگ است نه زندگی تنها انسان را وادار به فهمیدن و خواندن میکند. بهگونهای که اگر انسان بخواهد در لایههای درونی خودش گام بردارد مجبور است به بینشی فراتر از گستردگی حجم برسد؛ چراکه وارد شدن در هستی دامنهاش چنان پیچیده است که تعارض کلمات در نشانهها علاوهبر سطوح مختلف و لایهاندیشی به کشف رازهای جهان میبایست به معرفت ذاتی و موجودیت کشف نشدهی خود برسد یا بهدنبال علتی از بودن باشد.
اگر قرار باشد که شعر فقط در مسیر لایهاندیشی در بُعد تازگی خودش را در مفهومی که قرار است سرانجامش جهانشمول هرگز نباشد بماند، اتفاق شعری در همان فضا خفه میماند و تازگی بهمعنای خلق تنها در جملات دیده میشود و بیتأثیر واقعی در معنا و فتح زمان خودش میماند.
درست است چندین سال از حضور شعر حجم میگذرد و این اتفاق زبانی توانسته ادامهدار باشد؛ اما غنای زبان اتفاق تازهای در شعر نیست که فقط دلیل شعری باشد و دیگر مؤلفهها را کنار بگذاریم.
درحالحاضر شعر حجم در پیوندی تازه به رابطهای متروک به کلمات رسیده طوری که صدا اگر صدا باشد بست پیدا میکند به فرم نامعلومی از انعکاس و این وجودیت تنها قادر است به پایانی گیج و گنگ گام بردارد.
اخیراً مجموعه شعری را به نام حجم خورشید به نویسندگی مرحوم منصور خورشیدی توسط فرزندش حنیف خورشیدی برای چاپ گرفتم که شاعری حجمگرا است.
من که کم و بیش هم نگاهی به شعر حجم داشتم و گاهگداری شعر حجم را مطالعه میکردم در این مجموعه اتفاقی دیگری را دیدم؛ اتفاقی که توانسته زوایای دیگری از شعر حجم را نشان بدهد.
خورشید حجم را خواندم و به یقین منصور خورشیدی شاعری آگاه است او توانسته شعر حجم را به دانایی مطلقی برساند، چراکه در شعرهایش به چند زوایا و چند رخداد چند دگرگونی و زیبایی در فرم و انضباط و مهمتر از همه ظاهری که در معنی مستتر است و معنایی که ظاهرش را پیوسته میکند و خروج از بسیط بودن شعر حجم است. اینکه توانسته زیبایی را که در حجم دیده نمیشود و کمرنگ مانده بود نشان بدهد، اینکه توانسته شعر حجم را دیگر در انتظار دیدارها و شنیدارها نگذارد.
مرگاندیشی کموبیش در این مجموعه شعری دیده میشود و این اتفاق قابل احترامی است که شاعر به دغدغهاش در نوشتن مرگ با نگاه نو به آن پرداخته است.
اینگونه که جدالی است مدام در مسیر واقعیت و ترکیبی چند سویه در زیستن و مرگاندیشی در دوبارهها و شاید چندبارههای مردن و مردن اتفاقی است که شنیدهشدنش در شعرهایش برمیگردد به همهی جهات نوعی فرا مرگ یا فرا رفتن طوری در اوج میرود که گویی زیستن از ناچاری در خود به اتفاق مرگ میرسد .
این که حیات در جانش بهتنهایی مرگ را به زیبایی میرساند تا اندیشهی او مصداق عشقی باشد که آمیخته شده با
مضمونها و مفاهیم شعریاش.
شعر اول کتاب حجم خورشید
از ابتدای تن و ترکیب
تا دروازههای زهدان
ما بیتلکم واژه
و بینشان
از جوش و جهش
پرتاپ میشدیم
در محور مدور نام
و بُعد لحظههای ناپایا
ترکیب نازک انگشتان
و خط بلند ذهن
بر عمق استوانههای
خاکی
تازگی از ابتدای شعر قابل لمس است. وقتی میگوید از ابتدای تن و ترکیب, اول ذهن مخاطب بهسادگی برمیگردد به نوزادی اما شاعر ترکیب عمیقتر و قابلتری را اشاره دارد؛ چرا که در بند بعدی به رحم مادر اشاره میکند.
شاعر میخواهد از آغاز نطفه تا شکلپذیری آن در رحم مادر به آغاز هستی برسد، یعنی خودش را جا داده در رحم و از همانجا به دنیا نگاه میکند و آگاهانه میخواهد تصویرسازیاش را نشان بدهد. اشاره میکند به یک پذیرش جهتدار و یک قربانگاه و اینکه مخاطبش را به پذیرش این جوش و جهش دعوت میکند .
شعر ارتباطی همزیستی دارد؛ چراکه قابل فهم است. چراغ خاموش از مرگ و گذشتن حرف میزند و درعینحال از آغاز و تکامل زیستن میگوید. هر دو نشانه قوی و مطلق است. کمی میخواهد حضور را جلوه دهد در جایگاه مرگ و هستی.
سؤال پیش میآید؛ آیا شاعر خودش خبر داشت که حضور میتواند توأم اتفاق پاشیدهای از ابتدا و انتهایی باشد که ادامهدار دغدغهای از مرگ و هستی است؟
با این کنایه منصور میخواهد استوانهای که برگشتن را در خود دوار دارد آنهم در خاک و حجمی که کنایه میزند چه در شعر، چه در مفهوم به تفکری برسد که بیدار است و این اندیشه در این شعر دیده میشود.
شعر هوشیاری خود را در مسیرش نشان میدهد؛ یک آگاهی که چیدمان شده از قبل و شاعر میخواهد مسیر این پیمایش را به تصویر بکشاند.
زندگی در این شعر ماهیتی بازآوری ندارد؛ بلکه جریانش تحمیل شده است و جایگزینی برای آن نیست و مرگ اصلاً بهدنبال جنازهاش نیست؛ بلکه رویت برگشت به ذات است.
شعر دیگری از خورشید حجم:
هوش میرود
وقتی نام مرگ مرا
تو
مرگ نام من
میکنی
حیات
در فراز
فرودی دیگر
میگیرد
چنانکه
مرگ در فرود
فرازی دیگر!
شعر در اتفاقی خاص و خالص بیان شده. چهرهی مرگ بههیچعنوان ترسناک نیست؛ یک سرخوشی ناب توأمان آغشته به خواستن و پذیرش است.
شعر در دو بخش حالت خود را نشان میدهد:
بخش اول؛
هوش میرود
وقتی نام مرگ مرا
تو
مرگ نام من
میکنی
اینجا زیبایی مرگ وقتی میخواهی مرگی آگاه را بپذیری با ترکیبی ساده و معنایی عمیق.
میبینیم طوریکه عشق موج میزند در آن, طوری که مرگ ترسی پنهان و آشکار نیست و اصلاً اینگونه دیده نمیشود. مرگ تعریف میشود در صلابت رفتن اما زیبا. انگار که بدرقهای خیال رفتن را آسوده کرده و یا انتظاری که شوق آمدنش را دارد.
شعر مدرن میخواهد از تکرار و عناصر زیستشده تکراری دوری کند و به جهانی تازه قدم بردارد.
مرگ در اینجا لحظهی فروپاشی یک انسان نیست که اگر این تصویر را هم در شعر ببینیم شاعر پیچوخم این باور را طوری زیست میکند که این فروپاشی به فراموشی میرسد. بهبیاندیگر شاعر مرگش را به آفرینش میرساند و یک زوال را به اتفاق زیبا تبدیل میکند.
بخش دوم شعر
حیات
در فراز
فرودی دیگر
میگیرد
چنانکه
مرگ در فرود
فرازی دیگر!
گستردگی مرگ را نشان میدهد و چالشی که میتواند ایجاد کند. شعر در بخش دوم کلیتر می شود؛ یعنی طبیعت مرگ دیده میشود، یعنی واقعاً به مرگ پرداخته میشود.
مرگ درگیر مفاهیم تازهای شده و برای من بهشخصه چون دغدغه مرگ در نوشتن را دارم زیبا و خاص است.
اگر بند دوم را جدا کنیم از بند اول شعر اتفاق مرگ پاشیده است به کلیت جهان و اتفاق زندگی هم عجین شده در آن.
حیات در عزلت آرامشی دیگر میگیرد چنانکه
مرگ در آرامش خود عزلتی دیگر!
عنصری که غالب است در کلیت این شعر عشق میتواند باشد.
خورشیدی نمیخواهد به بازتعریفی به مرگ و زندگی بپردازد؛ گرچه عمیق غرق آن فضا و سرنوشت آن گردیده.
اما رابطهای که او به مخاطبش میدهد یا همان قدرت و احترامی که او به مخاطب شعریاش میدهد و اینگونه پذیرفتن بیتردید زیبایی را که میتواند ضرورت پذیرش مرگ و یا باور مرگ باشد نشان بدهد و این شعر با این نشانهگذاری و معناپذیری در مضمون مرگ توانسته به کمک انسان بیاید و یک آرامش معصومی را نشان بدهد.
شعری دیگر از خورشید حجم:
خلاصه میشوم
کنار برگریزان روح
رها میشوم
میان مرگ و ماه
وقتی
خورشید و خاک
پرواز سبک فکر را
به شهادت بالها میبرند
در گردش دانه
جوانه میزنم
عبور فاصلهها را
با منشور باد
و صراحت بودن
جریان مییابد
در امتداد تن
میان دهلیزهای تو در تو
همه میدانیم که مرگ را کسی به واقعه تجربه نکرده؛ اما چون سهمی از هستی انسان است و سرانجام با مرگ عجین میشود از اینرو شاعران از قدیم تا عصر کنونی کموبیش به برداشتهای مختلفی از مرگ رسیدهاند. منصور خورشیدی هم جز شاعران مرگآگاه بوده؛ اما بسامد اینگونه به مرگ در شعرهایش جالب است، چون مرگ همیشه ابهامی در تمام باورپذیریاش به همراه دارد. اما رفتار شعری خورشیدی بهگونهای است که مفهوم مرگ را میخواهد از ابهامش بیرون بیاورد. یک همزیستی و عجین شدن و یک صداقت در شعرهای مرگ او هست که انگار میداند جریان مرگ امری پذیرفته شده است و اتفاق بعد مرگ را در همین صحنه زندگی میبیند و خروجی نمیزند سمت عرفان و مفاهیم دیگر مرگ. اگر مرگ در او اتفاق میافتد،
رخدادش برمیگردد به برگریزان پاییز؛ به خورشید و ماه و خاک و رویش از دهان دانهای. اشاراتش در همین جهان است و خورشیدی با جسارت به سوگواری نمیپردازد یک اشتیاق آرام در مرگاندیشی او دیده میشود.
لینک دریافت پیدیاف شماره هفتم فصلنامهبینالملليماهگرفتگی/ پاییز ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/3503/
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#سال_دوم
#شماره_هفتم
#پاییز_۱۴۰۳
موارد بیشتر
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳(واکاوی داستان «دستهگلی از کنار رودخانه تِمبی» نوشته سریا داودی حموله)
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳ (مکث و مروری بر مجموعه شعر فرزانه قوامی نوشته افسانه نجومی)
فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی سال دوم/ شمارۀ هفتم/پاییز ۱۴۰۳(دربارهی معنای کدام انسان، کدام هویت باید بگردیم!؟ )