خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

نقد و تحلیل بر شعری از سمیه جلالی (حامد معراجی)

فصلنامۀ بین‌المللی ماه‌گرفتگی
سال اول/ شمارۀ پنجم و ششم/بهار و تابستان ۱۴۰۳

مطالعات نقد و پژوهش شعر

 

نقد و تحلیل بر شعری از سمیه جلالی

نگارنده: حامد معراجی

اشاره‌ای به یک شعر از سمیه جلالی
به درون می‌کشی مرا و نمی‌کشی
به درون می‌بری سر و به کشتن نمی‌دهی
به اتاق بروم مشغول جنازه شوم
خیره بمانم به فساد تن…

دلوز نیروی محرکۀ انسان را نوعی خلاقیت جسم در اشتیاق آفرینش‌های متفاوت و گسترش و انشعاب ریزوم‌وار آن می‌داند. که اگر این تنوع را بر نتابیم و اسیر یک روایت بمانیم آغاز یک بیماری‌ست.
او انسان را در مسیری طولانی بی‌مبدأ و مقصد در حال کشف مدام و لحظه‌به‌لحظه خود و جهان می‌داند.
با شعری با زبان گفتاری و لحن خطابی که با شروعی بی‌مقدمه، ذهن مخاطب را درگیر کرده و او را از حال و هوا و دنیای شخصی‌اش جدا می‌کند، روبه‌رو هستیم.

در ادامه:

خیره بمانم به فساد تن،
تحلیل رفتن استخوان فک،
به زاویه‌ها، سقف، پنجره
به کشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟

اگر انتظار خواننده از شعر التذاذ ادبی و حس کردن خودش در شعر باشد که هست باید با شاعر چنین اثری بخت یار باشد.
انسان و متن در این شعر از مستندات و مفاهیم مرکزیت یافته‌ای است که در ترکیب و اجزای شعر خوش نشسته است.

این‌همه از شلوغی بپروازانم ذهن، بپروازانم خویش هیجان برود اغتشاش بنشیند، لیوان تهی شود از دلشوره

به کشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟

شکلوفسکی در مقاله «هنر به مثابه فرایند» هدف هنر را ایجاد حسی از ابژه می‌داند؛ حسی که یک بینش باشد نه باز شناختن ابژه. فرایند هنر یکه‌سازی ابژه‌هاست مبتنی بر عاطفی کردن فرم و افزایش و دشواری زمان ادراک.

در ادامه:
این‌همه از شلوغی بپروازانم ذهن، بپروازانم خویش، هیجان برود اغتشاش بنشیند، لیوان تهی شود از دلشوره

به کشتن نمی‌دهی‌ام چرا؟
دغدغه شاعر از نوع هجران و فراق و یا عشقی افلاطونی نیست. درد و رنج و ستم مضاعفی است که با تمام سلول‌هایش آن‌را حس کرده و او را رها نمی‌کند. خواننده در فضای تیره و تاریک شعر قدم می‌زند. شاید ارتباط با شعری
این‌گونه برای هر خواننده‌ای کار آسانی نباشد.

به‌هر‌حال تخیل کارش مرتبط کردن معانی، مفاهیم اشیا و موجودات است. باهم به مدد صنایعی همچون استعاره، تشبیه، مجاز و… که بی‌شک این مهم در توان و پتانسیل او خواهد بود.

شاعر با تخیل ناب ظرایف و دقایقی می‌بیند که انسان عادی حس نمی‌کند و نمی‌بیند.

مرا که برده‌ای چون بره‌ای مدهوش چون به مراقبه خو گرفتم هی می‌کنی

نمی‌کشی‌ام؛ اما باز می‌کنی لای کتاب می‌خوانی آن قطعۀ متعالی می‌خوانی و در پیاله می‌ریزی خون موافق من نمی‌کشی‌ام اما.
یکی می‌گوید،
گاهی شعر می‌تواند حاصل تجربه‌ای باشد که به ‌قول بورخس به چشم موهبتی از اندوه و رنج بدان نگریسته می‌شود. در این‌گونه موارد باری بر دوش شاعر است که اگر تخلیه نشود در ذهن او بخار و ممکن است دیگر هرگز اتفاق نیفتد. رویکرد شاعر به عناصر و پدیده‌های پیرامون و محیط اجتماعی او دگرگون کردن دیدگاه عادی مخاطب است و او مانند انسان کمدی بالزاک نیست که در محیط اجتماعی اطرافش غرق و مانند یک شئ تابع آن باشد. در شعر صدای اعتراض از وضعیت موجود خود را شاعر به تصویر کشیده و فریاد می‌زند.
در ادامه:
مرا که برده‌ای چون بره‌ای مدهوش چون به مراقبه خو گرفتم هی می‌کنی، نمی‌کشی‌ام اما باز می‌کنی لای کتاب می‌خوانی آن قطعۀ متعالی می‌خوانی و در پیاله می‌ریزی خون موافق من نمی‌کشی‌ام اما
یکی می‌گوید آشوب رسیده است به محیط
ما باید جور دیگری بمیریم، جور دیگری برویم، بیفتیم بلند نشویم، نمانیم…

طنز تلخ و سیاهی، کارناوالی در سطرها به‌چشم می‌خورد که خواننده را به تفکر و اندیشیدن واداشته همچنین متأثر ساخته است. شاعر زیر و بم واژه‌ها را می‌شناسد و شکل بهتر کارکشیدن از آنها را نیز می‌داند. و این‌که چگونه احساس خود را به او منتقل نماید. شاعر مانند جیمز تی فارل که در برانگیختن احساسات اجتماعی در کارهایش موفق بود توانسته خواننده را متأثر و همراه کند.
یکی می‌گوید آشوب رسیده است به محیط، باید جور دیگری بمیریم، جور دیگری برویم، بیفتیم، بلند نشویم، نمانیم. اصلاً آگاهی از توهم نشئت می‌گیرد یا تو همان برۀ نظر کرده‌ای که از خون موافقت نوشیده‌اند و زمین نقطۀ صلب توست.

با تصاویر پی‌درپی و در ارتباط با هم به‌قول تودورف بلغاری با کاربرد شگرد راست‌نمایی آفریده شده با پشتوانه تخیل شاعر و ترکیبی از واقعیت و شبه‌واقعیت، تصویری ارائه گردیده که حس واقعی بودن به خواننده القا و او را به ادامه با شعر همراه می‌کند.
ادامه:
اصرار به رفتن دارم، پرنده از مفاصلم بپرانم، به آیندگان سلام دهم
به آسیب پوست رسیده‌ام، مشغول بریدنم، چاقو به امیال شب می‌کشم، تاریکی می‌خزد به درون به نرمۀ گوش، به محتوای بدن.
چیزی شبیه بچه در من حلول می‌کند، ماغ می‌کشد، اما نمی‌کشدم.
شعر همچنان با تک‌گویی پیش می‌رود؛ اما نمی‌تواند شعری اندیشه‌محور با گرایش فرمالیستی باشد که میزان غلظت احساس بیشتر از اندیشه است. و همچنین مفهوم‌گرا نیز نیست که زبان شعر نیز زبانی مفهومی نیست و می‌بینیم که در شعر تصور جای تصویر را نگرفته و بر عکس حجم بالای تخیل خلاق بیش از تفکر خلاق است.
در شعر با عناصر شعری بیشتر به شعریتِ اثر کمک شده است. مضمونِ شعر شاخک‌های حسی شاعر را تحریک کرده نه سلول‌های خاکستری او را؛ همچنین مضمون شعر قابلیت شعاری شدن را ندارد.
در ادامه:
می‌بلعیدم پرتم می‌کند به موهوم.
سیاهی اما سر ندارد، چشم وگوش و دهان ندارد، بدون صورت می‌پاشد تنهایی‌اش بر بدن.
افتاده‌ام بیرون مکان و سر نمی‌جنبد از خمار شب، دو پیاله بیار و خون بریز،
رگ از جنازه بکش بیرون،
بوی کافور بگیرد فضا
موی پریشان…
زبان در شعر همه سویه‌های منتهی به خود را در بر گرفته، شعر به ما سویه‌ای پر تاب و نا‌میرا از انسان می‌دهد. شاعر با یک نمایش زبانی سوژه را دراماتیزه کرده ترکیبات شناسه‌دار ساخته که به‌وسیله آن ذهن مخاطب را مصادره و در فضایی سو‌رئال او را سیر می دهد.
ادامه:
موی پریشان به باد دهیم، پنج‌شنبۀ مغموم به باد دهیم، صدای بره به باد دهیم، روز و شب و زباله‌های اتاق گربه‌های سیاه، مینای دندان به باد دهیم.
لاجرعه بکش مرا
جایی میان هوا، دست است که می‌رود، جان است که می‌رود.
بوی بچه می‌ماند.

در شعر، گرایشی فمنیستی با لحن زنانه مشهود است. مری ایگلتون آندروژنی ذهنی را نوعی جامعۀ آرمانی برای هنرمند می‌داند؛ ولی دور از واقعیت. اما ژولیا کریستوا آندروژنی ویرجینیا وولف را نفی کامل تقابل دوگانه مذکر و موئنث بودن می‌داند. در نقد زن‌محورانه انگلیسی؛ به نقل از آلین شوالتر تغییرات اجتماعی هدف است. به هر‌حال این‌جا با یک متن انعکاسی مواجه هستیم که شاعر با تمهیدات ادبی با تجربه و تخیل قوی توجه را به ادبیت متن و دنیای متمایز شعر جلب نموده و به‌قول کوله ریچ آگاهانه ناباوری خواننده را به تعلیق درآورده است.
نکته جالب توجه شگرد و توان خوب شاعر است که در آخرین لحظه و پایان شعر توانسته به مخاطب و ذهن مخاطب ضربه نهایی را بزند با: «بوی بچه می‌ماند.»

 

لینک دریافت شماره پنجم و ششم/ بهار و تابستان ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/wp-content/uploads/2024/08/mahgereftegi-5-6-1.pdf

#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#شماره_پنجم_و_ششم
#بهار_و_تابستان_۱۴۰۳