خانه‌ی جهانی ماه‌گرفتگان

مجموعه مستقل مردم‌نهاد فرهنگی، ادبی و هنری

نگاهی به مجموعه شعر “شولیز و نامه های شاه توتی اثر نرگس دوست ( به قلم عابدین پاپی)

نقد و پژوهش‌ منتخب در سایت

نگاهی به مجموعه شعر «شولیز و نامه های شاه توتی»
اثر نرگس دوست
✍️عابدین پاپی (آرام)

شعر ِنرگس دوست به مانند گُلِ نرگس، دوست داشتنی است و تِم یا درون مایه و بن مایه‌ی اشعارش آنقدر عاطفی- اجتماعی و انتقادی و درجوانبی تریلر(هیجانی)هستند که خواننده رویکردِ اومانیستی وی را نسبتِ به خویش و جامعه‌ی خویش به خوبی یافت و دریافت می‌کند.
درشعر خانم دوست نوعی دوستی با کلمات را می‌بینید که هرگز این کلمات تن به دشمنی با یکدیگر نمی‌دهند و این رعایتِ حرمت واژِگان درشعر از چنین شاعری برآمده است. اصولاً درشعر نرگس دوست درد خودش را با لباسی دردمند توضیح می‌دهد و کارکشیدنِ از کلمات درجهتِ نیل به یک مفهوم جامع الاطراف و البته صنعتِ واژه‌گزینی درشعر و تشخّص دادنِ به کلمات همراهِ با استفاده از صناعاتی چون جناس ، آشنازدایی و واج آرایی و مُستفاد شدن از بدیع مهمی به نام استعاره از مهم‌ترین عناصری است که پارامترِ ساختمانِ شعر دوست را تشکیل و مشخص می‌کنند. سُراینده از دالِ کلمات به طرزی استفاده می‌کند تا که بتواند درکُنه ِ این دال‌ها، مدلول‌هایی را استخراج نماید که گویی زایمانی طبیعی با کم‌ترین دردِ ممکن صورت پذیرفته است . نرگس دوست زاده‌ی درد و دردمندی اقلیمِ زاگرس است و مرکزِ توجه آن برروی نشانه‌هایی چون کوه، بیابان، صحرا، رود، سنگ، باران، رودخانه، باد و بوران و البته جنگل متمرکز است و به همین سبب است که می‌توان شعراو را نوعی «ناتورالیسم معنایی» تصورکرد.یعنی سُراینده تمامِ کلمات را چه درشولیز و چه دربخش دوم کتاب :«نامه‌های شاه توتی» به تعامل و تعادل و گُفت و گو با هم دعوت می‌کند تا که این کلمات فصل را شکل دهند و به یک گفتگومندی چند جانبه دست یابند. با نمونه‌های ذیل از این دفتر شعر:
نمونه یک:
جنون سُرخ تو را دوست دارم/ ای آفتاب بالا بلند/ دردهانِ چاه چه می‌جویی؟/ هرغروب/ که کُشته می‌شوی/ بر قامتِ علف/ سایه‌ی رُم کردن باد را/ دردشتِ نرگس زارمی بینم!
نمونه‌ی دو:
… تنها برای دست‌های سبز تو/ گاه سُرخ سُرخ شب بوها شدم/ گاه ماهِ ماه/ نشستند اما/بادها/ به تماشای ویرانگری من/ می‌بینی یا نه؟/ سُرخ سُرخ به زبان دیوانگیِ گُل !/ بیاگلوگلوآه بکش/ با دهانِ جنون/ و اعتراف کن / که دیوانگی / به سبزی ساقه‌های عاشقِ تو / بیشتر می‌آید/ و سُرخی من/ به معشوقه‌ی تو بودن!
نمونه‌ی سه:
تو آن دانه‌ی تلخ لیمویی/ که خُنکای مرگ را/ سرازیرمی‌کنی/ از گلوی سردِ ماه/ و من درتاریکی شاخه‌های شب پناه می‌برم به گلومرگیِ تو!/ آه/ ای شبِ سیاهِ مسکوت/ که ناگهان/ حنجره‌ات/ روی گلوی سردِ من/ دفِ سُرخ ماه می‌شود!/ بکش پوستِ گلومرگی مرا/ روی شاخه‌هایی / که خودکشی می‌کنند درباد!
نمونه‌ی چهار:
…و کسی جز اَبر پوشالی چه می‌داند/ که جهانِ کنونی‌تان منفجر می‌شود/ درگلِ اَناریاد درباد!؟/ بگوئید به منِ من‌ها ، که اَبر پدیده‌ای ست رو به افول / بگوئید به توی تو درتوها / که جمعیّت مدرنِ گیسوانِ دوست/ درباد تشییع می‌شودیا دست‌های شما؟!/ می‌شنوید نامِ چکه‌های دوست را ازسینه‌ی اَنار!؟/ آهِ من شروع شده / از این نام چریکی/ تنها معشوقه‌ی رنگ پریده‌ی تاریکی/ چشم‌های مرا می‌شناسد/ با سیاهی مُضطرب!/وقتی وحشت زده روی پوست مرگی‌اش می‌گوید / سیاهی شب در نرگس‌زار/ گلوی ماه رابریده/ دررودخانه‌هایی/ که زیبایی و زخم /بی‌رحمانه از آن سرازیر می‌شود/ تا به سطحِ سردِ سنگ برسد/ از دره‌های عمیق بالا می‌آیم/ بالا/ بالا/ بالاتر / و انسانِ برهنه‌ی اندوه را صدا می‌زنم درپوستِ اَبری‌ام/ آه/ دوستِ اَبرها بودم/ دوستِ دوست/ مغضوب علیه خود اما/ برای هرگِلِ مُرده‌ای/ دست تکان دادم/ گُلی را درباد/ چون چاقویی تیز و سرد اما/ انگشتانم را شکافت!/ حتماً از روانیِ آب می‌ترسم/ که مرا غرق کند/ بُن و بیخ ریشه‌ام را تا ماه ببرد/ اضطراب ِ کوچکِ من/ مثل درختی آشفته درمسیر اره‌ها/ قرار گرفته !/ و رفتارعجیب باد را زیر نظر دارد/ که با سطرهای این شعر/ شاخه شاخه درگیر است/ و تنها اَبرها که دوستانِ فصلی من‌اند/ می‌دانند/ که حرف ماه کوتاه افتاده روی آب!/ با تصویرِ گُل اَنار دربرف!
شعر نرگس دوست شعور طبیعت است و این ناتورال نگریستن به طبیعت از برای زیستنِ شعر، ریشه و پیشه دردرخت اجتماعی آن دارد. سُراینده با بهره‌گیری ازکلماتی هم خانواده (مراعاتِ نظیر) نظیرآفرینی می‌کند و می‌خواهد زبانی بی نظیر را با استعانتِ از نظیرهای طبیعی درطبیعت خلق نماید که جامعه پیرامونش ارتباطی عتیق و عمیق با این نظام یافتگی طبیعت برقرار می‌کند .

اگر دقت کرده باشید صنعت واژه گرینی درشعرخانم دوست بیشتر برگرفته از واژِگان طبیعی است و اصولاً شاعری است که زیست مندی کلمات را وابسته و همبسته به طبیعت خویش و محیطِ پیرامون خویش می‌داند.شولیز از دو قالب شعری بهره مند و مُستفاد شده، یکی قالبِ شعر بلند است و دو دیگر اشعاری که دربافتی کوتاه سُروده شده‌اند و این دوگانگی زبان باز برمی‌گردد به نوع بسامد خیال و سلایقِ روحی –روانی و علایقِ رفتاری سُراینده که در زندگی اجتماعی‌و هنری‌اش حضور دارند و همین شناخت شناسی ازطبیعت خود عاملی است تا که شعرش درچنین چینش و بینشی به دید آید. درجهانِ امروز توجه به صنعتِ ایجاز از برای کوتاه سُرایی متداول شده که این مهم به دلیل ظهورِ دنیای ماشینیسم و نظام سرمایه داری شکل گرفته است و درچنین وضعیّتی شُعرا و نویسندگان به این میدان جهتِ میدان داری آمده‌اند. درصنعتِ ایجاز شاعر به دنبالِ تصاویری ایماژگون هم هست و اصولاً شاعر باید با کلمات کوتاه معانی بلندی را بیافریند و دیگر نکته شعر اطناب یا بلندسُرایی است که به گمان می‌رسد کوتاه سُرایی ریشه درشعرِ صنعتی و شهری دارد و اصولاً افرادی که جهان صنعت و تکنولوژی و آپارتمان را ترجمه می‌کنند به سمت چنین ژانری بیشتر سوق می‌یابند و درواقع بلندسُرایی ریشه دربافت‌های روستایی و طبیعی و جامعه‌ی بکردارد و چون درطبیعت و بافت روستایی و اقشار و اقوام ، دورهمی و جمع گرایی و تعامل متداول است بنابراین التفات به فردیت و فردگرایی و ناهمپایگی و ناپایداری مدنظر چنین جامعه‌ای نیست و شُعرای این اقلیم‌ها نیز درواقع تن به اقلیم گرایی می‌دهند. به هرروی نرگس دوست به نوبه‌ی خود پلی را بین سُنت و مدرنیته می‌زند وتلاش دارد که شعر بلند و شعرکوتاه را با هم آشتی دهد و در کتابی فراهم آورده که باید به او این قطعه‌ی ادبی را تقدیم کرد: «مهربانی را از کتابِ شولیز بیاموزیم / چون/ کلمات زیادی در آغوش دارد.» و اصولاً به زبانِ پارادکسیکال شعر که هرکسی سازی می زند گویی خیلی اعتقاد ندارد به طوری که با توجه به اشعار ِ بلند و کوتاه و نامه‌های شاه‌توتی این نویسنده که از درون مایه و دیالوگی طبیعی با پیامی اجتماعی- انتقادی برخوردارشده‌اند می‌توان چنین برداشت نمود که این نویسنده از سبکِ تریلوژی (سه گانه نویسی) هم درجهاتی بهره مندشده است از اینرو که ، دراین کتاب می‌توان رابطه‌ی زبان ، متن و هنرِمعنا را با پردازشی هنرمندانه درکارهای خانم دوست هم برداشت کرد و هم باور، داشت. شاعری دیالوژیسم و تریلوژیسم که طبیعت شناسی آن با بهره وری از کلمات طبیعی درشعرش نمایان است به شرح ذیل:
چه کسی / درغروب زار/ آفتاب را کُشت؟/ از گلوی گُل سُرخی او پرنده بیرون می‌آید! شخصیّت دادنِ به کلمه‌ی آفتاب و پرسشی که از مقابل ایستاده‌ی خود دارد به خاطرِکُشتن آفتابی که پرنده از گلوی گُل سُرخی آن بیرون می‌آید.توجه به صورت و سیرت زن درادوار تاریخ و اجحافی که درحقِ زن شده با رویکردی فمینیسم وار از دیگر عناصری است که دراشعار خانم دوست دیده می‌شود.
آن تشِ تشنگی را/ از زاغِ چشمِ من/ آب بنوشان/ می‌بینی؟/از گریستن چه کارهایی می‌آید!
یک دیالوگ برای نیل به درمندی های خود و جامعه که از نگاهِ سُراینده گریستن به مراتب بهتر از خندیدن درمیدان معنا می‌تازد. نرگس دوست گویی بین مرگ و زندگی دردمندی را خوب تجربه نموده چه این که خودِ مرگ هم دراشعارش نوعی زندگی است و این مرگ‌اندیشی در جای جای اشعار دوست دیده می شود به طوری که می‌سراید:
ای دُرنای شب‌لیزی/ تابوت مرگ را/ برشانه‌ی کدام بلوط بگذارم؟/ من که در مُردن- از ماه فراوانم!
آشنازُدایی همراهِ با پیامی اجتماعی، انتقادی که خواننده را به تأمل وا می‌دارد که این چه مرگی است که تابوت دارد اگر چه تابوت مالِ آدم‌ها و زندگی آدم‌هاست و اصولاً برشانه‌ی بلوط که نمادی از استقامت است خود نوعی تشخیص است که زبانِ شعر را زیباشناسانه تر تصویر می‌کند و پایان بندی شعر با خودش و حالت و وضعیّت خودش به پایان می‌رسد که می‌گوید:« من که در مُردن از ماه فراوانم! ماه درهرمعنایی به کاربرود می‌تواند نمادی از نور و زندگی و زیبایی و از خود گذشتگی باشد و سُراینده با استعاره مندی ماهرانه سعی می‌کند معانی دیگری را از ماه و خودش به تصویر بکشد. رابرت فراست شاعر آمریکایی قرن بیستم درباره زبانِ شعر می‌گوید:« زبانِ شعر به ما این اجازه ر ا می‌دهد تا یک چیزی را بگوئیم اما منظور چیزهای دیگری هم هست.» حُسن و شیرازه‌ی کلام این که، شولیز به رنگِ سُخنِ ذوق و بُنِ شوق و تصویر سازی است و در میدانِ شعربه عنوان یک دیسکورس(گُفتمان)هم بسیار خوب بافته و هم فراوان تاخته است.

 

 

#یادداشت
#نرگس_دوست
#عابدین_پاپی
#نقد_و_پژوهش_های_منتخب_در_سایت
#خانه_جهانی_ماه_گرفتگان
#فصلنامه_مطالعاتی_انتقادی_ماه_گرفتگی