فصلنامۀ بینالمللی ماهگرفتگی
سال اول/ شمارۀ پنجم و ششم/بهار و تابستان ۱۴۰۳
مطالعات ادبیات داستانی ایران و جهان
یادداشتی بر داستان «تالپا» اثری از خوان رولفو
نگارنده: نوشین جمنژاد
خوان رولفو نویسندۀ مکزیکی است که از مهمترین نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین به شمار میرود. خوان رولفو اولین کتاب خود را در سیوپنجسالگی با نام «ایلانو در آتش» منتشر کرد که مجموعهای از داستانهای مختلف را دربرمیگرفت. او بعد از دو سال کتاب « پدرو پارامو» را منتشر کرد که از آن با عنوان رمان انقلاب مکزیک یاد میشود. خوان به پاس فعالیتهای ادبیاش، جایزۀ ادبی شاهزاده آستوریاس را به دست آورد که از مهمترین جوایز در ادبیات آمریکای لاتین به شمار میرود.
داستان تالپا سرگذشت شکلگیری یک رابطۀ ممنوع و قدغن است که حتی در شرایط بحرانی نیاز هم از موقعیت و رویۀ درستی برخوردار نیست. ناتالیا به همراه برادر شوهرش، همسرش تانیلو را که بهشدت مریض است و توان راه رفتن هم ندارد، به هوای معالجه به سفری طاقتفرسا و دور و دراز کشانکشان میبرند تا برای همیشه کلکش کنده شود و آنها بتوانند به خواستهشان که با هم بودن است برسند. در داستان تالپا مُردن تانیلو با پیچیدگی خاصی روایت میشود که از یک وحدت پنهانی هم خبر میدهد. این وحدت پنهانی که از محیط نشأت میگیرد؛ (ناتورالیست) داستانی با کیفیت ایستا پدید میآورد.
همواره این سؤال در ذهن خواننده پیش میآید که آیا این سفر، سفری برای شفا یافتن است و یا برای زیارت است؟ آیا ما با رابطهای نامشروع بهنام خیانت مواجه هستیم؟ آنچه واضح و مبرهن است اینکه دو خیانتگر برای با هم بودن سفری را مهیا میکنند که نقطۀ اوج داستان است که حتی با گذر زمان و موقعیتهای خاص پیشآمده به نتیجهای هم نمیرسد و در آخر آنچه باقی میماند عذاب وجدانی است که گریبانگیر آنها شده بهخصوص برای ناتالیا.
در واقع میتوان گفت در دلشان ترسی بهوجود آمده که این ترس باعث پالایش روح و روانشان هم شده است.
داستان با راوی اول شخص از همان ابتدا با تعلیق بسیار عالی شروع میشود و ذهن خواننده را درگیر میکند. خط روایت داستان با زخم شروع میشود و در پایان هم با زخم تمام میشود. در این داستان ما آغازه، میانه، و پایانه نداریم ولی با پیرنگی چشمگیر که بهصورت چرخشی به برادر بیمار برمیگردد مواجه هستیم. تقابل دو برادر همانند هابیل و قابیل بهوضوح مشهود است.
داستان نشان میدهد که علیرغم یک سری اصول اخلاقی، چقدر به باورهای بومیشان پایبند هستند. آنها به قدیسانی معتقدند که میتوانند دردهای ناعلاج بشری را درمان کنند. گذاشتن تاج خار روی سر که نشان و نمادی از مسیح است، آویزان کردن زنگولهای دراز به دست و رقصیدن با پاهای زخم در میان مردم، همه اینها نشاندهندۀ باورهای بومی است که گویا نگاهشان با باورهای مذهبی متفاوت است. مردی با تاولهای عمیق و چرکدار پوستی تنها درمانش را در این میبیند که به زیارتگاه قدیسی ببرندش. آنهم زیارتگاهی که مد نظرشان است نه زیارتگاه دیگری؛ اما زیارتگاه دور است و در این مسیر تانیلو میمیرد و برادر و همسرش ناتالیا او را در همانجا دفن میکنند. از همینجا عذاب وجدان شروع میشود. شاید اگر تانیلو را به این سفر سخت و مرارتبار نمیبردند، مرگ او به تأخیر میافتاد.
درکل، در داستانهای رولفو نظم خاصی مبنی بر عناصر داستانی وجود ندارد؛ ولی آنچه داستان را به یک اثر موفق رسانده توصیفات و تصویرسازیهای زیبایی است که این داستان را در ذهن خوانندگان جاودان ساخته است.
در واقع ما در دنیای مدرن، قصه لازم نداریم. تأثیر و پیام داستان در درونمایۀ آن و در دیالوگها است که یک داستان را تبدیل به پدیدهای درخشان و باورپذیر میکند.
لینک دریافت شماره پنجم و ششم/ بهار و تابستان ۱۴۰۳:
https://mahgereftegi.com/wp-content/uploads/2024/08/mahgereftegi-5-6-1.pdf
#فصلنامه_بین_المللی_ماه_گرفتگی
#شماره_پنجم_و_ششم
#بهار_و_تابستان_۱۴۰۳
موارد بیشتر
نقد و پژوهش منتخب در سایت (بررسی راوی موثق در داستان “ابر بارانش گرفته است” اثر شمیم بهار)
دوشنبه ها با داستان (داستان کوتاه “تردید” اثر مژگان مشتاق)
دوشنبهها با داستان ( “چل تکه” اثر رویا مولاخواه)